مصطفی صابر:
در شصتمین سالگرد ۲۸ مرداد ۳۲ شاهد تحرکی بی نظیر در بازبینی کودتایی بودیم که به سقوط دولت مصدق منجر شد. از اعتراف رسمی و صریح سیا به نقش خود در کودتا، تا برنامه های متعدد تلویزیونی و رادیویی که بی بی سی و رادیو فردا و غیره تهیه کردند، و تا قلم زنی و سخنوری انواع مورخین و متفکرین و مفسرین بورژوازی، همه و همه گوشه های گوناگون این بازنگری بود.
باید اذعان کرد که در این بازنگری نوعی پیشرفت در نحوه نگرش به تاریخ و برخورد به کودتای ۲۸ مرداد دیده میشد. گرچه کماکان سوال های متافزیک باسمه ای مثل “کودتا بود یا نبود” وزن سنگینی داشت اما سعی میشد از تفسیر زمخت ایدئولوژیک تاریخ که کودتای ۲۸ مرداد را به تقابل شعار “جاوید شاه” و “یا مرگ یا مصدق” تقلیل میداد، قدری فاصله گرفته شود. نوعی “واقع بینی” و دوری از تبلیغات و تعصبات غلیظ سیاسی احساس میشد. این “واقع بینی” البته بیش از آنکه متضمن تلاشی علمی برای روشن کردن یک واقعه تاریخی باشد، نوعی تراپی برای التیام یک زخم عمیق و مزمن در روح بخش هایی از بورژوازی ایران و روشنفکران و مورخین و مفسرین آن بود.
کودتای ۲۸ مرداد رویای بخش هایی از بورژوازی ایران برای ساختن یک مشروطه که “شاه سلطنت کند نه حکومت” و “ایران بشود بلژیک” و به “غارت نفت” پایان دهد، را بدجوری برهم زد. بعلاوه، مساله فقط این نبود بدنبال کودتا “گورستان آریامهری” برقرار شد و کلی استبداد و اختناق و بگیر و ببند و زندان و شکنجه و تیرباران آمد که بخشی از اسناد آن منتشر شده و تقریبا تمامی شعرا و هنرمندان ایران درباره آن صحبت کرده اند. مساله همچنین این بود که حضرات از مصدق چی و جبهه ملی گرفته تا حزب توده با آن سازمان های وسیع اش چنان آسان و تحقیر آمیز مغلوب مشتی شعبان بی مخ و آیت اله کاشانی و بخشی از ارتش شده بودند که هنوز که هنوز است هریک دیگری را “خائن” میداند. خوب اینها همه احتیاج به تراپی و گفتار درمانی دارد. حتی برای آنها که خود در آن زمان نبوده اند اما از زبان عمو و عمه و یا نویسنده و شاعر محبوب خود در مورد آن شنیده اند و برای خودش اصلا یک فرهنگ شده و برای خیلی ها بخشی از “هویت ایرانی” قلمداد میشود.
بدین ترتیب دشوار نیست تا متوجه شویم که وجه مهمتر این کودتا درمانی در شصتمین سالگرد ۲۸ مرداد جنبه سیاسی بلافصلی دارد. یعنی به رابطه آمریکا و بورژوازی غرب با طیف های وسیعتری از روشنفکران و نمایندگان بورژوازی ایران بر میگردد. واقعیت این است که کودتای ۲۸ مرداد یک جنبش بورژوازی ایران (جنبش ملی اسلامی که یک سر آن جبهه ملی بود و سر دیگر آن حزب توده بود) که در فاصله ۳۲-۲۰ و بر متن نارضایتی توده ای تحرکی پیدا کرده بود، را کاملا از صحنه قدرت بیرون راند. قدرت سیاسی در ایران را بار دیگر مانند زمان رضا شاه یک بنه کرد و تماما به جنبش دیگر بورژوازی ایران (یعنی جنبش ناسیونالیسم پروغرب به رهبری سلطنت طلبان) سپرد. این کار را غرب و مشخصا آمریکا کرد. همه میدانستند که کودتا را سیا سازمان داد و سرهم کرد. لذا شصتمین سالگرد کودتا فرصتی بود برای “رفع کدورتها” و آشتی با طیف های وسیعتری از بورژوازی و افکار عمومی ایرانی که تحت تاثیر بورژوازی شکل گرفته است.
