رشد سرمایه مولد چگونه بر دستمزدها تأثیر میگذارد؟
اگر بهطورکلی، سرمایه مولد جامعه بورژوایی رشد کند، انباشت کار بهصورت چندجانبهتری صورت میگیرد. سرمایههای فردی از نظر تعداد و بزرگی افزایش مییابد. افزایش شمار سرمایههای فردی رقابت میان سرمایهداران را گسترش میدهد. بزرگی روزافزون سرمایهها ابزارهایی برای هدایت ارتشهای قدرتمندتر کارگران با ابزارهای جنگی عظیمتر در میدان نبرد صنعتی فراهم میآورد. یک سرمایهدار میتواند با ارزانفروشی سرمایهداران دیگری را از میدان بیرون کند و سرمایهاش را از بین ببرد. برای اینکه ارزانتر بفروشد بدون اینکه خودش را نابود کند، باید ارزانتر تولید کند – یعنی تا آنجا که ممکن است نیروهای مولد کار را افزایش دهد. اما نیروهای مولد کار بیش از هر چیز با تقسیم کار بیشتر و با ارائه و بهبود مداوم ماشینآلات افزایش مییابد. هر چه ارتش کارگرانی که کار بین آنها تقسیم میشود بزرگتر باشد، هرچه ماشینآلات بر اساس مقیاس غولآساتری به کار گرفته شود، به همان نسبت هزینه تولید کاهش بیشتری مییابد، و کار پربارتر میشود. و بنابراین در میان سرمایهداران یک رقابت جهانی برای افزایش تقسیم کار و استفاده از ماشینآلات در وسیعترین مقیاس ممکن به جریان میافتد. حال اگر با تقسیم کار بیشتر، با بهکارگیری و بهبود ماشینهای جدید، با بهرهبرداری مفیدتر از نیروهای طبیعت در مقیاس بزرگتر، یک سرمایهدار به نسبت رقبای خود ابزاری برای تولید بیشتر با همان میزان کار قبلی (خواه کار مستقیم یا کار انباشته شده) را پیدا کند، اگر مثلاً در همان زمان کاری که رقبای او نیم یارد کتان آماده میکنند بتواند یک یارد تولید کند –این سرمایهدار چه خواهد کرد؟ او میتواند به فروش نیم یاردی کتان به قیمت قبلی بازار ادامه دهد. اما این تأثیری در بیرونراندن مخالفان او از میدان و گسترش بازار خودش نخواهد داشت. ولی او به همان اندازهای که قدرت تولیدیاش گسترشیافته ، نیازش به بازار بیشتر شده است. ابزار تولیدی قدرتمندتر و پرهزینهتر که او به وجود آورده است، درست است که او را قادر میسازد اجناس خود را ارزانتر بفروشد، اما درعینحال او را مجبور میکند که اجناس بیشتری بفروشد، تا کنترل بازار بسیار بزرگتری را برای کالاهایش در دست بگیرد. در نتیجه، این سرمایهدار نیم یارد کتان خود را ارزانتر از رقبای خود خواهد فروخت. اما سرمایهدار تمام یک یارد پارچه را به ارزانی و به قیمت نیم یارد که رقبای او میفروشند، نخواهد فروخت. اگرچه تولید کل یک یارد برای او بیشتر از تولید نیم یارد برای دیگران هزینه در برنداشته است. چون در غیر این صورت، او هیچ سود اضافی ای نخواهد داشت و در ازای آن فقط هزینه تولید را بازپس میگیرد، ممکن است از بهکارگیری سرمایه بزرگتر درآمد بیشتری کسب کند، اما سود بیشتری از سرمایه خود نسبت به دیگران کسب نخواهد کرد. علاوه بر این، اگر قیمت کالاهای خود را تنها درصد کمی کمتر از رقبای خود قیمتگذاری کند، به هدف موردنظر خود دست مییابد. او آنها را از میدان بیرون میکند، با ارزانفروشی حداقل بخشی از بازارشان را از آنها میگیرد. و در نهایت به یاد داشته باشیم که قیمت موجود همیشه بسته به اینکه