اصغر کریمی:
دوست عزیزی در دو یادداشت جداگانه که در بلاگ من نوشته است، چندین سوال مهم را مطرح کرده است. اینها سوالات خیلی از دوستان حزب کمونیست کارگری است. خیلی ها دارند با مطالبات انسانی حزب کمونیست کارگری، کمپین های هرروزه اش، سرسختی اش در مقابل جمهوری اسلامی، تبلیغات ضدمذهبی اش، فرهنگ سیاسی، صراحت و رک گوئی اش، باز و شفاف بودن حزب و همینطور شخصیت های حزبی آشنا میشوند و به حزب سمپاتی پیدا میکنند اما سوالات مهمی ذهن آنها را مشغول میکند. اینها سوالاتی است که بدلیل تبلیغات هرروزه و وسیع ضدکمونیستی دولت ها، رسانه ها، آیت اله ها، ناسیونالیست ها و کلا احزاب و نهادهای حاکم در اذهان مردم شکل میگیرد. سوالات را باید با حوصله و نه یکبار بلکه باید مدام و از زوایای مختلف پاسخ داد و ابهامات را رفع کرد تا دوستان تازه حزب به فعال پرشور کمونیسم کارگری و به اعضا و کادرهای پرحرارت حزب تبدیل شوند و به سهم خود به ابهامات دیگران جواب بدهند. ضمن تشکر گرم از این دوست عزیز به سوالاتشان میپردازم. در بخشی از نامه شان نوشته اند:
“عقاید شما را بسیار قبول دارم. من خودم از حامیان کمونیست کارگری و شبکه جدید (منظورشان تلویزیون کانال جدید است) هستم. فقط یک مشکل است که فکر من و اکثریت دانشجویان و سیاسیون ایرانی را به خود جلب کرده است. سوال این است آیا کمونیست کارگری قصد ایجاد حکومت تک حزبی در ایران دارد؟
آیا حزب کمونیست بعد از به قدرت رسیدن در ایران میخواهد با جهان غرب و شرق رابطه ای دوستانه داشته باشد یا به مانند تجربه ٣٥ ساله گذشته دشمن تراشی و …؟ مردم از دشمن تراشی خارجی خسته هستند.
آیا حزب با افراطیون مذهبی و حوزه علمیه و آخوندها برخورد شدید خواهد کرد یا مماشات میکند و معامله میکند؟
آیا حزب کمونیست کارگری قائل به افکار صد سال گذشته مارکس است؟ یعنی همه چیز اشتراکی؟ آیا با سرمایه گذاری خصوصی و خارجی مخالف است؟ چون سرمایه گذاری خارجی و خصوصی میتواند هزاران شغل برای کارگران بیکار و گرسنه ایجاد بکند و مانند اروپا و کشورهای اسکاندیناوی حقوقهای بسیار خوبی هم بدهد تا رفاه ایجاد شود”.
حکومت تک حزبی: نه دوست عزیز، اصلا حکومتی که ما برایش مبارزه میکنیم حکومتی حزبی نیست که بخواهد تک حزبی هم باشد. حکومت مورد نظر ما شورائی است. مثلا شورای محله شامل همه اهالی آن محل است. یعنی هر زن و مرد بالاتر از ١٦ سال در مجامع عمومی آن محل جمع میشوند، برای پیگیری کارها نمایندگانی انتخاب میکنند و نمایندگان به مردم یعنی به شورای پاسخگو هستند. هر لحظه هم مردم نماینده یا نمایندگانی را مناسب تشخیص ندادند عزل میکنند و نمایندگان دیگری بجای آنها انتخاب میکنند. اعضا و فعالین حزب کمونیست کارگری هم مثل هر حزب دیگری که در آن محله فعال است میتوانند کاندید شوند. بنابراین نمایندگان شورای یک محل ممکن است ترکیبی از اعضای حزب کمونیست کارگری، یک حزب ناسیونالیست، یک حزب لیبرال و تعدادی افراد مستقل باشد. روشن است که حزبی که قوی تر باشد، حزبی که توانسته باشد سرنگونی جمهوری اسلامی را رهبری کرده باشد دارای اعضای بیشتر و بانفوذتر است و شانس انتخاب تعداد بیشتری از آن حزب بالاتر خواهد بود. نمایندگان شوراهای کارخانه و محلات مختلف شورای شهر را تشکیل میدهند و نمایندگان شوراهای شهرها نمایندگان شوراهای سراسری یا مرکزی را. یعنی راس حکومت را. امیدوارم پاسخ روشن باشد.
