یاشار سهندی:
به گزارش بی بی سی در یک حراجی در لندن تعداد زیادی از تابلوهای نقاشان معاصر به حراج گذاشته شد. “کسری ناجی” گزارشگر این رسانه (البته) در کمال بی غرضی فقط منباب آگاهی دادن به “مخاطب” درانتهای گزارش تاکید کرد:” انتظار میرود این تابلوها میلیونها پوند به فروش رسد که این نشان دهنده بیشتر شدن جمعیت ثروتمندان است.”( نقل به معنی) ما هم (البته) به هیچ منظوری از این گزارش یاد کردیم تا مقدمه ای باشد بر آنچه میخواهیم بنویسیم!
روزنامه حکومتی شرق سه شنبه هفته گذشته ضمیمه ای منتشر کرد ویژه “توماس پیکتی در ایران”، نویسنده کتاب “سرمایه در قرن بیست یکم”؛ کتابی که از هنگام انتشارش سروصدای زیادی به پا کرده و به تاکید سردبیر ضمیمه روزنامه شرق معلوم میشود باز صحبت از برابری در میان آمده است! در مقدمه میزگردی که در این ضمیمه آمده ” محافل مهم علوم انسانی در دانشگاه ها، کالج ها، پژوهشگاه ها و موسسات علمی اروپا و امریکا درباره «مارکس جدید» سخن می گفتند که باز «سرمایه» نوشته و البته این بار «در قرن بیست ویکم». به نوشته این روزنامه “نوشته های پیکتی برای ایرانیان چنان جذاب بود که چندین مترجم دست به ترجمه آن بردند و این استقبال، این پرسش را پیش می آورد که نسبت «سرمایه در قرن بیست ویکم» با ما چیست؟ چرا کتاب مهم است و چرا مورد توجه قرار گرفته؟ پیامش چیست و پیشنهادش؟” یکی از اساتید محترم اقتصاد که مقدمه ای هم بر یکی از کتابهایی که به زبان فارسی منتشر شده نوشته تاکید میکند کتاب پیکتی بدرد ایران نمی خورد، چرا که به گفته ایشان:” من البته گرچه معتقدم که کتاب پیکتی را همه سیاست گذاران ما باید بخوانند و موجب افزایش بصیرت عمومی آنان نسبت به پیامدهای سیاست هایشان می شود اما معتقدم موضوعی که پیکتی الان دارد مطرح می کند و نسخه ای که کتاب پیکتی می دهد اصولاً فعلاً برای ما نیست… ساده ترین اصول سرمایه داری هم در این جا وجود ندارد. بنابراین فعلا کتاب پیکتی موضوعیتی برای ما ندارد چون آن کتاب در مورد جامعه سرمایه داری است.” و این استاد معتقد است در ایران سرمایه داری نیست بلکه ” فئودالیسم مالی ، سیاسی” حاکم است!؟ سوال اینجاست این استاد محترم چرا خودش را خسته کرده و مقدمه ای برای ترجمه فارسی این کتاب نوشته و تا توانسته از خجالت مارکس در آمده! این استاد محترم فرمودند: “اگر خود مارکس هم میدانست که نظریاتش چه بلایی بر سر بشریت خواهد آورد، اصولاً به مدرسه نمیرفت و به کارگری مشغول میشد و تن به استثمار سرمایهداران میداد اما کتاب «سرمایه»اش را علیه سرمایهداران نمینوشت”، این کشف که اگر مارکس کارگر بود سرمایه نمی نوشت متعلق به یکی از کارفرمایان بنده است که سالها پیش این نکته مهم را به من یادآور شد لطفا یکی این را به استاد اقتصاد اطلاع دهد!
