مصطفی صابر:
انتخابات اخیر پارلمان اروپا و رای پایین احزاب سنتی بورژوازی را بسیاری رسانه ها و سیاستمداران “زلزله در اروپا” خواندند. ما بر سر اهمیت این واقعه مجادله نمی کنیم. اما در تفسیر آن چرا: این تنها یک پس لرزه بود. یا اگر مایل باشید تنها پیش لرزهایی بود که از وقایع زیر و رو کننده آینده خبر میدهد.
زلزله واقعی بدنبال بحران اقتصادی جهانی ۲۰۰۸ (که هنوز دست از سر اروپا بر نداشته) و در انقلابات و جنبش های عظیمی که پس از آن شکل گرفت، رخ داد. “زلزله” اخیر در اروپا تنها پس لرزه ای از آن بود. اما از آنجا که گسل آن زلزله جهانی پابرجا و فعال است، وقایع اخیری که در انتخابات پارلمان اروپا خود را نشان داد در عین حال تنها میتواند مقدمه یا پیش درآمدی بر زلزله های عظیمی باشد که وقوع آن اجتناب ناپذیر بنظر میرسد و به اروپا نیز محدود نخواهد بود.
در اظهار نگرانی ها و احساس شوکه شدن غلیظ مفسرین بورژوایی از نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا درجه ای از تصنع و خودفریبی نهفته است که هدف آن پنهان کردن مساله اصلی است. یعنی این مساله که جهان کماکان و بیش از پیش در چنبره سیاستهای “ریاضت کشی” و تحت استیلای بانکها و بنگاههای عظیم سرمایه داری و دولتهای پلیسی یک درصدی ها ست که هر روز اخبار جدیدی از فعال مایشائی شان فاش میشود. اتحادیه اروپا و سیاستها و دولتهای آن تنها گوشه ای از این وضع افتضاح و غیر قابل دوام جهانی است. و اینکه تقریبا هیچ مساله ی آن توده های میلیونی که زلزله اصلی را پدید آوردند وطی چند سال گذشته از لندن، بارسلونا، نیویورک و ریودوژانیرو گرفته تا قاهره، تونس، تهران، تل آویو، استانبول و غیره اعتراض کردند، تظاهرات کردند، میدان تسخیر کردند، کشته دادند، باریکاد برپا کردند، مصادره کردند، نه گفتند و دست به انقلاب زدند، حل نشده که وضع حتی بدتر هم شده است. بعبارت دیگر مساله اصلی این است که ۹۹ درصدهای جهان اکنون موقعیت خود را حتی آسیب پذیر تر از چند سال قبل می یابند و می بینند که روز بروز حرص سود و طمع بورژوازی تمام جوانب زندگی را نابود میکند بحدی که حتی نفس کشیدن بر این کره خاکی مشکل تر میشود. این ۹۹ درصدی ها که متاسفانه فاقد سازمان و تشکل و نماینده سیاسی رادیکال و افق دار و متشکل هستند، از هر فرصتی برای اعتراض علیه این وضع استفاده میکنند. زلزله اخیر در انتخابات پارلمان اروپا را قبل از هرچیز در این چهارچوب باید دید.
بطور مشخص، آنچه که در مرکز اظهار نگرانی های میدیا و سیاستمداران از “زلزله” اخیر اروپا می شنویم عمدتا سه موضوع است: “قدرت گیری راست افراطی” (و البته بعضا “چپ افراطی”- مورد یونان)، تضعیف احزاب سنتی بورژوایی و دست بالا گرفتن سیاست های ناسیونالیستی و ابهام در آینده اتحادیه اروپا. اینها البته همه به واقعیاتی بعضا نگران کننده و جدی اشاره دارد. برای مثال، تردیدی نیست که احزاب متمایل به راسیسم و فاشیسم (چه آشکار و چه پنهان) در سالهای اخیر در اروپا رشد کرده اند و با هر معیار که نگاه کنیم این یک عقبگرد است. اما اولا یکی از زمینه های بلافصل این عقبگرد، علاوه بر بحران اقتصادی و حمله به معیشت مردم، سیاست های رسمی و ضد پناهندگی خود دولتهای فخیمه اروپایی طی ۳۰ سال گذشته است. ثانیا چه تاریخا و چه اکنون، پشت سر به میدان آمدن احزاب اولترا راست بخش هایی از بورژوایی (بعضا حتی بخش هایی از دولت های موجود، مثلا پلیس و ارتش) قرار دارند که میکوشند نارضایتی مردم از وضع موجود را به سمت تعصبات کور و عقب مانده هل بدهند تا آنرا مهار کنند. نه فقط بطور مستقیم و با به کجراه کشاندن اعتراض و نارضایتی آنها، بلکه همچنین با ترساندن و مرعوب کردن باقی مردم و در نتیجه توجیه کردن ضمنی ادامه وضع موجود. میخواهند بگویند نتیجه عدول از سیاست های تاکنونی رسمی بورژوازی و قبول نکردن وضع موجود شما را به دامان فاشیسم و ناسیونالیسم افراطی و ارتجاع و بدبختی های بیشتر خواهد انداخت. میخواهند مردم را به مرگ تهدید فاشیسم و سقوط در قهقرای تعصبات بگیرند تا به تب همین ریاضت کشی و سیاست های تاکنونی بورژوازی راضی کنند.
شبیه این معادله کم و بیش در مورد دوم، یعنی زیر سوال رفتن اتحادیه اروپا و برگشت به سیاست های اقتصادی ناسیولیستی انزواطلبانه ای که از سوی احزاب ناسیونالیستی افراطی (چه راست و چه چپ) ارائه میشود، صادق است. واضح است که وضع اقتصادی مردم با اعمال سیاست های ناسیونالیستی و حفاظت گرایانه بخصوص در این عصر دهکده جهانی بهتر که نه، بسیار بدتر هم خواهد شد. راه بهبود اوضاع مردم و اعمال اقدامات و سیاست هایی که بر استثمار وحشیانه سرمایه لگام زند و یا در جهت الغای آن گام بردارد از مسیر انترناسیونالیسم و اتحاد هرچه وسیعتر کارگران و مردم جهان و در این مورد بویژه اتحاد هرچه وسیعتر کارگران اروپا برای مقابله با وضع موجود میگذرد. سیاست های ناسیونالیستی از یکسو در خدمت تفرقه بین کارگران و مردم اروپا و تضعیف مبارزه متحد آنها، و از سوی دیگر در خدمت مقبولیت دادن به احزاب سنتی و متعارف بورژوایی است که از بقای اتحادیه اروپا حمایت میکنند.
و بالاخره در مورد سوم، یعنی تضعیف احزاب سنتی بورژوایی در جریان انتخابات اخیر پارلمان اروپا، نکته جالب توجه این است که اغلب آنهایی که در مورد “زلزله” اخیر سخنرانی و قلمفرسایی میکنند در عین حال در مورد گذرا و ناپایدار بودن رای احزاب افراطی راست صحبت میکنند. آنها بخوبی میدانند که رای اخیر در انتخابات پارلمان اروپا قبل از آنکه حقیقتا رای به راسیسم و ناسیونالیسم باشد، رای منفی دادن به احزاب سنتی و بر سرکار بورژوازی است. به اصطلاح خودشان این “یک رای اعتراضی” است. اما نمایندگان احزاب متعارف بورژوازی خیالشان راحت است که خواهند توانست با برخی اصلاحات محدود و ظاهری و بخصوص تغییر در نحوه رفتار و وجنات خود، دوباره رای مردم را به دست آورند. آنها میدانند که این رای اعتراضی به جایی نمی رسد چرا که در صحنه سیاست اروپا نیرویی چپ، رادیکال و انقلابی، در عین حال پا رو زمین و معقول که نفوذ کافی داشته باشد و این نارضایتی وسیع را به قدرتی برای تغییرات رادیکال و پایدار در اوضاع تبدیل کند فعلا وجود ندارد. این همان نکته ای است که سر و صداها حول زلزله کذایی را توضیح میدهد. بعبارت دیگر آنچه که به چنین مانورهای تبلیغاتی و روانی از سوی میدیا و سیاستمداران بورژوازی زمینه و مطلوبیت میدهد فقدان جریان سیاسی رادیکال و کارگری ذینفوذ و توده ای در بستر اصلی سیاست است که خواسته ها و تمایلات واقعی مردم را نمایندگی کند. در نتیجه امیدوارند با اینگونه تبلیغات مردم را در برابر انتخاب بین بد و بدتر (احزاب سنتی و متعارف در مقابل احزاب ناسیونالیستی و افراطی بورژوایی) قرار میدهند. تا طبق معمول مردم بد را انتخاب کنند.
نکته ترسناک دقیقا در همینجاست. در پس این “زلزله در اروپا” از یکسو میتوان دید که مردم معترض و به جان آمده از وضع موجود انتخاب سیاسی مناسب و دلخواهی ندارند و “رای اعتراضی” آنها به کیسه بورژوازی میرود، و از سوی دیگر میتوان دید که بورژوازی در صدد است تا در اساس همان سیاست های قبلی یعنی ریاضت کشی اقتصادی و حمله به دار و ندار بشریت در جستجوی سود را ادامه دهد. سیاست ها و جهت گیری که به نتیجه ای بهتر از بحران هایی نظیر ۲۰۰۸ منجر نخواهد شد. لذا دشوار نیست که اینرا هم دید که “زلزله” اخیر در اروپا تنها میتواند پیش لرزه ای بر تکان های زیرورو کننده و تخاصمات و کشاکش های بسیار پردامنه ای باشد.
تنها چیزی که میتواند این چشم انداز تیره و تهدید آمیز را تغییر دهد به میدان آمدن جنبش سیاسی انقلابی و کارگری است که شهروندان کل اروپا را علیه بورژوازی و سرمایه داری و برای بدست گرفتن تمام امور زندگی اجتماعی متحد کند. این نه فقط اروپا را نجات خواهد داد که سرآغازی برای رهایی کل بشریت خواهد بود.
۲۸ مه ۲۰۱۴