“چرا در ایران دولت ها و سیاست های تغییر می کنند اما باز هم فقر افزایش می یابد؟ قیمت نفت گران می شود، فقر گسترش پیدا می کند. قیمت نفت ارزان می شود، فقر گسترش پیدا می کند. چرا فقر در ایران مدام در حال افزایش است؟”این سوالی است که از سوی سایت حکومتی فرارو جلو روی یک کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه “دکتر حسین راغفر” گذاشته شده است. همه این سوال و جواب بدین خاطر است که معاون وزیر بهداشت در گزارشی به عمق فاجعه ای که حکومتی آفریده است که ایشان مخلصانه در خدمت آن هستند اشاره کوچکی کرده است. معاون وزیر بهداشت میگوید:”در حال حاضر ۳۰ درصد مردم کشور گرسنه اند و نان خوردن ندارند.” جناب معاون به پدیده جدید در گسترش فقر اشاره میکند:” سالانه ۷۰۰ هزار نفر در ایران به دلیل هزینه های درمان ورشکست می شوند و مساله آسیب های اجتماعی در حوزه سلامت یک مورد نوپدید است…” و راغفر که گویا مطالعات وسیعی در زمینه “جغرافیای فقر” دارد اعتراف میکند:” …نظام سیاسی و اجتماعی اصلی ترین مسئول ایجاد فقر در همه جای دنیا است. به عبارت دیگر نظام اجتماعی و سیاسی با تخصیص غلط منابع کشور و دنبال کردن سیاست هایی که عمدتا منافع گروههای قدرت و ثروت را تامین می کند و به ضرر باقی جامعه و به خصوص طبقات پایین است فقر را ایجاد می کند…نظام سیاسی و اجتماعی به قربانیان خود برچسب هایی همچون اراذل و اوباش، حاشیه نشین، کارتن خواب، زن خیابانی و … می زند و با این برچسب زنی این افراد را عملا در چرخه فقر قرار می دهد و اینها نمی توانند به دلیل این برچسب ها شغل مناسبی بگیرند؛ در حالی که این برچسب ها برای منحرف کردن افکار عمومی نسبت به شکست نهادی است که ساختار قدرت در کشور بر گروههای مختلفی از مردم تحمیل کرده است”
دیگر از این واضح تر و آشکار تر نمی شد اعترافات یک اقتصاددان را مشاهده کرد که تاکید کرده است مسئول ایجاد فقر نظام سیاسی و اجتماعی حاکم است. اعتراف آشکار به فقر حاکم که به گفته ربیعی (وزیر شکنجه گر حکومت) “فقر شهری” پنج برابر شده و از دو برابر شدن “فقر روستایی” میگوید نه بخاطر این است که ایشان حتی دلسوز فقرا شده اند چرا که خود جامعه را مقصر میداند که روز بروز بیشتر مصرف گرا میشود برای همین سرمایه تجاری و مالی گسترش می یابد و واردات شدت میگیرد و در نتیجه تولید داخلی دچار رکود میشود و نتیجتا بیکاری دامن زده میشود و راه چاره را هم “اشتغال زایی با حمایت از صنعت داخلی” میدانند. راغفر به مانندهمه اقتصاددانان آدرس عوضی میدهد و مدعی است که همه اینها نتیجه تخصیص غلط منابع کشور است. فقط معلوم نیست چرا برای یکبار هم شده به غلط منابع کشور برای مردم خرج نمیشود. نمی شود، چون همین اقصاددانان وقتی صحبت از رفاه مردم میشود میگویند این گداپروری است!
