انترناسیونال: زنان در ایران در دو دنیای موازی زندگی می کنند. در یک دنیا، جمهوری اسلامی است با سرکوب و قوانین ضدزن و تلاش برای تحمیل بیحقوقی و در دنیای دیگر اکثریت زنان که علیرغم 37 سال سرکوب و شلاق و زندان تسلیم نشد ه و در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی ، وجودشان و حضورشان را به رژیم تحمیل کرده اند. از اشتغال و تحصیلات دانشگاهی بگیرید تا زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی ضد زن اسلامی. این معمای شگفت انگیزرا چطور میشود توضیح داد؟
شهلا دانشفر: تصویر اولیه همین است که شما اشاره کردید. اما اولین نکته من اینست که این دو دنیایی که شما تصویرش کرده اید، آنچنان هم موازی پیش نرفته و پیش هم نمی روند. بلکه اینها دو دنیای در تخاصم با یکدیگرند.
داستان واقعی بر سر حاکمیت رژیمی است که آپارتاید جنسی ساختار و هویتش است. اسلام قانون جاری جامعه در این حکومت است و اعلام حجاب اجباری، اعلام مردانه بودن جامعه و بردگی زنان در آن جامعه بر اساس قوانین اسلامی است. تصویر مقابل آن جنگ هر روزه زنان و مردم معترض علیه این توحش و بربریت است که در طول حیات رژیم اسلامی جریان داشته است. و شیپور این جنگ در همان هشت مارس سال ٥٧ در برابر فرمان اجباری شدن حجاب برای زنان از جانب خمینی زده شد. در این روز هزاران زن و مرد آزادیخواه به خیابان ریختند و با شعار نه روسری، نه توسری، آزادی، آزادی، اولین صف بندی ها را در مقابل رژیم اسلامی و قوانین ارتجاعی اسلامی اش به نمایش گذاشتند. و این روز را به بعنوان روزی فراموش نشدنی در تاریخ جنبش رهایی زن به ثبت رساندند.
به نظر من دنیای غالب، دنیای جنبش بالنده آزادی زن است که رادیکال و مدرن و انسانی است و در عرصه های بسیاری ارتجاع حاکم را عقب رانده است. بارزترین نشانه اش مبارزه علیه حجاب اجباری است. روشن است که این فقط یک ادعا نیست. بلکه حجاب برگیران به جنبشی واقعی در این جامعه تبدیل شده است. از جمله ابعاد این جنبش را باچشم خود در خیابان و در کوچه و جنگ هر روزه مردم بر سر حجاب، در اظهارت مقامات مختلف حکومتی و امام جمعه ها و آیت الله های ریز و درشتشان و بلند شدن هوارشان از اینکه حجاب رفت، اسلام رفت و نیز در گزارشات فرماندهان ارشد نظامی رژیم که هر ساله از کارنامه شکست نیروهای سرکوب امر به معروف و نهی از منکرشان خبر میدهند، به روشنی میشود دید. خصوصا امروز مدیای اجتماعی به ابزار مهمی برای عرض اندام جنبش حجاب برگیران واساسا جنبش رهایی زن در سطحی گسترده تبدیل شده و در آن زنان با اسم و رسم خود و بدون حجاب ظاهر میشوند، ابراز وجود سیاسی میکنند، گروههای مبارزاتی خود را شکل میدهند و آوازه خبرش نیز به رسانه های جهانی کشیده شده است.
من این جنبش را جنبش نوین آزادی زن میخوانم. جنبشی که خصوصا امروز نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه در مقابل جریانات اسلامی در قدرت و دارو دسته های وحشی و جنایتکار آن قد علم کرده است و نقش سیاسی مهمی ایفا میکند و به این اعتبار رنگی زنانه به انقلاب در ایران و در کشورهایی که در حیطه قدرت جریانات اسلامی قرار دارند، زده است. با این مقدمه اجازه بدهید در مورد معمای شگفتی که شما از آن صحبت میکنید، بیشتر توضیح دهم.
همانطور که اشاره کردم ضدیت با زن هویت و تعریف جمهوری اسلامی است. پایه های این حکومت بر آپارتاید جنسی و قوانین ارتجاعی اسلامی گذاشته شده است. به این معنی که جمهوری اسلامی قوانین اسلامی را به قوانین رسمی کشور تبدیل کرده و با این کار ستم بر زن را نهادینه کرده است. تمام دستگاه قضایی، نیروهای سرکوب و زندان و جنایتش نیز در خدمت اجرایی کردن این قوانین قرار دارد.
به عبارت روشنتر، قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین دیگرش چون قانون ازدواج و خانواده، قانون کارو غیره همگی اساسش بر بردگی جنسی و فرودستی زنان گذاشته شده و حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی دو رکن اساسی این قوانیند. به این ترتیب جامعه ای با قوانینی اسلامی، یعنی جامعه ای مردانه که در آن زن تنها یک برده جنسی است که در تمام شئون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن یک آپارتاید جنسی تمام عیار برقرار است. بنا بر این قوانین زنان از پایه ای ترین حقوق اجتماعی و شهروندی مثل حق طلاق، حق انتخاب همسر، حق نگهداری از کودک، حق سفر و اشتغال بدون کسب اجازه همسر، و بسیاری از حقوق دیگر محرومند. مجلس اسلامی هم جایی برای تصویب قوانینی از همین دست است. نمونه اش تصویب قوانینی چون طرح تعالی جمعیت و خانواده، طرح هایی چون دورکاری برای زنان با هدف استثمار بیشتر آنان و دور کردنشان از صحنه جامعه، قانونی کردن ازدواج با فرزند خوانده و رسمیت قانونی دادن به تجاوز جنسی به کودکان، جاری کردن قانون صیغه – این تن فروشی رسمی اسلامی، کاهش سهیمه زنان در پذیرش دانشگاهها، ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه و صدها و صدها مورد دیگر همه و همه تار وپود حکومت وحشی اسلامی و قوانینش را تشکیل میدهند. روشن است که در چنین جامعه ای زنان برای حقوقی پایه ای چون حضور در استادیوم های ورزشی، شرکت در مسابقات ورزشی جهانی، آواز خواندن و هزار و یک چیز دیگر باید بجنگند و یک تحقیر و اذیت و آزار هر روزه بر آنان وارد میشود. بعلاوه جدا از جاری بودن قوانین رسمی، حکومت اسلامی حامی سنن و فرهنگهای پوسیده مردسالاری است و این خود بر سخت جانی این سنت ها در بخش معینی از جامعه تاثیر گذاشته و بعضا آنها را رشد داده و معضلات زنان را شدت داده است.
نکته مهم اینجاست که اینها همه تعریف حکومتی است که اسلامی است. اما همانطور که اشاره کردم مردم در مقابل این حاکمیت ایستاده اند و علیه قوانین ارتجاعی اسلامی و این توحش و بربریت جنگی هر روزه دارند. برآیند این جنگ توازن قوایی است که می بینید. و به نظرمن تا همین جا برنده این جنگ مردمند.
به همین نمونه حجاب اجباری نگاهی بیندازید. برای اجرای این فرمان اسلام به گفته خودشان ٢٦ نیروی سرکوب و ٥٠ رسانه را در رکاب نیروی انتظامی شان بسیج کرده اند، تا پرچم آنرا بر فراز حکومت اسلامی برافراشته نگاهدارند و این عاقبت کارشان است که می بینید. جداسازی جنسیتی بخش مهم دیگری از قوانینشان است. آنرا در محیط های کار، در مدارس، در دانشگاهها، حتی در امکان عمومی و در سطح جامعه مثل اتوبوس ها، پارک ها و غیره به اجرا گذاشته و یا سعی کرده اند که به اجرا بگذارند، و این خود موضوع جنگ است. از جمله یک عرصه مهم اعتراضات در دانشگاهها بر سر همین موضوع بوده است و بسیاری جاها، مردم توانسته اند این طرحها را عقب بزنند و به شکست بکشانند.
