انترناسیونال: نظرات و تصمیمات اخیر اوجالان موجب بحثهای فراوانی در میان مردم و خصوصاً نیروهای سیاسی شده است. از نظر شما چه شرایطی در مجموع موجب اتخاذ مواضع اخیر اوجالان شده است؟
حمید تقوایی: به نظر من مواضع اخیر اوجالان ادامه منطقی نظریه و دکترینی است که ۲۰ سال قبل مطرح کرد و بهعنوان آپوئیسم شناخته میشود. محور این نظریه نفی دولت – ملت، جامعه مدنی و مفهوم شهروندی است. اوجالان این مفاهیم و پدیدهها را حاصل “مدرنیته کاپیتالیستی” میداند و معتقد است راهحل ستم و تبعیض ملی، و حتی کل تبعیضات و مسائل دنیا، گذار از مدرنیته کاپیتالیستی به “جوامع کمونال” متشکل از ملیتها و مذاهب و اقوام و گروههای اتنیکی مختلف است. دموکراسی مورد نظر اوجالان یک نوع دموکراسی موزائیکی مبتنی به بالانس و هماهنگی بین این گروهها است. این نظرات آشکارا پستمدرنیستی و در واقع نوعی عقبگرد است به جوامع ملوکالطوایفی ماقبل سرمایهداری. گذار اوجالان از مدرنیته کاپیتالیستی گذار از کاپیتالیسم نیست؛ بلکه گذار از مدرنیسم است.
جامعه مدنی که نسبت به جوامع قرونوسطایی یک گام بزرگ به جلو محسوب میشود، اساس مدرنیسم کاپیتالیستی و دستاورد دوره انقلابات صنعتی در اروپا و تحولات فکری علمی هنری ماقبل آن در عصر روشنگری و رنسانس است.
امروز سرمایهداری جهانی از این دستاوردها عقب نشسته است و مکتب پستمدرنیسم حاصل این عقبنشینی است. اعتقاد به جوامع کثیرالمله و دموکراسی موزائیکی که نقطه اشتراک فدرالیسم ملی – قومی و کنفدرالیسم نوع آپوئیستی است بیشتر به رجعت به جوامع ملوکالطوایفی عصر فئودالی شبیه است تا فراتر رفتن از مدرنیته. اوجالان در نقدش به مدرنیته حتی جایی برای مذهب باز میکند و آن را مبنای اخلاقیاتی میداند که کاپیتالیسم آن را بر باد داده است.
آپوئیسم در یک سطح فلسفی هویت مشترک انسانی شهروندان – و حتی مفهوم و موقعیت شهروندی – را به رسمیت نمیشناسد و در عوض هویت ملی – قومی – اتنیکی – مذهبی افراد را مبنا قرار میدهد و از این نظر بسیار به تبیین و فلسفه سیاسی دوران فئودالی که خانواده و ایل و قبیله و مذهب و نژاد مبنای برخورد به فرد و به جامعه بود نزدیک میشود. مولتیکالچرالیسم و نسبیت فرهنگی و نفی ارزشهای جهانشمول انسانی از دیگر جنبههای این دیدگاه است که در واقع حاصل عقبگرد سرمایهداری جهانی از سکولاریسم و مدنیت و ایده آزادی و برابری همه افراد حتی در همان سطحی است که انقلاب کبیر فرانسه و سایر انقلابات بورژوایی قرن ۱۸ و ۱۹ پرچم آن را برافراشته بود. برای ناسیونالیسم در کشورهای توسعهنیافته شرقی، و یا بهاصطلاح دوره جنگ سرد “کشورهای جهانسومی”، پستمدرنیسم و نسبیت فرهنگی و مالتی کالچرالیسم به بازگشت به “فرهنگ خودی” که چیزی بیشتر از فرهنگ ماقبل سرمایهداری در کشورهای جهانسومی نیست، ترجمه میشود و صنعت و علم و فرهنگ و هنر و سکولاریسم و کلاً تمدن غربی – که در واقع آخرین دستاوردهای تمدن بشری است – بهعنوان فرهنگ امپریالیستی و سلطهگرانه غربی نقد و طرد میشود و در مقابل فرهنگ خودمان، با مذهب و خرافات و همه عقبماندگیهای قرونوسطایی که هنوز شرق با آن تسویهحساب نکرده است، تقدیس و تئوریزه میشود. در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد آلاحمد این دیدگاه را نمایندگی میکرد و امروز اوجالان همین پرچم را بلند کرده است. مدرنیته مورد نقد اوجالان در واقع بیان کمی تئوریکتر و سیاسیتر غربزدگی آلاحمد است.