سیاست “رفع کدورت” البته در شصتمین سالگرد کودتا زاده نشد. لااقل از سال ۲۰۰۰ وقتی مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت بصراحت از شرکت آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد عذر خواهی کرد این سیاست بطور فعال در دستور قرار گرفت. بعدا اوباما هم در سال ۲۰۰۹ در یک سخنرانی آنرا تکرار کرد. کودتا تراپی البته به اظهارات سیاستمداران محدود نیست و شاید مهمتر جنبه فرهنگی و وجه مهندسی افکار آن باشد. کتابها و اسناد زیادی که در سالهای اخیر منتشر شده هم این کودتا تراپی را ناگزیر کرده (یعنی حنای تبلیغات زمخت قبلی و دروغ سرهم کردن ها دیگر رنگی ندارد) و هم امکان آنرا بیشتر فراهم کرده است. حتی در فیلم هایی نظیر “آرگو” دیدیم که چگونه اعتراف آمریکا به شرکت در کودتای ۲۸ مرداد و تلاش برای “دلجویی از ایرانیان” به هالیوود هم رسیده است.
ضرورت این کودتا تراپی که در شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد چنین برجسته شد بطور مستقیم تری از نیازهای سیاسی زمان حاضر در می آید. بطور مشخص از بحران و بن بست جمهوری اسلامی. یا دقیقتر از بحران الگوی حکومتی بورژوازی در ایران در می آید. که البته این بحران خود تنها در مرکز یک بحران عمومی تر بورژوازی در کل منطقه خاورمیانه است. بحران الگوی حکومتی بورژوازی را بخصوص بعد از انقلابات و خیزش های دو سه سال اخیر از ایران تا مصر و تا ترکیه همه جا می بینیم.
سیاست کودتا تراپی و “رفع کدورت با ایرانیان”، چه آگاهانه باشد و چه نباشد، در خدمت این است که طیف های وسیع تری از بورژوازی ایران و بخصوص بدنه روشنفکری آن را از گله گذاری های تاریخی و عوالم دائی جان ناپلئونی خلاص کند و آماده نماید تا شاید جایگزینی پروغرب جمهوری اسلامی را تسهیل کند. گرچه شاخه های سنتی جنبش ناسیونالیسم پروغرب بورژوازی ایران، نظیر سلطنت طلبان شاه الهی و نوادگان شعبان بی مخ، از این سیاست خوشنود نخواهند شد، اما غرب و آمریکا بطور درازمدت تری به شکل دهی الگوی حکومتی پروغربی که بحران جمهوری اسلامی را به نفع بورژوازی ختم کند توجه دارد.
نیازی به گفتن نیست که تاریخ را هیچ کس، حتی بورژوازی زمان ما با اینهمه امکانات برای حفظ حاکمیت خود، یکطرفه نمی سازد. تاریخ کماکان تاریخ مبارزه طبقاتی است. در مقابل این تلاش بورژواها برای شکل دادن به افکار عمومی و رقم زدن تاریخ مطابق الگوهای مطلوب خود و در واقع زیر دست و پاهای آنها توده های عظیم کارگران و مردم محروم هر روز دارند از فقر و بیکاری و اختناق و ارتجاع له میشوند و صد البته اعتراض میکنند. نکته مهم این است که این مردم باید صدای خود و الگوی حکومتی خود را بسازند و عرضه کنند و در هر جبهه ای از نبرد طبقاتی و از جمله در جبهه توضیح و تفسیر تاریخ که وجهی از شکل دادن به افق طبقاتی است فعالانه حضور داشته باشند. انجام این کارها بیشتر از هرکس وظیفه ماست.