“تخصیص غلط منابع” در واقع تخصیص درست منابع برای باندهای جنایتکار حکومتی است. دولت ها حاکم به طرز عجیبی پیگیرانه و مصمم سیاستهای را تدوین میکنند که نتیجه اش فقط گسترش فقر و فلاکت در میان توده مردم است. سیاستهای که توصیه مراکز بین اللملی بورژوازی است و ابتکارت ویژه جمهوری اسلامی در همین راستا است؛ مانند: گسترش مناطق ویژه اقتصادی (اسم رمز گسترش مناطق ویژه استثمار گسترده و بی حد و حصر کارگران)، معافیت کارگاههای زیر ده نفر از قانون کار، تدوین لایحه ای که کارهای مانند معادن را نیز را شمول قانون سختی مشاغل معاف میسازد، تدوین لوایح توسعه اقتصادی که هر کدام درادامه دیگری هیچ هدفی نداشته جز فراهم کردن شرایط بهتر بهره کشی از توده مردم زحمتکش،حذف یارانه ها، سقوط با برنامه ارزش ریال در برابر دلار، گران کردن همه کالای ضروری زندگی از مسکن و خوراک و بهداشت و پزشکی، گران کردن حتی تفریحات، سفر و همه خدماتی که به شادابی مردم کمک میکند. شیوه روتین عدم پرداخت حقوق کارگران برای ماههای متوالی، از بین بردن کامل امنیت شغلی کلیه حقوق بگیران جامعه از معلم و کارگر و پرستار و…، شلاق زدن کارگران ، سرکوب گسترده فعالین کارگری که صدای توده کارگران هستند و حبس کردن ایشان به زندانهای طویل المدت و کشتن آنها در خفا در زندان، یورش همه جانبه به مردم گرسنه ای که سعی میکنند از طریق دستفروشی کف نانی بدست آورند و گاهها به قتل رساندن آنها، و جدیدا تحقیر کودکان خیابان که به ناچار از سر فقر در سر چهارراهها به گدایی مشغول هستند با تراشیدن موی سر ایشان، هجوم گسترده به جوانان تحت عنوان مبارزه با اراذل و شکنجه آنها در کف خیابان تا سرحد مرگ جلو چشمان همگان، اعدامهای گسترده د رملاءعام برای ایجاد رعب و وحشت، گسترش تن فروشی به دخترکان 13 ساله، و سازمان دهی رسمی تن فروشی تحت عنوان صیغه، تلکه کردن مردم از سوی نیروهای انتظامی به هر بهانه ای در هر معبر و گذری چه وسط خیابان پر رفت و آمد شهر چه وسط بیابان، کشتن کولبران در سر مرزها، و به قتلگاه فرستادن کارگران افغان در سوریه و این آخری محروم کردن ایشان از خدمات پزشکی که منجر به مرگ دخترک 12 ساله ای به نام لطیفه شد و و… متاسفانه این رشته سر دراز دارد و این همه نمی تواند نتیجه تخصیص غلط منابع کشور به صورت سهوی باشد بلکه عمدی در کار است و آگاهانه این سیاستها در پیش گرفته میشود و به اجرا گذاشته میشود.
سیاستهای اقتصادی که فقط از ذهن بیمار کسانی تراوش میشود که بیش از هر چیز باور دارند باید جامعه طبقاتی باشد و رفاه همگانی در نظر ایشان سم است. اقتصاددانی که معتقد است که ” نظام سیاسی و اجتماعی” مسئول اصلی فقر است اما به خودش جرات نمی دهد از خود بپرسد که من در این دم و دستگاه چکاره ام،چه میتوان نامید؟ نمی پرسد چون پول میگیرد تقصیرات را متوجه ما مردم کند که ظاهرا روز بروز مصرف گراتر شده ایم و به دولت مردان توصیه کند که کمی به فکر اشتغال باشند و این هم از نگرانی است که از “شورش گرسنگان” دارد. او میداند هر چقدر مانور مقابله با “اغتشاشات کارگری” برگزار شود نمی تواند جلو “سیلاب گرسنگان” را بگیرد. و این خطری است که روز بروز برای جمهوری اسلامی بزرگتر میشود. گرسنگان به درست و بدون آنکه از دهان یک اقتصاددان بشنوند با پوست و گوشت و استخوان خویش درک میکنند که گرسنگی آنها نتیجه سیاستهای دولت مردان است. آنها نفرت عمیقی از نماد حکومت یعنی نیروهای انتظامی آن دارند. این ارگان سرکوب نه تنها رعب می آفریند بلکه نفرت عظیمی را هم در دل توده فقیر جامعه می کارد. و کسی که باد میکارد لاجرم طوفان درو می کند. آمار دادن از هنر جمهوری اسلامی در گسترده کردن فقر و گسترش روز افزون آن از سوی کاربدستان جمهوری اسلامی نشان از هراسی که در عمق وجود ایشان لانه کرده است تا شاید خودشان را متوجه مسئله کند تا شاید چاره ای بیندیشند اما آنها هیچ راه حلی ندارند جز اینکه پیشنهاداتی ارائه دهند که چطور میشود به کارفرمایان خدماتی بیشتری داد. راه خلاصی از فقر سرنگونی سرمایه است و در مورد ایران بیش از هر چیز سرنگونی حکومت اسلامی است.