انترناسیونال: مردم در یک جنگ سراسری در سال ۱۴۰۱، با انقلاب زن، زندگی، آزادی حماسهای آفریدند که در دنیا توجه و احترام بسیاری را به خود جلب کرد. آن انقلاب مبارزه شگرف مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی بود. بااینهمه رژیم تحرک خیابانی مردم را مهار کرد. آیا رژیم از دل آن اوضاع قویتر بیرونآمده است؟ توجه داشته باشیم انقلابی که مردم به دنبال آن به خیابان آمده بودند هنوز به نتیجه نهایی خود یعنی سرنگونی رژیم منجر نشده است.
محسن ابراهیمی: بله درست است. انقلاب بینظیر ۱۴۰۱ به هدف بلافاصلهاش یعنی سرنگونی حکومت اسلامی نرسید. خامنهای اگر چه درماندهتر از همیشه هنوز در بیتش حضور دارد؛ سران حکومت اگر چه در فکر جایی برای فرار هستند؛ اما هنوز دستگیر و محاکمه نشدهاند؛ ارگانهای سرکوب اگر چه روحیه باخته؛ اما فعلاً کار میکنند؛ نهادهای ایدئولوژیک و اسلامی حکومت اگر چه مورد نفرت و اعتراض مدام مردم هستند؛ اما هنوز بساطشان به طور کامل برچیده نشده است؛ و مردم، اگرچه به تحرک اعتراضی خود در اشکال مختلف ادامه میدهند؛ اما هنوز به قدرت نرسیدهاند و اداره سرنوشت خود را به دست نگرفتهاند.
حکومت سرنگون نشده است؛ اما بیشازپیش به لبه پرتگاه سقوط نزدیکتر شده است. ایران را باید از هر نظر به پیشوپس از انقلاب ۱۴۰۱ تقسیم کرد. نه حکومت اسلامی کوچکترین شباهتی به قبل از انقلاب دارد و نه مردم پیشوپس از آن انقلاب موقعیت مشابهی دارند.
رژیم اسلامی بهشدت تضعیف شده، ضربهپذیرتر شده است و هرگز نخواهد توانست از زیر ضربات سنگین سیاسی، روانی، اجتماعی محصول آن انقلاب کمر راست کند.
برعکس، در نتیجه انقلاب زن، زندگی، آزادی مردم بیشازپیش به این باور سیاسی رسیدهاند که تنها راه نجاتشان سرنگونی تمامیت حکومت اسلامی است و تنها راه سرنگونی هم انقلاب است و مهمتر از همه اینکه از نظر مردم انقلاب ممکن است چرا که خودشان دو سال پیش خالقین یک انقلاب باشکوه بودند. هیچ اتفاقی نمیتواند این مردم را به موقعیت قبل برگرداند.
انترناسیونال: موقعیت امروز رژیم را نسبت به دو سال پیش چگونه ارزیابی میکنید؟
محسن ابراهیمی: رژیم اسلامی ترکیبی از مؤلفههای سیاسی، ایدئولوژیک، دستگاه سرکوب، سیاستها و فعالیتهای منطقهای مثل راهانداختن نیروهای نیابتی و محور مقاومت و برنامه اتمی است. این مجموعه با هم، کار میکنند. پیچ و مهرههای ماشین حکومت اسلامی هستند. ستون و سقف و دیوار و در و پنجره کل عمارت اسلامی هستند.
انقلاب زن، زندگی، آزادی همه این پیچ و مهرهها و سقف و ستونها را شل کرده است. بعضاً روی ستونهای اصلی کل این عمارت ترکهای بزرگ انداخته است. بعضی از این ستونها را تماماً ویران کرده است.
