قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش، وحیده محمدیفر جامعه را ابتدا شوکه کرد و بلافاصله در خشمی عمیق فروبرد. مهرجویی در میان فیلمسازان همنسل خود، از همه “ناسازگارتر” بود. از همان ابتدای کارش علاوه بر خلاقیتو نوآوریهای هنری، نگاهی اعتراضی و نقادانه به مسائل اجتماعی داشت. پس از انقلاب ۵۷ نیز همین سمتوسو را ادامه داد، تا جایی که برای اکران اکثر فیلمهایش دچار سانسور و توقیف و مشکلات عدیدهای بود.
شکل قتل او و همسرش یعنی مثلهشدن با چاقو، نشان از خشم و نفرت عمیق قاتلانش نسبت به او دارد و جامعه را بلافاصله به یاد قتل فروهرها، حمید حاجیزاده و کارون پسر هشتسالهاش و دیگر قتلهای زنجیرهای انداخت. اینجا قصد ورود به جزئیات این جنایت را نداریم؛ اما همینجزئیات بهعلاوه بسیاری شواهد و قرائن دیگر تقریباً برای کسی تردیدی باقی نگذاشته که در این جنایت نیز ردپای رژیم و اوباش حکومت بهوضوح دیده میشود.
تمام کارنامه و شخصیت و نظرات مهرجویی، واکنش تند او به مرگ کیارستمی، ساخت مستندی از زندگی شخصی او که قرار بود بهزودی اکران شود و بخشهایی ازآن بر علیه حجاب اجباری در فضای مجازی منتشر شده بخشهایی از فعالیتهای او است که وی را برای جانیان اسلامی به یک دشمن آشکار که باید طعمه مرگ گردد تبدیل میکرد.
وقتی قتل او را در کنار خودکشی ساختگی کیومرث پوراحمد – که آشکارا جنایتی دیگر از سوی رژیم بود – قرار میدهیم، تصویر کاملتری از ادامه قتلهای زنجیرهای حکومتی به دست میآوریم. حکومت رو به سرنگونی چنان تحتفشار جامعه قرار گرفته و مستأصل و دستپاچه نابودی خود را نزدیک میبیند که برای فرار از این شرایط تمام تقلاهای شکستخورده پیشین خود را مجدداً میآزماید. اما از قضا هر چه بیشتر دستوپا میزند، بیشتر در باتلاق سرنگونی فرومیرود. تکرار نسخههای قدیمی امروز قادر به نجات رژیم نیستند. چرا که چیزی اساسی در این میان تغییر کرده است. جامعه و فضای آن بهکلیتغییریافته و قابلقیاس با هیچ مقطعی پیشازاین نیست. این جامعه نه جامعه اوایل دهه ۶۰ است که با سرکوب و اعدام بتوان چند صباحی مرعوبش کرد و نه جامعه دهه ۷۰ است که بشود سر نویسندگان و فیلمسازان و ادبایش را تحت پروژه قتلهای زنجیرهای زیر آب کرد. این جامعه در حال خروش و انقلابی عظیم است.
حقانیت این موضوع وقتی روشن میشود که به جوابی که حکومت در مراسم تشییع مهرجویی و همسرش از جامعه گرفت نظر کنیم. این مراسم کوس رسوایی رژیم را بار دیگر با بانگی بلند به صدا در آورد. مردم حاضر در این روز با شعارهایشان، با خشمشان نشان دادند که قاتلان را میشناسند و به قول مهرجویی میدانند که “قاتلان در میان ما هستند”. جمعیت حاضر با شعارهای “زن، زندگی، آزادی” و “قاتلان، قاتلان، رسوا باید گردند” ضمن تکرار شعار اصلی انقلاب جاری و نشان دادن عزمشان در ادامه آن، انگشت اتهام را مستقیماً بهسوی رژیم اسلامی نشانه گرفتند.
مردم در این روزها از هر روزنهای برای بیان اعتراضشان استفاده میکنند و روز تشییع مهرجویی و همسرش یکی از این روزها بود که در تاریخ انقلاب ماندگار خواهد شد. حضور بیحجاب مونا مهرجویی در مراسم خاکسپاری پدر و مادرش نیز نشانی از شجاعت وی و نسلی است که پایههای حاکمیت سیاه اسلامی در ایران را لرزاندهاست و سرنگونی حکومت اسلامی را به بخشی جداییناپذیر از سناریوی زندگی خود بدل کردهاست. ***