مثال دیگر قوانین اسلامی مربوط به خانواده و ازدواج و طلاق است. بنا بر قوانین اسلامی زن حق طلاق ندارد. ولی کافیست به جلوی دادگاههای خانواده حکومت اسلامی سری بزنید و ببینید چه جنگی علیه این قوانین جاریست و چگونه زنان بر سر حق و حقوقشان می جنگند. و چیزی که ما مشاهده میکنیم قالب شدن هر روز بیشتر روابطی آزاد، برابر و انسانی بین زنان و مردان جامعه و در خانواده ها خصوصا در میان جوانان است. یک نمونه اش ازدواج های سفید است که آمارهای گسترده و اجتماعی اش را از خود رژیم میشنویم. جوانان و بخشی از مردم با ازدواج های سفید عملا قوانین اسلامی را زیر پا گذاشته اند و آزادانه و بر اساس عشق و دوستی دارند با هم زندگی میکنند. در ازدواج هایی هم که به ثبت میرسند خیلی اوقات می بینیم که زنان حق طلاق را به عنوان شرط ازدواج به ثبت میرسانند.
میخواهم چنین نتیجه بگیرم که درست است که رژیم همواره قوانینی علیه زنان به تصویب رسانده و با این قوانین نه فقط زنان بلکه کل جامعه را مورد حمله و تعرض خود قرار داده است، اما شما وقتی به واقعیت جامعه نگاه میکنید، روابط بخش عظیمی از مردم ربطی به قوانین ارتجاعی و عقب مانده اسلامی ندارد، بلکه بعکس در تقابل با آنست. به عبارت روشنتر اینها همه عرصه های جدال مردمند و زنان ، و خصوصا جوانان در سنگر جلوی این جنگ قرار دارند.
بنابراین پاسخ معمای شگفت انگیزی که شما به آن اشاره میکنید، مبارزه هر روزه زنان و مردم این جامعه با جمهوری اسلامی و قوانینش است. جنگی که تا هم اکنون پیشروی های بسیاری داشته و شکستهای بسیاری بر حکومت تحمیل کرده است. این جنگی است که وزن سنگینی در معادلات سیاسی جامعه دارد و همانطور که اشاره کردم به انقلاب ایران رنگ زنانه زده است.
انترناسیونال: روز جهانی زن ، ١٧ اسفند (٨ مارس) را در پیش رو داریم. در متن اوضاع سیاسی کنونی ، چه وظایفی بر دوش رهبران عملی و پیشروان جنبش برابری زن و مرد قرار دارد؟ کدام خواسته ها در اولویت باید قرار داشته باشند. چگونه میشود جمعهای زنان و مردان برابری طلب در سراسر ایران را حول خواسته های فوری بهم متصل و سازمان داد؟
شهلا دانشفر: قبل از هر چیز هشت مارس را به همگان شادباش میگویم. با اشاراتی که در پاسخ به سوال اول داشتم، جایگاه مهم روزی چون هشت مارس در مبارزات امروز ما مردم علیه یکی از ضد زن ترین و جنایتکار ترین حکومت های حاکم، به روشنی نمایان است.
هشت مارس روز جهانی زن ، روز آزادیخواهی و برابری طلبی است. جهانی بودن این روز فرصتی است که مسایل و معضلات مربوط به ستم کشی زن را در سطح جهانی جلوی چشم می آورد و فرصتی برای همه انسانهای آزادیخواه در سراسر جهان است که در این روز بیرون بیایند و اعتراض خود را علیه تبعیض و ستم کشی عیه زن اعلام کنند. خصوصا در جهان امروز، هشت مارس را باید به روز کیفرخواست خود علیه اسلام سیاسی و جنایاتش، نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه و جهان تبدیل کنیم.
واقعیت اینست که ستمکشی زن و قوانین ارتجاعی اسلامی، ابزارهای آشکار سرکوب جامعه و به قهقرا کشیدن آنست. از همین رو امروز بیش از بیش بر همگان روشن است که چرا روزی چون هشت مارس تنها روز زن نیست، بلکه روز همه انسانهای رنج کشیده و ستم کشیده ایست که اسیر چنگال یک حکومت اسلامی و ضد زن و ضد ارزشهای مدرن و انسانی هستند. بنابراین هشت مارس روزهمه ماست که عزم جزم کرده ایم که جامعه را از شر نیروهای مرتجع و عقب مانده طبقات مفتخور حاکم و حاکمیت ارتجاعی و قرون وسطایی و ضد بشری رها کنیم. و خطاب سخن من به همه مردم است.