از نظر سیاسی مهمترین ویژگی آپوئیسم نفی دولت – ملت است. تا قبل از فروپاشی شوروی نیروهای ناسیونالیسم کرد از جمله خود اوجالان و حزب او، به حق تعیین سرنوشت قائل بودند و مشخصاً این “سرنوشت” را به خودمختاری و خودگردانی و یا استقلال ترجمه میکردند. تشکیل یک دولت محلی خودمختار و یا یک کشور و دولت مستقل از دولت مرکزی، محور و اساس این رویکرد بود. بعد از فروپاشی شوروی اوجالان، با پیروی از یک متفکر آنارشیست آمریکایی به اسم بوکچین، نهتنها کل مسئله دولت و قدرت سیاسی را دور میزند؛ بلکه ریشه مسائل “خلق کرد”، و کل بشریت را، تشکیل دولت – ملت میداند. این نظریه این ویژگی “خلق کرد” را که هیچگاه و در هیچ مقطع تاریخی داری دولت و کشور مستقل نبوده است، بهنوعی فضیلت ارتقا میدهد و سایر خلقها در منطقه و در دنیا را به گذار از دولت – ملتها فرامیخواند. بهاینترتیب در یک سطح نظری و فلسفه سیاسی هدف قدرت سیاسی و شرکت در دولت و استقلال و خودمختاری و خودگردانی و حتی فدرالیسم کلاسیک کنار گذاشته میشود و جای خود را با سازمانیابی از پایین ملیتها و مذاهب و گروههای اتنیکی در کمونالها میدهد. این نوع دست شستن استراتژیک از قدرت سیاسی از نظر تاکتیکی هر نوع چالش سیاسی و مبارزه برای آلترناتیو حکومتی در برابر دولت مرکزی را کنار میگذارد. صرفنظرکردن تئوریک – نظری از دولت در عمل به سازش و مدارا با دولتهای موجود منجر میشود و بهاینترتیب مبارزه سیاسی بهنوعی فرهنگسازی و روشنگری علیه هر دولت و جوامع موجود که همه بر مبنای دولت ملت شکلگرفتهاند تقلیل میباید.
موضع فعلی اوجالان مبنی بر انحلال پ ک ک و امیدبستن به اردوغان و باغچه لی که گویا در جهت بهرسمیتشناسی حقوق مردم کردستان حرکت میکنند خود یک نتیجه منطقی دیدگاه و فلسفه و استراتژی است فوق است. دست شستن از مبارزه مسلحانه در ادامه سنت پیشمرگایتی ناسیونالیسم کرد در شرایط امروز کاملاً قابلدرک است؛ اما اعلام انحلال پ ک ک و دلبستن به “اقدامات” مثبت دولت اردوغان تنها میتواند حاصل دکترینی باشد که اولاً واقعیت طبقاتی جوامع و دولتهای موجود را نمیبیند و همه مصائب و تبعیضات را نه ناشی از کاپیتالیسم بلکه نتیجه مدرنیسم میداند و ثانیاً هیچ افق و استراتژی سیاسی عملی و واقعبینانهای برای رسیدن به مدینه فاضله کنفدرالیسم موزائیکی مورد ادعای خود ندارد و نمیتواند داشته باشد.
انترناسیونال: در مورد عملکرد ی پ گ در سوریه و تجربه کوبانی چه نظری دارید؟ آیا این یک نتیجه مثبت آپوئیسم نیست؟
حمید تقوایی: تجربه کوبانی از نظر نقش زنان و سازماندهی جامعه مبتنی به کانتونها تجربه مثبتی است. بهرسمیتشناسی حقوق رنگینکمانیها جنبه مثبت و مترقی دیگری از تجربه کوبانی است. این تجربه در ناسیونالیسم سنتی کرد ریشه ندارد؛ بلکه نتیجه نظراتی است که اوجالان مطرح کرده است. اما باید به این مهم توجه کرد که آنچه این تجربه را ممکن کرد نه موفقیت استراتژی نفی دولت – ملت سوریه بلکه شرایط ویژه سیاسی در سوریه بود. دولت بشار اسد تحتفشار خیزش مردم سوریه ناگزیر شد امتیازاتی به نیروهای مسلح کرد بدهد تا بتواند خیزش عمومی در کل سوریه را در هم بکوبد. نیروهای آپوئیست کرد از این شرایط سود بردند و در مناطق کردنشین سوریه بهنوعی خودمختاری دست یافتند. ویژگی دیگر این شرایط مبارزه این نیروها با داعش در همراهی و اتحاد با آمریکا بود و این عامل هم در تثبیت قدرت ی پ گ در کوبانی نقش مهمی داشت.
