جنگ و نسل کشیهای قومی – مذهبی در قره باغ کوهستانی در منطقه قفقاز یکی از میراثهای فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد است. هرچه به دوره کنونی نزدیکتر شده ایم تنش حل نشده قره باغ بیشتر از محدوده سیاسی آذربایجان و ارمنستان فراتر رفته و پای نیروها و دولتهایی که درگیر در بحرانهای حکومتی و سیاسی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا هستند در آن باز شده است. در این یادداشت به سرفصلهایی در باره زمینه های تاریخی – سیاسی این تنش، آثار و عواقب و راه حل انسانی پایان آن اشاره میکنیم.
1- یک نگاه تاریخی – مهندسی جمعیتی
قره باغ کوهستانی منطقه ای به وسعت 4500 کیلومتر مربع است که در ضلع جنوبی منطقه ای بزرگتر به نام قره باغ قرار دارد. قره باغ کوهستانی از لحاظ جغرافیایی تماما در خاک جمهوری آذربایجان محصور است ولی از لحاظ ترکیب جمعیتی در حال حاضر 76 درصد ارمنی و 23 درصد ترک زبان در آن زندگی میکنند.
ترکیب جمعیتی قره باغ در طول قرنها در اثر هجومها و کشورگشاییهای امپراطوریهای مختلف که قدمتش به دوره هخامنشی و ساسانی و کشورگشاییهای متقابل میان امپراطوریها ایرانی و بیزانس (روم شرقی) برمیگردد بارها و بارها تغییر یافته است. بعدها در نتیجه سیاستهای تزارهای روس و حتی بعدا ادامه اش توسط استالین این مهندسی جمعیتی همچنان ادامه پیدا کرده است. این تلاشهای سیاسی سازمانیافته برای تغییر ترکیب جمعیتی به نفع یک “نژاد یا قوم” معین اساسا با هدف گسترش قلمرو سیاسی و ایجاد و دامن زدن به تنشهای قومی و ملی انجام گرفته است.
اگرچه علیرغم این تلاشهای قوم پرستانه طبقات حاکم، مردم ترک زبان و ارمنی برای دهه های متمادی با صلح و آرمش در کنار هم زندگی کرده اند اما در مقاطع مختلف بنا به نیازهای سیاسی آن مقطع دولتها توانسته اند به طور سازمانیافته تنش و خصومت قومی میان ترک و ارمنی ایجاد کنند که نتیجه اش نسل کشی و بی خانمانی و آوارگی در مقیاس صدها هزار نفره از هر دو طرف بوده است. آخرین مورد آن جنگی است که در سال 1991 میلادی درگرفت و 30 هزار قربانی و نزدیک یک میلیون آواره و بیخانمان از دو طرف برجای گذاشت. آن جنگ با یک آتش بس ناپایدار در سال 1994 پایان یافت و چند هفته پیش توسط ناسیونالیستهای حاکم در ارمنستان و آذربایجان مجددا جرقه جنگی تازه زده شد که میتواند بسرعت گسترش پیدا کند و مجددا انسانهای بیگناه زیادی از هر دو طرف را به کام مرگ و نابودی و آوارگی بکشد.
2- یک نگاه تاریخی – میراثی از فروپاشی شوروی
در یک نگاه کلی تر تاریخی مساله قره باغ هم در ردیف آن دسته از مناقشات و تنشهای سیاسی است که در جریان و بعد از فروپاشی شوری در قلمرو جغرافیایی از هم گسیخته و بازمانده از این تحول تاریخی شکل گرفته اند. میدانیم که با فروپاشی بلوک شوروی سابق و خلا سیاسی ایجا شده در متن این فروپاشی انواع و اقسام نیروهای سیاسی ناسیونالیستی شکل گرفتند و ایجاد خصومت و نفرت قومی – ملی میان مردم را به طول فعال در دستور گذاشتند تا با اتکا به آن جغرافیای سیاسی مستقل برای اعمال قدرت سیاسی خود شکل دهند.