آقایی به نام بابک پاشا جاویدی در سایت اقتصاد سیاسی که به نقد ترجمه فارسی کتاب پیکتی و بیشتربه مقدمه استاد اقتصاد پرداخته یادآور میشود، استاد “در ادامهی «مقدمهچینی» بهجای «مقدمهنویسی»، زمینه را برای ورود رسمی به عالم عرفان و معنویات فراهم میکند. جاییکه پای عشق و خیانت مارکس را وسط میکشد و جنی ( ینی) را انگیزهی اصلی نگارش و اتمام کتاب «سرمایه» معرفی میکند. استاد اقتصاد در جایی دیگر حرف آخرش را اینگونه بیان میدارد:” تفاوت مارکس و پیکتی در این بود که مارکس بیماری را تشخیص داد و درمان آن را در مرگ بیمار دانست {…} و راهی برای علاج آن نشان نداد. گفت این بیماری آن اندازه ذاتی و در حال پیشروی است که این بیمار بهبود نایافتنی است، پس بهتر است او را بکشیم {…}. اما پیکتی مثل یک پزشک متعهد میگوید این سیستم بیمار است و بیماریاش جدی است و البته قابل درمان است و نسخهی آنرا هم میدهد. میدانیم که وظیفهی پزشک آن است که بر همان پنج درصد احتمال بهبودی بیمارش متمرکز شود نه بر ۹۵ درصد احتمال مرگ او.” هر چند کمی طولانی میشود ولی لازم است بخشی دیگر از نقد پاشا جاویدی را اینجا یادآور شوم چون به بحث اصلی ما ربط مستقیم دارد : “رنانی( نام خانوادگی استاد اقتصاد مقدمه نویس) اصرار عجیبی بر «پویایی» و بهاصطلاح «رواداری» نظام سرمایهداری دارد. وی تا جایی پیش میرود که فراهم شدن امکان عملی نوشتن و انتشار «سرمایه» توسط مارکس را نتیجهی پیوند وی با یک سرمایهدار و استفاده از امکانات نظام سرمایهداری میداند. به این بخش از مقدمه خوب دقت کنید: «چقدر جذاب است که نظام سرمایهداری اجازه میدهد تا بزرگترین فیلسوف ضد سرمایهداری قرون اخیر (مارکس)، با کمکهای مالی یک سرمایهدار (انگلس)، هجده سال در قلب نظام سرمایهداری آن زمان (کتابخانۀ موزۀ بریتانیا در لندن)، با آرامش بنشیند و فکر کند و مطالعه کند تا یکی از بزرگترین کتابهای ضدسرمایهداری یعنی کتاب «سرمایه» را بنویسد و منتشر کند». نوشتن چیز زیادی در اینباره لازم نیست چراکه مطلب بهخوبی گویای همهچیز است. تنها تأکید اینکه به کاربرد ترکیب واژگان «ضد سرمایهداری قرون اخیر»، «انگلس سرمایهدار»، «آرامش هجده ساله» توجه کنید. بهراستی زبان از گفتن و قلم از نوشتن در اینباره و دربارۀ محدودۀ شناخت نویسندۀ مقدمه عاجز است.
بیچاره مارکس! یک نفر در قرن بیست یکم نام کتاب او را به عاریت گرفته که به گفته یکی از نویسنده گان ویژه نامه شرق حاکی از هوشیاری پیکتی می باشد و پیکتی ظاهرا تاکید کرده که مارکس را نخوانده و این کتاب ربطی به مارکس ندارد بلکه حاصل مطالعات و تحقیقات ۱۰ ساله خودش می باشد، اما به شهادت نویسندگان یادداشت های ویژه نامه، پیکتی حواسش نیست که در کتابش به مارکس اشاره کرده! به گفته همان نویسندگان، “سرمایه” که پیکتی بدان میپردازد اساسا متفاوت با آن چیزی است که مارکس به آن نقد دارد. اما نکته جالب اینجاست که پیکتی در این کتاب راه حل هم ارائه میدهد کاری که مارکس در کتاب سرمایه خود نمی کند فقط به نقد نظام مسلط معاصر می پردازد. اما مارکس میشود ایدئولوژی زده و پیکتی و امثال ایشان بخصوص از کینز به این سو، میشوند اقتصاددان برجسته! لابد به همین خاطر “اوباما که از اطلاعات اقتصادی درون این سیستم خبر دارد، بلافاصله به مشاورانش می گوید پیکتی را دعوت کنند و ببینید کجای کار اشکال دارد.” اگر اشتباه نکنم سارکوزی بود که کتاب سرمایه مارکس را به دست گرفته بود تا شاید بتواند راه حل برون رفت از بحران سرمایه داری را پیدا کند. فکر کنم کارش اکنون ساده تر شده باشد چون پیکتی که به قول اندیشه های برجسته اقتصادی معتقد به “سرمایه داری سوسیالیستی” است با یک راه حل پیش پا افتاده مشکل سرمایه داری را حل کرده؛ مالیات از ثروتمندان، آن هم به شکل جهانی!