فروش یک کالا در دوره مطلوب یا دوره نامطلوب صنعتی صورت گیرد، بالاتر یا پایینتر از قیمت تمام شده خواهد بود. همانطور که قیمت بازار یک یارد کتان بالاتر یا پایینتر از هزینه تولید قبلی آن خواهد بود، درصد بالاتری که سرمایهدار با استفاده از ابزارهای جدید پربارتر تولید استفاده کرده، به دست خواهد آورد متفاوت خواهد بود. اما امتیاز سرمایهدار ما زیاد دوام نخواهد آورد. سایر رقبای سرمایهدار نیز همان (نوع) ماشینها، و همان تقسیم کار را در مقیاسی مشابه یا حتی بزرگتر به کار خواهند گرفت. در نهایت این بهکارگیری آنقدر سراسری میشود که قیمت کتان نهتنها به زیر قیمت قدیمی خود، بلکه حتی کمتر از هزینه تولید جدید آن کاهش مییابد؛ بنابراین سرمایهداران در روابط متقابل خود، خود را در همان وضعیتی میبینند که قبل از بهکارگیری ابزار تازه تولید قرار داشتند. و اگر با این وسایل امکان عرضه دوبرابر کالا با قیمت قدیمی را داشته باشند، اکنون مجبورند دوبرابر کالا را با قیمتی کمتر از قیمت قبلی ارائه دهند. با رسیدن به نقطه جدید، یعنی به هزینه جدید تولید، نبرد برای برتری در بازار باید از نو آغاز شود. تقسیم کار بیشتر و ماشینآلات بیشتر، نتیجهاش باز هم میزان بیشتری از تقسیم کار و ماشینآلات مورد بهرهبرداری خواهد بود. و باز رقابت همان واکنش را در برابر این نتیجه به بار میآورد.
تأثیر رقابت سرمایهداری بر طبقه سرمایهدار طبقه متوسط و طبقه کارگر
بنابراین، میبینیم که چگونه روش تولید و ابزار تولید دائماً گستردهتر میشود، متحول میشود، چگونه تقسیم کار لزوماً به دنبال خود تقسیم کار بیشتر، استفاده از ماشینآلات بهکارگیری ماشینآلات بیشتر، و کار در ابعاد وسیع، کار در ابعاد وسیعتر را به دنبال خواهد آورد. این قانونی است که پیوسته تولید سرمایهداری را از مسیرهای کهنهاش بیرون میکشد و سرمایه را وادار میکند تا به همان دلایلی که قبلاً نیروهای کار را زیر فشار قرار داده، بیشازپیش آنها را زیر فشار قرار دهد. قانونی که به او مهلت نمیدهد و مدام در گوشش فریاد میزند. بهپیش! بهپیش! این قانون چیز دیگری نیست جز همان که از طریق نوسانات ادواری تجارت، به ناگزیر قیمت یک کالا را با هزینه تولید آن منطبق میکند. مهم نیست که ابزار تولیدی که یک سرمایهدار ممکن است به کار گیرد چقدر قدرتمند باشد، رقابت، بهکارگیری آن را عمومی خواهد کرد. و از لحظهای که بهطورکلی به کار گرفته شد، تنها نتیجه بهرهوری بیشتر سرمایه او این خواهد بود که باید با همان قیمت، ۱۰، ۲۰، ۱۰۰ برابر قبل، تجهیزات به کار گیرد. اما ازآنجاییکه او باید بازاری شاید، ۱۰۰۰ برابر بیشتر از قبل پیدا کند تا بتواند با میزان فروش بیشتر، فروش به قیمت کمتر را جبران کند، ازآنجاکه در حال حاضر فروش بیشتر نهتنها برای کسب سود بیشتر، بلکه برای جایگزینی بهای تمام شده تولید ضروری است، (همانطور که مشاهده کردیم ابزار تولید مدام گرانتر میشود) و ازآنجاییکه این فروش گستردهتر نهتنها برای او، بلکه برای رقبای او نیز مسئله مرگ و زندگی است، بنابراین مبارزه قبلی باید دوباره آغاز شود، و هر چه ابزار تولید اختراع شده قدرتمندتر باشد، این جنگ خشونتآمیزتر است.
