اخیر یکی از پل های شهر زیبای ما را به نرده های زشت بلندی مفتخر کرده اند به اسم “نرده های خودکشی”. کارگران شهرداری سخت مشغولند تا قبل از تابستان شبیه همین بلا را برسر دومین پل شهر نیز بیاورند. این نرده ها، نه فقط منظره فوق العاده از فراز پل را مکدر میکند، بلکه این واقعیت هولناک را دائما یادآوری میکند که در این شهر بینظیر هستند کسانی چنان دیپرس و بهم ریخته و مایوس که در حضور اینهمه زیبایی جان خود را میگیرند. و لابد کم هم نیستند؛ این نرده های رعب انگیز را برای چه بالا برده اند؟
این حکایت شهر آرام ما، ونکوور است. حالا حسابش را بکنید اگر ساکن مونیخ بودید، این روزها چه حالی داشتید! هفته گذشته جوانکی هژده ساله در جنایتی دهشت انگیز جان نه نفر و خودش را با شلیک گلوله گرفت. همه ابتدا فکر کردند عملیات داعش بوده و از ترس نفس در سینه حبس کردند. و باز، همه، بخصوص مهاجرین ساکن آلمان و ایرانیان علی الخصوص، نفسی به راحتی کشیدند وقتی پلیس اعلام کرد که جوانک “روانپریش” بوده، ربطی به داعش و تروریسم اسلامی نداشته، احتمالا خواسته الگوی کشتار جمعی قاتل نروژی چند سال پیش که تمایلات راسیستی داشت را تکرار کند. آری چنان به مرگ تروریسم اسلامی گرفتنمان که به تب روانپریشی و راسیسم باید راضی باشیم. اما حتی این “نفس راحت” هم دوامی نداشت، چون در یک شهر دیگر آلمان جوانک مهاجر سوری دست به کشتار انتحاری زد که گرچه خوشبختانه تلفات محدودی داشت اما ارتباط این جنایت با داعش مسلم بود. و من پیش خود زمزمه میکنم: در قیاس با اوضاع آلمان صد رحمت به “نرده های خودکشی” شهرما. این احساس ناامنی در آلمان حالا قرار است چند نفر را “روانپریش” و احیانا سوسایدال کند؟
وضعیت آلمان به اوضاع فرانسه تازه رحجان دارد. همین دیروز اسلامیست ها در شمال فرانسه یک کشیش را وسط کلیسا سر بریدند. این جنایت تنها چند روز بعد از جنایت دهشتناک شهر نیس است که یک هوادار داعش با کامیون به میان جمعیت زد و حمام خون براه انداخت. پیش خود میگویم بیچاره مردم فرانسه! آنها نه فقط در معرض تهاجم اسلامیست ها هستند بلکه دولت فخیمه به اصطلاح سوسیالیستها نیز به بهانه این وضع مرتب “تمدید وضعیت فوق العاده” را به ناف آنها می بندد و از آن سو راسیست ها و “جبهه ملی” ارتجاعی قوت میگیرند. چه شود آنجا؟
اما فکر نکنید مثلا اوضاع انگلستان خیلی بهتر از فرانسه و آلمان است. به رای چند وقت پیش خروج از اتحادیه اروپا دقت کنید. اکثریت مردم از سر اعتراض به وضع موجود رای به برقراری شرایطی دادند که وضعشان را احتمالا حتی بدتر هم خواهد کرد. بهر حال دستکم راست ترین و ارتجاعی ترین جریانات ناسیونالیستی و راسیستی را تقویت میکند. اگر این رای ناشی از یک “روانپریشی” اجتماعی نبود، پس چه بود؟
و یا فکر نکنید وضع ژاپن که آنسر دنیاست چندان بهتر است. همین روزها و در کنار خبرهای فوق آدم میخواند که یک بابایی در ژاپن برای نجات آدم های معلول با چاقو بهشان حمله برده و آنها را قصابی کرده است! عجب! و من پیش خود فکر میکنم بلندای نرده های روانپریشی در ژاپن چند متر باید باشد؟
یا مثال دیگر، شما هم احتمالا اینرا را تجربه کرده اید: در سالهای اخیر وقتی روی فیسبوک می روم، مراقبم که مبادا نگاهم به تبلیغات و ویدئوهای وحشتناک سربریدن ها توسط اسلامیست ها بیفتد. اما با اینهمه علیرغم همه دقت و مراعات، جایی که انتظارش را ندارم، یکباره قیافه پلشت یکی از این ها را می بینم که کنار پنج سربریده نشسته و لبخند احمقانه و چندش آوری به لب دارد. دیدن یکی از اینها تا یک هفته آدم را از قوت می اندازد. نمی دانم اسم این حالت روانپریشی است یا چیز دیگر، اما حس میکنی آن نرده ها تا توی جگرت فرو رفته است.