موقعیت احزاب کرد در شرایط ویژه سوریه استثنایی بود که قابلتعمیم به مناطق دیگر کردستانی نیست و امروز حتی در خود سوریه این شرایط دیگر قابل ادامه نیست؛ بنابراین نمیتوان این را یک مدل موفقیت دکترین گذار از مدرنیته کاپیتالیستی دانست. این بیشتر ناشی از شیوه سنتی ناسیونالیسم کرد در استفاده از شکافهای منطقهای بین دولتها است تا استراتژی کنفدرالیسم دموکراتیک. به نظر من حتی اگر دولت بشار اسد برکنار نمیشد تجربه کوبانی نمیتوانست ادامه پیدا کند. بدون تعیین تکلیف با قدرت مرکزی و کلاً طبقه حاکمه در یک کشور نمیتوان در بخشی از آن جامعه “کنفدرال دموکراتیک” سازمان داد.
انترناسیونال: یکی از بحثهایی که مطرح است، احتمال ابراز نظرات اخیر اوجالان زیر فشار و حتی شکنجه و غیره است و این اصل که نظرات اشخاص در زندان را نمیتوان ملاک درستی دانست. از طرف دیگر احتمال زدوبند و مذاکرات پشت پرده برای آزادی اوجالان نیز پیش کشیده میشود. به این معنا که اتخاذ این تصمیمات در پی توافقی با دولت ترکیه برای پایان حبس اوجالان است. نظر شما در مورد چنین تحلیلهایی چیست؟
حمید تقوایی: امیدوارم واقعاً بهنوعی توافق برای آزادی اوجالان رسیده باشند. این میتواند تنها نتیجه مثبت مواضع اخیر اوجالان باشد. البته پ ک ک با این موضع که خود اوجالان باید آزاد شود تا در کنگره بعدی این حزب امر انحلال را رهبری کند بهنوعی پیششرط قراردادن آزادی اوجالان برای عملکردن به توصیههای اوست اما خود اوجالان چنین پیششرطی را بیان نکرده است.
در مورد تأثیر زندان به عقیده من اینکه نظرات اخیر اوجالان حاصل فشار زندان و شکنجه است نمیتواند اعتباری داشته باشد. اوجالان از سال ۱۹۹۹ در زندان است و نظرات و تئوریهایش نتیجه مطالعه و تحقیق و تعمق او در زندان است و نه نتیجه شکنجه و اعمال فشار. به نظر من نه فشارهای زندان بلکه تحولات اخیر در خاورمیانه، بخصوص نقش برجسته دولت اردوغان در براندازی بشار اسد و موقعیت تعیین کنندهاش در آن کشور و از سوی دیگر ادعاها و مانورهای اخیر اردوغان و باغچه لی در مزایای صلح و برادری میان ترک و کرد و تغییر قانون اساسی و غیره، زمینه رسیدن آپوئیسم به نتایجی بوده است که امروز شاهد هستیم.
انترناسیونال: در عالم سیاست کم نیستند نظرات و تئوریهایی که به دلایل مختلف محتوم به شکست هستند، این واقعیت را ممکن است خود تئوریسینهای این جریانات هم بدانند؛ اما همه اینها باعث نمیشود که به این موضوع اعتراف کنند و فرمان انحلال جریان سیاسی متبوعشان را بدون اشاره به آلترناتیو دیگری برای مبارزه صادر کنند. اقدام اوجالان را از این زاویه چگونه میتوان توضیح داد؟
حمید تقوایی: نکتهای که میگویید برای احزاب و نیروهای سیاسی که افق و چشماندازی دارند کاملاً درست است. من قبلاً هم در یادداشتی به این نکته اشاره کردم که برای یک نیروی سیاسی که استراتژی واقعبینانهای را دنبال میکند به کنارگذاشتن مبارزه مسلحانه، هر اندازه هم که شرایط برای ادامه آن وجود نداشته باشد، بدون گرفتن هیچ امتیازی تن نمیدهد. ازاینرو میتوان گفت مواضع اخیر اوجالان نوعی تسلیمطلبی است که همانطور که توضیح دادم در دکترین ذهنی و تخیلی او ریشه دارد. کلاً مکتب پستمدرنیسم که بعد از فروپاشی شوروی اوج گرفت و مولتیکالچرالیسم و نسبیگرایی فرهنگی که به فجایع مثل داعش و طالبان و جمهوری اسلامی منجر شد، امروز به آخر خط خود رسیده است و نظرات اخیر اوجالان در یک سطح پایه بیان این ورشکستگی در جنبش ناسیونالیسم کرد است.
۱۷ اسفند ۱۴۰۳، ۷ مارس ۲۰۲۵