رکن ایدئولوژی: خیلی قبل از انقلاب مهسا/ژینا، خود رسانههای حکومتی از “سونامی بیدینی در میان جوانان” خبر میدادند. در انقلاب زن، زندگی، آن سونامی بیدینی در قامت یک جنبش واقعی و تودهای به خیابانها سرازیر شد. زنان “سنگر اول” ایدئولوژی حکومتی، سنگر حجاب را فتح کردند؛ پرچم سیاسی حجاب را از بالای سرشان به زیر پاهایشان انداختند و به آتش کشیدند و دور حجابهای به آتش کشیده شده رقص و پایکوبی راه انداختند. نه اداهای فاشیستی با جمعیتهای کرایهای در دفاع از “احکام نورانی اسلام و ارزشها و مقدسات دینی”، نه گشت ارشاد، نه قانون عفاف و حجاب و بازداشت و زندان، هیچکدام نتوانست اوضاع را به عقب برگرداند. بیحجابی بهصورت دوفاکتو به حکومت تحمیل شد. در عرصه حجاب یک قدرت دوگانه برقرار شد. قدرت واقعی زنان و قدرت پوشالی حکومت.
عمامهپرانی، تعرض بعدی انقلاب به یکی دیگر از ستونهای ایدئولوژیک حکومت بود. یک یورش سمبلیک به سمبلهای شخصی ایدئولوژی حاکم. همانها که حجاب بر سر زنان تحمیل میکردند حتی قادر نشدند عمامههایشان را بر سر خود نگه دارند و این از نظر سیاسی بسیار مهم است که چنین اتفاقی زمانی رخ داد که عمامهبهسرها حکومت میکنند. اعتراض عریان آهو دریایی آنهم دو سال بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی، بیتردید استخوانهای بنیانگذار نظام اسلامی را هم به لرزه درآورده است که زمانی عربده کشید “اسلام نمیگذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند. پوستشان را مردم میکنند.” همه این اتفاقات یعنی این که در انقلاب زن، زندگی، آزادی، ایدئولوژی اسلامی، یک رکن مهم حکومت نهتنها در قلبها و مغزها، بلکه در خیابانها هم در هم شکست.
رکن سرکوب: ادامه حیات حکومت اساساً مدیون سرکوب است. آیا خود دستگاه سرکوب موقعیت قبل از انقلاب را دارد؟ مقابله جسورانه جوانان با نیروهایی که به قلب و مغز و چشم معترضین شلیک میکردند و صحنههای فرار یگانهای ویژه از مقابل جوانان دست خالی هم به نیروهای سرکوب و هم به معترضین نشان داد که اردوی ترس و وحشت جابهجا شده است. آنها که باید بترسانند خود به ترس و وحشت افتاده بودند.
سخنان درز شده به بیرون از جلسه فرماندهان سپاه با علی خامنهای تصویر روشنی از نقش انقلاب در تضعیف روحیه نیروی سرکوب میدهد. نمونههایی از این سخنان بهاندازه کافی گویا هستند:
“بعضی از سربازان وظیفه یا کادرهای نظامی سپاه، بهجای انجام فرامین مافوق، نگاهشان به خیابان بود.”
“چطور نیروی تحت امر من در جبهه جمهوری اسلامی علیه کفر و باطل میتواند عملی درست و دقیق و… داشته باشد زمانی که همسر، خواهر، برادر یا پدر او در بازداشت خودمان است؟”
“در اراک بیش از پنجاهدرصد نیروهای نظامی مسئلهدار شدهاند؛ حتی برخی از آنها از نظام عبور کردهاند.”
“بخشی از نیروها در خارج از شیفت کاریشان بین مردم معترض حضور یافتهاند.”
در همین جلسه، سرداران همیشه رجزخوان حتی حیرت خود را از شجاعت و جسارت جوانان ۱۴ تا ۱۸ساله بهعنوان کانون اصلی اعتراضات و سختی بازجویی از آنان ابراز میکنند.
میبینیم که رکن سرکوب حکومت ضربههای جانانهای از انقلاب خورده است. طوری که بعد از دو سال، حکومت رزمایش “راهیان قدس” را با هدف “آمادهسازی برای مقابله با هر گونه تهدید احتمالی علیه پایتخت” برگزار میکند و فرمانده سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ اعتراف میکند که “متأسفانه بسیاری از دوستان که افتخار حضور در بسیج و سپاه را داشتهاند، تا این لحظه یا به علل مختلف عذر خواستهاند و یا هنوز پاسخ قاطع ندادهاند. رویهای که بعد از حوادث سوریه شاهد افزایش آن هستیم.”