تازگی به لیست سیاه ممنوعه هایم در فیسبوک، ویدئوهایی از خشونت عجیب و غریب ایادی اردغان علیه کردها و دیگر مخالفین اش و یا کشتار سیاهان بدست پلیس آمریکا هم اضافه شده است. چنان خشونت و جنایتی در این ویدئو ها هست که آدم فکر میکند به قرون وسطی برگشته ایم. بعد از آنطرف میشنوی که یک جوان سیاهپوست و سرباز سابق ارتش آمریکا در یک تظاهرات علیه کشتار سیاهان توسط پلیس رفته تفنگ برداشته و افسران سفید پوست را هدف قرار میدهد و میکشد. برخی او را به “پلنگ های سیاه” نسبت میدهند. بی شک تبعیض و ستم نژادی در آمریکا یک منبع بزرگ روانپریشی های ماست اما بنظر من آن سرباز سابق این نحوه کشتار آدمیزاد را بعنوان تک تیرانداز ارتش آمریکا در عراق و افغانستان آموخته است.
به این اخبار روانپریشانه هفته های اخیر البته باید دونالد ترامپ هم را اضافه کنید. ایشان قرار است (لااقل از سوی یکی از دو حزب وال استریت) که رئیس جمهور آمریکا یعنی بزرگترین قدرت دنیا با زرادخانه عظیم سلاح های اتمی شود. آنوقت از جمله شعارهای انتخاباتی اش کشیدن دیوار برای ممانعت از ورود مکزیکی ها و یا راه انداختن جنگ صلیبی علیه مسلمین است. باورتان میشود؟ از رویایی آمریکایی حالا به اینجا رسیده ام. وسط قرون وسطی. همین یک قلم، یعنی احتمال ریاست جمهوری ترامپ، برای روانپریش کردن نصف دنیا کافی نیست؟ مضافا که میدانیم رقیب او در این
انتخابات یعنی خانم کلینتون چنان گوشت تلخ و نامحبوب و دست راستی است که احتمالا بعنوان فاکتوری بنفع ترامپ عمل میکند. در هر حال از همین حالا معلوم است هرکدام از این دو در انتخابات آمریکا رای بیاورند مردم جهان بازنده تر از پیش خواهند بود و روان بسیاری چه در خود آمریکا و چه جاهای دیگر جهان پریشانتر خواهد شد.
شواهد داستان عصر روانپریشی به اینها ختم نمی شود. بخاطر فرصت کم نمی شود به چین و روسیه و هند و آفریقا و یا آمریکای لاتین اشاره ای کرد. همینقدر بگویم از آنجا هم خبر امید بخشی نمی رسد. بعنوان یک مثال، میدانیم که چین در بیست سی سال گذشته روند بزرگترین و سریعترین صنعتی شدن در تاریخ را از سر گذرانده است. اما در یک قلم ماحصل این تبدیل سریع دهقانان و روستانشینان به پرولتر صنعتی و شهر نشین این بوده که 70 میلیون کودک مجبور شده اند در ده بمانند و همراه مادر و پدر کارگرشان به شهر نروند. من دارم حساب میکنم همین یک قلم منشاء چند روانپریشی میتواند بشود؟
اما در مورد خاورمیانه باید چند کلامی بگویم چون علاوه بر اینکه نگارنده این سطور و مخاطبین بلافصلش از این منطقه اند، در عین حال “چشم گردباد” این روانپریشی دنیا ظاهرا اینجا نهفته است. به اوضاع وحشتناک سوریه و عراق و ترکیه و یا بحرین و عربستان و ایران نگاه کنید. اینهمه میلیون میلیون پناهنده دربدر و جنگزده و خانه خراب چقدر مایه پریشانحالی است؟ اینهمه ظلم و جنایت و تحقیری که از جانب دولت اسرائیل که توسط غرب تا دندان مسلح شده علیه فلسطینی ها و مردم عرب اعمال میشود چقدر سرباز جان بر کف به اسلام کثیف که آنهم توسط غرب حمایت میشود اعطاء کرده است؟ از جنایاتی که هر روز دارد توسط دیکتاتوری های حاکم و جریانات اسلامی بر مردم تحمیل میشود میگذرم چون به اندازه کافی شنیده ایم. اما اینجا اوضاع چنان بهم ریخته و ناپایدار و ضد بشری است که افتخار جمهوری اسلامی این است که در ایران “امنیت” برقرار است. البته به این قیمت که خود دولت اسلامی هر سه روز دارد چهار نفر را اعدام میکند. نیمی از جمعیت را به زور نیروی انتظامی و گشت ارشاد و مخارج زیاد میکوشد در قفس های متحرک به نام حجاب محبوس کند. استبداد و رعب اسلامی از در و دیوار شهر میریزد تا جایی که ماموران حکومتی به مهمانی های مردم هجوم میبرند که مبادا در خلوت خود دمی به خمره زده و کمری قر داده باشند. اغلب جمعیت نه فقط محتاج نان شب است بلکه یواش یواش دیگر حتی نمی شود نفس هم کشید. اینجا منظره شهر نه فقط از بالای پل بلکه همیشه و همه جا و از هر زاویه مکدر است.
هنوز میشود ادامه داد اما اجازه دهید این داستان ملال آور را خلاصه کنم. این عصر روانپریشی در واقع داستان سرمایه داری سه چهار دهه اخیر و بویژه بعد از بحران 2007 به اینسو است. خیلی فشرده ماجرا بنظر من از این قرار است: از لحاظ اقتصادی اکنون سرمایه داری در یکی از بحران خیز ترین مقاطعش قرار دارد که تنها با اوایل قرن بیستم قابل مقایسه است که آن بحران با یک دوره سخت و از جمله دو جنگ خانمساز جهانی برای مدتی مرتفع شد. در مقابل این بحران ساختاری و جهانی بورژوازی آلترناتیو روشنی ندارد. آنچه که میداند ریاضت کشی و ریاضت کشی و نابودی بیشتر مردم است. از لحاظ سیاسی نیز سرمایه داری وضع تعریفی ندارد. با یک بحران حکومتی گسترده روبروست که فقط به اوضاع بلبشو خاورمیانه و ظهور امثال داعش و غیره محدود نیست. در همان اروپا و آمریکا هم سیستم دمکراسی غربی دیگر کارایی ندارد و قادر به رتق و فتق امور بورژوازی نیست. از لحاظ اجتماعی فقر و نابرابری و بردگی مزدی و حاکمیت بانکها امان از همه بشریت بریده است و همه تناقضات و اصطکاک ها را بمراتب تشدید کرده است. به اینها البته باید بحران جدی زیست محیطی را هم که بیش از هرچیز محصول حرص و طمع سرمایه برای تولید سود است را نیز افزود. در چنین شرایطی است که روانپریشی نه فقط گسترده میشود بلکه در خلاء وجود یک جنبش رهایی بخش و متحد کننده انسانها برای خروج از این بن بست، به یک نرم و به یک وضعیت حاکم تبدیل میشود. بعبارت دیگر این عصر روانپریشی فقط حاکی از بن بست های سرمایه داری نیست، بلکه حکایت از آن دارد که آن نیروی اجتماعی و طبقاتی که باید این وضع را عوض کند، یعنی طبقه کارگر و همه انسانهای شریف و آزادیخواه، خود هنوز آماده نیست.
این سوال اکنون زمخت تر از هر وقت مقابل بشریت قرار گرفته است: آیا سرمایه داری بشریت را نابود میکند و یا بشریت سرمایه داری را؟ پاسخ این سوال از پیش روشن نیست. بستگی به فعالیت و تلاش همه ما انسانها برای نجات خودمان و کره زیبای زمین از شر سرمایه داری دارد. اگر عاشق زمین و انسان هستید پس باید هرچه پرشورتر و وسیع تر به این تلاش پیوست و دست به دست هم داد. کمترین نفعش این است که لااقل از شر روانپریشی ایمن میشویم!
27 جولای 2016