این نوشته بر مبنای مصاحبه کانال جدید با حمید تقوائی تنظیم شده است
محمود احمدی: کشمکش و اختلافات جناحهای حکومت بعد از انتخابات به اشکال گوناگون ادامه یافته است. محسنی اژه ای معاون اول قوه قضائیه در روز نهم تیرماه در خطبه های نماز جمعه با مقایسه فضای این روزها با سال شصت در دوره بنی صدر و سالهای ٧٨ و ٨٨ هشدار داد که فتنه جدیدی در راه است. قبل از آن شعارهائی علیه روحانی در راهپیمائی روز قدس داه شده بود از جمله شعار “روحانی بنی صدر پیوندتان مبارک”، ” مرگ بر آخوند آمریکائی” و شعارهای دیگر از این قبیل. یک موضوع تازه مورد اختلاف اینست که آیا ولی فقیه مشروعیت خود را از خدا و اسلام میگیرد و یا از مردم. این کشمکش در اشکال مختلف ادامه دارد و رروزبروز بیشتر تشدید میشود .
در برنامه امروز پرسش ما با حمید تقوائی در مورد تخاصمات جناحهای حکومتی گفتگو میکنیم.
با این سئوال شروع میکنیم که که چرا ابعاد تخاصمات و کشمکشها میان جناحهای حکومتی گسترش پیدا کرده و نسبت به گذشته شدیدتر شده است؟
حمید تقوائی: علت در تحلیل نهائی تضعیف موقعیت کل حکومت در جامعه است. همانطور که شما هم اشاره کردید در شرایط حاضر دعواهای جناحها بطور بیسابقه ای حاد شده است. بویژه بعد از انتخابات موضوعات بیشتری مورد دعوا و کشمکش است و مقابله جناحها خیلی صریح تر و مستقیم تر و آشکارترشده است. مثلا خامنه ای خطاب به گله های حزب الله و نیروهای طرفدارش اعلام میکند که شما “آتش به اختیار” هستید و جناح مقابل نه تنها ساکت نمیشود و تمکین نمیکند بلکه، صریحا پاسخ میدهد که این امری دوطرفه است. یعنی ما هم، لباس شخصی های خودمان را داریم و اگر بخواهید تعرض کنید، جوابتان را میدهیم. حتی طرفداران روحانی، بعنوان موردی که نیروهای آتش به اختیارشان میتوانند وارد عمل شوند، به مساله “حصر خانگی افراد بدون مجوز قانونی” اشاره میکنند! خیلی روشن و صریح دارندعلیه یکدیگر شاخ و شانه میکشند.
اما به نظر من، ویژگی شرایط حاضر، صرفا تشدید کشمکشهای جناحی نیست. موضوع مهمتر اینست که خامنه ای و جناح طرفدارش، بسیار بی آبرو تر و رسوا تر از گذشته شده است. کشمکش جناحها امر تازه ای نیست و بقول خودشان از دوره بنی صدر وجود داشته است. امروز مشکل حکومت اینست که خامنه ای به موضعی دفاعی افتاده است و جناح مقابل تعرضی تر و بی پرده تر حمله میکند. برای نمونه، بمیدان آوردن نیروهای”آتش به اختیار” و بعد از تهدید مقابله به مثل از جانب اصلاح طلبان، عقب نشینی و جا زدن خامنه ای با عنوان کردن اینکه، منظورش از آتش به اختیار “کار فرهنگی تمیز” بوده است! و یا، طرح این موضوع که مشروعیت ولی فقیه امری الهی نیست و غیره، همه نشاندهنده بی اعتباری و بی اتوریته بودن خامنه ای در میان خود حکومتی ها است. قبلا، در درگیری بین جناحها بالاخره، حرف آخر را رهبر میزد و همه هم تمکین میکردند. ولی امروز اینطور نیست.