حقوق شهروندان در حکومت شورائی در مقایسه با کشورهای غربی هم قابل مقایسه نیست. در دمکراسی های غربی شهروندان هر چهار سال یکبار به احزابی که توانائی مالی و رسانه ای قابل توجهی دارند رای میدهند و به خانه میروند تا این احزاب هر تصمیمی از جنگ تا صدور اسلحه، از بالا بردن سن بازنشستگی تا کاهش خدمات بازنشستگی و هزار قانون دیگر بدون کوچکترین نظرخواهی از شهروندان اتخاذ کنند. در دمکراسی های غربی سرکوب روزمره مردم در کار نیست و آزادی بیان نیز کم و بیش حاکم است اما بعنوان شهروند شما حق و حقوقی برای تصمیمات خرد و کلان مملکت ندارید. در سیستم شورائی و سوسیالیستی بطور واقعی اختیار به انسان بازگردانده میشود.
رابطه با جهان غرب و شرق: اینهم سوال بسیار جالبی است. مساله دو طرف دارد؛ اگر ما به پیروزی برسیم چه رابطه ای با دولتهای غرب و شرق برقرار میکنیم و آنها چه برخوردی با ما خواهند داشت. تصویری که چپ و کمونیسم تا کنون از خود بدست داده است، ذهنیاتی ایجاد کرده که با سیاست و فرهنگ سیاسی کمونیسم کارگری کاملا متفاوت است. ١٢ سال قبل منصور حکمت در سخنرانی خود تحت عنوان “آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟” تصویر روشنی از رابطه دولت سوسیالیستی در ایران با جهان غرب ارائه داد و من ترجیح میدهم بخشی از سخنرانی منصور حکمت را اینجا عینا نقل کنم:
“کمونیسم کارگری يک سنت اروپاى غربى است. مهمترين سرمايه حزب کمونيست کارگرى اين است که يک حزب غربى است. بگذاريد اين را معنى کنم. حزبى است که ريشه هايش در انديشه و فرهنگ و مدنيت اروپاى غربى است. اين حزب اسلامى – ملى يک عده از جوامع شرقى نيست که عليه امپرياليسم قد علم کرده و ميخواهند دولت خودى درست کنند. اين ناسيوناليسم چينى نيست. اين فرهنگ بومى جائى نيست. اين حزب کارگر صنعتى آلمانى و انگليسى است که رهبرانش را بيرون داده و آن فرهنگ کاپيتاليستى را هضم کرده و نقاط مثبتش را هم شناخته و در خصومت فرهنگى و مدنى و نژادى هم با غرب نيست. اين اولين سرمايه اين جريان است. يعنى در ايران با پيروزى حزب کمونيست کارگرى، مدنيت غربى پيروز ميشود. من نمیخواهم هيچ توهمى نسبت به مدنيت غربى تاکنونى بدست بدهم ولى هر کس که کلاهش را قاضى کند ميداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. اگر کليسا برود نماز خودش را بخواند و در کار مردم فضولى نکند بهتر است. يا اگر زن و مرد آزاد باشند که هر مناسباتى با هم ميخواهند برقرار کنند و يا مرد با مرد و زن با زن و هر چه که الان در جامعه داريم مىبينيم، بهتر است از اينکه با چماق بر سر مردم بزنند. ما داريم ميبينيم که اگر اجازه بدهند که هر کس نقدش را به جامعه بگويد بهتر است و اينها همه دستاوردهاى مدنيت غربى است. جامعه شرقى از اين چيزها از خودش بيرون نداده است. حيف! کاش داده بود! ولى نداده است. به ما مربوط نيست. بالاخره نداده است و الان حزبى که ميخواهد برود آن آزادمنشى سياسى را بياورد پايش را روى مدنيت غربى گذاشته است. و اين خويشاوندى با غرب به نظر من در عميق ترين سطحى رابطه ما را با جهان آن دوره تعيين ميکند. و کارهائى را در حيطه اختيارات حزب کمونيست کارگرى قرار ميدهد که چينىها و کشورهاى متفرقهاى که در آن چپها سر کار آمدند، نمیتوانستند بکنند و آن اينست که در کشور را باز کند به روى غرب و خودش را در امتداد مدنيت غربى و نقد غربى به جهان، با يک جهان نگرى غربى مطرح کند و در نتيجه منهاى اختلاف سياسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پيش بيايد و يا پيش نيايد، به يک صلح عميقترى با مردم اروپاى غربى و امريکا برسد. شرايطى که هيچ کشورى در خاورميانه ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.