خامنهای در سخنان اخیرش به این وضعیت در میان پایههای در حال ریزش نظام اعتراف کرد. علناً گفت امروز مسئله اصلی حکومت “تهدید مهم نرمافزاری” است که به قول خودش یعنی “ایجاد تردید در محکمات انقلاب اسلامی، ایجاد تردید در پایداری در مقابل دشمن.”
به اینها اضافه کنید شدتگرفتن شکاف در بالای حکومت و موقعیت درمانده خامنهای را. سران حکومت که منظماً خطر غرقشدن کشتی نظام را به همدیگر هشدار میدهند و لابد بیشتر از همیشه در مقابل خطر سرنگونی نیاز به اتحاد دارند، نمیتوانند در هیچ عرصهای، نه در عرصه سیاست داخلی مثل لایحه حجاب و عفاف و نه در عرصه سیاست خارجی مثل مذاکره با آمریکا و برنامه اتمی یک حرف واحد بزنند. آشفتگی و تشتت به یک ویژگی حکومت تبدیل شده است.
و بالاخره، وضعیت خامنهای آینه تمامنمای وضعیت کل نظام اسلامی است. بیش از چهار دهه مهندسی تبلیغاتی و ایدئولوژیک نظام برای مقدسسازی از چهره خونین خامنهای بهمثابه “رهبر حکیم و فرزانه” در همان چهار روز اول انقلاب دود شد و به هوا رفت. “مرگ بر خامنهای” همراه با لقب “رهبر الدنگ”، همراه با پوسترهای به آتش کشیده شدهاش، عملاً خامنهای را در فضای فکری و روحی حامیانش بهعنوان پیشدرآمد سقوط نظام به زیر کشید. “سلام فرمانده” با “سلام درمانده” پاسخ گرفت. خامنهای که قرار بود به نظام قدرت و ابهت بدهد، به سمبل درماندگی نظام تبدیل شده است. میان مردم منفور است. میان دار و دستهاش دیگر “فصلالخطاب” نیست و بیتردید حتی میان متوهمترین پایههای نظام هم وضع و حال خوبی ندارد!
تا آنجا که به موقعیت جمهوری اسلامی در افکار عمومی خارج از ایران مربوط است، انقلاب زن، زندگی، آزادی، پنجره بزرگی در مقابل چشمان مردم جهان باز کرد تا به چشم خود ببینند که در قرن بیست و یک در کشور ایران یک آپارتاید جنسیتی تمامعیار برقرار است. معلوم شد که در ایران دو نوع زندگی بهموازات هم جریان دارد. زندگی حکام اسلامی و زندگی مردم. معلوم شد که تصویر دول غرب و رسانهها در باره ایران تماماً کاذب بوده است. معلوم شد که حکومت اسلامی و قوانین ضد زن و خصومت این حکومت با موزیک و موسیقی نهتنها هیچ ربطی به افکار و آرای مردم ایران ندارد بلکه مردم ایران حتی حاضر شدهاند به خیابان بیایند، با نیروهای سرکوب به نبرد رودررو بپردازند تا از تحجر اسلامی رها شوند. معلوم شد که حکومت در ایران به قلب و مغز و چشمان معترضین که بهخاطر خواستهای بسیار ساده و انسانی به خیابان آمده بودند شلیک کرده است. معلوم شد که سالهای متمادی سیاستمداران کشورهای غرب در پوشش دفاع از “نسبیت فرهنگی”، مماشات خودشان با سران آپارتاید جنسیتی را توجیه میکردهاند. معلوم شد که مساجد و حسینیهها و مراکز اسلامی و “فرهنگی” حکومت اسلامی در خارج عملاً مراکز جاسوسی و ترور همین حکومت در خارج بودهاند و هستند و در متن چنین تحولی، محکومیت حکام اسلامی بهعنوان ناقضین حقوق بشر، ویرانگران انسانیت، جنایتکاران علیه بشریت و قراردادن سپاه در لیست تروریستی، بستن مساجد و مراکز اسلامی وابسته به حکومت اسلامی مثل مسجد اسلامی هامبورگ (مسجد آبی) رخ داد و بهاینترتیب، تقابل مردم با حکومت در داخل با انزوای حکومت در جهان تکمیل شد.
