موقعیت اعتراضات کارگری بدون شک از هر دوره دیگری بهتر و این اعتراضات وسیع تر شده اند. جمهوری اسلامی با چنگ و دندان و با هر شیوه ممکن جلوی متشکل شدن کارگران را گرفته است تا بلکه جلوی هر چه وسعت بیشتری گرفتن این اعتراضات را بگیرد. این رژیم اما هر کاری که بکند، وظیفه ما در جنبش کارگری پس زدن تعرض این دولت ضدکارگری است که باید راههای گوناگون و بهتری را پیدا کنیم که بر ضعفهای جنبش کارگری غلبه کنیم و راه پیشروی را هموار.
پیشروی های کارگران
پیشروهای جنبش کارگری در یک دهه گذشته را کسی نمی تواند منکر شود. در نوشته “نگاهی به پراکندگی جنبش کارگری” به ضعفها و موقعیتی که باعث پراکندگی در جنبش کارگری شده است اشاره کردم. اما لازم است که به نقاط قوت جنبش کارگری در هفت هشت ده سال گذشته هم اشارهای کنیم. مثلا مبارزه معلمان، مبارزه بازنشستگان، بخصوص بازنشستگان آموزش و پرورش، کارگران پتروشیمی ها، کارگران شرکت واحد، کارگران نیشکر هفت تپه، طومار چهل هزار امضاء، حضور مهم و گسترده خانواده های کارگران در اعتراضات و جلو آمدن صفی از فعالین کارگری و دهها و صدها مورد دیگر، همه از گستردگی و رادیکالیزه شدن اعتراضات در جنبش کارگری می گویند و باید اینها را دید و درباره اش حرف زد و تحلیل کرد.
کارگرانی که درگیر مبارزه و اعتراض بوده اند از طرق مختلفی قادر بوده اند مبارزه شان را جلو ببرند. یک راه مهم و بخشا حتی میشود گفت ساده آن، دخالت خانوادههای کارگران است. جلو آمدن رهبران کارگری و خط و راه نشان دادن یک نمونه بسیار مهم دیگر است.
باید به پیشواز شرایط متفاوتی رفت
اشاره کردم که در اعتراضات کارگری بعضی از تاکتیکها و بعضی از اقدامات نسبتا ساده تر هستند. مثلا خبررسانی بخش مهم اعتراضات است که سادهتر است. یک اقدام دیگر نسبتا سادهتر، اعتراض در سطح یک محیط مشخص کار است. اگر کارگران بتوانند این اعتراض را به خیابان ببرند، کارشان کمی سخت میشود. اگر این اعتراض را پایه ایجاد تشکل کارگری بکنند، حتی سختتر میشود. اما اگر کارگران بخواهند فراتر از سطح کنونی اعتراضات بروند، باید به اقداماتی که به آنها اشاره شد دست بزنند. واضح است که هیچگونه اعراضی بدون درجهای از سازمان و متشکل شدن صوت نمیگیرد. گام بعدی باید تعمیق این اعتراضات در سطحی وسیعتر باشد تا به ایجاد تشکل کارگری مثل شورا و سندیکا بیانجامد. این البته وظیفه فعالین کارگری است که از اعتراض صرف به مثلا دستمزد پرداخت نشده و یا طرحهای بیکارسازی فراتر بروند و مبارزه برای ایجاد تشکل را نیز در دستور کار تودههای وسیعتر کارگران بگذارند. داشتن یک تشکل دفتر و دستک دار اعتراضات کارگری را گامها جلوتر می برد. حتی نام یک چنین تشکلی جامعه را کلی جلو می برد.
همه میدانند که فرق مقابله با اخراج در اعتراضات متشکل چه تفاوتهای کیفی با اعتراض پراکنده کارگران یک محیط کار دارد. اعتراض سازمان یافته دو محیط کار به یک امر مشخص و مشترک بسیار مٶثرتر از اعتراض کارگران یک محیط کار مشخص است. و دهها و صدها نمونه دیگر پیش پا افتاده.
از تجارب بگوئیم
تجربه در کشورهای مثل ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی نشان میدهد که کارگران در چند سطح تشکلهای خود را ایجاد میکنند. مطالعات و تحقیقات زیادی درباره وضعیت جنبش کارگری در چین، که کارگران آنجا در شرایطی مثل جمهوری اسلامی در اسارت هستند، نشان میدهند که کارگران، حداقل در سه سطح دست به ایجاد تشکلهای خود زدهاند؛ ١) ایجاد مجامع عمومی، ٢) ایجاد اتحادیههای کارگری مستقل و ٣) ایجاد نهادهایی که بر اتحادیههای کارگری سنتی برای دفاع از کارگران فشار می آورند.