همچنانکه کشور یوگسلاوی سابق در جریان فروپاشی و در متن از هم گسیختگی ساختار اقتصادی- سیاسی 70 ساله بلوک شرق سابق و با سربرآوردن و تحرک سازمانیافته انواع نیروهای ناسیونالیست-مذهبی به صحنه کشمشکهای قومی و مذهبی خونینی تبدیل شد؛ دو کشور تازه استقلال یافته آذربایجان و ارمنستان برای توسعه و تحکیم قلمرو جغرافیایی و اقتصادی و اقتدار سیاسی خود، به منطقه قره باغ به خاطر ترکیب متنوع جمعیت اش به مثابه بستر مناسب ایجاد و گسترش نفرت و تنش قومی دست بردند و بالاخره توانستند صحنه خونین دیگری از نسل کشی میان “ترک و ارمنی” سازمان دهند.
قره باغ کوهستانی که در ادامه مهندسی جمعیتی دوره های قبل در مقطع فروپاشی شوروی از اکثریت ارمنی برخوردار بود، در ساختار سیاسی اتحاد جماهیر شوروی سابق از لحاظ سیاسی بخشی از آذربایجان شوروی با درجاتی از خودمختاری اداری – فرهنگی محسوب میشد.
در مقطع گلاسنوست و پروستریکای گورباچف وقتی که پیچ و مهره نظام سابق درحال شل شدن بود و اقتدار و اتوریته و انسجام سیاسی دم به دم فرو میریخت از یکطرف نیروهای ناسیونالیست حاکم در ارمنستان با ارجاع به اکثریت ارمنی قره باغ کوهستانی به سازماندادن جریانات افراطی ناسیونالیستی دست بردند و با دمیدن بر احساسات ناسیونالیستی و قوم پرستانه رفراندم استقلال و پیوستن به ارمنستان راه انداختند که در آن فقط ارمنیهای قره باغ شرکت کردند و از طرف دیگر نیروهای ناسیونالیست حاکم در آذربایجان با ارجاع به اینکه قره باغ در خاک آذربایجان محصور و جزئی از آن خاک است به تشکیل و تقویت نیروهای ناسیونالیست ترک دست زدند.
همزمان با فروپاشی کامل شوروی سابق در سال 1991 آذربایجان و ارمنستان توسط جریانات ناسیونالیستی دو طرف اعلام استقلال کردند و این بار به مثابه دو دولت وارد جنگی خونین شدند که همچنانکه پیشتر یادآور شدم تا سال 1994 بیش از 30 هزار کشته و قریب یک میلیون آواره و بیخانمان برجای گذاشت. جنگی که در آن نیروهای ارتش و شبه نظامیان هر دو طرف به جنایت فجیعی علیه طرف مقابل دست زدند و زخمهای عمیقی در روابط مردمی که دهه ها باهم و در کنار هم زندگی کرده بودند برجای گذاشتند که به آسانی قابل درمان نیست.
به طور خلاصه این تنش هم مثل فروپاشی یوگسلاوی میراثی از پایان جنگ سرد است که روی کشتار انسانهای بیگناه منتسب به اقوام و ملتها و مذاهب مختلف شکل گرفته است.
3- دو زمینه مهم
در اعاده جنگ دو دولت که با پرچم دفاع از “دو ملت و دو قوم” آغاز کرده اند هم علل قدیمی در قالبها و ابعاد جدید و هم فاکتوهای جدیدی دخیل هستند.
الف – داستان قدیمی دشمن خارجی برای سرکوب داخلی
اولین و نه الزاما مهمترین فاکتور همان است که در همه تحریکات و تحرکات قومی رد پایش را میتوان دید: وقتی دولت معینی “غیرت ملی” اش به جوش می آید و با نشان دادن دشمن خارجی به سراغ “ملت” خود میرود حتما بدانید که کاسه ای چرکین زیر نیم کاسه مشعشع ملی است. حتما بدانید که مساله خارجی علم شده است تا سر آن “ملت” بر سر مسائل داخلی شیره بمالند. خطر خارجی را جلوی چشم مردم میگیرند تا بر چشم همان مردم در قبال مسائل واقعی داخلی خاک بپاشند. علم کردن خطر خارجی در مقابل مردم در همه اینگونه موارد معمولا موضوعی مربوط به خطر داخلی است که توسط خود همان مردم دولت خودی را تهدید میکند.
