كيوان جاويد:
در تاريخ سه دهه گذشته در ايران، عباراتي با همين مضمون “تحمل كنيد، باز به حكومت فرصت بدهيد!” اما در اشكال مختلف را بارها در مقابل ما قرار داده اند: منتظر باشيد، چيزی تغییر خواهد كرد، بهتر خواهد شد، آرام باشید، دست نگه دارید، و غیره. این واژه ها را همه مردم ایران با همه وجودشان خوب می شناسند. البته اینها فقط حرف كارگزاران حكومت اسلامی نبود، از دول غربی تا رسانه های اصلی بین المللی و از جریانات توده ایستی – اكثریتی هر یك به نوبه خود پرچم آشنای همین انتظار را در مقابل ما بر افراشته و بعد از هر شكست به كنج سیاست خزیده و مجددا منتظر فرصتی دیگر شدند تا بار دیگر و در موقعیت سیاسی دیگری اصلاح رژیم اسلامی را به مردم ایران وعده بدهند.
از اولین روزهای به قدرت خزیدن حكومت اسلامی شروع كنیم: خمینی درسخنرانی ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا وعده زندگی مرفه اقتصادی و وعده تشکیل حکومتی اسلامی مبتنی بر آزدای، دموکراسی، عدالت، آزادی بیان و اندیشه، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی تشکیل و فعالیت همه احزاب را داد. او اما یادش نرفت كه فورا اضافه كند برای دست یافتن به این وعده ها باید صبر پیشه كرد. انقلابی عظیم در ایران بساط حكومت پهلوی را در هم پیچیده بود و به این مردم انقلابی باید وعده بهبود اوضاع داده می شد.
در این میان احزاب و جریانات بودند كه نه تنها صبر پیشه كردند كه در مقابل آنهائی كه می گفتند اینها دروغ است و باید متحد شد و جلوی ارتجاع سیاه اسلامی سد ایجاد كرد، دست به جاسوسی زدند و فعالین احزاب انقلابی و سرنگونی طلب را لو دادند. احزابی چون حزب توده، فدائی اكثریت و حزب رنجبران حامیان اصلی حكومت در میان “اپوزیسیون” رژیم بودند.
خمینی فرصت خرید و نهایتا در سال ۶۰ یك حمام خون تمام عیار به راه انداخت. در كارنامه این رژیم از قتل عام هزاران زندانی سیاسی كه بخشا از زندان های رژیم شاه جان بدر برده بودند تا اعدام نوجوانان ۱۴ ساله موجود است. خمینی “وعده” خود را با كشتار مردم در كردستان و مردم تركمن صحرا و به گلوله بستن كارگران بیكار در اصفهان عملی كرد. جماعتی كه برای سرپا نگه داشتن این جانیان از هیچ كوششی فروگذار نكرده بودند موقتا سكوت پیشه كردند.
موج بعدی وعده دادن ها بعد از نوشیدن جام زهر توسط خمینی در پذیرش قطعنامه شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ است. موسوی اردبیلی در اولین نماز جمعه تهران اعلام كرد: جنگ پایان یافته است و می رویم كه دوران سازندگی را از سر بگیریم؛ می رویم كه خرابی ها را آباد كنیم؛ می رویم كه در آینده نان به سفره هایتان بیاوریم. اینها را گفت و اما از یاد نبرد فورا اضافه كند: ولی انتظار نداشته باشید سفره هاتان فورا رنگین شود. حكومت اسلامی وعده گشایش اقتصادی داد و “سردار سازندگی” این حكومت، رفسنجانی، قول داد با مدل چینی ایران را به گلستان تبدیل كند. حكومت اسلامی چنین وعده داد و باز هم موجی از امید در دل جریانات “اصلاح طلب” بیرون حكومت بوجود آمد. این جماعت خوشحال و خندان چمدان ها را بستند و برای مراجعه مجدد به ایران آماده شدند كه در ركاب “پرزیدنت رفسنجانی” تمرین دمكراسی كرده و با هم ایران را به ژاپن خاورمیانه تبدیل كنند. تابستان ۶۷ و موج عظیم كشتار زندانیان سیاسی برای این حامیان حكومت اسلامی باز هم پایان امید بود.
اما تحرك و تبلیغات حول “امید” بعدی همچون طوفانی بزرگ بود. تمام دول غربی و حتی توجه بخش مهمی از جامعه به آن معطوف شد. ظهور خاتمی و انفجاری در سیاست ایران آن امیدی بود كه تمام قد در برابر ما مردم قرار دادند و اعلام كردند این امید دیگر شكست نخواهد خورد. این وعده، خاتمی و خیل مدافعین سینه چاك “جنبش اصلاحات” بود. گفتند پیروز شدیم و اعتدال پیروز میدان و افراط گرائی شكست خورده است. پایان انقلاب علیه وضع موجود را یك بار دیگر و اینبار با عربده های گوش خراش تر بر سر جامعه فریاد زدند و انقلابیون و كمونیستها را خیالپرداز و خوش خیال معرفی كردند. این بار هم مثل همیشه از یك سو طیف “نویسندگان” و “ژورنالیستها” و “تحلیلگران” و “پژوهشگران” و “دگر اندیش” و “منفرد” و “مستقل” و تازه دموکرات، و در سوئی دیگر باز هم رسانه های نوكر و نان به نرخ روز خور نظیر بی بی سی بازارشان گرم شد و به آزادیخواهی و برابری طلبی و به زندگی انسانی دشنام دادند.
