asqar-karimi

مارکس، مرام اشتراکی، آزادی پاسخ به چند سوال (بخش دوم)

asqar-karimi

اصغر کریمی:

هفته قبل به چند سوال دوستمان حامد پاسخ دادم و اینبار به چند سوال دیگر او میپردازم. در مقدمه پاسخ به سوالات قبل توضیح دادم که همراه با جلب توجه به حزب کمونیست کارگری، سوالات متعددی نیز از جانب دوستان مطرح میشود. پاسخ به این سوالات بخشی از تلاش ما برای معرفی کمونیسم انسانی، معرفی حزب کمونیست کارگری و در عین حال بخشی از مبارزه ما علیه طبقات مفتخور حاکم و پروپاگاند آنها برای بقای نظم ضد بشری موجود است. و اما ادامه سوالات حامد:

-” آیا حزب کمونیست کارگری قائل به افکار صد سال گذشته مارکس است؟ یعنی همه چیز اشتراکی؟
آیا با سرمایه گذاری خصوصی و خارجی مخالفید؟ چون سرمایه گذاری خارجی و خصوصی میتواند هزاران شغل برای کارگران بیکار و گرسنه ایجاد بکند و مانند اروپا و کشورهای اسکاندیناوی حقوقهای بسیار خوبی هم بدهد تا رفاه ایجاد شود.
– آیا قبول دارید که در ایران کنونی، طبقه کارگر مختص به کارگران به تنهایی نیست بلکه حتی کارمندان و دانشجویان و اکثریت مردم که با مشکلات روبرو هستند هم جزء طبقه کارگر محسوب میشوند؟ اکثریت مردم ایران خوب میدانند تنها راه نجات ایران سوسیالیسم و کمونیسم است که میتواند برای همیشه ایران را از چنگال ١٤٠٠ سال استبداد و خرافات مذهبی و قشر آخوند و رسانه هایشان در منابر و مسجدها نجات دهد. تنها راه نجات ایران و مردم است اما باور کنید بخاطر تجربه های کمونیسم در دیگر کشورها ترس دارند.
ما آزادی ها و خط و مشی کشوری مانند فرانسه و سوئیس و آلمان را میخواهیم. کمونیسم باید خودش را از گذشته رها کند و با مدرنیته و شرایط روز و ادبیات روز پیش برود تا نسل جدید درکش بکند و بداند تنها راه نجات سکولاریزم و سوسیالیسم است و بس. اما تبلیغات ضد کمونیستی بسیار شدید بوده است. مخصوصا با حکومتهای کمونیستی بسیار ناکارآمد و دیکتاتوری مانند شوروی سابق و کوبا. من قصد دارم عضو حزب بشوم اما باید برای من و همه مردم ایران سوالاتمان را جواب بدهید، درکمان کنید و همفکری بکنیم و انعطاف پذیری داشته باشیم.”
آیا افکار مارکس کماکان معتبر است؟
بنظر من کافی است چشمتان به کودکان کار در خیابان بیفتد تا عمق حقانیت مارکس را دریابید. فقط حقایق مربوط به ایران برای درک مارکس به اندازه کافی گویا است. بیکاری چندین میلیونی، بیحقوقی و فرودستی زن، تبعیض، شکاف های عمیق طبقاتی، بحران اقتصادی، آموزش جهل و خرافه، وجود حکومت مذهبی، رشد میلیونی تن فروشی و اعتیاد، سایه دائم شوم جنگ. آیا مارکس جز این گفته بود که اینها بخش لایتجزای نظام سرمایه داری است و تا این نظام هست این ستمها و این ناهنجاری ها نیز وجود خواهد داشت؟ آیا کسی تبیین عمیق تر و واقع بینانه تری یافته است؟ به این فاکت ها صدها میلیون بیکار در سراسر جهانی که تحت سلطه سرمایه داری است، صدها میلیون گرسنه، وجود یک قشر یک درصدی مفتخور که بیش از همه ٩٩ درصد بقیه جهان هفت میلیاردی ثروت و دارائی اندوخته است، دولت های سرکوبگر، بیحقوقی مردم در مهد دمکراسی های غربی، “بالا گرفتن مجدد جهالت مذهبی، مردسالاری، نژادپرستی، قوم پرستی و فاشیسم تا سقوط حقوق و شان فرد در جامعه و رها شدن هستی و زندگی میلیون ها مردم از کودک و پیر و جوان به دست بیرحم بازار آزاد، جنایت سازمان یافته در اغلب کشورها، اعتیاد به مواد مخدر و قدرت روزافزون شبکه های جنائی تولید و توزیع آنها” (به نقل از برنامه یک دنیای بهتر) آیا اینها گواه حقانیت مارکس نیست؟ و آیا ضرورت تغییرات بنیادی در عرصه سیاسی و اقتصادی در جهان معاصر بیش از هر زمان آشکار نشده است؟

