کاظم نیکخواه:
بالا گرفتن بحث در مورد حمله آمریکا و غرب به سوریه یک بار دیگر شکاف عمیق میان کمونیسم کارگری و چپ سنتی و شرق زده را جلوی چشم گذاشت. از جمله این بحران بهانه ای بدست شاخه های احزاب موسوم به “حکمتیست” داده است که یک بار دیگر علیه حزب کمونیست کارگری فعالانه دست به سمپاشی بزنند. این جماعت دوباره و صدباره دم گرفته اند که “حزب کمونیست کارگری از حمله آمریکا به سوریه حمایت میکند” و “پروغرب” و “پروناتو” و امثال اینهاست. و خرواری پروپاگاند مشابه دیگر از این دست را به سوی ما پرتاب کرده اند. خواستن دلیل و فاکت از این جماعت بیهوده است. سالهاست که احکام بی پایه را به همین شیوه به سوی ما پرتاب میکنند و شرمی هم در کار نیست. و درسی هم از سرنوشت خویش که حزبشان را به بن بست و رهبرشان را به تئوری انحلال و انشقاق کشاند نمیگیرند. تجربه نشان داده است جریاناتی که چیزی در چنته ندارند و جایی ایستاده اند که استدلال و حرفی برای گفتن نیست معمولا به سیاست جعل متوسل میشوند. این دوستان متاسفانه از همان بدو تشکیل چنین جایی ایستادند ودر این زمینه سنتهای بدیع بسیار منفی و مخربی را در اپوزیسیون چپ پایه ریزی کردند. هدف از این نوشته پاسخ به همه مارک زدنها و افترائات و بحثهای آنچنانی آنها نیست. لزومی هم به این کار وجود ندارد. بلکه میخواهم با استفاده از این بحثها تمایز کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری را با چپ سنتی و “ضد امپریالیست” نشان دهم.
درمورد سوریه ساده ترین کار اینست که برای نمونه از این جماعت بپرسید کجا، در کدام نوشته، در کدام قطعنامه و یا بیانیه حزب کمونیست کارگری یک جمله از حمله غرب به سوریه یا هرجای دیگری حمایت شده است. لطفا همین را نشان دهید. در پاسخ میگویند “حزب کمونیست کارگری بشار اسد را عامل اصلی کشتار مردم سوریه معرفی کرده است!” (عجب انحراف عظیمی!) میگویند “اینها حمله آمریکا به سوریه را محکوم نکرده اند!” (کدام حمله؟) یا “حزب کمونیست کارگری به روسیه و چین انتقاد کرده است”. برای نمونه به این جمله از یکی از دست اندرکاران حزب حکمتیست (جناح رحمان حسین زاده) توجه کنید تا متوجه شوید که ایشان امانت داری سیاسی و “تحلیل هایش” از چه جنس است: “… اما چرا اطلاعیه نویسان حککا شخص بشار اسد را مقصر اصلی بحران سوریه میدانند؟ خاصیت این برجسته کردن در این زمان معین که بحث حمله هوایی و موشکی به سوریه روی میز پنتاگون و ناتو است به کدام استراتژی خدمت میکند؟ این یک هم سویی آشکار با جریانات پرو غرب است که سالها منتظر فرود آمدن موشکها و بمبها بروی ایران هستند …” (“به نام کمونیسم طرفداری از جنگ آمریکا در سوریه موقوف”)
متوجه شدید؟ ما میگوییم و همیشه گفته ایم رژیم اسد مسئول اصلی کشتار بیش از صدهزار مردم سوریه است. (و نه مسئول تمام جنایات). اما این ها از بازگویی این واقعیت رگ “ضد امپریالیستی” شان بیرون میزند که چرا آمریکا و غرب را مسئول کشتار مردم معرفی نکرده ایم. و با این موضع خواسته یا ناخواسته دارند بزرگترین جنایتکار قرن جاری را از زیر تیغ بیرون میبرند. و تازه بنا به سیاست جعل “فراموش” میکنند که این حزب در جای خود در قطعنامه ها و بیانیه های خود در مورد سوریه بارها با شفافیت توطئه گریهای دولتهای غربی و عربستان و ترکیه و امثالهم را به دلیل پر و بال دادن به جریانات ارتجاعی و آدمکش اسلامی افشا و محکوم کرده است. بهرحال همینجا جا دارد این سوال را از نویسنده این نوشته بپرسیم و خواهان جواب باشیم که واقعا از نظر شما کدام دولت در سوریه دارد بیش از همه مردم را کشتار میکند؟ آمریکا یا فرانسه؟ یا حکومت بشار اسد و پاسداران جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان؟ چند هزار نفر از این صد و بیست هزار نفر توسط نیروی دیگری جز رژیم اسد و حامیان کثیفش کشتار شده اند؟ آیا این ما هستیم که داریم واقعیت کشتار وسیع مردم توسط بشار اسد را وارونه جلوه میدهیم یا شما که از فرط مخالفت با حککا به انکار واقعیات و تطهیر حکومت جنایتکار اسد و جمهوری اسلامی افتاده اید؟ در جای دیگری در همین نوشته محکوم کردن اسد در بیانیه ما مبنای این ادعای سخیف قرار میگیرد که “حزب کمونیست کارگری ایران به وضوح طرفداری خود را از دخالت نظامی آمریکا در سوریه اعلام کرده است”!