اجازه بدهید مثالی بزنم. همانطور که شما در مقدمه گفتید اژه ای شرایط امروز را با دوره بنی صدر مقایسه میکند. خامنه ای هم در سخنرانی اش در روز عید فطر و در حضور روحانی در مورد تکرار تجربه بنی صدر هشدار میدهد. ولی این دو دوره از هیچ نظر قابل مقایسه نیست.
اولا، اعتراضات و مبارزات در جامعه، رسوائی های حکومت و خودافشاگری جناحها از دزدیهای نجومی یکدیگر، و حتی نقش شان در کشتارهای دهه شصت و غیره، در دوره بنی صدر به گستردگی امروز نبود. رژیم امروز بسیار رسوا تر و منفورتر از آن زمان است. ثانیا، فاکتور مهمتر که خود حاصل گسترش مبارزات و اعتراضات اجتماعی است، اینست که در دوره بنی صدر رئیس جمهور تمام مشروعیت خودش را از حمایت ولی فقیه میگرفت. امروز بر عکس است، رئیس جمهور عملا اعتبار خود را از مخالفت با ولی فقیه کسب میکند. در انتخاباتهای اخیر، در دوره ریاست جمهوری و انتخابات مجلس خبرگان و شورای اسلامی، آن کاندیدی که مورد حمایت مستقیم و علنی خامنه ای بود، رای نیاورد.
به این معنا، انتخاباتها عملا تبدیل شده است به نوعی رفراندوم علیه رهبر نظام. روشن است و ماهمیشه تاکید کرده ایم، که انتخاباتهای جمهوری اسلامی با هیچ معیاری انتخابات نیست، کوچکترین موازین و استانداردهای یک انتخابات متعارف و حتی تا اندازه ای آزاد و دموکراتیک در آنها رعایت نمیشود. ولی در عین حال، آنچه به اسم انتخابات در ایران برگزار میشود یک تحول سیاسی است، و نه یک نمایش آنطور که مثلا در زمان شاه بود. انتخابات در جمهوری اسلامی نه یک نمایش و بازی است و نه اساسا با هیچ معیاری انتخابات است، ولی یک تحول سیاسی هست. تحولی که نشان میدهد از یکسو، رژیم در جامعه چه موقعیتی دارد، و از سوی دیگر، توازن قوا میان جناحهای حکومتی چگونه است.
انتخاباتهای اخیر نشاندهنده اینست که جامعه بر عکس نظر و موضع خامنه ای عمل میکند. بخاطر داشته باشید که در انتخابات مجلس خبرگان در دو سال قبل هیچیک از کاندیداهای مورد حمایت خامنه ای و اصولگریان رای نیاورد. در عوض لیستی در تهران انتخاب شد که، خامنه ای صریحا علیه شان موضع گرفته بود و حتی آنها را جاسوسان انگلیس و بی بی سی خوانده بود. این یک نه بزرگ به خامنه ای بود. بخش وسیعی از مردم در این باصطلاح انتخاباتها شرکت نمیکنند ولی، بخش اعظم کسانی هم که شرکت میکنند، باصطلاح “سلبی” رای میدهند. میخواهند دماغ خامنه ای و جناح مورد حمایتش را به خاک بمالند. مردم میدانند خامنه ای یک جناح نیست بلکه رهبر و نماد و مظهر جمهوری اسلامی است. بقول خود حکومتی ها “عمود خیمه نظام” است. و مخالفت با خامنه ای یعنی مخالفت با کل نظام. همانطور که در رژیم سلطنتی مخالفت با شاه به معنی مخالفت با کل سیستم است.
در خود حکومت، موقعیت تضعیف شده خامنه ای به معنی دست بالا پیدا کردن جناح روحانی است. و بهمین دلیل طرفداران روحانی چنین بی پروا و صریح و مستقیم در برابر خامنه ای و جناح اصولگرا ایستاده اند.