یک وجه دیگر تصویر دنیای امروز بیحقوقی مردم حتی در خود کشورهای سرمایه داری غرب است. در سویس و انگلیس و فرانسه و اسکاندیناوی و آلمان و آمریکا. در مهد این دموکراسی ها، ٩٩ درصد جامعه هیچ حقی برای هیچ تصمیمی در اقتصاد، سیاست و تصمیم گیری های خرد و کلان مملکت ندارند. نه درمورد ساعت کار و بیمه بیکاری و مزد، نه درمورد بستن کارخانه ها و بیکار کردنها، نه شهریه دانشگاه سن بازنشستگی و نه جنگ و تاسیسات اتمی کسی از مردم نظرخواهی نمیکند. مردم فقط حق دارند هر چند سال یکبار به احزاب حاکمی که مقابل مردم میگذارند رای بدهند و به خانه بروند. این کل حق مردم است. نسل جوان و بشر امروز نمیخواهد اینقدر بیحقوق باشد، نمیخواهد اینهمه از بالای سرش درمورد زندگی و کار و تحصیل و محیط زیستش تصمیم بگیرند و هر بلائی خواستند سرش بیاورند. و ایکاش فقط بیحقوقی همین اندازه بود. در بخش وسیعی از جهان سرمایه داری زبان آدم را هم میبرند و حق هر اعتراضی را از او سلب کرده اند و در حکومت های سرمایه داری نوع اسلامی حتی امکان انتخاب رنگ و فرم لباس و روابط شخصی اش را هم از او گرفته اند. تکنولوژی ارتباطی امروز امکان دخالت هر روزه بشر را در همه ابعاد زندگی فراهم کرده است اما طبقه حاکم با چنگ و دندان جلو دخالت مردم را گرفته است. اما در سیستم شورائی که تنها با سوسیالیسم امکانپذیر میشود، راه دخالت هرروزه بشر در عرصه های مختلف زندگی هموار میشود. من سوال میکنم که کدام پارلمان در کدام کشور و در کدام مقطع تاریخ بشر مکانیزم دخالت شهروندان را فراهم کرده است؟ آیا اینها سوالات بسیار عمیق تری را البته اگر یک لحظه خود را از پروپاگاند هرروزه رسانه ها خلاص کنیم، مقابل ما نمیگذارد و ضرورت بنیادی تحولات سیاسی و اقتصادی را به آنکه طالب رفاه و آزادی و حرمت است یادآور نمیشود؟

آیا همه چیز اشتراکی میشود؟
سوال من این است که مگر اکثریت مردم چه دارند که اشتراکی شود؟ سرمایه داری بقول مارکس عملا از نه دهم مردم خلع مالکیت کرده است. نه دهم مردم مالکیتی برای از دست دادن ندارند. یعنی آنکه کار میکند مالکیتی ندارد. ما میخواهیم مالکیت آن یک درصد مفتخور را که ٩٠ درصد امکانات جامعه را در اختیار گرفته است، ملغی کنیم و به کل جامعه برگردانیم. در واقع ما میخواهیم همه مردم را صاحب مالکیت کنیم نه اینکه مالکیت را از مردم بگیریم. در سوسیالیسم مردم صاحب دارائی های شخصی بیشتری میشوند. وسائل تولید در اختیار کل جامعه قرار میگیرد تا نه فقط قشری خاص بلکه همه مردم صاحب مسکن مناسب و امکانات لازم برای یک زندگی خوب و مرفه شوند. در مناسبات سرمایه داری حاصل کار مردم به جیب یک قشر کوچک سرازیر میشود و آن که کار میکند بعضا حتی به نان شب محتاج است. میخواهیم کاری کنیم که نه فقط یک درصدی ها بلکه طبقه کارگر و اکثریت محروم جامعه هم علاوه بر مسکن مناسب و محیط کار ایمن و طب و آموزش رایگان، بتوانند از تسهیلات ورزشی و امکانات تفریحی و سفر و غیره برخوردار باشند، سالمندان تسهیلات لازم برای ادامه شرکت فعال و خلاق در زندگی اجتماعی داشته باشند و کودکان از یک زندگی شاد و ایمن برخوردار باشند. ما میخواهیم به این وضع پایان بدهیم و به قول مارکس به این “جنایت” اعتراف میکنیم. لازمه اینکار این است که ابزار و وسائل تولید را از قشر اقلیتی که همه چیز را از اکثریت جامعه گرفته است، پس بگیریم و در اختیار کل جامعه قرار دهیم.