در رابطه با مساله قره باغ کوهستانی هم این وضعیت اقتصادی، فقر گسترده، بیکاری وسیع و مردم معترض در داخل آذربایجان و ارمنستان است که الیگارشی سرمایه دار حاکم در هر دوطرف را به صرافت آدمشکیهای تازه انداخته است. هدف به طور ساده مشغول کردم مردم با خطر خارجی و انحراف توجه و انرژی سیاسی رادیکال مردم علیه حکام داخلی است. اینجا لازم نیست در باره وضع اکثریت عظیم طبقه کارگر دو کشور مثال بزنم. یک نگاه کوتاه در گوگل اطلاعات زیادی در باره زندگی زیر خط فقر اکثریت مردم تهیدست از یکطرف و الیگارشی سرمایه دار حاکم از طرف دیگر در هر دو کشور در اختیار هر ناظر علاقمند خواهد گذاشت.
ب: صف بندی منطقه ای
فاکتور دیگر اوضاع منطقه در خاورمیانه است. همان نیروهایی که امروز در عراق، سوریه و یمن و سایر نقاط با اتکا به نیروهای قومی و مذهبی – چه به صورت دولتهای قومی و مذهبی و چه به صورت انواع شبه نظامیان اسلامی و قومی و قبیله ای – اهداف استراتژیک سیاسی خود یعنی تقویت و تحکیم موقعیت سیاسی و نهایتا اقتصادی خود در منطقه و به این اعتبار در جهان را دنبال میکنند، تنش دو دولت آذربایجان و ارمنستان و جنگ قره باغ را هم در همین چهارچوب مورد توجه قرار میدهند.
روسیه و ترکیه اولین چهره های متعلق به دو کمپ مقابل هستند که هم بنا بر سابقه طرفداریشان از یک طرف این تنش و هم با توجه به تقابل اخیرشان در سوریه باید مورد توجه قرار بگیرند.
روسیه که در جنگ 22 سال پیش مستقیما از ارمنستان حمایت نظامی میکرد و جنایات شبه نظامیان و ارتش ارمنستان علیه ترک زبانان قره باغ با حمایت مستقیم نظامیش پیش میرفت ،امروز نقش ظریفتری را ایفا میکند. روسیه از یکطرف با ارمنستان به مثابه جغرافیای سیاسی – نظامی بازدارنده در مقابل کمپ غرب قرارداد، نظامی دفاعی دارد و از طرف دیگر روی دولت آذربایجان هم به عنوان شریک تجاری مهمی در زمینه محصولات نفتی و انرژی حساب میکند. در عین حال با توجه بی افقی سیاسی کمپ غرب در خاورمیانه و شمال آفریقا، در ماجرای قره باغ هم مثل گرجستان و اکرایین میخواهد ابتکار عمل سیاسی را بدست بگیرد و موقعیت خودش برای اعاده عظمت از دست رفته امپراطوری سابق روسیه را تقویت کند.
ترکیه به عنوان عضوی از ناتو در کل تقابل منطقه ای در کمپ غرب و در مقابل روسیه قرار دارد که مشخصا در سوریه این تنش و تقابل میان دو کشور حتی حادتر شد. همین تقابل منطقه ای دو کشور است که خود را در قره باغ هم نشان میدهد. حمایت اردوغان از دولت آذربایجان علاوه بر این یک وجه ایدئولوژیک – سیاسی هم دارد. ناسیونالیسم ترک در ترکیه خود را متولی تاریخی پان ترکیسم میداند که در آن آذربایجان هم جزوی ازرویای بازگشت امپراطوری عثمانی محسوب میشود که اردوغان حتی قصرش را هم ساخته است! وبه اینها باید اضافه کرد که دولت آک پارتی که دارد بیش از پیش در میان مردم ترکیه منفور میشود روی هر هیجان ناسیونالیستی در میان “ملت ترک” برای مشغول نگه داشتن مردم و انحراف توجه شان حساب میکند.