محمود احمدی: این وضعیت کاملا ویژه است. اگر با دوره گذشته بعنوان نمونه دوره خاتمی این شرایط را مقایسه کنیم خاتمی در برابر تعرض خامنه ای همیشه پس می نشست و عملا تابع میشد. ولی الان روحانی علیه دولت با تفنگ صحبت میکند و در واقع موقعیت سپاه پاسداران را بزیر سئوال میبرد. ظاهرا کسی که خودش رئیس دولت است بعنوان اپوزیسیون در مقابل نهادهای حکومت قرار میگیرد. این را چطور توضیح میدهید؟
حمید تقوائی: این یکی از پارادوکسها و تناقضات حکومت است. ما همیشه از دعواها و کشاکش جناحها صحبت کرده ایم ولی امروز این دیگر حق مطلب را ادا نمیکند.همان طور که بالاتر توضیح دادم مساله حکومت اساسا تضعیف رو به افزایش خامنه ای هم در میان خود حکومتی ها است و هم در دل جامعه و در میان مردم. این شرایط جمهوری اسلامی را با یک تناقض ساختاری مواجه کرده است. از یکسو خامنه ای و جناح اصولگرا اهرمهای اصلی قدرت را در دست دارند. نیروهای مسلح، ارتش و سپاه و بسیج و غیره تماما تحت کنترل انهاست، سیاست خارجی چه در منطقه و چه در سطح جهانی بوسیله آنها تعیین میشود، قوه قضائیه در دست آنها است، در مجلس دست بالا دارند، رسانه های رسمی حکومتی تماما تابع آنها است، حتی چهل درصد اقتصاد تحت کنترل سپاه و بسیج است که وابسته به جناح خامنه ای است. یعنی قدرت بطور واقعی در دست خامنه ای و جناح اصولگرا است. اما از سوی دیگر دولت و کابینه از این جناح نیست. این یک تناقض ویژه جمهوری اسلامی است. در دیگر کشورها چه از نوع دیکتاتوریهای باصطلاح جهان سومی و چه کشورهای غربی چنین تناقضی وجود ندارد. در همه این کشورها کابینه و قدرت اجرائی با قدرت واقعی احزاب یا جناحها منطبق است. مثلا در دیکتاتوری سلطنتی زمان شاه هم قوه مجریه و دولت به معنی اخص کلمه تابع و در دست شاه بود و هم مجلس و ارتش و سایر ارگانهای حکومتی. امروز هم در اردن و ترکیه و مصر و عربستان همین وضعیت هست. در کشورهای غربی نیز این انطباق بین کابینه دولت و سایر نهادهای حکومتی وجود دارد. اما جمهوری اسلامی از این لحاظ استثناست. در ایران قدرت واقعی در دست جناحی است که نمیتواند دولت به معنی اخص قوه مجریه و راس قدرت اجرائی را تشکیل بدهد.
چرا نمیتواند؟ علتش این نیست که نمیخواهد و یا توطئه و توافق و ساخت و پاختی در کار هست. علت را باید اساسا در رابطه حکومت با جامعه جستجو کرد و نه در مناسبات میان جناحها. علت اینست که همانطور که اشاره کردم خامنه ای و جناح اصولگرا چنان در نزد مردم منفور است که نمیتواند دولت را در دست بگیرد و جامعه، بهم نریزد. در سال ٨٨ این کار را کردند و نتیجه اش را هم دیدند. فعلا و تا اطلاع ثانوی جناح مسلط حکومت، ناگزیر است به رئیس جمهور و کابینه جناح مقابل رضایت بدهد.
اما مساله با این رضایت از سر ناچاری حل و فصل نمیشود. ممکن است خامنه ای نهایتا ناگزیر بشود دست به کودتا بزند اما، در این صورت هم، به شکل دیگری جامعه بهم خواهد ریخت و آینده و بقای حکومت تماما بزیر سئوال خواهد رفت.