ظاهرا کار مارکس تمام شده بود این نکته ای است که اقتصاددانان اصرار دارند ما باور کنیم: ” بخش بزرگی از مجموعه آثار مارکس و از همه مهم تر «سرمایه» او نه تنها نقد شده، بلکه به صورتی رادیکال نفی هم شده”؛ (کی و کجا و چطور البته معلوم نیست!) “به هرحال مارکس یک نظریه پرداز بزرگ بود و نظریه های بزرگی هم ارائه داد و می دانیم نظریه هرچقدر بزرگ تر باشد، احتمال خطایش بیشتر و ابطال پذیر تر است.(راستش را بخواهید این یکی را ما نمیدانستیم!) یکی همین که پیش بینی اش این بود که نخستین انقلاب های کمونیستی در کشورهای سرمایه داری رخ خواهد داد. این پیش بینی … خوشبختانه غلط از آب درآمد. بعد انقلاب های کمونیستی در بلوک شرق رخ داد و ۷۰ سال هزینه زیادی بر بشریت تحمیل کرد و دست آخر هم فروپاشید. این اتفاقات … یک دیدگاهی ایجاد کرده بود که گویا اندیشه مارکس به تاریخ پیوسته است. سرمایه داری هم سیستمی است که نسبت به سیستم های دیگر خودش را پویا تر نگه داشته، آرمانی نیست ولی… سیستم خیلی خوب خودش را اصلاح می کند و پیش می رود و مشکلاتش را حل می کند. …( در این میان) کتاب پیکتی می آید و می گوید نه ، در همین ۱۰۰ سال گذشته ای که از افتخارات سرمایه داری است در دل این سیستم یک بیماری دارد پیشرفت می کند، یک غده ای شکل گرفته که می توانند بزرگ شود و این سیستم را از درون منفجر و نابود کند.” ( نقل قولها ازمیزگرد فکوهی و رنانی در ضمیمه شرق)
“فهم دقیق تر سرمایه داری و حتی تلاش برای اصلاح آن، از بهره بردن از انبان مفاهیم نظری و نظریه های مارکسی گزیر ندارد. بصیرت های مارکس درباره نقش ایدئولوژی، بت وارگی، کالایی شدن، روابط اجتماعی مضمر در تولید، ماهیت طبقاتی دولت، جغرافیای گسترش یابنده تولید سرمایه داری و نظایر آن به کار هر تحلیلگر جدی سرمایه داری می خورد. هنوز برای خواندن فاتحه مارکس زود است. (یادداشت نقبی از پیکتی به مارکس نوشته محمد اسکندری،مدرس دانشگاه دولتی ووستر- ضمیمه روزنامه شرق) و همین متهم کردن پیکتی به مارکس بودن و اینکه خود پیکتی عامدانه عنوان کتابش را به گونه ای انتخاب میکند که مارکس را یادآور شود نشان میدهد که مارکس تمام نشده. این که از درون خود سیستم هشدار میدهد که سیستم از درون دارد منفجر میشود “مارکس قرن نوزدهمی” زنده است چون هنوز سرمایه داری ادامه دارد و به فجایع خود ادامه میدهد. بزرگترین فاجعه نظام سرمایه داری که شالوده این نظام را می سازد وجود توده ۹۹درصدی است که هیچ چیزی ندارند جز نیروی کارشان و یک درصدی که بر تمام ابزار تولید تسلط دارند و از طریق استثمار ۹۹ درصد روزبروز بر مکنت و ثروت شان افزوده میشود. و آن ۹۹ درصد چاره ای نداشته جز اینکه برای بهبود وضعیت خودش به مبارزه برخیزد و گناه نابخشودنی مارکس این است که این مبارزه را تئوریزه کرده و بدان آگاهی بخشیده. خود مارکس کوشش بسیار کرده که عملا در این مبارزه شرکت کند و زندگی اش را برای آن گذاشت و نوشتن سرمایه بخشی (مهم) از مبارزه بود که مارکس پیش گرفته بود. مارکس در کتاب سرمایه راه حل ارائه نمی دهد لازم هم نبوده که اینکار را بکند چون هدف کتاب چیز دیگری بوده و آن شناخت مکانیزمهای جامعه معاصر سرمایه داری است. این شناخت صرفا برای مدرسین دانشگاهی و تحلیلگران جدی نبوده بلکه برای فعالین جدی جنبشی است که در پی تغییر این نظام هستند و باید متوجه باشند که موضوع تغییر چه می باشد.
برای اندیشمندان بورژوازی ( اعم از اقتصاددان اش تا جامع شناس اش تا فلان ادیب اش) خیلی ساده است که آنچه در شوروی گذشت را به پای مارکس بنویسند چون فکر میکنند نقطه ضعفی پیدا کردند. ایشان اما خیلی راحت از همه فجایعی که سرمایه داری به شکل دیگر فقط در قرن بیستم برای بشریت رقم زده است میگذرند. اصلا به روی مبارکشان نمی آورند هیتلر و موسولینی، ایدی امین، قذافی، شاه ایران، صدام حسین و ده ها دیکتاتورها دیگر ثمره همین نظام بودند که صد البته برای پویایی سرمایه داری تا توانستند زندان و شکنجه گاه و پلیس مخوف امنیتی ساختند. از کتاب پیکتی هم واهمه دارند چون اساسا صبحت از برابری را سم میدانند چون میدانند هر چقدر هم به مارکس بد و بیراه بگویند این نهایتا مارکس است که نشان داده است که برابری در نظامی دیگر که آلترناتیو نظام سرمایه داری است محقق میشود. مشکل ایشان این است که بعد از فروپاشیدن شوروی مرگ کمونیسم را جشن گرفتند و مارکس را تمام شده اعلام کردند اکنون یکی از جنس خودشان هشدار میدهد که سرمایه داری میلیاردها انسان را در “چنگال فقر” گرفتار کرده و این نظام به نقطه انفجار رسیده. و جنبش ۹۹ درصد و انقلابات منطقه خاورمیانه و شمال افریقا بیش از هر زمانی دیگری “بازگشت مارکس” را فریاد زد. که دیگر توده مردم نمی خواهند در فقر بدنیا بیایند و در فقر بمیرند.
برگردیم به گزارش بی بی سی. سرمایه داری حتی توده مردم را از دیدن یک اثر هنری محروم میکند چون ثروتمندی تصمیم گرفته یک اثر هنری را “مال خود” کند آن هم نه برای لذت بردن بصری از آن اثر، بلکه برای تبدیل به احسن کردن مالش. به گفته اندیشمندان برجسته بورژوازی یکی خوش ذوق و با استعداد بوده و میلیاردر شده، نوش جانش؛ هر اثر هنری را که دوست دارد میتواند به چنگ آورد اگر میلیاردر شدن آقا یا خانم فلانی به تباهی میلیونها انسان منجر شده چه اهمیتی دارد. دندشان نرم میخواستند تلاش کنند تا به جایی برسند! مالیات گرفتن از ثروتمندان شاید ( آنهم شاید) مشکل سرمایه داری را حل کند اما مشکل توده مردم سرجایش است چون این نظام بر اساس تباهی زندگی مردم چرخش میچرخد. و مارکس ثابت کرده است که میتوان چرخش روزگار را به صورت دیگری سازمان داد.
و ختم کلام اینکه همه این جدلهای کارشناسان بورژوازی بر سر کتاب پیکتی تماما بخاطر مارکس تا پیکتی است. چون هر جا صحبت از برابری باشد به دنبال آن نام مارکس هم می آید چرا که مارکس راه را نشان داده است. حالا هر چقدر که متفکرین قرن بیست یکمی بورژوازی جامه درند و پرت وپلا ببافند که مارکس تمام شده است، واقعیت زندگی اما مارکس را میطلبد چون برابری نیاز همیشگی زندگی است.