نوشته اید: سرمایه گذاری خارجی و خصوصی میتواند هزاران شغل برای کارگران بیکار و گرسنه ایجاد کند و مانند اروپا و کشورهای اسکاندیناوی حقوقهای بسیار خوبی هم بدهد تا رفاه ایجاد شود. اما چند فرض اشتباه در این یک جمله است. اولا این سرمایه نیست که کار ایجاد میکند، این کار است که سرمایه ایجاد میکند. مگر سرمایه داری صدها میلیون نفر در سراسر جهان را بیکار نکرده است؟ مگر در همه کشورهای سرمایه داری بدون استثنا میلیون ها نفر بیکار نشده اند؟ ظاهرا اینطور بنظر میرسد که یک سرمایه دار در یک منطقه کارخانه ای دایر میکند و منت سر دیگران میگذارد که برایتان کار ایجاد کرده ام. اما سوال این است که سرمایه دار سرمایه هنگفت خود را از کجا آورده است؟ مگر غیر از این است که در یک پروسه استثمار آنها را کسب کرده است؟ در این صورت روشن نیست که این نیروی کار بوده است که به انباشت سرمایه در دست یک اقلیت تبدیل شده است؟ و سرمایه دار هر وقت هم اراده کند کارخانه اش را به منظور کسب یک کار پردرآمدتر میبندد و هزاران نفر را بیکار میکند و یا کارخانه خود را به کشوری میبرد که کارگرانش بیدفاع ترند و دستمزد کمتری می گیرند. این چیزی است که هر روز در همه کشورهای زیر نگین سرمایه داری اتفاق می افتد. توصیه میکنم مانیفست را یک بار دیگر مطالعه کنید. باور کنید هنوز کهنه نشده است!

میگوئید سرمایه گذاران خارجی حقوق خوب میدهند. لطفا اینرا از کارگر آلمانی و سوئدی بپرسید ببینید آیا در خود اروپا به او حقوق خوب میدهند؟ در غرب هم هر ماه و سال مبارزه برای افزایش دستمزد جریان دارد. در غرب هم دهها میلیون نفر را به قراردادهای موقت و بی تامینی شغلی سوق داده اند. شکاف طبقاتی بیداد میکند. بویژه در هر بحرانی از جمله بحران مزمن کنونی، سطح زندگی اکثریت مردم در غرب در سال های گذشته بشدت پائین آمده، در حالیکه سودآوری بنگاه های سرمایه داری بشدت افزایش یافته است. بعلاوه لطفا حقوق یک کارگر اروپائی را با حقوق کارگر در ایران و افغانستان مقایسه نکنید. سرمایه های غرب در کشورهای به اصطلاح جهان سوم سرمایه گذاری میکنند چون به “لطف” سرکوب و بیحقوقی در این کشورها، و به لطف ممنوعیت حق تشکل، سطح دستمزدها بسیار ناچیز است و سرمایه های خارجی در مقایسه با کشورهای غربی میتوانند دستمزد کمتری بدهند و سود بیشتری ببرند. آتش سوزی و کشتار کارگران رعنا پلازا در بنگلادش در اردیبهشت همین امسال را از یاد برده اید؟

دوست عزیز، سرمایه خوب و بد نداریم. سرمایه انسانی و غیر انسانی نداریم. سرمایه سرمایه است و بدنبال سود است و برای کسب سود به هر کاری، به هر بیحقوقی ای برای مردم و به هر موذیگری، به ترویج هر خرافه ای و به هر جنایتی متوسل میشود. این ماهیت سرمایه است. کسی نمیتواند آنرا عوض کند مگر آنرا از بین ببرد. مساله این است که همه محرومیت های مردم از فرودستی زن حتی در غرب تا فقدان آزادی بیان و عقیده در “شرق”، از فقر و بیکاری تا اعتیاد و تن فروشی اینها همه محصولات مستقیم سرمایه اند. باید به سیستمی که اساسش نه رفاه و خوشبختی مردم، بلکه سود یک اقلیت است پایان داد.

نوشته اید معلمان و کارمندان هم کارگرند، بنظر من حق با شما است. بخش اعظم حقوق بگیران اعم از معلمان و پرستاران، مهندسین و تکنسین ها، بخش اعظم جوانان بیکار از جمله فارغ التحصیلان دانشگاهها و بخش اعظم کارمندان در شرایط اقتصادی کم و بیش مشابهی با طبقه کارگر بسر میبرند و بخشی از همین طبقه اند. اما بخش بخش شده اند، یکی کارمند و یکی کارگر نامگذاری میشود تا صفوفش را تکه پاره کنند.