4- نکاتی در باره راه حل انسانی
مطلوبترین راه حل مساله قره باغ این است که مردم دو کشور ارمنستان و آذربایجان احزاب ناسیونالیست را از قدرت خلع کنند، قدرت سیاسی را بدست بگیرند و جامعه ای آزاد و برابر سازمان دهند که در آن تبعیض به هیچ دلیل و توجیهی جا نداشته باشد. اما تا آن زمان و در متن شرایط کنونی به نظرم این نکات مهم هستند:
اولا و قبل از هر چیز هیچ نیرو، جنبش، حزب یا سازمان و دولتی که خود جزئی از مساله است نمیتواند بخشی از راه حل باشد. دولت آذربایجان و ارمنستان و سازمانها و و نیروها و شبه نظامیان ناسیونالیست – فاشیست وابسته هر دو طرف به عنوان محرکین و سازماندهنگان قتل عامها و نسل کشیها و آواره کردنها در قره باغ هستند و نمیتوانند و صلاحیت ایفای نقش در حل مساله قره باغ را ندارند.
ثانیا و به این اعتبار همه نیروها و جنبشها و دولتهایی که در نقش حامی یکی از طرفین این منازعه قومی ظاهر شده اند، از نقطه نظر حل مساله بی اعتبار هستند.
ثالثا، هر راه حل انسانی و موثر مساله تنها زمانی ممکن است که بر برابری همه در منطقه تاکید بگذارد. هر تصویری از سیاست، دولت، قدرت سیاسی، ساختار سیاسی، سیستم قانونی و قضایی که مبنایش تقسیم آن جامعه به ارمنی و ترک و تعریف حقوق سیاسی و اجتماعی بر پایه این تقسیم بندی ملی و قومی باشد بخشی ازخود مساله است و نه راه حل.
مبنای راه حل انسانی و موثر این است که که همه انسانهایی که در آن منطقه زندگی میکنند فقط و فقط به این دلیل و به این خاطر که افراد انسانی هستند به عنوان شهروند برابر از امنیت و همه حقوق اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به طور کامل برخوردار باشند.
رابعا، استقرار همه این حقوق انسانی باید از ضمانت قانونی، قضایی، اجرایی برخوردار باشد.
و بالاخره، همه اینها در صورتی ممکن است که:
– همه نیروهای دولتی و شبه نظامی ناسیونالیست – فاشیست ارمنی و ترک از منطقه خارج شوند. از یکطرف همه نیروهای دولت ارمنستان باید از قره باغ و هفت منطقه اشغال شده خارج شوند و از طرف دیگر دست نیروهای نظامی و شبه نظامی دولت آذربایجان باید به طورکامل از تعرض به مردم ارمنی منطقه کوتاه شود. به جای این نیروها باید یک نیروی بین المللی که در آن دول طرفدار یکی از طرفین نقشی نداشته باشند در منطقه حضور داشته باشد.
– در نهایت با حضور یک نیروی بین المللی و در یک فضای امن و دور از ارعاب نیروهای ناسیونالیست و در یک رفراندم آزاد مردم در مورد سرنوشت سیاسیشان تصمیم بگیرند.
مجددا باید تاکید کرد که وجه اصلی هر راه حل انسانی این است که مستقل از هر تصمیمی که مردم میگیرند باید همه افرادی که در منطقه زندگی میکنند به عنوان شهروندان برابر برسمیت شناخته شوند و کوچکترین تبعیضی با هر بهانه و توجیهی و مشخصا بر مبنا و به نام تعلق قومی بر علیه شان اعمال نشود.