١) مجامع عمومی: مجامع عمومی کارگری، آن ظرفی از تشکل کارگری هستند که در شرایط خفقان و بی تشکلی دم دست ترین ظرف تشکلیابی کارگران هستند. شاید رژیمی بتواند جلوی ایجاد شورا و یا سندیکای کارگری را بگیرد. اما نمیشود جلوی جمع شدن کارگران و بحث کردن حول مسائلی که به زندگی اش ربط مستقیم دارد را گرفت. نمیتوان به کارگران گفت که درباره میزان افزایش دستمزد با دیگر رفقایت صحبت نکن. هر چه مجامع عمومی کارگران سازمانیافته تر و منظم تر باشد، مٶثرتر هستند. مجمع عمومی منظم و سازمانیافته، تشکلی است که مثلا کارگران در دوره منظم هفتهای و یا هر ماهی یکبار دور هم جمع میشوند و به مسائل مورد نظر میپردازند. مثلا اگر اعتصابی صورت بگیرد، قبل از اعتصاب مجمع عمومی برگزار میکنند و روی چگونگی پیشبرد اعتصاب و زوایای مختلف آن بحث و گفتگو میکنند؛ و بعد از اعتصاب هم برای نتیجه گیری و بررسی نقاط ضعف و قدرت آن باز هم به بحث و گفتگو میپردازند.
٢) اتحادیههای مستقل کارگری: اتحادیههای مستقل کارگری آن نهادهایی هستند که بغل دست نهادهای رسمی کارگری، مثل اتحادیههای کارگری دولتی در چین، اتحادیههای سنتی، فاسد و بی خاصیت کارگری در هند و آفریقای جنوبی و روسیه و شوراهای اسلامی و “خانه کارگر”، خودشان را به دولت و به نهادهای سرکوب دولتی تحمیل میکنند. نمونه سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه معرف حضور همه فعالین کارگری و فعالین سیاسی در ایران هستند. (واضح است که قصد من به هیچ عنوانی این نیست که شوراهای اسلامی کار را که نهادهای جاسوسی رژیم در میان کارگران هستند، با اتحادیههای فاسد و بی خاصیت کارگری در روسیه و هند و آفریقای جنوبی هم مقایسه کنم؛ اما این بختکی است که متأسفانه با آن روبرویم و بخصوص وقتی که نهادی مثل WFTU با میلیونها عضو، خانه کارگر و رئیس چاقوکش این نهاد سرکوب دولتی، علیرضا محجوب را به عنوان نایب رئیس این فدراسیون انتخاب میکند، و یا مثل اتحادیههای کارگری دولتی چین گاها برای به گمراهی کشاندن مبارزات کارگران جلو صف کارگران میافتند، مجبوریم درباره آنها هم حرف بزنیم.)
٣) گروههای فشار: گروههای فشار و یا نهادهایی که در موقعیتی نیستند که خودشان را به اتحادیههای کارگری رسمی و سنتی و دولت تحمیل کنند، نهادهایی هستند که از طریق فعالین کارگری و با اتوریتهای که این فعالین در میان کارگران دارند، گاها بر اتحادیههای سنتی کارگری فشار میآورند که منافع کارگران را نمایندگی کنند. این گروههای فشار بخصوص در در مبارزات کارگران در چین بسیار موفق بودهاند.
این گروههای فشار، حتی در ایران هم بسیار کارآمد دارند و فعالین کارگری، لازم است که به فونکسیون آنها توجه کنند. من قبلا درباره فعالین کارگری نوشته بودم: “یکی از آسانترین راه برای متشکل کردن کارگران، از طریق معتمدین و رهبران عملی کارگران است. همیشه دو سطح از فعالین کارگری در میان کارگران به کار و فعالیت مشغولند. تعدادی از این فعالین تیپهای هستند که گاها با احزاب و محافل سیاسی هم در ارتباطند. اینها بر مسائل سیاسی عمومیتر احاطه دارند و گرایشهای سیاسی معینی را که در جامعه فراگیرترند، در جنبش کارگری و در بین کارگران هم نمایندگی می کنند. این افراد شاید تفاوت اساسی زیادی از لحاظ سنی و تجارب مبارزاتی و اجتماعی با تودههای کارگران علی العموم نداشته باشند. بسیار تجربه شده که فعالینی وارد محیط کاری شدهاند که نه تجربه مبارزاتی عجیب و غریبی دارند و نه از لحاظ عملی کار زیادی برای رفیق و همکار بغل دستی خود انجام دادهاند که بتوانند با یک فراخوان و یا یک سخنرانی کوتاه بقیه را به یک کار عملی مشخصی متقاعد بکنند. اینها اما کسانی هستند که تعدادی از کارگرانی که میخواهند کاری بکنند با آنها همنظری میکنند و از آنها رهنمود میگیرند. کسانی هستند که در حین اعتصاب و اعتراضی، زمانی که کارگران با حوصله بیشتر به حرف و پیشنهادات همدیگر گوش میدهند، راه حل جلو میگذارند و مسائل را فراتر از همان لحظه معین بررسی می کنند.