از نقطه نظر جناح روحانی نیز، رضایت دادن خامنه ای کافی نیست. جناح روحانی میبیند که دولت دردست اوست ولی قدرتی ندارد. در همان اظهار نظر در مورد دولت با تفنگ منظور روحانی این بود که اقتصاد در دست سپاه است و کار زیادی از دست او بر نمی آید. یکی از مقامات دولتی- رئیس سازمان میراث فرهنگی- اخیرا اظهار کرده است که باید توزیع قدرت با رای مردم متناسب باشد. منظورش به سادگی اینست که ریاست جمهوری در دست ما است ولی قدرت در دست ما نیست و رئیس جمهور باید قدرت بیشتری داشته باشد.
جناح مقابل میخواهد برعکس، کرسیها و پستها را با قدرت واقعی منطبق کند. در واقع، هر یک از جناحها تلاش میکند این تناقض را به نفع خود حل کند. جناح روحانی خواهان در دست گرفتن اهرمهای قدرت بیشتری است و جناح خامنه ای میخواهد ریاست جمهوری و کل قوه مجریه را داشته باشد. این کشمکش در نهایت بر سر تفوق و قدرت بیشتر در حکومت است چون، هر جناح تصور میکند کلید نجات و بقای کل نظام در مقابله با “فتنه هائی ” که در راه است، در دست اوست.
درهر حال این ناخوانائی میان قدرت واقعی و رسمی در جمهوری اسلامی بیانگر یک تناقض پایدار در ساختار حکومتی رژیم و به نظر من نمود دیگری از غیر متعارف بودن نظام جمهوری اسلامی است که، ما همیشه بر آن تاکید داشته ایم.
محمود احمدی: این کشمکش چقدر میتواند ادامه پیدا کند؟ آیا نهایتا به حذف یک جناح منجر خواهد شد؟
حمید تقوائی: به نظر من این امکان ندارد. ببینید بحث ما همیشه این بوده است که دو جناح لازم و ملزوم یکدیگر اند و بقول خامنه ای مثل “دو بال نظام” عمل میکنند. یعنی هر جناح برای حفظ خود در قدرت به دیگری محتاج و وابسته است. جمهوری اسلامی بر مبنای همین کشمکش و تناقض میتواند زنده بماند. حل این تناقض یعنی پایان جمهوری اسلامی.
امروز اینطور به نظر میرسد که جناح خامنه ای دولت را بطور فرمال بدست جناح مقابل داده است، آنرا در جلوی صحنه و در ویترین قرار داه است ولی، عملا اهرمهای قدرت واقعی را خود در دست دارد. این نوعی تقسیم کار دوفاکتو برای سرپا نگهداشتن حکومت جمهوری اسلامی به نظر میرسد. به این معنی، این ها هنوز، بعنوان دوبال نظام عمل میکنند. جامعه را به انتخاب میان بد و بدتر میکشانند و با این شیوه حکومتشان را سر پا نگهمیدارند. این جنبه ای از واقعیت هست اما، تمام حقیقت نیست. جنبه دیگر اینست که برآیند این عملکرد جناحها، به تضعیف کل نظام منجر میشود. این برای کل حکومت یک روندی مارپیچی نزولی است و نه حرکتی تکراری روی یک دایره بسته. بعنوان مثال، در دوره خاتمی و در اوج مقابله جناحها در آن دوره، تعرض مردم در سطح جامعه از “بد حجابی” فراتر نمیرفت، امروز بی حجابی عملا در جامعه گسترش پیدا کرده است و حتی، علنا یک حرکت توده ای تحت عنوان چهارشنبه های سفید و یا چهارشنبه های بدون حجاب براه افتاده است و کار چندانی هم از حکومت ساخته نیست.
