shahla daneshfar

یک نمونه شادی بخش از خط تماس حزب

shahla daneshfar
شهلا دانشفر:
امروز هم چندین تماس تلفنی با ایران داشتم. فکر کردم شما را هم در احساس خودم از یک نمونه شادی بخش این تماس ها شریک کنم. تلفن از دختر جوان ٢٤ ساله ای به اسم الهام بود. او دانشگاه را تمام کرده و بیکار است. بیکاری او در خانواده فقیری که مادرش تنها نان آور خانه است، و برادر دیگری هم دارد، فشار سنگینی به او می آورد. علاوه بر فقر، فشارهای تحمیل شده در خانواده تحت عنوان اخلاق و ناموس او را به تنگنا کشیده و هر روز در جنگ و جدال با مادرش بود. الهام یکی از هزاران دختر فراری است که زیر چنین فشارهایی ناگزیر به ترک خانه شده بود. در این مسیر او با خطرهای بسیاری روبرو شد. با پسر جوانی دوست شد که او نیز در جریانان درگیری با باندهای قاچاق مواد مخدر به قتل رسید و این داستان غم انگیز باعث شد که الهام به مرز نابودی و تن فروشی و اعتیاد کشیده شود. نشناختن ریشه بدبختی ها برای او و مادرش مانع بزرگ غلبه بر آنها و عاملی برای درگیری آنها با یکدیگر بود. امروز بعد از یکسال آشنایی الهام زنگ زد و گفت که به خانه و به کنار مادرش برگشته است. با خوشحالی بیحد و حصری تعریف میکرد که چطور او و مادرش اکنون مثل دو دوست همدرد با هم سخن میگویند و در کنار هم زندگی میکند. او زنگ زده بود که از کانال جدید تشکر کند که عامل اصلی گرفتاری هایشان و راه چاره را به آنها شناساند و امید و عشق و محبت را به خانه آنها آورد.

در حالیکه با الهام صحبت میکردم. مادرش گوشی را گرفت و با صدایی شاد و بغض کرده میگفت از همه شما کانال جدیدی ها تشکر میکنم که چشم من را باز کردید و دخترم را به من بازگرداندید. او از اینکه این کانال چقدر در دل مردم جا باز کرده و بیننده دارد و چقدر از جوانان مشتاق دیدن برنامه هایش هستند سخن میگفت. او گفت رژیم جوانان را معتاد به مواد مخدر میکند و کانال جدید معتاد به شنیدن داستان انسانیت و هستی و راههای دستیابی به یک زندگی بهتر.

یکسال قبل بود که در یکی از برنامه های مستقیم کانال جدید الهام تماس گرفت، با بغض و خشم فریاد میزد و دردش را میگفت. من همانجا از او تقاضا کردم که جداگانه تماس بگیرد و با هم بیشتر صحبت کنیم. و این کار را کرد. پس از آن ما با هم دوست شدیم و مرتبا در مورد مشکلات و چه باید کرد ها با هم صحبت داشتیم. در این مدت او خودش را عضو و فعال حزب دانسته و و همه جا کانال جدید را تبلیغ کرده و مبتکر برپایی اعتراضاتی در محل بوده است.

مدتی بعد از اولین تماس الهام مادرش با من تماس گرفت. مادری دردمند و در عین حال متاثر از بسیاری از اخلاقیات رایج سنتی. او که نگران اعتیاد و وضع دخترش بود. بدنبال یکی از برنامه های مستقیم تلویزیون که علیه اعدام بود زنگ زد و از اینکه باید “سوداگران مرگ” اعدام شوند. دفاع میکرد. این شروع بحث های بسیاری بین من و این مادر بر سر اعتیاد بعنوان یکی از مصائب جامعه سرمایه داری شد. صحبت های زیادی از اینکه چگونه حکومت اسلامی خود عامل رشد اعتیاد در جامعه و توزیع کننده موارد مخدر در جامعه است و اینکه “سوداگران مرگ” خود این رژیم هستند، داشتیم. او امروز میگوید. حق با کانال جدید است و میگوید من هم مثل شما یک تلاشم این خواهد بود که با همین حرفهای امید بخش به میان جوانان بروم و تا جایی که در توان دارم آنها را از دام اعتیاد بیرون بکشم و میخواهم فعال چنین جنبشی باشم.

شنیدن این سخنان و شادی این خانواده من را به شعف آورده بود. و حیفم آمد که شما را در این شادی شریک نکنم.
شهلا دانشفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *