لافزنیهای خامنهای در باره مذاکره با آمریکا را کسی فراموش نکرده است. او همان است که گفت: جنگ نمیشود، مذاکره هم نمیکنیم. با هر کس هم مذاکره کنیم با این دولت و این فرد یعنی ترامپ مذاکره نمیکنیم. ترامپ تقاص کشتن قاسم سلیمانی را خواهد داد و به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست. مذاکره با آمریکا ممنوع است!
ترامپ بهجای زبالهدان تاریخ، به کاخ سفید برگشت و خامنهای بالاخره مجبور شد در مقابل همین ترامپ تسلیم شود. نهتنها مذاکره بلکه “معامله” کند. خامنهای چند روز پیش در روز بعثت خطاب به سران نظامش گفت “بدانیم پشت لبخندهای دیپلماسی، دشمنی و کینههای پنهانی و باطنی خبیث نهفته است. چشمهایمان را باز کنیم و حواسمان باشد که با چه کسی مواجهیم، معامله میکنیم و حرف میزنیم.” لفاظی در باره “لبخندها و کینهها” را کسی نباید جدی بگیرد که چیزی نیست جز تکرار شیوه شناخته شده خامنهای برای سلب مسئولیت از خود درباره نتایج سیاستهایش اگر با شکست مواجه شوند. او طبق روال همیشگی این بار هم روزنهای باز گذاشته است که اگر معامله نگرفت با یک نگاه عاقل اندر سفیه، رئیسجمهور و وزیر خارجهاش را شماتت کند که قبلاً هشدار داده بود؛ اما رعایت نشده است!
بعد از تسلیم خامنهای، طبق معمول پادوهای وزارت خارجه، در نقش دریوزگان مذاکره و معامله با ترامپ، کاسه گدایی در دست دور دنیا چرخیدند. شغل سفیدشویی هم طبق معمول به عهده متخصص “علاج” و صافکار “مقام معظم”، جواد ظریف افتاد که در اجلاس داووس ظاهر شود و بگوید دولت بر زنان فشار نمیآورد، حکومت قصد ساختن سلاح هستهای را ندارد و تهدیدی برای امنیت جهان نیست و کمی هم چاپلوسی ترامپ که گویا ترامپ ۲ جدیتر و واقعبینتر خواهد بود. پرچم آمریکا هم بیسروصدا از کف حیاط ساختمان ریاستجمهوری برداشته شد و چند روزی است خود پزشکیان و وزیر خارجهاش چپ و راست از “آمادگی برای شنیدن پیشنهادهای ترامپ” سخن میگویند؛ اما همچنان نگران هستند که چرا “هنوز پیامی از ترامپ دریافت نکردهاند”!
همین صحنه نشان میدهد که گندهگوها و رجزخوانهای بیهمتا علیه “شیطان بزرگ” آنچنان وضعیت رقت باری دارند که گوش تیز کردهاند که انشاءالله پیامی از طرف قاتل سلیمانی خواهند شنید و بهجای وعده صادق ۳، شرایط برای “نرمش قهرمانانه” ۲ فراهم خواهد شد. نرمشی که ازقرارمعلوم این بار باید خیلی “قهرمانانه” باشد!
خامنهای چرا به تسلیم تن داده است؟
پاسخ روشن است. چون راهی ندارد. چون در همه قلمروهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، سیاست خارجی و ادعاهای منطقهای و جهانی شکستخورده است و مهمتر از همه، شبحی بالای سرش چرخ میزند: شبح بازگشت انقلاب باشکوه زن زندگی آزادی.
اول: بحران حکومتی در داخل
مقابل چشمان حیرتزده و وحشتزده خامنهای، ستونهای موریانهخورده نظام اسلامی در داخل با خیزشهای پیدرپی و اوج آن یعنی انقلاب زن زندگی آزادی آنچنان ترک برداشته است که حتی از دست “خدای دهه شصت” هم دیگر کاری ساخته نیست. خدایی که البته فقط در تصور و توهم “رهبر درمانده” قابل احضار بود.
حکومت اسلامی با اقتصادی ورشکسته و در گل نشسته، مردم در کمین نشسته، و مهمتر از همه کابوس انقلابی زیروروکننده مواجه است. دلایلی که او را مجبور کرده است امروز به آمریکا التماس “معامله” کند. آنهم آمریکای تحت سرکردگی ترامپ. همین خامنهای زمانی خطاب به جناحهای اصلاحطلب طرفدار مذاکره با آمریکا امرونهی کرده بود که “اگر حاضرید باج بدهید، از همه خطوط قرمزتان عبور کنید، آنوقت آمریکا دیگر با شما کاری ندارد.”