بنابراین، تقسیم کار و بهکارگیری ماشینآلات بازهم در مقیاسی عظیمتر آغاز میشود. قدرت ابزارهای تولیدی که به کار میروند هر چه باشد، رقابت میخواهد با کاهشدادن قیمت کالاها تا سطح قیمت تمام شده، میوههای طلایی این قدرت را از سرمایه سلب کند. به همان میزانی که در آن تولید ارزان میشود – یعنی به همان اندازهای که میتوان با یک مقدار نیروی کار مقدار بیشتری تولید کرد – یک قانون غیرقابلمقاومت، ارزانشدن بیشتر تولید، و فروش مقادیر هرچه بیشتر با قیمتهای کمتر را الزامی میسازد؛ بنابراین سرمایهدار با تلاشهای خود چیزی جز الزام ارائه محصولات بیشتر در همان زمان کار قبلی، در یککلام، جز شرایط سختتر برای بهکارگیری سودآور سرمایهاش را به دست نخواهد آورد.
بنابراین، درحالیکه رقابت، از طریق قانون هزینه تولید دائماً سرمایهدار را تعقیب میکند و هر سلاحی را که علیه رقبای خود میسازد، بهسوی خود او بر میگرداند، سرمایهدار پیوسته با گسترش خستگیناپذیر تقسیم کار بیشتر و بهکارگیری ماشینهای جدیدتر، که گرچه گرانتر تمام میشود به او امکان میدهد که بهجای اینکه صبر کند تا ماشینها در رقابت منسوخ شوند، تلاش میکند هرچه بیشتر در رقابت (پول) به دست آورد. حال اگر این تحرک تبآلود را آنگونه که در بازار کل جهان عمل میکند به تصور در آوریم، در موقعیتی خواهیم بود که بفهمیم چگونه رشد، انباشت و تمرکز سرمایه، تقسیم کار در جزئیات بیشتر، بهبود بیشتر ماشینهای کهنه و استفاده دائم از ماشینهای جدید را به دنبال خود میآورد. فرآیندی که بدون وقفه، با شتابزدگی تبآلود و به غولآساترین میزان جریان مییابد.
اما این شرایط که از رشد سرمایه مولد جداییناپذیرند، چه تأثیری بر تعیین دستمزد دارند؟ تقسیم کار بیشتر یک کارگر را قادر میسازد تا کار پنج، ۱۰ یا ۲۰ کارگر را انجام دهد؛ بنابراین رقابت بین کارگران را پنج، ده برابر یا بیست برابر افزایش میدهد. کارگران نهتنها با ارزانتر فروختن خود یکی بیش از دیگری، بلکه هر کدام با انجام کار ۵، ۱۰ یا ۲۰ نفر با هم رقابت میکنند. و مجبورند با تقسیم کار که توسط سرمایه ارائه میشود و مدام بهبود مییابد، رقابت کنند. علاوه بر این، به همان میزانی که تقسیم کار افزایش مییابد، کار ساده میشود. مهارت خاص کارگر بیارزش میشود. او به یک نیروی تولیدی ساده و یکنواخت بدون انعطاف فیزیکی و ذهنی تبدیل میشود. کار او برای همه قابلدسترس میشود؛ بنابراین رقبا از همه طرف بر او فشار میآورند. علاوه بر این، باید بهخاطر داشت که هر چه کار سادهتر، آسانتر آموخته شود، هزینه تولید آن هم کمتر است، هزینههای خرید آن کمتر میشود و دستمزدها بهعنوان قیمت باید کمتر شود. زیرا مانند قیمت هر کالای دیگری، دستمزدها توسط هزینه تولید تعیین میشوند.
بنابراین، به همان ترتیبی که کار کمتر رضایتبخش و بیشتر کسالتآور میشود، رقابت افزایش مییابد و دستمزد کاهش مییابد. کارگر در پی آن است که با انجام کار بیشتر، حال یا از طریق ساعات بیشتری کارکردن، یا با انجام مقدار کارهای بیشتری در همان ساعات، مجموع دستمزد قبلی خود برای یکزمان معین را حفظ کند. ازاینرو، او خود از سر ناچاری با خواست خود، تأثیرات فاجعهبار تقسیم کار را چندبرابر میکند. نتیجه این است که: هر چه او بیشتر کار کند، دستمزد کمتری دریافت میکند. و به همین دلیل ساده: هر چه بیشتر کار کند، بیشتر با همکارانش رقابت میکند، و بیشتر آنها را وادار میکند تا با او رقابت کنند و خود را در همان شرایط اسفناکی که او قرار دارد عرضه کنند. بهطوریکه در آخرین تحلیل، او بهعنوان عضوی از طبقه کارگر با خود رقابت میکند.