میخواهم بگویم در عین اینکه کشمکشهای جناحی نوعی مناسبات و تقسیم کار عملی میان جناحها حکومتی ایجاد میکند و به حکومت اجازه میدهد به حیات خودش ادامه بدهد در عین حال برآیند کل این روند تضعیف هر چه بیشتر نطام حاکم است. مثل داروی مسکنی که مرگ بیمار را به عقب میاندازد اما، هر روز ضعیف ترو ناتوان ترش میکند. توازن قوا در مقایسه با شرایط دوره خاتمی به ضرر حکومت و به نفع مردم تغییر چشمگیری کرده است. و این روند ادامه خواهد داشت.
محمود احمدی: یکی از مسائل مهمی که امروز در جامعه ایران مطرح است بحران، یا در واقع ورشکستگی اقتصادی حکومت است. دولت آمریکا هم اخیرا تحریمهای تازه ای علیه جمهوری اسلامی وضع کرده است. از سوی دیگر خامنه ای و اصولگرایان هم بارها علیه توافق و تعامل با امریکا صحبت کرده اند. در این میان تکلیف برجام چه میشود؟ آیا میتواند ادامه پیدا کند؟
حمید تقوائی: بطور واقعی برجام به جائی نرسید. حتی در گفتمان و کشمکشهای جناحها هم، برجام دیگر جایگاه سابق را ندارد. به نظر میرسد پرونده برجام از نظر حکومتی ها هم، بسته شده است. ولی این را باید در نطر داشت که هر دو جناح حکومتی بر سر مذاکره با آمریکا و توافقنامه برجام هم نظر بودند. اگر این توافق نبود اصلا برجام به امضا نمیرسید. در این تردیدی نیست. معضل حکومت اینست که برجام در عمل بجائی نرسید.
ما همیشه گفته ایم بن بست اقتصادی حکومت یک مساله هویتی- ساختاری- سیاسی است و با طرح های اقتصادی و معادلات و مناسبات اقتصادی قابل حل نیست. ظاهرا قرار بود برجام راه سرمایه های غربی را به ایران باز کند ولی بعد از این توافقنامه حملات ضد آمریکائی خامنه ای شدت گرفت. از نظر سیاسی و عقیدتی و هویتی، حکومت به ضد آمریکائی گری نیازمند است و از این نقطه نظر، بن بست و فروپاشی اقتصادی حکومت امری سیاسی- عقیدتی است.
از دید مردم و از دید کسانی که تصور میکردند در اثر برجام گشایشی در وضعیت معیشتی مردم ایجاد خواهد شد نیز، نافرجامی و شکست برجام به سرعت آشکار شد. بیکاری و گرانی بیشتر شد، ریاضت کشی اقتصادی تشدید شد، تلاش کردند ” اصلاحیه “هائی به قانون کار بنویسند که معنی ای بجز اعمال فشار و بیحقوقیهای بیشتر به کارگران نداشت و غیره و غیره. در نتیجه کارگران و توده مردم در تجربه خود به سرعت به بیحاصلی و بی ربطی هیاهوی برجام به وضعیت زندگی و معیشتی خود پی بردند. از دید کارگران و مردم زیر خط فقر برجام از همان ابتدا پروژه سوخته ای بود.
محمود احمدی: شما کلا روند اوضاع سیاسی و جایگاه جنبشهای اعتراضی در جامعه را چطور می بینید؟ وقتی جناح خامنه ای از “فتنه” صحبت میکند آیا منظورش امکان بروز اعتراضات توده ای است و یا تحرکات جناح مقابل ؟
حمید تقوائی: به نظر من “فتنه” اسم رمزی است برای شورش و اعتراضات توده ای. منتهی طرف خطاب هشدار در مورد “فتنه ای که در راه است” جناح روحانی است. به اصلاح طلبان میگویند در اثر سیاستهای شما مردم به خیابان میریزند و دیگر نه از تاک نشان میماند و نه از تاک نشان. از جارو شدن نظامشان بوسیله مردم نگران هستند و تلاش میکنند با نشان دادن این “خطر” جناح مقابل را به عقب برانند.