جالب اینست که جناح دیگر حکمتیست درست عکس این را یعنی مخالفت ما با توطئه گریهای غرب در سوریه را دستاویز حمله به ما قرار داده است! به این جمله از خالد حاج محمدی از سران شاخه دیگر حزب حکمتیست توجه کنید. او میخواهد استدلال کند که چرا حزب کمونیست کارگری علیه سیاستهای غرب و دولتهای پروغرب در سوریه افشاگری کرده است: “با اتفاقات منطقه و مشخصا سوریه و ناتوانی غرب٬ با تلاشهای جمهوری اسلامی برای باز کردن امکان مذاکره با غرب و با سر کار آمدن حسن روحانی، و قول و قرار حل مناقشه با غرب٬ گزینه نظامی حتی در تبلیغات دول غربی فعلا کنار رفته است. لذا انقلاب ناتویی (بخوان رژیم چینج)، در پیچ بعدی و به شیوه لیبی و سوریه عملا از جانب غرب از دستور خارج شده است. این حقایق، امید به امکان انقلاب ناتویی اپوزیسیون بی ریشه و غیر مسئول ایران را نیزفعلا بسته و مدافعان آنرا به فکر تاکتیکهای دیگری انداخته است …” و بعد ایشان چنین افاضه میفرماید “از این زمان و با تغییراتی که در بالانس میان روسیه و آمریکا در سوریه شروع شد و با تغییراتی در نقشه امریکا برای آینده ایران٬ حزب کمونیست کارگری و قلم زنان آن نیز به تدبیر افتاده اند و پلنوم آنها به جای دفاع از دخالت غرب در ایران (کجا؟!!)٬ مبارزه با آنرا در لیست اولویتهای خود گذاشت …” (سوریه و حزب کمونیست کارگری کدام تغییر کرده اند- خالد حاج محمدی)
جالب نیست؟ یعنی از نظر این جریانات که هردو یک آبشخور و سنت سیاسی دارند حزب کمونیست کارگری یک روز بشار اسد را افشا میکند و یک روز دیگر غرب و دولتهای طرفدارش را محکوم میکند اما هنوز هم طرفدار غرب و حمله آمریکا است! این هم از شاهکارهای چپ اینچنینی است که حرکت میلیونها نفری مردم سوریه که در تمام شهرهای بزرگ دست به تظاهرات و اعتصابات برای خلاص شدن از شر دیکتاتوری اسد زدند را با تمسخر “انقلاب ناتویی” میخوانند تا لگدی به حزب کمونیست کارگری یعنی حزب مدافع انقلابات منطقه، زده باشند. گویا این گناه انقلاب مردم است که مورد تهاجم خونین حکومت اسد و جمهوری اسلامی و حزب الله قرار گرفته است و در فضای سرکوب و توحشی که رژیم اسد ایجاد کرده ، جریانات ارتجاعی اسلامی و طرفدار ترکیه و عربستان هم امکان یکه تازی و جنایت پیدا کرده اند.
از این بازیهای مضحک سیاسی که بروال معمول اینها با یک مشت پرخاشگری و گستاخی نیز همراه است تا بخواهید در مواضع این جریانات و نوشته های قلمزنانش وجود دارد و لزومی به تکرار آنها در اینجا وجود ندارد. هرکس که نوشته های این دو جریان را خوانده باشد میداند که از چه معجونی سخن میگوییم.