ماشینآلات همین تأثیرات را در مقیاسهای عظیمتری ایجاد میکنند. آنها کارگران ماهر را بهجای کارگران غیرماهر، مردان را با زنان، بزرگسالان را با کودکان جایگزین میکنند، و در جاهایی که بهتازگی به کار گرفته شدهاند، تودههای بزرگ کارگران را به خیابانها پرتاب میکنند. و با تکامل بیشتر و امکان تولید بیشتر نیز همچنان، آنها را، گرچه در ابعاد کوچکتری، بیکار میکنند.
ما جنگ صنعتی سرمایهداران در میان خودشان را عجالتاً ترسیم کردیم. این جنگ این خصوصیت ویژه را دارد که پیروزی در آن نه با سربازگیری بیشتر بلکه با مرخص کردن ارتش کارگران به دست میآید. ژنرالها (سرمایهداران) با یکدیگر رقابت میکنند که چه کسی میتواند بیشترین تعداد سربازان صنعتی را مرخص کند. اقتصاددانان به ما میگویند، مطمئناً، آن دسته از کارگرانی که توسط ماشینآلات زائد شدهاند، مکانهای دیگری برای کار پیدا میکنند. آنها جرئت ندارند مستقیماً ادعا کنند که همان کارگرانی که اخراج شدهاند در شاخههای جدید کار موقعیتهایی پیدا میکنند. حقایق در برابر این دروغ با صدای بلند فریاد میزنند. به بیان دقیق، آنها فقط معتقدند که ابزار جدیدی برای اشتغال برای سایر بخشهای طبقه کارگر پیدا خواهد شد. بهعنوانمثال، برای آن بخش از نسل جوان کارگران که در شرف ورود به آن شاخههای صنعتی بودند که بهتازگی منسوخ شده بود. البته این یک رضایت بزرگ برای کارگران معلول است. برای آقایان سرمایهداران، خون و عضله قابل استثمار تازه کم نخواهد بود. سرمایهداران: مردگان میتوانند مردگان خود را دفن کنند. به نظر میرسد این تسلایی بیشتر برای آسودگی خود سرمایهداران است تا کارگران آنها. اگر قرار بود کل طبقه کارگر مزدی توسط ماشینآلات نابود شود، چقدر برای سرمایه وحشتناک بود چرا که سرمایه بدون کار مزدی دیگر سرمایه نیست! اما حتی اگر فرض کنیم که همه کسانی که مستقیماً توسط ماشینآلات مجبور به ترک شغل میشوند، و همچنین همه نسلهای در حال رشدی که منتظر فرصتی برای اشتغال در همان شاخه صنعت بودند، واقعاً شغل جدیدی پیدا میکنند – آیا فکر میکنید که این استخدام جدید بهاندازه کاری که ازدستدادهاند، دستمزد بالایی میدهد؟ اگر چنین میشد، با قوانین اقتصاد سیاسی در تضاد بود. ما دیدهایم که چگونه صنعت مدرن همیشه به جایگزینی مشاغل سادهتر و فرعیتر بهجای مشاغل بالاتر و پیچیدهتر تمایل دارد. پس چگونه تودهای از کارگران که توسط ماشینآلات از یک شاخه صنعت بیرون رانده شدهاند، میتوانند به شاخهای دیگر پناه ببرند، مگر اینکه حقوق کمتری دریافت کنند؟ استثنایی که برای این قانون ذکر میکنند کارگرانی هستند که در ساخت ماشینآلات به کار گرفته میشوند. گفته میشود بهمحض اینکه در صنعت تقاضا برای ماشینآلات و مصرف بیشتر شود، تعداد ماشینآلات لزوماً باید افزایش یابد. در نتیجه، همچنین ساخت ماشینآلات؛ و در نتیجه، استخدام کارگران در ماشینسازی، و کارگران شاغل در این شاخه از صنعت کارگران ماهر و حتی تحصیلکرده هستند. از سال ۱۸۴۰، این ادعا، که حتی قبل از آن تاریخ نیز تنها نیمی از واقعیت بود، تمام شباهتش به حقیقت را ازدستداده است. زیرا امروزه متنوعترین ماشینها برای ساخت خود ماشینها در مقیاسی کاملاً گسترده مانند تولید نخ پنبه مورداستفاده قرار میگیرند، و کارگران شاغل در کارخانههای ماشینسازی میتوانند نقش ماشینهای بسیار احمقانه را در کنار ماشینهای بسیار هوشمندانه ایفا کنند. ماشینآلات اما بهجای مردی که توسط ماشین اخراج شده است، کارخانه ممکن است سه کودک و یک زن را استخدام کند! و آیا قبلاً مزد این مرد کفاف سه کودک و یک زن را نمیداده است؟ آیا حداقل دستمزد برای حفظ و تداوم نژاد نباید کافی باشد؟ پس این عبارات موردعلاقه بورژوازی چه چیزی را ثابت میکند؟ اینها چیزی بیشتر از این را (ثابت نمیکند) جز اینکه که در حال حاضر زندگی کارگران چهار برابر بیشتر از گذشته برای تأمین معاش یک خانواده کارگری صرف میشود. به طور خلاصه: هر چه سرمایه مولد بیشتر رشد کند، تقسیم کار و کاربرد ماشینآلات را بیشتر گسترش میدهد. هر چه تقسیم کار و استفاده از ماشینآلات بیشتر شود، رقابت بین کارگران بیشتر میشود، و دستمزد آنها با هم کاهش مییابد.