انترناسیونال: موقعیت مبارزه مردم را چگونه میبینید؟ چه مشخصات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی امروز را از دو سال پیش جدا میکند که بشود به این نتیجه رسید شرایط برای سرنگونی رژیم مهیاتر است؟
محسن ابراهیمی: از نظر فرهنگی، شکاف عمیق نسلی میان حکومت و مردم جدید نیست. اما با تحولات در ترکیب سنی جمعیت، آن هم در متن انقلاب انفورماتیک و ارتباطات گسترده اینترنتی با جهان، این شکاف به یک فاکتور مهم در تکرار و تداوم بحران حکومتی تبدیل شد و نهایتاً با انقلاب زن، زندگی، آزادی در یک مقیاس کلان ابراز وجود و قدرتنمایی سیاسی کرد و معلوم شد که راهحل مردم، بخصوص زنان و جوانان برای حل این شکاف نسلی انقلاب است. حجابسوزان و عمامهپرانی و یورش به سمبلهای دینی نمایش قدرت خیابانی این شکاف بود. غول فرهنگی مدرن و پیشرو از شیشه درآمده است و فقط با در هم شکستن هیولای اسلام در قدرت ساکت خواهد شد. هر کلمه و هر جمله و هر استوری ساریناها در شبکههای اجتماعی که همچنان تکثیر میشود شبح سرنگونی را بالای مغز متحجر آیتاللهها به گردش در میاورد.
از نظر سیاسی، همچنان که بالاتر توضیح دادم مردم یکبار انقلاب کردهاند و به چشم خود دیدهاند که نهتنها آرزو بلکه قصد سرنگونی در تمام سلولهای جامعه در جریان است؛ همبستگی میان خود و برتری روحی صف خود را تجربه کردهاند؛ روحیهباختگی صف حکومت، از چماقداران و چاقوکشان و تفنگ به دستانشان در خیابان تا سرداران و فرماندهان همیشه رجزخوان حکومت را مشاهده کردهاند؛ و در یک جمله برتری و دست بالا داشتن روانی و روحی مردم در مقابل کل حاکمیت، در خودآگاهی مردم تثبیت شده است. جامعه بههیچعنوان شبیه یک جامعه شکستخورده نیست که مثلاً در افسردگی سیاسی و ناامیدی از تغییر به سر برد. بیدلیل نیست در طول دو سال گذشته، جنبوجوش اعتراضی در جامعه یکلحظه هم قطع نشده است.
از نظر اقتصادی، اقتصاد امروز جمهوری اسلامی حتی شبیه دیروز نیست چه برسد به دو سال پیش. هر روز بیشتر در گل فرومیرود و حکومت اسلامی هیچ برنامه و هیچ راهی و هیچ امیدی و در نتیجه هیچ ارادهای برای در آمدن از باتلاق اقتصادی ندارد.
چرا؟ مگر تداوم حیات حکومت برای سردمدارانش مهم نیست؟ مگر خودشان منظماً خطر “شورش گرسنگان” را به همدیگر یادآوری نمیکنند؟ در این صورت، چرا اقدامی برای اقتصاد در گل نشسته نمیکنند؟
برای پاسخ به این سؤال باید روی یک فاکتور بسیار مهم تأکید کرد و آن اینکه در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی، منشأ اصلی همه بحرانها، حتی اقتصاد در بحران، سیاسی است.