اين امکان وجود دارد که پيروزى کمونيسم کارگرى در ايران حتى به صورت پيروزى مدنيت غربى، در غرب تصوير شود. براى چه؟ براى اينکه حزبى سر کار میآيد که همان روز اول برابرى زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادى بى قيد و شرط سياسى، آزادى فعاليت رسانه هاى جمعى، آزادى مطبوعات، آزادى انتخابات و آزادى تشکيل احزاب و بيانيه حقوق بشر که سهل است فراتر از آن را، اعلام ميکند. بعد هم ميگويد تشريف بياوريد. و به هر کس که از آنجا عبور ميکند، در همان فاصلهاى که آنجا هست ميگويد بيائيد به هر چه ميخواهيد راى دهيد. افغانها را جزء مردم آن کشور ميداند و به آنهاى ديگر هم ميگويد اگر به شما هجوم آوردند شما هم بلند شويد بيائيد اينجا. يک کشورى ايجاد ميشود که به نظر میآيد دارد از يک سلسله ارزشهائى حرف ميزند که انسان غربى و آزاديخواه با آن خوانائى حس ميکند. فکر نميکند که اينها رفته اند فلسفه عرفانى شرق را احياء کردهاند. يا رفتهاند و دوباره باستان شناسى کردهاند و مثلاً فهميدهاند مزدک و مانى اين حرفها را زدهاند. يا ميخواهند عکس انوشيروان دادگر را از اين به بعد روى پولشان چاپ کنند (خنده حضار). ميگويند اينها به نيوتن احترام ميگذارند، به داروين احترام ميگذارند، به ليبراليسم غربى احترام ميگذارند، به مارکس و انگلس احترام ميگذارند، به جنبش کارگرى اين کشور احترام ميگذارند، به هنر آوانگارد، به ارزشهاى اخلاقى پيشرو احترام ميگذارند. تنها کشورى در خاورميانه ميشود که کسى مزاحم آزادى جنسى کس ديگرى نيست. اولين کسانى که ممکن است جمع شوند و از اين دولت دفاع کنند، زنها هستند. سازمانهاى مدافع بخشهاى اقليت در اين کشورها هستند. کشورى است که مطلقا نژادپرست نيست و با تمايلات جنسى مردم کارى ندارد و همه آزادند حرفشان را بزنند. اين تصوير اگر منتقل شود بهترين ابزارى است براى اينکه جلوى توطئه بر عليه چنين حکومتى گرفته شود. نه فقط اين، بلکه خود اين مدنيت آنقدر با شکوه است که از فردا مردم ميگويند که درست شد. اگر شما بيائيد اين منشور را اعلام کنيد، توطئه کردن عليه حکومت در داخل و شوراندن مردم عليه آن، به شدت مشکل ميشود. ميگويند آخر ما در تظاهرات عليه چه حکومتى شرکت کنيم؟ تازه همينها ديروز همه زندانیها را آزاد کردند. مجازات اعدام را لغو کردند. آزادى مطبوعات را اعلام کردند. زن و مرد را برابر اعلام کردند. حقوق مدنى کودک را اعلام کردند و گفتند هر کس هر نوع موسيقى ميخواهد، بسازد و گوش کند. چرا من بيايم بر عليه اينها تظاهرات کنم؟ چى داريد ميگوئيد آقا جان؟
به نظر من اگر ما بتوانيم، اگر اين جنبش بتواند، به عنوان پيروزى يک فرهنگ بالاترى به قدرت برسد، آنوقت توطئه عليه اش سخت است، منزوى کردنش سخت است، محاصره کردنش سخت است. ممکن است فلان ژنرال آمريکائى به دنبال خط جنگ سردىاش هر کارى بخواهد بکند ولى توده مردم آن کشور میگويند که اين يک جامعه باز است و ميتوانى بروى و ببينى چه خبر است. چيز عجيبى نيست که پشت ديوار قايم کرده باشند و يک پرده رويش کشيده باشند که ميگوئى دارند توطئه ميکنند. آنجا قانون مخفى کردن اطلاعات دولتى ندارند، ما داريم. تو نميتوانى اسرار دولتى را اينجا بگوئى ولى آنجا ميگويند. ميتوانى در جلسه مجلس شرکت کنى و جلسه هيات وزيرانش را تلويزيون نشان ميدهد. چى داريد ميگوئيد؟ همه اين رسانه هاى خبرى آنجا دفتر دارند و حرفشان را ميزنند. به اين حکومت دسترسى هست. اين به اصطلاح غربیگرى و آزادانديشى حکومت و اينکه اين پيروزى جناح چپ اروپاست، پيروزى چپ اروپا و انقلابیگرى اروپاست که در ايران تحقق پيدا ميکند، اولين گارانتى است. به نظر من اينجاست که ما ميبينيم جدالهاى دو دهه بر سر اينکه کمونيسم چيست، ميتواند نتيجه سياسى ملموس داشته باشد. با خط “راه درخشان” نميشود در ايران انقلاب کرد و گرفت و ايستاد. با بحث کومه له، “پيشمرگه ی کومه له وک پولان” هم نميشود. با بحث سرمايه دارى مستقل و غيروابسته هم نميشود. با بحث بورژوازى ملى – مستقل نميشود. با بحث جنبش ملى – اسلامى نميشود. اگر شما کشورى درست کنيد که بگوئيد تروريست اگر بيايد اينجا من تحويل دادگاه بين المللىاش ميدهم و یا خودم جلوى روى همه محاکمهاش ميکنم، خيال غرب از اين بابت راحت ميشود. در نتيجه حمله کردن به آن کشور خيلى سختتر است.
اين اسم “کمونيسم” ممکن است باعث شود خاطرات جنگ سردى در دل يک عدهاى زنده شود ولى سؤالى که هست اين است که چقدر جامعه غربى از اين دولت بالفعل احساس خطر ميکند؟ به نظر من طبقه حاکمهاش احساس خطر ميکند ولى يک خطر مبهم و دراز مدت. ولى توده اهالى خوششان میآيد و ممکن است اين را به عنوان يک حرکت پيشرو در خاورميانه که ميتواند شروع صلح در جهان و صلح خاورميانه باشد، در آغوش بگيرند.”
علاوه بر نکات فوق، دو نکته مهم دیگر را هم باید اضافه کنم. اولا ما قصد صدور انقلاب نداریم. این سیاست ما نیست. در عوض باید چنان الگوئی از یک جامعه انسانی، مدرن، موفق، کارآ و با پیشرفت سریع سازمان بدهیم که الگوئی برای سایر کشورها در منطقه و در سطح جهانی باشد و این امکانپذیر است. ارائه چنین الگوئی، با توجه به وسائل ارتباط جمعی که مردم جهان را کم و بیش در ارتباط تنگاتنگ با هم نگهداشته است و سیاست درهای باز حکومت بعدی، تاثیرات سریع و فوری بر افکار عمومی جهانی و مردم مشتاق آزادی میگذارد و این از یکطرف بهانه ای به هیچ دولتی برای حمله و محاصره اقتصادی نمیدهد و از طرف دیگر افکار عمومی را به حمایت وسیع از این حکومت به حرکت درمیاورد. ثانیا، ما خواهان برچیدن بساط انرژی هسته ای هستیم و اگر به فرض جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای هم مسلح شده باشد، دولت بعدی از نظر ما باید در انظار جهانیان آنها را نابود کند و خیال مردم دنیا را راحت کند. حزب کمونیست کارگری بازترین حزب سیاسی این مملکت است و همانطور که منصور حکمت در سخنرانی اش اشاره میکند دولت سوسیالیستی در ایران هم باید مطابق با همین سنت بسیار باز باشد، دیپلماسی سری را برچیند، فعالیت خبرنگاران از نقاط مختلف جهان را کاملا آزاد بگذارد و با آزادی های وسیعی که اعلام میکند، احترام و نزدیکی مردم دنیا را به خود جلب کند تا مانع توطئه دول غربی، محاصره اقتصادی و حمله نظامی آنها به ایران بشود. با پیروزی چنین سیاست هائی در ایران، برای اولین بار بعد، ترسی که قرنها در غرب نسبت به شرق و حتی مردم شرق وجود دارد، میریزد و بنیادهای رابطه جدیدی پایه گذاری میشود.