علاوه بر این از لایههای بالاتر جامعه به صفوف کارگران رانده میشوند. تودهای از کسبه کوچک و افرادی که بر اساس سود سرمایههایشان زندگی میکنند به صفوف طبقهٔ کارگر نزول میکنند، و کاری جز دراز کردن دست خود در کنار بازوان کارگران نخواهند داشت؛ بنابراین جنگل دستهای دراز شده، که برای کار گدایی میکنند، روزبهروز ضخیمتر میشود، و خود دستها هر چه لاغرتر میگردد. تولیدکننده کوچک بدیهی است که نمیتواند در مبارزهای که اولین شرط موفقیت در آن تولید در مقیاسی بزرگتر است دوام بیاورد؛ بنابراین وضعیت تولیدکنندگان کوچک و در نتیجه افزایش تعداد نامزدهای پرولتر شدن روشن است – اینها نیاز به توضیح بیشتری ندارد.
در نهایت، در همان مقیاسی که در آن، سرمایهداران از طریق حرکتی که در بالا توضیح داده شد، مجبور میشوند تا از ابزارهای تولید غولپیکر موجود در مقیاسی روزافزون استفاده کنند و برای این منظور، تمام منابع اصلی اعتباری خود را به جریان بیندازند، به همان اندازه زلزلههای صنعتی را افزایش میدهند که در میان آنها، دنیای تجاری تنها با قربانیکردن بخشی از ثروت، محصولات و حتی نیروهای تولیدیاش در پای خدایان دنیای زمینی، میتواند خود را نگه دارد – بحرانها دائمیتر میشوند، خشونتبارتر میشوند،
حتی اگر تنها به این دلیل باشد که با همان اندازهای که در آن انبوه محصولات و بنابراین نیاز به بازارهای وسیع افزایش مییابد، به همان اندازه بازار جهانی کوچکتر میشود. بازارهای هر لحظه کمتری باقیمانده است که مورد بهرهبرداری قرار گیرند، زیرا هر بحران قبلی بازاری را که تاکنون تسخیر نشده یا به طور سطحی استفاده شده بود، به تسخیر تجارت جهانی درآورده است.
اما سرمایه نهتنها با کار زندگی میکند، در لحظه هیجان و وحشی شدن نیز مانند ارباب اشرافی، اجساد بردگان خود را با خود به گور میبرد، کارگرانی که در شمار زیاد در بحرانها نابود میشوند؛ بنابراین میبینیم که اگر سرمایه بهسرعت رشد کند، رقابت در میان کارگران با سرعت بیشتری رشد میکند – یعنی ابزار اشتغال و امرارمعاش طبقه کارگر با سرعت بیشتری کاهش مییابد. اما، باوجود این “رشد سریع سرمایه، مساعدترین شرط برای کار مزدی است”.
پایان
کار مزدی و سرمایه (بخش اول) نوشته کارل مارکس ترجمه از کاظم نیکخواه
کار مزدی و سرمایه (بخش دوم) نوشته کارل مارکس ترجمه از کاظم نیکخواه
کار مزدی و سرمایه (بخش سوم) نوشته کارل مارکس، ترجمه از کاظم نیکخواه
کار مزدی و سرمایه (بخش چهارم) نوشته کارل مارکس ترجمه از کاظم نیکخواه