یاشار سهندی:
خبر اول پنج شنبه گذشته بی بی سی این بود که روحانی از مردم معذرت خواهی کرد! حسن کلید ساز شب قبل از آن در پی کشمکشی با صدا و سیمای حکومتش (که ظاهرا خواستار این بوده که مجری برنامه و حتی سوالات که مطرح خواهد شد خودش تعیین کند) در آخرین ساعت چهارشنبه شب هفته گذشته، در یک شوی مشمئز کننده که مصاحبه نام گرفته بود، گفت: “دولتش هر جا که مردم به زحمت بیفتند باید معذرت بخواهد!” حسن روحانی از چی عذر خواست؟ او به واقع طلبکار هم شد. چون ظاهرا سیستم دقیق مالیاتی و نظام اجتماعی معینی بعد از ٣٥ ندارند که مردم را شناسایی کنند برای همین به گفته ایشان مردمی که قرار بود مورد “مرحمت اسلامی” قرار گیرند به “زحمت” افتادند!
در هفته گذشته شاهد بودیم مردم برای دریافت “سبد کالای” که به زحمت کفاف غذای چند روز یک خانواده را میدهد، چگونه مورد اهانت و تحقیر قرار گرفتند. شاهد بودیم که دو نفر در این صف ها کشته شدند و حالا گویا برای بهبود توزیع این “سبد کالا” امورات را به دست یک جلاد کارکشته به نام علی ربیعی سپردند تا تحقیر مردم را سرو سامانی بدهد. علی ربیعی در راس سازمان جهنمی بوده که به جرات میتوان گفت برای ٧٥ میلیون جمعیت ایران “پرونده اطلاعاتی” تشکیل داده است. این تشکیلات آنجا که لازم بوده تا خصوصی ترین روابط آدمها دخالت کرده و حتی دراتاق خواب مردم شنود گذاشته و یا فیلم تهیه کرده تا روزی شاید بدردش بخورد. این حکومت بر اساس یک سیستم دقیق که مو را از ماست بیرون میکشد از همه حقوق بگیران رسمی مالیات و بیمه کسر میکند، این حکومت با بستن مالیات و عوارضهای گوناگون بر کالاها، سهم خودش را زندگی مردم برمیدارد اما وقتی که قرار است سهم اندکی به مردم بپردازد یادشان می آید که “سیستم دقیق مالیاتی” ندارند. تازه دراین مورد هم مردم مقصرند چون گویا مردم با فرهنگی نیستیم که بدانیم این مالیاتها برای خودمان مفید است، چون ظاهرا حالی مان نیست که بعد میتوانیم طلبکار ظاهرشویم چرا که مالیات دادیم و میتوانیم از دولت بخواهیم که پاسخگو باشد اما تا وقتی اطلاعات دروغ میدهیم دولت هم پاسخگو نمیشود!!!
بر خلاف آنچه میگویند، همه مردم در برابر قانون مساوی نیستند ( همان قانونی که خودشان آنرا نوشته اند) چون آنها که پول دارند میتوانند قانون را هم بخرند. اصولا قوانین برای توده مردم بی چیز و بی پناه است و این دقیقا سرمایه داران هستند که هزار راه قانونی را میشناسند که زیر قانون حکومت خودشان بزنند و از مالیات دادن فرار کنند، اما در چنین مواقعی توده مردم محکوم میشوند که “اظهارنامه مالیاتی” را درست و صحیح پر نمی کنند؛ مثال هم میزنند: “طرف ٣٦ دستگاه خودرو دارد اما برای پوشاندن قضیه با ارزان ترین آنها یا شاید با تاکسی رفت و آمد میکند!” این را فقط کاربدستان حکومت نمی گویند، همه “اندیشه های برجسته اقتصادی” که در صحت مدرک دانشگاهی شان هیچ جای شک و شبهه نیست، متفق القول هستند که ما مردم ایران اصولا “قانون پذیر” نیستیم و نمی توانیم مثل یک بچه خوب، سر ماه برویم به دولت بگویم “تورو به خدا” بیا مالیات ما را بگیر تا زیر دین دولت و ملت نباشیم! همه این آقایان که با آمار و ارقام سرو کار دارند بخوبی واقفند که تمام حقوق بگیران رسمی برای ریال به ریال درآمدشان سر ماه حساب پس میدهند اما موقعی که قرار است آقایان جواب پس بدهند و کاری برای مردم بکنند یکباره یادشان می اید که سیستم مالیاتی دقیقی ندارند!
شادمان از فلاکت!