دوم: شکست منطقهای و جهانی
سیاست خارجی جمهوری اسلامی با هر پوشش تبلیغاتی، عملاً یک اهرم سیاسی برای اخاذی سیاسی در جهان بوده است. حتی از نظر مؤمنترین مقامات اسلامی هم قرار نیست آنها برای اسلام و ایدئولوژی اسلامی خدمت کنند. قرار است اسلام و ایدئولوژی اسلامی در خدمت قدرت و ثروت و چپاول آنها باشد. اکنون که معلوم شده است فتح کربلا و قدس و به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام در کاخ سفید پوچ بوده است؛ اکنون که محور مقاومت درهمشکسته است و نیروهای نیابتی تارومار شدهاند؛ اکنون که مسیر حکومت اسلامی از عراق و سوریه به کربلا و قدس به مسیر آمریکا و اسرائیل به سمت جمهوری اسلامی تبدیل شده است، آیا راهی جز تسلیم خامنهای به ترامپ، کسی که فرمان قتل فرمانده سپاه قدس را صادر کرده باقیمانده است؟ راهی مانده است جز اینکه پزشکیان و ظریف و عراقچی را برای دلالی معامله با ترامپ مأمور کند و البته یادش نرود که با لفاظی درباره “کینههای پنهانی و خبیث پشت لبخندهای دیپلماسی” صورت خود و طرفدارانش را سرخ نگه دارد. طرفدارانی که یکعمر است گوشهایشان را در باره نیات خبیث “شیطان بزرگ” پرکرده است.
ترامپ و سیاست چماق و هویج در مقابل خامنهای
روشن است که اگر مذاکره و معاملهای صورت بگیرد، طرف مقابل ترامپ، “رهبر درمانده” ای است که در داخل منفور و در منطقه منزوی است. در چنین شرایطی است که ترامپ و تیمش، هویج و چماق را همزمان نشان خامنهای دادهاند که یکی را انتخاب کند.
ترامپ از یکطرف میگوید دنبال رژیمچنج در ایران نیست؛ ایران با همین رهبران هم میتواند کشور موفقی شود؛ توافق جدید با ایران خوب خواهد بود؛ مایک پمپئو و جان بولتون هم که طرفدار جنگ بودند دیگر در کابینهاش نیستند و دیدیم که تیم او در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل هم از انتقاد در باره کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی خودداری کردند. اینها هویجچرخانی ترامپ است. همزمان اما او علناً اعلام کرد ایران نباید اتمی شود و درغیر این صورت، تیمش بارها گفتهاند حمله نظامی هم یک گزینه خواهد بود. این هم چماقچرخانی ترامپ است. سخنان خامنهای در روز بعثت روشن کرد که بعد از سرگردانی اولیه، هویج را انتخاب کرده است تا چماقی در کار نباشد.
آیا “معامله” صورت خواهد گرفت؟
تحقق یک معامله میان جمهوری اسلامی و ترامپ با موانع زیادی روبروست. باتوجهبه وضعیت داخلی حکومت و برگهای سوختهاش در منطقه، دونالد ترامپ معلوم است که به کمتر از تسلیم کامل علی خامنهای رضایت نخواهد داد. تسلیم کامل دررابطهبا برنامه اتمی، برنامههای موشکی و حمایت از باندهای اسلامی و موشدوانی در منطقه علیه اسرائیل و آمریکا. این یعنی حکومت اسلامی باید هوس اتمی شدن را کنار بگذارد. این یعنی جمهوری اسلامی باید دستوپایش را در منطقه جمع کند و هر گونه بازسازی تتمه محور مقاومتش را هم فراموش کند و بالاخره این یعنی خامنهای یک نماز میت مرگبار در باره ارکان اصلی سیاست منطقهای و جهانیاش بخواند. یک نماز میت برای خطوط قرمز خودش.
مانع دیگر شکافهای درون نظام است. درست است که بعد از چراغسبز خامنهای لحن رجزخوانهای حکومت، حتی سخنگوی خامنهای در کیهان علیه آمریکا نرمتر شده است، اما باتوجهبه ساختار مافیایی حکومت اسلامی این وضعیت تداوم نخواهد داشت. جدا از احمقهای متوهم مثل رئیس مجلس خبرگان که هنوز خودفریبی میکند که “اگر ما با خدا باشیم آمریکا دیگر هیچ غلطی نمیتواند بکند”، باندهای قدرتمندی در درون ساختار حکومت اسلامی برای ادامه چپاولشان همین وضعیت فعلی را مساعدتر میدانند. یکی از لانههای اصلی این باندها خود سپاه پاسداران است که در همین شرایط کنونی به درآمدهای نجومی از طریق تجارت قاچاق دسترسی دارد.
