دوستی درباره یکی از نوشتههای اخیر من نظر داده و چند سئوال مهم مطرح کرده که در این نوشته سعی میکنم به گوشههایی از آنها بپردازم. بخشی از نظر این دوست محترم را در بخش “توضیح” و در انتهای این نوشته آوردهام.
نوشته مورد اشاره، “”فمینیسم” دولتی و مطالبات زنان”، به دو فاکتور غایب در مبارزات برای تثبیت مطالبات زنان در آمریکا اشاره کرده: ۱) جنبش سوسیالیستی و ۲) تحزب کارگری. واضح است که از جهات مختلفی نمیشود موقعیت سیاسی ایران و آمریکا را مقایسه کرد؛ اما در دمکراسیهای غربی آمریکا از جهات زیادی از دیگر کشورهای غربی متفاوت است که این نوشته سعی میکند وارد این تفاوتها نشود. فراتر از همه فاکتورهایی که می توانند دخیل باشند، آنچه که ایران را از آمریکا و کشورهای اروپائی متمایز میکند، تکیه رژیم اسلامی بر سرکوب عریان است. منتها با وجود همین سرکوب عریان هم مبارزه زنان و کارگران برای آزادی و برابری و برای تثبیت مطالبات انسانی در جریان است.
در مطلب “”فمینیسم” دولتی و مطالبات زنان” گفته بودم که برای تثبیت مطالبات زنان، دو فاکتور باید دخیل باشند. در غیاب یک جنبش سوسیالیستی که مطالبات زنان از مطالبات مهم این جنبش است و در غیاب یک حزب مترقی و چپ امکان اجرا شدن این مطالبات ضعیف است.
نقش فعالین جنبشهای اجتماعی
در جنبشهای اجتماعی نقش فعالین و آکتیویستها حیاتی است. این فعالین هستند که نارضایتیهای اجتماعی را کانالیزه میکنند و در سازمان دادن این نارضایتیها حرف اول را میزنند. فعالین جنبشهای اعتراضی قدرت بسیج تودهها را برای هرگونه تغییر و تحولی دارند. در نتیجه گرایش سوسیالیستی در جامعه باید بتواند این فعالین را به خود جذب کند. این حذب شدن و جذب کردن هم با آرزو اتفاق نمیافتد. تنها با نقد و حاشیهای کردن گرایشات ناپیگیر در براندازی سیستم سرمایهداری، که ریشه همه نابرابریهاست، میشود افق سوسیالیستی را بر فعالیت آکتیویستها حاکم کرد. منظور از فعالین و آکتیویستها هم صرفا آکتیویستهای چند جنبش مشخص نیست؛ بلکه منظور کلا چپ اجتماعی در همه حوزه هاست. در ایران علاوه بر جنبشهای اعتراضی مثل جنبش کارگری، حقوق کودک، برابری زنان، با جنبشهای دیگری نیز مانند سکولاریسم، لغو احکام قرون وسطائی اعدام، سنگسار، حقوق برابر شهروندی و غیره هم مواجه هستیم. در چنین جوامعی نقد سوسیالیستی باید توانسته باشد گرایشات لیبرالی و سوسیال دمکراتیک را کنار زده باشد تا آکتیویستهای این جنبش و حوزهها را به خود جذب کرده باشد.