با توضیحاتی که در پاسخ به سوال اول دادم و جایگاه روزی چون هشت مارس، طبعا وظایف روشنی بر دوش رهبران عملی و پیشروان جنبش برابری زن و مرد و کل آزادیخواهان جامعه قرار میگیرد. اولین وظیفه پیش روی ما بردن این گفتمان ها به میان مردم است. باید بکوشیم که زنان و مردان آزادیخواه جامعه را حول خواستهای روشنی گرد آوریم و منشا حرکت و اعتراضی باشیم.
همانطور که اشاره کردم در ایران آپارتاید جنسی بر گرده کل جامعه حاکم است. ابزاری برای سرکوب و به تباهی کشیدن زندگی و معیشت کل مردم است، بنابراین محور اساسی مقابله ما با حکومت اسلامی نیز لغو آپارتاید جنسی است. در همین راستا یک خواست مهم ما جدائی کامل مذهب از دولت و قوانین و سیستم آموزشی و کلیه شئونات جامعه است و آنرا یک گام مهم در رهایی زن و مرد در جامعه میدانیم. و این خواست مردم آزادیخواه نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه است.
در هشت مارس امسال شعار ما لغو اپارتاید جنسی، لغو قوانین ارتجاعی اسلامی و جدا شدن دست مذهب از زندگی کل جامعه است. شعار ما نه به حجاب و نه به تبعیض جنسیتی است. شعار ما برابری کامل زن و مرد در تمام عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی است. شعار ما آزادی، برابری، معیشت و منزلت انسانی است.
اینکه در توازن قوای سیاسی جامعه این گفتمان ها را با چه بیانی در شعار ها ، بیانیه ها و قطعنامه هایمان ابراز کنیم، نکته سختی نیست و این را فعالین و رهبران عملی در جنبش های مختلف اجتماعی در طول سالها اعتراض و مبارزه خود آموخته اند، مهم اینست که این گفتمان ها و این چشم انداز از مبارزه وسیعا به میان مردم برود. وظیفه رهبران و فعالین رادیکال و چپ جنبش رهایی زن اینست که پرچمدار این گفتمان ها در ایران و در سطح جهانی باشند.
تا هشت مارس فرصت کمی باقیست. اما با ابزار مدیای اجتماعی، میشود این گفتمانها را وسیعا به میان مردم برد. با جاری کردن این بحث ها در گروههای مبارزاتی ای که در مدیای اجتماعی شکل گرفته اند حول آن نیرو گرد آورده و همدلی و اتحاد بوجود آورد. و بدین ترتیب از هم اکنون باید به دنبال تدارک برگزاری ٨ مارس، روز جهانی زن رفت. از جمله یک اقدام عملی برای ایجاد تحرک بیشتر بر سر برپایی روز جهانی زن ، سازماندهی سمینارها و کنفرانس هایی بر سر این موضوع در دانشگاهها و گروههای مبارزاتی مدیای اجتماعی و در شهرهای مختلف و رفتن به استقبال روز جهانی زن است. همچنین میشود با یارگیری در گروههای مبارزاتی شکل گرفته در تلگرام و دیگر اپلی کی شن هایی که در مدیای اجتماعی شکل گرفته اند و نیز در گلگشت ها و گردشگری هایی که داریم، برای روز هشت مارس و برگزاری یک هشت مارس بی حجاب تدارک دید. میشود هشت مارس را نه تنها در خیابان و در جلوی چشم جامعه، بلکه در سالنهایی که از قبل تدارک دیده ایم برگزار کرد. انجام همه این کارها از جمله راه کارهایی است که فکر میکنم میتواند کمک کند که جمع های زنان و مردان برابری طلب در سراسر ایران را حول خواسته های فوری بهم متصل کند و یک نتیجه مهم هشت مارس نیز سازمانیافتگی بیشتر صف جنبش برای رهایی زن باشد.
خلاصه کلام اینکه روز هشت مارس بهترین فرصت برای بیان اعتراض ما مردم علیه توحش و بربریت رژیم ضد زن جمهوری اسلامی است. این روز را میتوان و باید به روز اعتراض سراسری علیه بساط آپارتاید جنسی حاکم و قوانین ارتجاعی اسلامی آن تبدیل کرد.