گروه دیگری از فعالین کارگری هم هستند که عموما رهبران عملی کارگران هستند و بعضا نه تنها تجارب مبارزاتی بیشتری دارند، بلکه معتمدین تودههای کارگر در مسائل روزمره و اجتماعی هم بودهاند. کسانی هستند که بر سر یک زورگوئی مشخص به فلان کارگر، با کارفرما و عوامل مدیریت در افتادهاند. برای مشکلات شخصی کارگران بیخوابی کشیدهاند. برای حل مشکلات کارگران حمایتهایی سازمان دادهاند. کارگران آنها را کسانی میدانند که دلسوز آنها هستند و در موارد مشخص هم به فراخوان همین رهبران و معتمدین، وارد اعتراضات و اعتصابات کارگری میشوند. منتها این رهبران لزوما بر اهمیت این مسئله که کارگران را به اعتراضات دسته جمعی فرابخوانند آگاهی کافی ندارند، اتکا نمیکنند و اهمیت آن را هم تجزیه و تحلیل نمیکنند. بسیار مشاهده شده که با مسائل عمومی و بزرگتر، نه بعنوان مسائلی عمومی که باید برایشان دنبال راه حل عمومی بود برخورد میکنند، بلکه راه حل شخصی دنبال میکنند. اینها کسانی هستند که اگر در ارتباط با دسته اول فعالین کارگری قرار بگیرند، به راه حل عمومی و بزرگتر فکر کرده و پی میبرند و آن را جلوی کل کارگران میگذارند و رهبر عملی این اعتراضات هم میشوند. دسته اول فعالین کارگری میتوانند و لازم است که این رهبران عملی را متوجه این جنبه از اعتراض بکنند و دشواریهای این کار را هم با آنها در میان بگذارند.”
درباره تجربه این گروههای فشار در چین گفتم، اما واضح است در خود ایران هم میتواند کارآمد داشته باشد. این فعالین و گروههای فشار میتوانند مجامع عمومی فراخوان بدهند، میتوانند گامهای مهم و عملی در راه ایجاد اتحادیههای مستقل بردارند و میتوانند کارگران را به مقابله با شوراهای اسلامی کار و دیگر مترسکهای خانه کارگر سازمان بدهند. دیوار چینی بین تجارب کارگری در چین و ایران کشیده نشده است.
سازمانهای موجود سنتی کارگری
نهادهای موجود سنتی کارگری، بخصوص در کشورهایی که نام آنها رفت، بیان و تجلی محدودیتهای سازمانیابی کارگران است؛ چه نهادهای سرکوبگری مثل شوراهای اسلامی کار باشند چه اتحادیههای کارگری سر به کنگره ملی آفریقای جنوبی باشند که بطور غیرمستقیم در قتلعام کارگران معادن ماریکانا در آواخر تابستان ٢٠١٢ دست داشتند. نشانی از حدود و ثغوری است که سرمایهداران و دولتشان برای اعتراض و مطالبات کارگران “قابل قبول” می دانند و یا حد و مرزی که سرمایه و دولت سرمایه داران در برابر اعتراضات کارگران عقب نشسته است. در یک سطح کل جنبش اتحادیه گرائی (سندیکالیسم) همین است، اما فعلا کشورهای اروپائی و سنتا صنعتی شده مورد نظر ما نیستند.
جنبش کارگریای که بخواهد تحولی در موقعیت رفاهی کارگران و در جامعه ایجاد کند، باید متشکل شود و در همان ابتدا از این نهادهای سرکوب دولتی در میان کارگران عبور کند. جنبش کارگری ایران دستآوردها و پیشروهای زیادی داشته است؛ اما در عین حال از ضعفهای اساسی هم رنج می برد. برای وسعت بخشیدن به پیشرویها باید بر ضعفها غلبه کرد. اینکار مستلزم متشکل شدن بیشتر کارگران است که خود مستلزم تلاش بیشتر فعالین کارگری است.
٤ دسامبر ٢٠١٦