جمهوری اسلامی شرکت سهامی چپاول است. سهامداران اصلی این شرکت سرداران سپاه، آیتاللهها، وزرا و وکلا و آقازادهها هستند که در یک مناسبات مافیایی، درعینحال که سر همدیگر را کلاه میگذراند؛ اما با هم ثروت یک جمعیت قریب ۹۰ میلیونی را مدام بالا میکشند. در این اقتصاد دزدسالار، دینسالار و فامیلسالار، مسئله دزدان حاکم اساساً سازماندهی تولید و تجارت حتی به روال نظامهای سرمایهداری متعارف هم نیست، بلکه کانالیزهکردن ثروت حاصل از فروش نفت و زمینخواری و اختلاس و رانتخواری به سمت جیبهای گشادشان در حسابهای بانکی این گوشه و آن گوشه دنیا و سرمایهگذاری برای روز مبادا بعد از سرنگونی است. بخشی از این ثروت هم البته خرج نگهداری دستگاه سرکوب برای پاسداری از آن پولها و حسابها در مقابل خطر سقوط میشود.
یکلحظه فرض کنیم مذاکره و تسلیم در مقابل آمریکا، دستکشیدن از پروژه مسلح شدن به بمب اتم و برنامههای موشکی و محور مقاومتی بتواند اقتصاد ورشکسته حکومت را کمی ترمیم کند و در نتیجه آن حکام اسلامی نفت بفروشند و پول کلانی در بیاورند و بهاصطلاح یک “گشایش اقتصادی” حاصل شود که قطعاً اگر اتفاق بیفتد گشایشی برای چپاول بیشتر خواهد بود. چرا حکومت به چنین سناریویی تن نمیدهد؟ چون حکام اسلامی در باره محاسبه “هزینه فایده” چنین تسلیمی برای بقای حکومت سرگردان هستند. میدانند معنای تسلیم در مقابل غرب و مشخصاً آمریکا در میان تهمانده هوادارانشان در داخل یعنی ۴۶ سال رجزخوانی بادهوا بوده است و معنایش در میان بازماندههای محور مقاومت یعنی “رهبر مسلمین” جهان در مقابل “شیطان بزرگ” بدجوری باخته است.
به نظر میرسد خامنهای که امیدی برای رهایی از “ّبمب اتم” داخلی ندارد، هنوز تصور میکند دسترسی به بمب اتم نجاتش خواهد داد! تصور میکند قدرتنمایی اتمی در منطقه و جهان، قدرتش در داخل را نجات خواهد داد. چه تصور ابلهانه و احمقانهای!
با این حساب، روشن است که حکومت اسلامی که با مشکل جدی آب و برق و گاز و آلودگی هوا و بیکاری و تورم و کاهش شتابان ارزش ریال مواجه است و بهشدت نگران است این وضعیت موجودیت سیاسیاش را به خطر بیندازد، نه توان، نه ظرفیت، نه اراده و نه قصد پیداکردن پاسخ به این معضلات را دارد. اداره جامعه مسئله حکومت نیست. رهایی از خطر جامعه مسئلهاش است. همه اینها یعنی اینکه حکومت در مقایسه با دو سال پیش، هر روز بیشتر از گذشته مردم را به سمت شرایطی هل میدهد که راهی جز انقلاب و قیام برای ساقط کردن حکومت ندارند.
انترناسیونال: بالاخره رژیم را نهایتاً باید در خیابان شکست داد. نقش اتحاد و همبستگی مردم، نقش تشکلها و نهادها و انجمنهای متفاوت معطوف به انقلاب، در شکستدادن رژیم چیست؟
محسن ابراهیمی: مردم هم دقیقاً به همین دلیل به خیابان ریختند؛ چون تجربه زندگی و اعتراض در نظام اسلامی نشان داده است که این حکومت را فقط در خیابان، در میدان و در یک رودررویی گسترده، و با شکستدادن تنها اهرم بقای رژیم یعنی نیروهای سرکوب میتوان به زیر کشید.