کمونیسم کارگری و چپ سنتی
یک تفاوت اساسی کمونیسم کارگری با چپ سنتی از ابتدا این بوده است که ما خودرا “ضد امپریالیست” تعریف نمیکنیم. کمونیسم کارگری جریانی است که از نظر اجتماعی انسان دوست و از نظر طبقاتی کارگری و در نتیجه ضد تمام قطبهای بورژوایی چه در غرب و چه در شرق و چه هرجای دیگری است. برای ما برخلاف چپهای سنتی دولتهای شرقی و جهان سومی از دولتهای اروپایی و آمریکائی نیستند. از نظرما دولتهای بورژوایی همه مرتجع و بدرجات متفاوتی جنایتکارند. در راس آنها آمریکا قرار دارد که بزرگترین جنایات تاریخ بشر را با کشتار هیروشیما و ناکازاکی در کارنامه خود ثبت کرده است. به هرکدام از دیگر دولتهای بورژوایی هم که نگاه کنید کم جنایت نکرده اند. اما اینکه در قبال آنها در یک مقطع و شرایط معین چه موضعی بگیریم بستگی دارد به آن شرایط مشخص و موضوع مشخصی که مطرح است. در ویتنام و شیلی و هزار جای دیگر مردم جهان و همه کمونیستها می بایست علیه آمریکا و دولتهای غربی به میدان می آمدند و آمدند. اما آیا امروز در سوریه این دولت آمریکاست که دارد بیشترین جنایتها را صورت میدهد یا دیکتاتوری اسد و جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان که تا دندان به سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی روسی مجهز شده اند؟ واقعا اگر از نظر ماهیت طبقاتی دولتها و نیروهای اجتماعی نگاه کنیم چه چیزی به یک کمونیست مجوز میدهد که در سوریه جنایات رژیم اسد را قلم بگیرد یا حاشیه ای کند و از آمریکا یا یک دولت خارجی یک غول جنایتکار بسازد و با آن اعلام جنگ کند؟ فقط با عینک ناسیونالیستی و “ضد امپریالیستی” میتوان حقیقت را اینقدر وارونه دید.
حقیقت اینست که از نظر تاریخی از زمان دست بالا پیدا کردن ناسیونالیسم روسی و سنت بلوک شرق در جنبش های کمونیستی یک تحریف اساسی که وارد “کمونیسم” شد این بود که کمونیسم به “ضد امپریالیسم” تقلیل پیدا کرد. یعنی ضدیت با امپریالیسم و بویژه امپریالیسم آمریکا بعنوان یک دولت قدرتمند خارجی به یک اصل و پایه غیر قابل تخطی “کمونیسم” موجود تبدیل گردید. ظاهر مساله این بود که این بحث بر تئوری لنینی “امپریالیسم مرحله آخر سرمایه داری” بنا شده است. اما در واقع امپریالیسم برای همه چپهای بستر روسی نه بعنوان یک قدرت بورژوایی و سرمایه داری بلکه بعنوان یک “نیروی خارجی” قدرتمند مورد مخالفت قرار گرفت و دولتهای “خودی” و “اقتصاد ملی” و “مرزهای ملی” تقدیس شد. هویت “ضد امپریالیستی” بر متن محبوبیت جهانی کمونیسم باعث شد که جریانات متعدد ناسیونالیستی و ضد استعماری در کشورهای مختلف خودرا چپ و سوسیالیست و حتی کمونیست معرفی کنند. زیرا این کمونیسم که در واقع کمونیسم بورژوایی و ناسیونالیستی بود مشکلی با سرمایه داری و ناسیونالیسم نداشت. بلکه مخالف استعمارگران خارجی و غربی بود. یعنی بورژوازی “خودی” را نمایندگی میکرد.
چپ سنتی امروز ایران و جهان تمام سنتهایش را از همین خط کمونیسم روسی گرفته است و در نتیجه هنوز هم با جریانات ضد استعماری و ناسیونالیست احساس خویشاوندی میکند. اینها جاماندگان تاریخند که گذر زمان و تحولات عظیم تاریخی نیز چیزی به آنها نیاموخته است. همین دیروز با یک نفر که خودرا کمونیست میدانست در فیس بوک در مورد مصر بحث میکردم. با آب و تاب میگفت چون در ارتش مصر ناصریستها دست بالا را پیدا کرده اند ژنرالهای ارتشی دارند از انقلاب مردم دفاع میکنند و باید از ارتش پشتیبانی کرد! و گویا “حزب کمونیست مصر” دارد همین کار را میکند. همین دوستان “حکمتیست” قبلا تا آنجا پیش رفتند که برای نمونه از زبان کوروش مدرسی که آن زمان رهبرشان بود صراحتا از حسن نصرالله رهبر حماس و جانورانی از این قبیل تمجید کردند. چند سال پیش وقتی که بحث حمله آمریکا به ایران پیش آمد اعلام کردند که در خارج کشور علیه جمهوری اسلامی تبلیغ نخواهند کرد و شعارهای ضد جمهوری اسلامی را از نشریات و آکسیون هایشان کنار گذاشتند. همین اکنون نیز حداقل جناح کوروش مدرسی شعار سرنگونی اسد را کنار گذاشته است. نمونه های دیگری هم از این دست داشته اند که اینجا به آن نمی پردازم.