موقعیت سوسیالیسم در آمریکا
من بر این عقیده نیستم که ایده سوسیالیستی در آمریکا ضعیف است. (منظور اینجا از سوسیالیسم نه سوسیال دمکراسی، بلکه سوسیالیسم انقلابی است که سوسیال دمکراسی را بخشی از صورت مسئله میداند.) به نظر من فعالین سوسیالیست پراکنده و بیافق هستند. وجود ایدههای سوسیالیستی بدون فعالین، نهادها و مشخصا حزب سوسیالیستی قرص نانی بر سر سفره کسی نمیآورد. آمریکا پر است از محافل چپی که برای تغییر اساسی دنیا برنامه مشخصی در دستور خود ندارند. بخش عظیمی از فعالین همین محافل و فعالین چپ اتحادیههای کارگری در دوره اخیر، فعالین کمپین انتخاباتی برنی ساندرز بودند. بعد از فروکش این کمپین هم، به زیر پرچم هیلاری کلینتون، که ظاهرا برای شکست کاندید دست راستی حزب جمهوریخواه اعلام شده است، خزیدند. اکنون که ساندرز گفته است با کلینتون همکاری خواهد کرد، آب پاکی بر دست کسانی که همه تخم مرغهایشان را در سبد سوسیال دمکراسی و حزب دمکرات ریخته بودند ریخته است. زمزمه ایجاد حزب سومی، حزبی پارلمانی چپ تر از حزب دمکرات، در میان طرفداران برنی ساندرز که از حزب دمکرات دست شستهاند، به گوش میرسد. اکثر این افراد، فعالین و اکتیویستهای چپی هستند که هیچگونه امیدی به حزب دمکرات آمریکا ندارند. در نتیجه آن دو فاکتور مهمی که به آنها اشاره کردم هنوز بیجواب ماندهاند. سوسیالیسم قریب به اتفاقشان سوسیالیسمی است که در فکر تغییر دنیا نیست. در بهترین حالت سوسیالیسمی است برای سر کار آوردن اوباما و یا برنی ساندرز. خود این سوسیالیسم باید نقد بشود و کنار گذاشته شود.
دوم سوسیالیستهای این تیپی به فکر ایجاد حزبی نیستند که بخواهد دنیا را تغییر بدهد، بلکه مهرهها را تغییر میدهد. تمام فعالیت عملی این افراد بر سر پراتیک حزب دمکرات است. محافلی که این آکتیویستها در آن فعال هستند، در بهترین حال فراکسیونهائی در درون احزاب سوسیال دمکرات و یا حزب دمکرات درست میکنند و گروه فشاری میشوند بر این احزاب.
موقعیت سوسیالیسم در ایران
موقعیت سوسیالیسم در ایران بسیار متفاوت است. اصولا چیزی به نام گرایش سوسیال دمکراسی که دندانگیر باشد و افقی را جلوی جامعه بگذارد، وجود ندارد. و نه یک حزب و نیروی دولتی و یا پارلمانی وجود دارد که نماینده گرایش سوسیال دمکراسی و یا سوسیالیسمهای غیرانقلابی دیگر باشد و نه پارلمان و نهادی مدنی قانونی که کسی ادعا کند از دنده سوسیالیستی می خواهد از طریق ورود به آنها تغییراتی را از طریق آنها ایجاد کند. بیشتر نیروهایی که ادعا کردهاند سوسیالیست هستند و سوسیالیسمشان از طریق متوسل شدن به بخشی از قوانین دولتی می خواهد اصلاحاتی ایجاد کند، در واقع خود بخشی از ارتجاع بوده اند. در انقلاب ۵۷ از این نوع سوسیالیستها بخش زیادی از آنها در سر کار آوردن و تثبیت جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده داشتند. بخشی از آنها در دعواهای بین حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر، نوکران بنی صدر بودند و بخشی هم کمونیستها و کارگران انقلابی را به سپاه پاسداران معرفی می کردند.
درک فعالین و اکتیویستهای جنبشهای اجتماعی از سوسیالیسم عبور از سیستم سرمایهداری است. سوسیالیسمی که نخواهد از سیستم سرمایهداری عبور کند در ایران نقد شده و جایگاه خاصی در میان فعالین جنبشهای اجتماعی ندارد.
تقویت سوسیالیسم در ایران جذب شدن فعالین جنبشهای اجتماعی به این گرایش از سوسیالیسم و به احزابی است که نماینده این نوع سوسیالیسم هستند.
در مورد تحزب کارگری هم، ایران کشوری است که تحزب کمونیستی کارگری در آن جایگاه مهمی را در میان فعالین و آکتیویستهای جنبشهای اجتماعی – اعتراضی دارد. تئوریهای عجیب و غریب درباره تحزب کمونستی، دنبالچه احزاب بورژوائی شدن و دفاع از بورژوائی خودی و ملی طرد و نقد شده اند. با این وجود دائم باید این نقدها را از آرشیو بیرون آورد و جلو کشید و فعالین و آکتیویستهای جوان را با آن مسلح کرد.