همان قدر که تفرقه انداختن میان مردم معترض شگرد شناخته شده طبقات حاکم برای بقای سیاسی است، اتحاد و همبستگی هم رمز قدرتمندتر و مؤثرتر شدن مبارزه مردم برای پایان حیات سیاسی این طبقات و حکومتهایشان است. مردم به طرزی کمسابقه و بسیار هوشیارانه و حیرتانگیز در شعارهایشان، در همبستگی عملی و مبارزاتیشان در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی نشان دادند که هم به اهمیت حیاتی همبستگی واقف هستند و هم عزم و اراده جدی برای مبارزه متحدانه دارند.
دلیل همبستگی مردم، درد مشترک، آرزوهای مشترک و دشمن مشترک است. مردم درد مشترک دارند؛ چون هیچ بخشی از اکثریت تحت ستم و تبعیض در میان مردم را نمیتوان پیدا کرد که به یک نحوی از این حکومت زخمهای عمیق نخورده باشند و به نحوی در معرض آزار و تبعیض و خشونت و ستم و چپاول و جنایت این حکومت قرار نگرفته باشد و به همین اعتبار آرزوی مشترک و انسانی همه این اقشار تحت ستم، رهایی از حکومتی است که بهمثابه دشمن مشترک در مقابل تحقق آرزوها و رؤیاهای انسانیشان قرار گرفته است.
نقش نهادها و تشکلها در شکستدادن نهایی رژیم بسیار مهم است. بیدلیل نیست که حکومت اسلامی به همان اندازه حضور مردم در خیابان، از سازمانیابی مردم معترض در هر شکل و اندازه هراس دارد. خوب میدانند تشکل و خیابان دوقلوی تشکیلاتی و سیاسی خطرناکی هستند.
اما علیرغم سبعیت حکومت در سرکوب هر گونه تشکلیابی، خوشبختانه فعالین عرصههای مختلف مبارزه با حکومت توانستهاند به اشکال مختلف متشکل شوند. شوراهای سازماندهی و هماهنگی در میان کارگران و بازنشستگان، سندیکاهای صنفی و مدنی، شبکههای متعدد علیه آپارتاید جنسیتی، شبکههای متعدد جوانان، نهادها و شبکههای فعال برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و علیه اعدام، فعالیت متشکل علیه اعدام حتی در میان خود زندانیان سیاسی، تشکل دادخواهان، تشکلهای دانشجویی، انواع مختلف نهادهای مدنی و متشکل در دفاع از حقوق کودکان و دهها نهاد و تشکل در عرصههای دیگر مقابله با تبعیض و ستم آنچنان گسترده است که به کابوس دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شده است تا جایی که هر گونه سازمانیابی در هر سطح با اتهام “اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” که همان امنیت نظام اسلامی است و بازداشت و زندانیشدن و حتی احکام بسیار سنگین پاسخ میگیرد.
بیتردید همین تشکلها تا آنجا که به موضوع بلافاصله اعتراض و اهدافشان مربوط است در سازماندهی اعتراضات مختلف در زمانها و مکانهای متفاوت با خواستهای مشخص نقش ایفا کردهاند. اما میتوان گفت همه این تشکلها را یک هدف مشترک به هم پیوند میدهد. تغییر وضع موجود و فراتر رفتن از نظام اسلامی. هر چقدر خواستهای مربوط به اکثریت جامعه در تکتک اعتراضات منعکس شود، همان قدر زمینه اعتراضات متحدتر با خواستهای مشترک فراهم میشود. همان قدر قدرت سرکوب رژیم تضعیف میشود و همان قدر قدرت و تأثیرگذاری اعتراض بیشتر میشود. برای مثال، طنین شعار “آهو دریایی آزاد باید گردد”، “تورم، گرانی، نه به جنگ و ویرانی”، “نه جنگ میخوایم نه کشتار” در تجمع اعتراضی بازنشستگان در کرمانشاه و تجمعات دیگر یک نمونه برجسته پیوستن یک اعتراض صنفی به خواستهای مشترک جامعه وسیعتر است.
خواستها و اهداف مشترک در میان اعتراضات و جنبشها و تشکلهای مربوطه زیاد هستند. برای مثال شعارها و خواستهای مربوط به اعتراض علیه گرانی و تورم، دزدی و اختلاس، امنیتیکردن فعالیتها، حجاب اجباری، دخالت آخوند و مذهب در زندگی خصوصی و عمومی مردم، دستدرازی مذهب به محیط آموزشی کودکان و همچنین خواست آموزش و درمان و بهداشت رایگان مدتهاست در صف اعتراضات بخشهای مختلف جامعه شنیده میشود.
نمونههای دیگری در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی را شاهد بودیم که نشان از ابراز وجود همبستگی فراتر از اتحاد در مبارزه میدانی بود. از جمله انتشار بیانیهها و منشورها با امضای مشترک، مثل منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران با امضای بیست تشکل، منشور مطالبات پیشرو زنان، بیانیه ده تشکل علیه اعدام و سرکوب توسط فعالین کارگری، بازنشستگان، دفاع از حقوق زنان، دادخواهان و پرستاران که جنبشهای اعتراضی مختلف را نمایندگی میکنند. این نوع فعالیت متحدانه هر چقدر در ابعاد وسیعتری تکثیر شود همان قدر موقعیت جنبش سرنگونی در مقابل حکومت را قویتر خواهد کرد.
انترناسیونال: به طور ویژه چه ارزیابیای از جایگاه حزب کمونیست کارگری در ارتقای مبارزه و همبستهتر کردن جامعه و فعالین دارید؟
محسن ابراهیمی: یک شاخص برجسته حزب کمونیست کارگری این است که یک حزب ایدئولوژیک نیست که وجدان خود را با خطکشیهای فرقهای در حاشیه مبارزه داغ سیاسی راحت نگه دارد. برعکس یک حزب سیاسی است که هم برای تحقق آرمانهای بلند و تغییرات بنیادی مبارزه میکند و هم برای تغییر وضع زندگی مردم همین امروز. هدف پایهای حزب رهایی از نظامی است که در آن اکثریت، برده مزدی یک اقلیت صاحب ثروت و سرمایه است. در استراتژی حزب، رهایی کامل و ماندگار از همه تبعیضها منوط به رهایی از تبعیض بنیادی یعنی بردگی مزدی است. اما همین امروز مبارزه با هر گونه تبعیض و ستم علیه هر بخشی از جامعه بخش جداییناپذیر از فعالیتهای روزمره حزب است. به این اعتبار، تلاش و مبارزه مدام برای بهبود معیشت کارگران و اقشار تهیدست، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، پایاندادن به شکنجه، اعدام، سنگسار، قتل ناموسی، حجاب اجباری، تبعیض جنسیتی، بیحقوقی کودک، بیحقوقی پناهجو، ستم بر اساس ملیت و مذهب و عقیده، و هر نوع ستم و تبعیض با هر توجیه و بهانهای مشغله دائم حزب است. این تصویر را میتوان در مشغلههای هر روزه اعضا و کادرهای حزب بهوضوح دید. در یک جمله حزب کارنامه درخشانی در همه این عرصهها دارد.
همچنین برای حزب کمونیست کارگری، همان قدر که حضور فعال در این عرصهها مهم است، همبستگی میدانی و مبارزاتی میان فعالین و پیشروان جنبشهای مربوط به این قلمروها اهمیت حیاتی دارد. همچنان که بالاتر تأکید شد نظام اسلامی بهاندازه کافی زمینه برای اتحاد مبارزاتی و همکاری میدانی فعالین این عرصهها را فراهم کرده است چرا که مبارزه در همه این قلمروها همیشه پای جمهوری اسلامی، یعنی دشمن مشترک را به میان میکشد. در یک تصویر بزرگتر پیشروی و پیروزی در همه این عرصه در گرو رهایی از نظام اسلامی است.