از نظر این چپ یک کمونیست قبل از هرچیز باید ضد امپریالیسم آمریکا و غرب باشد. دفاع از حقوق و زندگی انسانها و آزادی سیاسی و رفاه و حتی لغو استثمار و مقابله با دیکتاتورهای ضد انسانی و جنایتکار شرقی جای جدی ای در سیاستهایشان ندارد و میتواند بسادگی تحت الشعاع ضدیت با آمریکا و امپریالیسم قرار گیرد و گرفته است. جنبش ضد امپریالیستی همین است. بویژه امروز آشکارا یک جنبش ارتجاعی است. اتفاقی نیست که از این جنبش خمینی و بن لادن و چاوز و احمدی نژاد بیرون میزند. اتفاقی نیست که جریانات چپ ضد امپریالیست یعنی همین بازماندگان تاریخ در همین تظاهراتهای ضد جنگ عکس بشار اسد و خمینی را بلند میکنند. میتوان فاکتهای تاریخی بسیاری را جلو چشم گذاشت.
سنت کمونیسم کارگری مطلقا این نیست. برای حزب کمونیست کارگری و منصور حکمت “اساس سوسیالیسم انسان است. سوسیالیسم جنبش بازگردان اختیار به انسان است” و ما عمیقا به این اصل پایبندیم.
بر همین اساس وقتی که در سال ٢٠٠١ آمریکا میخواست حکومت طالبان در افغانستان را مورد حمله نظامی قرار دهد ما برخلاف چپهای سنتی و ضد امپریالیست این حمله را فی البداهه محکوم نکردیم. بلکه گفتیم این جنگ تروریستهاست و تا زمانی که به مردم آسیبی نرسیده آنرا محکوم نمیکنیم. و چند هفته بعد که در اثر یکی از حملات شماری از مردم غیر نظامی کشته شدند بیانیه دادیم و آنرا محکوم کردیم و علیه آن افشاگری نمودیم. همان زمان هم جریانات چپ و راست سنتی شبیه همین جماعت علیه ما جنجال راه انداختند و طرفدار دولتهای غربی و جنگ و ناتو نامیدند و خود عملا کنار ارتجاع ضد بشری طالبان ها ایستادند. کار ما آن زمان فقط دادن یک بیانیه و اطلاعیه نبود. در عین حال منصور حکمت چندین مقاله تحت عنوان “دنیا پس از ١١ سپتامبر” را نوشت و ماهیت نظم نوین آمریکایی و تروریسم اسلامی را به نحو عمیقی شکافت و توضیح داد و افشا کرد.
ما امروز در مورد سوریه هم بر همین اساس عمل میکنیم. و این دوستان ما که اسم بی مسمای “حکمتیست” را هم روی خود گذاشته اند تماما از سنت کمونیسم کارگری و منصور حکمت بریده و به صف چپهای سنتی ضد امپریالیست پیوسته اند که خیلی هایشان صراحتا از جمهوری اسلامی و اسد دفاع میکنند.