معامله با آمریکا هم حکومت اسلامی را نجات نخواهد داد
در صفحه شطرنج سیاسی میان آمریکا و جمهوری اسلامی، خامنهای در موقعیتی است که در آن هر حرکتی وضعش را بدتر و موقعیتش در مقابل مردم را ضربهپذیرتر میکند. دوراهی مقابل جمهوری اسلامی هر دو بنبست است. راه اول همان است که ۴۶ سال است دنبال کرده است. خصومت و رجزخوانی علیه آمریکا و اسرائیل و راهی برای زنده کردن پیکر نیمهجان محور مقاومت. این راه مدتهاست به بنبست رسیده بود و امروز دیگر تماماً ویران شده است. اصلاً یک دلیل تندادن به تسلیم همین است. راه دوم همین مذاکره و معامله است که اگر به فرض ممکن شود، بیتردید نخواهد توانست حکومت اسلامی را از بحران حکومتی حاد و سراشیبی سقوط نجات دهد. چرا؟
حتی اگر به فرض خامنهای از خطقرمزهایش عبور کند و معامله و سازشی شکل بگیرد، تحریمها رفع شوند، سرمایهگذاران کشورها برای حضور در بازار ایران صف بکشند و اقتصاد در گل فرونشسته حکومت کمی جان بگیرد، کرورکرور نفت از کانالهای رسمی بفروشند و میلیاردها دلار به صندوق نظام سرازیر شود. بعد چه؟ آیا فشار اقتصادی بر دوش مردم کاهش پیدا میکند؟ و اعتراضات و خیزشهایی که منشأ اقتصادی دارند کاهش پیدا میکند؟
بگذریم از این که سناریوی بالا به دلیل موانعی که بالاتر ذکر کردم محتمل نیست. اما به فرض محال، هر معاملهای هم صورت بگیرد، مهم این است که اولاً تا زمانی که حکومت اسلامی سرکار است، شکاف طبقاتی دهشتناک، فقر و محرومیت اقتصادی همچنان ادامه خواهد داشت. در نظام تا مغز استخوان فاسد، در یک اقتصاد سرمایهداری آنهم نوع مافیایی، اولاً، ثروتها و درآمدها همچنان بین باندهای مختلف تقسیم خواهد شد. ثانیاً، تا حکومت اسلامی هست، مبارزه هست، خیزشهای تکاندهنده در راه است و بودجههای کلان برای نگهداشتن و پروار کردن سپاه و بسیج و زندان و گلههای سرکوب حیاتی است. بالاخره تأمین بودجههای نجومی برای حفظ حوزهها و حسینیهها و نماز جماعتها و هزاران مرکز و نهاد تولید و اشاعه خرافه هم پول میخواهد. چه بدون معامله با آمریکا و چه با معامله با آمریکا حکومت اسلامی صد برابر الان هم درآمد داشته باشد روانه کیسههای گشاد چپاولگران، صندوقهای بزرک تأمین دستگاه سرکوب و اشاعه خرافه خواهد شد. در یک جمله در خدمت میلیاردهای حاکم، طبقه سرمایهدار و علیه طبقه کارگر و شهروندان بهپاخاسته.
وضعیت اقتصادی و اعتراض طبقه کارگر و اقشار محروم فقط یکی از خطرات جدی برای بقای حکومت اسلامی است. اما بحران حکومتی جمهوری اسلامی ابعاد گستردهتری دارد. تا زمانی که حکومت اسلامی تماماً نابود نشده است؛ تعرض اسلامی به زندگی زنان و زندگی عمومی مردم در مدرسه و دانشگاه و محیط کار، شکاف و خصومت نسلی و فرهنگی همچنان در جریان خواهد بود و به این اعتبار جنگ میان دو جبهه، جبهه تحجر اسلامی حکومت به سرکردگی فسیلهایی که در شورای نگهبان و انواع لانههای متعفن حکومت میلولند از یکطرف و جبهه نیکاها و ساریناها و صدها هزار جوان هم ادامه خواهد داشت که مصمماند زندان اسلام و ارتجاع اسلامی را در هم بشکنند و برای همیشه رها شوند.
و بالاخره، جمهوری اسلامی پرونده سنگینی از جنایت علیه بشریت زیر بغل دارد. نبردی بزرگ برای دادخواهی علیه این حکومت در جریان است. نبردی که تا محاکمه آمرین و عاملین این جنایت ادامه خواهد داشت. نبردی که در پیشاپیش آن، جنبش دادخواهی خطاب به خامنهای و شرکای قاتلش اعلام کرده است “میان ما و شما دریایی خون فاصله است، ما که حالا نزدیک یک سالی میشود که ما شدهایم، هیچ حرفی با شما نداریم الا یک کلمه: نه”
میبینیم که بحران و بنبست حکومت اسلامی آنچنان عمیق و چندلایه است، خواست و جنبش برای به پایین کشیدن این حکومت آنچنان در جامعه ریشه دوانده است که هیچ راهی حتی آویزان شدن به کراواتهای رنگارنگ دونالد ترامپ هم چارهساز نخواهد بود.