همینجا باید تأکید کرد که به همان اندازه که تلاش برای اتحاد و همبستگی در میان فعالین جنبشهایی که برای عدالت، آزادی، برابری و زندگی انسانی مبارزه میکنند اهمیت دارد، تحزب سیاسی، شفافیت سیاسی، متحدشدن حول یک برنامه سیاسی روشن هم مهم است.
تجربه همه جنبشهای اعتراضی و انقلابات بهروشنی نشان داده است که یک خطر و یک مانع مهم در مقابل پیشروی و پیروزی انقلاب متعین نبودن خواستهاست. برای مثال محدودکردن جنبشهای اعتراضی در شعارهای کلی مثل آزادی، سکولاریسم، حقوق بشر و سرنگونی بدون اینکه معلوم شود مضمون روشن هر کدام از اینها چیست جا را برای کلاهبرداری سیاسی نیروهایی باز میگذارد که هدفشان محدودکردن انقلاب مردم در جابهجایی مهرهها و شخصیتهاست. هدفشان حفظ بنیادها و ارکان اصلی نظامی است که مردم علیهش بهپاخاستهاند.
یک نقش مهم حزب برای ارتقای مبارزه، تلاش برای متعین کردن اهداف انقلاب مردم، آگاهگری درباره دستاندازهای سیاسی در مقابل انقلاب و اهمیت کنارزدن آنهاست. برای مثال، در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی، یک مشغله مهم حزب تلاش برای دادن تصویر روشن از سرنگونی نظام اسلامی بهمثابه هدف فوری انقلاب و ضرورت درهم شکستن ماشین سرکوب و ارگانها و نهادها و قوانین نظام اسلامی بود.
در “مانیفست حزب برای پیروزی انقلاب زن، زندگی، آزادی”، با شفافیت اقدامات لازم برای سرنگونی همهجانبه جمهوری اسلامی که نگذارد قدرت ساقط شده در اشکال و قالبهای دیگر بازگردد تبیین شده است. اینها فقط گوشههایی از آن اقدامات هستند: انحلال دولت، مجلس، قوه قضائیه، دادگاهها، بنیادها و سایر نهادهای سیاسی و اجرایی و ایدئولوژیک رژیم؛ انحلال فوری کلیه نهادها و نیروهای جاسوسی، امنیتی، سرکوبگر مسلح و شبهمسلح حکومت؛ بازداشت فوری و محاکمه علنی سران و کلیه مقامات جمهوری اسلامی که در انقلاب جاری و در تمام طول حاکمیت این رژیم مسئول، آمر و یا عامل کشتار و جنایت علیه مردم بودهاند و پیگرد بینالمللی مقامات فراری حکومت؛ ممنوعیت مجازات اعدام؛ پایاندادن به پدیده زندانی سیاسی و عقیدتی؛ لغو حجاب و هر نوع پوشش اجباری مذهبی؛ برابری کامل و بیقیدوشرط زن و مرد؛ جدائی کامل مذهب از دولت، از سیستم قضایی و از آموزشوپرورش؛ لغو مذهب رسمی؛ آزادی کامل مذهب و بیمذهبی بهعنوان عقیده و امر خصوصی افراد؛ اعلام و تضمین آزادی بیقیدوشرط بیان و اندیشه، اعتصاب، اعتراض، تجمع، تشکل و تحزب؛ تأمین رفاه و حرمت و شادی کودکان؛ لغو تبعیض و ستم ملی، قومی و اتنیکی؛ برخورداری همگان از آموزشوپرورش و بهداشت و درمان رایگان؛ تأمین فوری مبرمترین نیازهای رفاهی جامعه. تعیین حداقل دستمزد و افزایش دستمزد با دخالت مستقیم نمایندگان تشکلهای کارگری در مقیاس سراسری.
اینها فقط گوشههایی از اقدامات لازم برای سرنگونی ریشهای جمهوری اسلامی است که گام اول برای استقرار نظامی است که در آن مردم در یک مناسبات مدرن، متمدن، انسانی، بدون تبعیض و نابرابری زندگی کنند.