دو فاکتور
برای نتیجه گیری و خلاصه کردن بحث، برمی گردم به تز اصلی این نوشته که برای رهائی از سیستم سرمایه داری، سوسیالیسم و تحزب کارگری در همه کشورها باید تقویت بشوند. در بعضی از کشورها هنوز پس زدن تئوریهایی که به سفت شدن بند زنجیرها کمک می کنند، نقد نشده اند. درک از سوسیالیسم هنوز یک درک ارتجاعی است. درک از تحزب کارگری، همان درک احزاب سوسیال دمکرات است که کارگران و بخش فقیرتر جامعه را در احزاب بورژوائی سازمان می دهد و نماینده و سخنگوی کارگران می شود. این دو فاکتور اگر در جائی مثل آمریکا ضعیف هستند، در جائی مثل ایران، علیرغم سرکوبهای شدید طی یک قرن گذشته، بسیار قوی هستند.
یک نکته که باید مورد توجه قرار بگیرد، دامن زدن به اعتراضات وسیع تودهای و بخصوص اعتراضات جنبشهای مهم اجتماعی مثل جنبش کارگری و جنبش زنان است. اگر جامعه شاهد اعتراضات وسیع کارگری باشد، خودبخود شاهد تقویت چپ و سوسیالیسم در جامعه خواهیم بود. اگر در جامعه ای مثل ایران چپ و سوسیالیسم تقویت بشوند، تحزب کمونیستی تقویت خواهد شد. واضح است که از نظر من حزب کمونیست کارگری حزب طبقه کارگر است و همه فعالین جنبشهای اجتماعی اعتراضی باید در این حزب و به دور برنامه این حزب جمع شوند. اگر این حزب کم و کسری دارد، باید آن را با هم و بعنوان سلاح خودمان صیقل داده و کم و کسریهایش را رفع کنیم. این بحثی است که باید آن را دائم به میان فعالین و آکتیویستهای جنبشهای اعتراضی برد. باید حزب کمونیست کارگری را در دسترس همه فعالین قرار دارد. باید ادبیات این حزب و نقدهای این حزب در دسترس همه فعالین و آکتیویستها و فعالین سیاسی قرار بگیرد. اگر کسی در ایران به فکر رهائی از سیستم سرمایه داری است، بدون تقویت حزب کمونیست کارگری، این امر ممکن نیست. حاصل زحمات جنبشهای اعتراضی به جیب کسانی مثل خمینی می رود. خاطره انقلاب ۵۷ در ذهن بسیاری از ماها هنوز زنده است.
۱۲ ژوئن ۲۰۱۶
======
توضیح:
========
فیدبک خواننده محترم به نوشته “هیچکدام از شما دو نفر به جنبش زنان ربط ندارید!” است که در نشریه “کارگر کمونیست” شماره ۴۰۵ درج شده بود. این نوشته در تعدادی از سایتهای اینترنتی با عنوان “”فمینیسم” دولتی و مطالبات زنان” منتشر شد.
“مطلبتان را با عنوان فمینیسم که به طور مشخص به اظهار نظر یک مقام زن آمریکایی برمیگشت، خواندم. نوشته بودید دو فاکتور لازم است برای رهایی زن: جنبش سوسیالیستی و تحزب کارگری و آخری گفتید در ایران هم مهم است تقویتش! لطفا بیشتر توضیح دهید در ایران چگونه؟! و چه چیز در ایران هست که باید تقویت شود و چطور تقویت شود و چه چیز نیست باید ایجاد شود و آنهم چگونه و اینکه بنظرم ایران از هر دو جهت جنبش سوسیالیستی و تحزب کارگری از آمریکا جلوتر است و اگر در آمریکا باید ایجاد شود اینجا وجود دارد. من از جنبش سوسیالیستی آنطور که شما توضیح دادید علاوه بر فعالیت و اثرگذاری فعالین چپ حوزه کارگری و جوانان و زنان و کودک و … در ذهنم تداعی میشود، بیشتر حواسم می رود سراغ چپ اجتماعی و خواسته های مثل برابری زن و مرد و … و آیا این تعبیر من درسته و یا در ایران منظورتان بیش از اینهاست؟ … وقتی از تحزب کارگری در ایران حرف می زنید وجود و نقش احزاب موجود مانند حزب کمونیست کارگری در کجای این تحلیل هست و باز هم در این مورد ربط و بسطش به جنبش رهایی زن چیست.”