متن و زمینه این نگرانی و اعلام خطر را، اعتراضات گسترده اجتماعی بوجود آورده است. جنبش کارگری امروز موقعیتی دارد که در تاریخ چند دهساله اخیر از نظر تعداد و گستردگی اعتصابات و اعتراضات کارگری و مضمون خواستها و شعارهای رادیکالی که مطرح میکند بیسابقه است. امروز جنبش کارگری موقعیتی پیدا کرده است که الهام بخش و الگوئی است برای بخشهای دیگر جامعه. بعنوان نمونه حمایتهائی که از آتش نشانان در جریان فاجعه پلاسکو اعلام شد و یا اعلام همدردی با کارگران معدن زغال سنگ یورت آزاد شهر، استقبالی که از بیانیه عظیم زاده – عبدی به عمل آمد و یا اتحاد و همبستگی بیسابقه ای که امروز میان جنبش سراسری معلمان و کارگران شکل گرفته است، روی آوری فعالین جنبش علیه اعدام و جنبش آزادی زندانیان سیاسی به چهره های جنبش کارگری و ده ها نمونه دیگر، نشاندهنده وزن و ثقل اجتماعی جنبش کارگری در شرایط سیاسی امروز ایران است.
از سوی دیگر شاهد مبارزات بخشهای مختلف جامعه در عرصه های متعدد و متنوعی هستیم. بعنوان نمونه مبارزه علیه تبعیض جنسی و برای حقوق زنان که یکی از محورهای بچالش کشیدن جمهوری اسلامی از همان ابتدا و از اولین هشت مارس در سال 57 بوده است، امروز در اشکال تعرضی تر و گستدره تری قد علم کرده است. این جنبش امروز عملا حجاب را کنار زده است. نمونه دیگر شرکت زنان در حرکتهای ورزشی و جنبش دوچرخه سواری زنان و حضورشان در استادیومها است. ما همچنین شاهد شکل گرفتن حرکتها و جنبشهای تازه ای نظیر اعتراضات علیه آلودگی هوا و تخریب ومحیط زیست، و یا جنبش دادخواهی کشتار دهه شصت و بسیاری از عرصه های دیگر هستیم .
یک فاکتور سیاسی مهم دیگر گرایش و حرکت عمیق ضد مذهبی در جامعه است. نه تنها خواست سکولاریم که امروز گفتمان همه هست و حتی بخشهائی از ملی اسلامیهای جدا شده از حکومت هم خودشان را سکولار میدانند، بلکه کلا جمع کردن مذهب و تابوهای مذهب از زندگی و اخلاقیات و مناسبات اجتماعی در جامعه گسترش پیدا کرده است. جنبشهائی نظیر ازدواجهای سفید و یا دفاع از حقوق همجنس گرایان، دارای جنبه های قوی ضد مذهبی و ضد اخلاقیات و تابوهای پوسیده اسلامی است.
این جنبشها و این اعتراضات گسترده هر روز و در ابعاد گسترده ای جمهوری اسلامی را بچالش میکشند. مصداق فتنه ای که حکومتی ها نگرانش هستند، تنها یک شورش و عصیان ناگهانی مثل خیزش ٨٨ نیست بلکه، جنبشها و اعتراضات اجتماعی ای است که هر روز در جامعه جریان دارد. این مبارزات پیگیر، ادامه دار و رو به گسترش و تعمیق است. به نظر من این جدال دائمی و گسترده بین جامعه و حکومت است که نهایتا به دعوای جناحها، تناقصات حکومتی، رابطه و مناسبات حکومت با غرب، سیاستهای منطقه ای حکومت و دیگر شرایط سیاسی در ایران شکل میدهد. سرنوشت و آینده جامعه را نیز در نهایت همین جدال تعیین خواهد کرد.*