آیا حزب با افراطیون مذهبی و حوزه علمیه و آخوندها برخورد شدید خواهد کرد یا مماشات و معامله میکند؟
حزب کمونیست کارگری ضدمذهبی ترین حزب سیاسی در تمام طول تاریخ این مملکت است و با مذهب هیچ سازشی ندارد. دولتی که با سرنگونی جمهوری اسلامی سر کار میاید باید کاملا سکولار باشد، مذهب صد در صد از آموزش و پرورش و قوانین قضائی جدا باشد، تمام قوانین مذهبی را بلافاصله لغو کند، هرنوع کمک دولتی به موسسات مذهبی را قطع کند، اموال مصادره شده توسط موسسات مذهبی و آیت اله ها را پس بگیرد و قوانین مالیاتی را بر خرج و دخل موسسات مذهبی ناظر کند اما در عین حال باید بی قید و شرط به آزادی مذهب احترام بگذارد. شما تردیدی نداشته باشید که بدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نود درصد آخوندها لباس آخوندی را قایم خواهند کرد و یا در میدانهای شهرها خواهند سوزاند. با اینحال اگر هنوز آخوندی میخواهد لباس آخوندی بر تن داشته باشد باید مجاز باشد، همینطور که مساجد و موسسات مذهبی درش بروی علاقمندانش باز است. قطعا مردم و شوراهایشان بخش زیادی از مساجد و اماکن مذهبی را به کتابخانه و بیمارستان و باشگاه و پاب و دیسکو تبدیل خواهند کرد اما اینها مطلقا به معنی محدود کردن آزادی بیان و عقیده کسی نیست، به معنی بستن در همه مساجد و تکایا نیست. نمیتوان با ممنوع کردن یک خرافه آنرا برانداخت. مطمئن باشید زمانی که مخالفین مذهب در بیان نظراتشان آزاد باشند، آنهم با نفرتی که اکثریت مردم از جنایات آیت اله ها دارند و جنبش وسیع ضد مذهبی که در ایران شکل گرفته است، مذهب بسرعت به عقیده ای بسیار حاشیه ای با پیروانی بسیار کم تبدیل خواهد شد و دیگر مزاحمتی برای کسی نخواهد داشت. به یک معنی باید حساب مذهب و قوانین مذهبی را با معتقدین به مذهب جدا کرد. اگر مذهب الان این نقش را دارد تماما بخاطر وجود دولت مذهبی و میلیاردهای دلاری است که سالانه صرف آن میشود. شما این حمایت را قطع کنید، قوانین مذهبی را ملغی اعلام کنید، به دخالت مذهب در مدارس پایان دهید، حجاب کودک را ممنوع کنید، مدارس و دانشگاه ها را مختلط کنید، مزاحم رابطه دختر و پسر در خیابان نشوید، آنوقت ببینید چه از مذهب باقی میماند. دولت بعدی باید با صنعت و دستگاه مذهب به شیوه ای که گفته شد مقابله کند ضمن اینکه بعنوان عقیده کوچکترین تبعیض و مزاحمتی برای پیروان هیچ خرافه ای نباید ایجاد کند. این بهترین شیوه از بین بردن مذهب هم هست.
بدلیل طولانی شدن مطلب، پاسخ به سوال درمورد مالکیت که خود بحثی مهم و طولانی خواهد بود و همینطور به نکات دیگری که در یادداشت دیگری نوشته اند، را به نوشته دیگری موکول کنم.