با شعار و پرچم “گفتگوی تمدن ها” اینها را گفتند و در عین حال قتل های زنجیره ای هم سازمان داده شد. در اوج وعده بهبود و اصلاحات، سر از تن نویسندگان و هنرمندان و منتقدین حكومت جدا كردند. باز هم امید ها در میان این طیف همیشه حامی حكومت اسلامی موقتا و تا اطلاع ثانوی به یاس تبدیل شد. بنظر می رسید با روی كار آمدن احمدی نژاد و پیروزی خط “مشت آهنین” بر خط “گشایش سیاسی” همه امید ها برای همیشه رخت بر بسته باشد. از آنسو چهار سال كشتار و زندان و تحمیل فقر فوق تصور و خالی كردن سفره ها بیش از گذشته به رژیم اسلامی نشان داد، این مردم را نمی شود با زندان و اعدام و تحمیل گرسنگی بیشتر وادار به سكوت و تمكین كرد.
اینچنین شد كه موسوی به پرچم امید بخشی از رژیم اسلامی بدل گردید و آنچه شد كه میدانیم. سال ۸۸ رژیم اسلامی به قول خامنه ای تا “لب پرتگاه” سرنگونی پیشرفت. مردم از شكاف بوجود آمده در صفوف این حكومت وسیعا استفاده كردند. در بخشی از حكومت قرار بود امید بعدی موسوی یا كروبی باشد اما جناح حاكم در حكومت نمی توانست حتی یك قدم كوچك به عقب بگذارد. باید می ماند و در برابر وعده “سبز امید” از خود دفاع می كرد. چهار سال بعدی ادامه خونین این خط “مشت آهنین” حكومت اسلامی بود. و باز هم نقطه سر خط.
اینچنین شد كه روحانی ناجی بعدی امید در حفظ حكومت اسلامی شد. ناجی ای كه یك بار دیگر كور سوئی از امید به صف دول غربی برد و رسانه همیشه با شرف بی بی سی را مجددا بر سر شوق آورد . همه آن خیل آشنای حامیان حكومت اسلامی از ملی اسلامی ها و “نواندیشان دینی” و طرفدران “اسلام میانه رو” و اكثریتی ها و توده ای های همیشه در خدمت ارتجاع اسلامی مجددا منتظر گشایشی هستند كه اینبار جناب حسن روحانی وعده داده است. اما همه اینها نیز خوب میدانند هیچ فرد و هیچ جناحی در حكومت هیچ راه حلی برای خروج از این بن بست ندارد. این حكومت در بن بست سیاسی و فلج اقتصادی و محاصره فرهنگی توسط جوانان و زنان قرار گرفته است. تجربه همه انقلابات منطقه به همه دولتها اثبات كرده است كه مردم دیگر برای بهبود اوضاع وعده قبول نمی كنند، آنها برای بهبود انقلاب می كنند. اینرا حتی رئیس صندوق بین المللی پول نیز میداند كه هیچ كشوری، چه توسعه یافته چه در حال توسعه و چه غیر توسعه یافته، از طوفان انقلاب در امان نیست.
روحانی نیز با شعار اعتدال بجلو رانده شد. پرچم او “دولت تدبیر و امید” است. امید به اینكه شاید آقا اجازه بدهد حصر خانگی موسوی و كروبی لغو بشود. شاید آقا اجازه بدهد بر سر انرژی هسته ای مذاكره سازنده ای با غرب داشته باشند. شاید آقا اجازه بدهند حجاب ها قانونا یك مقدار عقب تر برود. روحانی وعده خاصی به مردم نداده است. فقط باعث شده است نماینده رسمی خامنه ای و به تبع آن خط “رهبر” در این انتخابات سر شكسته تر و بی افق تر شود. وعده روحانی به مردم، خزانه خالی، قروض چند صد میلیارد دلاری دولت به بانك ها، اقتصاد ورشكسته و بحران زده و تعطیلی كارخانه ها و مراكز تولیدی و تحمیل فقر بیشتر به كارگران و كل مردم ایران است. در دولت او نه تنها قرار نیست حقوق مزد بگیران سر سوزنی اضافه شود، كه وعده اش قطع یارانه ها یا حذف دو دهك از فهرست یارانه بگیران است.
اینها وعده های حسن روحانی و دولت اوست. اما بحق باید گفت تا بدست گرفتن رسمی دولت توسط وی، حكومت اسلامی با گشاده دستی تمام دست به قتل عام مردم می زند. بیش از ۱۳۰ نفر طی دو ماه گذشته در زندان های ایران و در ملا عام به دار آویخته شدند. رژیم اسلامی با تمام توان و نیروی خود تنها وعده واقعی خود را عملی می كند، تحمیل فقر و كشتار و تباهی به مردم.
دلیل جنایت حكومت اسلامی روشن است. مردم امیدی به این حكومت نبسته اند. ایران آبستن انقلابی زیر و رو كننده علیه تبهكاران اسلامی است. اگر امیدی در ایران هست، امید به یك زندگی انسانی و بدست آوردن كرامت و حرمت انسانی است. اما آنها كه اینبار دور سر روحانی هاله نور دیده اند، بدانند ما نور افكن بر سر آنها می گیریم تا نشان بدهیم كه چگونه یك بار دیگر این كلاشان سیاسی، شستن دستهای خونین این حكومت را وظیفه ابدی خود قرار داده اند.*