نوشته اید: ما آزادی ها و خط مشی کشوری مانند فرانسه و سوئیس و آلمان را میخواهیم. بنظر ما حق شما و همه مردم از اینها بسیار بیشتر از این است و در همین غرب جنبش ٩٩ درصدیها علیه بیحقوقی خود در حال اعتراض است. امروز همین درجه از آزادی هم به قدرتمندتر شدن کمونیسم گره خورده است. کسی که حتی فقط خواهان آزادی بیان و عقیده و یا رهائی از شر مذهب است باید از کمونیسم، و مشخصا کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری حمایت کند. اجازه بدهید کمی اینرا توضیح بدهم:

امروز هیچ بخشی از احزاب سرمایه دار و به اصطلاح لیبرال و دمکرات و ناسیونالیست حتی قول بهبود چندانی هم نمیدهند. برعکس مدام در حال عقبگرد هستند و تلاش میکنند دستاوردهای تاکنونی مردم در زمینه های رفاهی و حتی آزادی های سیاسی را نیز محدودتر کنند. در ایران نیز سرمایه به نیروی کار ارزان نیاز دارد و در نتیجه مطلقا به همین درجه از آزادی بیان و تشکل که فی الحال در غرب وجود دارد، هم برای جوامعی مانند ایران رضایت نمیدهد. هر بخشی از این طبقه سر کار بیاید همین که جای خود را محکم کند بساط زندان و سرکوبش را هم راه خواهد انداخت. شما تک تک احزاب و سازمان ها و شخصیت های مدافع سرمایه داری حتی لیبرال ترین و سکولارترینشان را نگاه کنید، حتی یک پلاتفرم شش سطری درمورد آزادی بی قید و شرط بیان و اعتراض و اعتصاب و تشکل یا لغو مجازات اعدام و خلاص کردن مذهب از زندگی اجتماعی مردم را از آنها نمیبینید. میگویند زود است، میگویند مردم آمادگی اش را ندارند، میگویند جمهوری اسلامی وضع را خراب کرده و باید سی سال دیگر ریاضت کشید و روشن است که ریاضت با آزادی های سیاسی همخوانی ندارد، میگویند فرهنگ مردم در ایران با سایر نقاط دنیا فرق دارد و در نتیجه همان الگوها را نمیتوان در ایران پیاده کرد. و هزار بهانه دیگر میاورند تا توقعات را پائین نگهدارند. و این تنها فشار کمونیسم و آزادیخواهی و فشار امثال حزب کمونیست کارگری است که گاهی برخی از این جریانات را وادار میکند گاهی علیه اعدام یا حکومت مذهبی غر و لندی بکنند. ادبیات آنها درمورد حق و حقوق مردم و رفاه و آزادی نیست، پر از داستانسرائی کشکی درمورد کورش و داریوش و تمامیت ارضی و افتخارات گذشته است. اینها ارزش های آنها است. اینها کدهای سیاسی و ایدئولوژیک آنها است که ذره ای با خواست های وسیع نسل جوان و مردم خوانائی ندارد.

امروز در هرصورت سرمایه داری در مهد خود، در آمریکا و اروپا در بحرانی عمیق دست و پا میزند و مردم بیشتری را به کام فقر و محرومیت فرومیبرد، قدرت خرید اکثریت مردم کاهش می یابد، سن بازنشستگی در دو دهه گذشته مرتب افزایش یافته و وضعیت سالمندان به مراتب بدتر شده است. بیکاری گسترش یافته و به بیمه های بیکاری بشدت حمله شده است. در کشورهای آفریقا و آسیا و آمریکای جنوبی و مرکزی اوضاع صدبار از این فلاکت بارتر است. اینها گوشه کوچکی از واقعیت امروز نظام سرمایه داری است. آیا همین ها برای اعلام عدم شایستگی این نظام، ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک آن و ضرورت زیر و رو کردن آن با نظامی انسانی یعنی سوسیالیسم کافی نیست؟

دوست عزیز، خیلی نکات دیگر هم هست که باید در این بحث به آنها پرداخته شود. درمورد اینکه چه بر سر انقلاب اکتبر آمد و چرا چین و کره بعنوان مثال کمونیست شناخته شدند، و خیلی مسائل دیگر باید حرف زد. بویژه درمورد اینکه کمونیسم باید تصویر مدرن تری از خود بدهد اینها همه مهم اند و شخصا امیدوارم در هفته های آینده به آنها بپردازم. امیدوارم تصویر روشن تری از حزب کمونیست کارگری و کمونیسم متفاوت ما گرفته باشید. سوالات شما و دوستانتان همه واقعی است و برای خیلی های دیگر هم مطرح است و باید تک تک شان جواب بگیرد. بخاطر طرح آنها صمیمانه از شما قدردانی میکنم.اوت ٢٠١٣

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *