در هفته های گذشته اظهارات دو تن از سرکردگان جمهوری اسلامی در مورد یک موضوع واحد یعنی کشتارهای تابستان سال ۶۷ بحث برانگیز شد.
یکی علی فلاحیان وزیر اطلاعات دوران فسنجانی که خود را متکی بر خدایش می داند و معتقد است باید با قدرت “عمل” و یا درستتر گفته باشیم جنایت کرد و دیگری احمد خاتمی که می خواهد با برقراری یک جهنم واقعی برای مردم ایران “جاده صاف کن بهشت” باشد.
علی فلاحیان در مصاحبه با دهباشی با خونسردی یک جلاد گفت که در تابستان ۶۷ “به دستور امام همه سر موضعی ها حتی آنها که روزنامه ای هم پخش کرده بودند اعدام شدند ” او بی شرمانه گفت “اصل بر اعدام بود چرا که اگر از زندان بیرون می آمدند علیه نظام می جنگیدند”.
احمد خاتمی نیز خواهان مدال دادن به کسانی شده که در سال ۱۳۶۷ به فرمان خمینی هزاران نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کردند.
علی فلاحیان و احمد خاتمی دارند صراحتا از جنایاتی دفاع می کنند که بدرست هولاکاست اسلامی نام گرفته است. سرآغار این هولاکاست البته تابستان ۶۷ نیست بلکه ۳۰ خرداد ۶۰ است. زمانی که جمهوری اسلامی شمشیرها را از رو بست و به دستگیری وسیع کمونیستها، رهبران شوراهای کارگری، فعالین سازمان های سیاسى و مردم معترض پرداخت و آنها را پس از محاکمه در دادگاههای صحرایی وحشیانه به قتل رساند.
در نگاه اول چنین به نظر می رسد که اظهارات علی فلاحیان و احمد خاتمی نشانه اعتماد به نفس و اقتدار رژیم اسلامی است که این چنین بی محابا از یکی از فجیع ترین کشتارهای دهه های گذشته دفاع می کنند. اما حقیقت چیز دیگریست.
اگر احمد خاتمی ازدادن مدال افتخار به عاملین قتل عام زندانیان سیاسی صحبت می کند از این روست که جامعه نام عاملین آن کشتارها را بعنوان جانی و جلاد در سینه خود ثبت کرده است و خواهان محاکمه آنهاست. اگر فلاحیان از “اصل اعدام برای حفظ نظام” دفاع می کند چون می داند حکومت اسلامی چنان مورد نفرت و انزجار عمومی است که اگراز اعدام و کشتار دست بردارد بساطش از سوی مردم معترض درهم کوبیده خواهد شد.
فاجعه کشتارهای دهه شصت گریبان جمهوری اسلامی را رها نخواهد کرد چرا که در ایران جنبشی وجود دارد که برای روشن شدن ابعاد این جنایات و محاکمه عاملین و آمرین این کشتارها و جلوگیری از تکرار چنین جنایاتی کل نظام را زیر فشار خود قرار داده است.
نام این جنبش، جنبش دادخواهی از کشتارهای دهه ۶۰ است. این جنبش از یکطرف داستان درد و رنج وصفناپذیر خانواده هایی است که برای دادخواهی فرزندان خود مورد ستم و تعدیات گوناگون حکومت اسلامی قرار گرفته اند تا به سکوت وادار شوند و از سوی دیگر گویای مقاومت و پایداری تحسین برانگیز این مادران و خانواده ها برای پیگیری دادخواهی اعدام شدگان و ناپدید شدگان است. این جنبش امروز دیگر فقط به خانواده های جانباختگان دهه ۶۰ محدود نیست بلکه به مراتب گسترده تر است.
جنبش دادخواهی بخشی از جنبش بزرگتر مردم ایران برای دستیابی به حق و حقوق انسانی خود است. جمهوری اسلامی علیرغم سرکوب سیستماتیک و کشتارهای هولناک دهه شصت نتوانسته است صدای مردمی را که طالب عدالت، آزادی و انسانیت هستند را خاموش کند. کارگران هر روزه برای حقوق مسلم انسانی خود می جنگند و از پای نمی نشینند. زنان آپارتاید جنسی اسلامی و حجاب اجباری را پس می زنند. جوانان از استبداد مذهبی به ستوه آمده اند. معلمان و پرستان منزلت و معیشیت را طلب می کنند. جنبش علیه اعدام و آدمکشی جمهوری اسلامی هر روز گسترش می یابد. فریاد آزادی از هر سو بلند است…
این فشارو اعتراض مردمی باعث شده است که نزاغ و درگیری در میان حکومتیان بالا بگیرد. رئیس جمهورشان به رقیبان می گوید که “شما بلدید فقط اعدام و زندان کنید”. همدیگر را به دزدی و فساد متهم می کنند. کار به جایی رسیده است که حتی همدیگر را نمی توانند تحمل کنند.
در چنین اوضاعی است که علی فلاحیان و احمد خاتمی زر اسلامی می زنند. مفلوک ها نمی توانند جلوی دهان همپالگی های خود را بگیرند آنوقت برای مردم جان به لب رسیده کرکری می خوانند. مردم در روز روشن آخوند جماعت را در خیابان مورد حمله قرار می دهند و این حضرات از پشت میکروفون شاخ و شانه می کشند. اینها نمی توانند در پشت آن خنده های وقیح امثالی نظیر علی فلاحیان ترس و نگرانی را از صورت خود محو کنند. اینها نمی توانند در پس به خود بالیدن امثالی نظیر احمد خاتمی ضعف و ناتوانی خود را پنهان سازند. بی جهت نیست که صفی از “دلواپسان” حکومتی تشکیل شده است. حق دارند دلواپس باشند. انفحار اجتماعی در ایران هیج چیز از اینها باقی نخواهد گذاشت.
چه خوشایند خواهد بود روزی که احمد خاتمی ها و علی فلاحیانها و همه سران حکومت در دادگاههای عادلانه مردمی بدلیل جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. مردم ایران با خیزش و انقلاب خود روزهای نگرانی دلواپسان حکومتی را کوتاه خواهند کرد.