فلاکت به نمایش در آمده در صفهای سبد کالا، برای خیلی ها هم آب شد و هم نان و برای توده مردم اما قاتل جان شد. از چپ و راست به ما مردم حمله کردند که اصولا لایق همچین شرایطی هستیم؛ “خلایق هر چه لایق!” نمونه اش، شهرام همایون که بدبختی مردم برایش اوج شادمانی را فراهم کرد. وی از فرط هیجان و شادی که مردم در صف فلاکت به جان هم افتاده بودند، نمی توانست روی صندلی اش یک دم آرام بگیرد. صحنه هایی که دل هر انسانی را بدرد می آورد، برای ایشان مایه مسرت شده بود. ایشان در تلویزیونش این صحنه ها را به نمایش میگذاشت و با صراحت میگفت خودتان کردید حالا بکشید! ایشان میگفت دو انقلاب شد یکی انقلاب شاه و ملت و دیگری انقلاب اسلامی! شاه به همه پول و زمین و کار بهداشت و … داد این یکی همه اینها را از بین برد و فقر داد و این را خود مردم مسبب اش بودند. شهرام همایون کارکشته تر از هر آخوند شارلاتانی، با به نمایش گذاشتن صفهای طویل برای سوخت در بحبوحه انقلاب ٥٧ مدعی شد این مردمی بود که تحت نظام شاهنشاهی تربیت شده بودند و برای همین آرام و متین در صف می ایستادند تا نوبت شان شود و بعد با به نمایش گذاشتن کشمکش چند زن در صف “سبد کالا”، همراه با پوزخندی زهرآگین میگفت این مردمی هستند که در جمهوری اسلامی بزرگ شدند و خودشان هم با سفاهتشان باعث و بانی این مصیبت بودند!
قاعده ای که شکسته شد
براستی چه شد که در صفهای طولانی سال ٥٧ یک نفر به دیگری حتی ناسزا هم نگفت، این بماند که نوبت را به همدیگر میدادند، آیا نتیجه تمدن شاهانه بود؟ حقیقت این است در آن سال بخصوص توده مردم بر خلاف همه قواعد حاکم پا به میدان گذاشتند و متوجه شدند که همه امورات به قدرت آنها بستگی دارد و چگونه این قدرت میتواند یک شاه را با همه گارد جاویدان، ساواک و ارتش منظم و تا بن دندان مسلحش به گریه وادارد. آن سال مردم شاهد بودند که از صغیر و کبیر “تصمیم سازان”، به قدرت عجیب آنها تسلیم میشدند. در آن سال توده مردم بی چیز، دنیا را از آن خودشان میدانستند و مهربانی و یاری دادن حرف اول و آخرشان بود. در ظرف یک شب- به نسبت سالها تلاش ارگانهای رسمی طبقه حاکم که سعی داشته (و دارند) به توده مردم ثابت کنند که اگر گرگ نباشی دیگران تو را میدرنند- خود را در وجود دیگری یافته بودند. برای همین بی هیچ دغدغه ای همه ناملایمات زندگی را تحمل میکردند و حتی برای هم جان میدادند. نمونه بارزش، فداکاری یک راننده شرکت واحد تهران که با اتوبوس اش خودش را در معرض گلوله های نظامیان شاه قرار داد تا جمعیتی آسیب نبینند و این هیچگاه در هیج رسانه بورژوازی یادآوری نمی شود- در هیچ رسانه رسمی بورژوازی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی تا مثلا رسانه های مثلا بی طرفی مانند بی بی سی و صدای امریکا اشاره نمی شود که مردم ایران در سراسر کشور کمک های نقدی و غیر نقدی جمع آوری کردند و برای رهبران سرسخت شان، یعنی کارگران نفت فرستادند که اعتصاب شان پایدار بماند. این رسانه ها هیچ عکسی و یا صحنه ای نشان نمی دهند که که پوستر کسانی مانند صمد بهرنگی ( به عنوان سمبل کمونیسم آن روزگار) در میان جمعیت به توده مردم لبخند میزد. این رسانه ها سخت شان است یادآور شوند که انبوه کتابهای “جلد سفید” (آثار مارکس و انگلس و لنین) در تیراژهای باورنکردنی منتشر میشد و به سرعت نایاب میگشت. اشاره نمی کنند که حکومت اسلامی در سال ٥٨ چندین کامیون که بارشان آثار این سه تن به زبان انگلیسی بود مصادره کردند و آنها را به آتش کشیدند. برای این رسانه ها سخت است که اشاره کنند همین مردم در سال٥٧ چنان از قید و بند زندگی جامعه طبقاتی رها شده بودند که به قول شاعر برابری در هوایی بود که استنشاق میکردند، سخت شان است که این شکوه انسانیت را مرور کنند. چون رسالت اش این است که به توده مردم بباوارنند که ایشان هیچ کاره اند و “بزرگان” در مورد ایشان تصمیم میگیرند، تصمیماتی که نیروی اجرای آن نیروی انتظامی و امنیتی، و تضمین آن زندان و شکنجه و اعدام و سنگساراست.
در ایام سالگرد انقلاب ٥٧ شما در هر برنامه که این رسانه ها تهیه میکنند از هر چیزی سخنی میشنوید الا قدرت مردم. اس اساس تحلیل شان هم این است که همه وقایع آنروزگار به خواسته قدرتهای بزرگ بود و معامله درخفا بزرگان. به روایت ایشان توده مردم با خمینی همدست شدند چون خرافه پرست بودند و عکس امام را در ماه دیده بودند! مردم درتحلیل شان نهایتا توده بی شکلی هستند که هر طلبه جوانی که درس نجاسات خوانده، میتواند آنها را از این سو به آن سو ببرد و راحت به ولی نعمت خود (شاه) ناسپاسی کند که اصولا ایرانی جماعت شکمش سیر باشد کار دست خودش میدهد و اینکه شاه بسیار محتطاط و دودل بود و خیلی هم دمکرات و گرنه به جای اینکه ٣٨٠٠ زندانی سیاسی را آزاد کند میباست قتل و عام میکرد!( نقل به معنی از خاطرات پرویز نیکخواه- “مقام امنیتی”-در کتاب در دامگه حادثه ) ایشان نمی خواهند یک لحظه توده مردم باور کنند که این “تصمیم سازان” هستند که همیشه در ترس و اصطراب بسر میبرند و گر نه چه نیاز شان به دستگاههای امنیتی و نظامی و شکنجه و اعدام. که حکومت گران با ارعاب و هراس افکنی و با گرو گرفتن زندگی مردم حکومت شان پایدار است. برای همین ارگانهای تبلیغاتی بورژوازی هیچگاه به فداکاری های و جان فشانی مردم آنگاه که از چنبره زندگی که سرمایه داری برایشان ترتیب داده رها میشوند، هیچ اشاره ای نمی کنند. در صد سال اخیر تاریخ معاصر ایران بارها و بارها -از مشروطه به این طرف- توده مردم ثابت کرده اند که تشنه آزادی و برابری و منزلت هستند و همه اینها فقط در یک حکومت سوسیالیستی محقق خواهد شد. برای همین سوسیالیسم در تاریخ معاصر ایران با وجود همه سرکوبگریها، زنده بوده و به حیات خود ادامه داده است.
اگر روحانی معذرت میخواهد نه بخاطر بزرگواری شخص خودش بلکه از هراسی که از توده زحمتکش ایران دارد، مجبور است عوامفریبی کند. چرا که طبقه کارگر ایران دارد سرسختی خود را بار دیگر به نمایش میگذارد و با وجود همه تهدیدها و شکنجه ها و اعدامها و قتلهای خاموش در زندان، طلبکارانه پا به میدان گذاشته و به عنوان یک مدعی جدی میگوید: “… چیزی که در این میان مسلم است، این است که چنین رویکردی از سوی دولت یازدهم در تلاش برای تحمیل فقر و فلاکت بیشتر بر کارگران و سرکوب اعتراضات صنفی آنها بر خلاف خواب خوشی که اتخاذ کنندگان چنین سیاستهایی دیده اند تلاطمات اجتماعی شدیدی را در گستره ای بزرگ پیش خواهد آورد و بی تردید هیچ ابزار سرکوب و یا زبان تهدیدی نخواهد توانست طوفان اعتراضات کارگری را منکوب و دوره ای دیگر از فقر و فلاکت را بر زندگی میلیونها خانواده کارگری تحمیل کند. اتحادیه آزاد کارگران ایران با تاکید بر حق مسلم کارگران برای برپائی اعتصاب و تجمع در هر نقطه و مکانی و در هر ابعادی، نسبت به اعمال هرگونه سیاست سرکوبگرانه ای در برخورد به اعتراضات کارگری و تشدید ستم بر طبقه کارگر ایران هشدار میدهد و به عنوان اولین قدم برای بهبود شرایط معیشتی کارگران مصرانه بر افزایش حداقل مزد به میزان دو میلیون تومان پای می فشارد و بدینوسیله کارگران و تشکلها و نهادهای مرتبط با جنبش کارگری را به عکس العمل در برابر رویکرد دولت نسبت به سرکوب اعتراضات کارگری و اظهارات سخنگوی قوه قضائیه در این زمینه فرا می خواند.”
و بیانیه های اینچنینی اگر در رسانه هایی مانند بی بی سی انعکاسی ندارد نه بخاطر این است که “اهمیت خبری” ندارد بلکه برعکس، چون بسیار مهم است در مورد آن چیزی نمیگویند اما با خبر اول کردن عذر خواهی ریاکارانه روحانی میخواهد به زعم خود این فریادی که از اعماق جامعه برمیخیزد را خاموش کند. در همدستی آشکار رسانه ای مانند بی بی سی قرار بود که حکومت اسلامی سرمایه همین صداها را خاموش سازد اما بعد از ٣٥ سال شاهد هستیم که این صدا ها رساتر و آگاهتر هنوز هم بلند است. بر خاکستر انقلاب٥٧، انقلاب دیگری در افق جامعه ایران در حال شکل گیری است؛ چرا که یکبار دیگر توده زحمتکش جامعه دارد باور میکند که تصمیمی اگر لازم اجرا باید باشد، تصمیم اوست و این تصمیم سعادت کل جامعه را در نظر دارد. انقلاب ٥٧ انقلابی بود برای منزلت که با حاکمیت ضد انقلاب اسلامی به فلاکت کشانده شد. آرمانی که انقلاب ٥٧ بر پایه آن شکل گرفت تا جامعه طبقاتی حاکم است خاموش شدنی نیست.