ما جنگی را که “بنا به تعریف” قرار بوده است جلوی حمله شیمیایی رژیم اسد به مردم را بگیرد فی نفسه و قبل از وقوع محکوم نکردیم و نمیکنیم. یک پایه این موضع سیاسی مان هم بر اساس این ارزیابی است که آمریکا و غرب امکان و استراتژی حمله گسترده به سوریه نظیر جنگ افغانستان یا عراق را فی الحال ندارند و فقط میتوانند حداکثر به یک جنگ موضعی دست بزنند. واقعا اگر آمریکا به پایگاههای نظامی حکومت اسد حمله کند و آن را نابود کند چرا باید آنرا محکوم کرد؟ میدانم که در سنت چپ ضد امپریالیست این موضع و این سوال کفر است. اما اینکه بنیشنند و به شیوه متخصصین جنگی ثابت کنند که این حمله نمیتوانست کار حکومت اسد باشد هیچ ایرادی ندارد. ثریا شهابی از جناح مدرسی ها با حرارت نقش وکالت از اسد را بعهده گرفته است و چنین میگوید : “معلوم نیست که چرا دولت بشار اسد باید دست به چنین حمله ای در منطقه تحت حاکمیت خودش درست روز مذاکره بزند، برای دولت آمریکا مثل استفاده از فاجعه یازده سپتامبر، و اشغال کویت و جنایات حلبچه علیه مردم کردستان عراق است! دروغ است. همه میدانند دروغ است”
هیچ دولتی قابل حمایت کردن نیست
یکی دیگر از خصوصیات سیاسی کمونیسم کارگری که جا دارد اینجا به این جماعت یادآوری کنیم اینست که از هیچ دولتی هیچ گاه حمایت نکرده و نمیکند. ما حتی آنجا که دولتی اتفاقا یا بنا به مصالحی به یک اقدام مثلا مثبت از زاویه مصالح مردم دست بزند از آن دولت حمایت نمیکنیم. زیرا تردیدی نداریم که همه این دولتها مصالح یک طبقه معین یعنی بورژوازی یا سرمایه داران را دنبال میکنند و حمایت کردن از آنها یعنی رفتن پشت آن مصالح. یعنی نیرو جمع کردن پشت یک نهاد اجتماعی که اساسا برای سرکوب مردم و کارگران سازمان یافته است. حمایت از یک دولت یک امر فعال است. یعنی شما برای آن دولت نیرو جمع میکنید. برای آن تبلیغ میکنید و در کنار آن قرار میگیرید. این هیچ وقت کار کمونیستها نبوده و نباید باشد. دولتهای بورژوایی بندرت و استثنائا ممکن است سیاست و اقدامشان با سیاست و اهداف مردم تلاقی کند. در آن صورت هم قابل حمایت کردن نیستند. بلکه اتفاقا باید آنرا برای مردم و کارگران تجزیه و تحلیل کرد و اهداف پشت آنرا نشان داد تا باعث توهم نسبت به حاکمین نشود.
دوستان به اصطلاح حکمتیست ما برعکس رفتار می کنند. یک سال پیش وقتی ما قطعنامه دادیم و روسیه و چین را به دلیل دفاع و حمایتشان از قذافی و اسد و جمهوری اسلامی و سرازیر کردن انواع سلاحهای کشتار به سوی این دولتها، محور ارتجاع جهانی نامیدیم، همین جنجال را راه انداختند و صراحتا اعلام کردند که “حق وتوی چین و روسیه به نفع مردم است چون جلوی تهاجم نظامی آمریکا را میگیرند!” (حسین مراد بیگی) بعدا رحمان حسین زاده نیز همین بحث را که حق وتوی روسیه مثبت و به نفع مردم است را تکرار کرد. و این نوع تبلیغ به نفع یک دولت ارتجاعی و کثیف که دارد از هر دیکتاتور جنایتکاری از نظر نظامی و سیاسی و دیپلماتیک دفاع میکند باید برای هرکسی در صفوف این حزب، جای تعمق باشد. اگر چیزی عقبگرد از کمونیسم مارکس و منصور حکمت باشد، همینها است. البته چنین عقبگرد هایی در سیاستهای این جریانات یکی و دوتا نیست. اوج آن در خیزش میلیونی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی در سال ٨٨ بود که تمام تبلیغاتشان علیه مردم بود و این جنبش را ارتجاعی خواندند و مردم انقلابی را با دار و دسته های آدمکش طالبان و القاعده همردیف کردند و بعدا هم شکست این جنبش را جشن گرفتند. و جالب اینست که همه این تبلیغات راست به این بهانه که “انقلاب همگانی نیست” و طبقه کارگر در راس این خیزش قرار ندارند صورت گرفت اما وقتی در مصر و تونس و کشورهای دیگر منطقه انقلابات مردمی و توده ای دو حکومت مبارک و بن علی را به زیر کشید “رهبری طبقه کارگر” را فراموش کردند و به ناچار انقلاب در مصر و تونس را برسمیت شناختند و به مخمصه و تناقضاتی افتادند که هنوز هم نتوانسته اند گریبان خودرا از آن خلاص کنند. اگر چیزی عقبگرد از کمونیسم کارگری باشد اینهاست و نه موضع حزب کمونیست کارگری در افشای جریانات و دولتهای ارتجاعی و آدمکش سوریه و جمهوری اسلامی و روسیه.*