سال به آخر رسید. به مانند همیشه. امید اما هیچگاه به آخر نمی رسد. امید به زندگی، به بهار؛ نوید زندگی، خودش را در شکوفه ها متجلی می کند. امید در تمام تار و پود زندگی بشر تنیده. امید به یک دنیای بهتر، یک عالمه خوشبختی، یک عید بدون ظلم. یادش به خیر نوروز 58 که همه جا گفته و شنیده میشد “عید ما روزی بود که از ظلم اثری نباشد.”
اگر از چشم سخنگویان “بزرگان” نگاه کنیم دنیای سال پیش، دنیای دیپلماسی و برجام و روحانی و رفسنجانی و پوتین و ترامپ و هیلاری و صلاح عبداسلام ….بوده. که در پشت همه این نامها خون و شکنجه و مرگ خوابیده است. اما دنیای واقعی از یک مبارزه وسیع و عمیق فرودستان حکایت میکند که انرژی اش را از امید به تغییر میگیرد و در پی رفاه همه است. کارگران در ایران یک روز هم بی اعتراض نگذراندند. فعالین کارگری، پرچمدار این مبارزه به زنجیر کشیده شدند، اما صدایشان خاموش نگشته بلکه انعکاس بیشتری یافته. شاهرخ زمانی را در زندان کشتند شاید صدایش دیگر شنیده نشود اما لبخند شاهرخ به میگوید که مرگ او پایان راه او نیست. صدای فرودستان امروزه بلندتر از همیشه به گوش میرسد. مبارزه آنها دیگر در سکوت خبری رسانه های میلیاردرها بی صدا نمی ماند. اکنون بی چیزان خود خبر را به گوش هم می رسانند و در پی چاره جویی بر می آیند. سال گذشته بیش از هر سالی صدای مردمان در اعماق، بی انعکاس نماند.
“عید ما روزی بود که از ظلم اثری نباشد” این ندا اما از اعماق تاریخ تاکنون نجوا که نه، فریاد میشود. که اگر امید به تغییر نبود زندگی بی معنی میشد. “فرودستان”، همیشه امید را زنده نگه داشتند. همه جا هر وقت دستشان رسید مشعلی برافروختند و امید را پرچم خود ساختند و توده فرودستان شوری در سراسر تاریخ انداختند که میشود و باید امید داشت. توده بردگان به رهبری یکی از جنس خودشان چنان پایه امپراطوری عظیم برده داری را لرزاندن که هنوز که هنوز است نام اسپارتاکوس به همان عظمت دوران خودش یاد میشود. هیچکس اما از شخص برده داری یادی نمی کند که هزاران برده را صلیب کشید چرا که خود او جنگ با بردگان را افتخار نمی دانست. اما هر وقت نامی از تغییر و افتخار در میان است نام یک برده بر تارک تاریخ می درخشد. از آنزمان تا کنون امید به تغییر انرژی همه جنبش های بوده که زندگی را در زندگی جستجو میکردند نه در مرگ و دنیای زیر خاک که برده داران وعده آنرا دست به نقد داشتند و بهشت وعده ای نسیه بود و هست. آنها که کار میکنند در همه تاریخ سر به عصیان زدند تا از رنج کار بی حاصل رهایی یابند و آنها که محصول را مال خود میدانستند و میدانند “اغلب ما را کشتند.” صلیبها بر پا داشتند، چوبهای دار را برافراشتند، تیرکهای تیرباران را در زمین محکم کردند، در زیرزمین ها و اتاقهای که هیچ صدای از آن بیرون نمی آید همه گونه آلات عذاب را ابداع کردند تا شاید صدای امید خاموش شود.
صدا فرودستان اما چنان در جهان طنین انداخته است که برخی از حافظان نظم کنونی خود را به آرمان فرودستان چسبانده اند و دوباره سوسیالیسم، این نقطه امید به تغییر ورد زبانشان شده است. اکنون دوباره یکدیگر را متهم به سوسیالیست بودن میکنند. مجبور شده اند فیلم بسازند تا از کمونیستها اعاده حیثیت کرده باشند. یک روز در یونان، روزی دیگر در اسپانیا و انگلستان و اکنون در امریکا سوسیالیست بودن دوباره موجب افتخار شده است.
“احساس اختلاف طبقاتی” در جامعه مانند ایران به شدت ریشه دوانده است. این احساس، نه به گفته نان خوران خفت خورده سفره بورژوازی از حسادت، بلکه از واقعیت تلخی حکایت میکند که توده میلیونی که کار میکنند آخر سر چیزی بیشتر از کفی نان سهم نمی برند و برای همین سهم ناچیز، هر روز عقلای یک درصدی ها طرح و نقشه میریزند تا کوچکتر و کوچکتر شود. احساس اختلاف طبقاتی از کینه نشات نمی گیرد از امید به یک زندگی بهتر نیرو میگیرد.
“عید ما روزی بود که از ظلم اثری نباشد”، یک آرزوی دست نیافتنی نیست یک حقیقت است که با مبارزه فرودستان ممکن میشود. شاهرخ ها بیهوده جان نباختن و بهنام ها بی هدف مقاومت نمی کنند. یک سال دیگر به پایان رسید و سال دیگر شروع شده سالی که میتواند سال شروع تغییر باشد. آرزوی هر ساله ما در شروع آن امید به تغییر است که زندگی را مفهومی انسانی میبخشد.