نمای نزدیک: آشنایی با فعالین حزب کمونیست کارگری ایران مصاحبه با سروناز سینایی

مقدمه: در این صفحه، انترناسیونال سراغ فعالین حزب کمونیست کارگری می‌رود و ضمن آشنایی مختصر با این رفقا با مروری بر زندگی سیاسی آنها به جایگاه و اهمیت مبارزه متشکل و حزبی می‌پردازد. هدف به دست‌دادن تجربه حداکثری این فعالین در عرصه مبارزه سیاسی و انتقال تجربه سیاسی و مبارزاتی است.

انترناسیونال: چه وقت و چرا سیاسی شدید، کجایی هستید؟

سروناز سینایی: من در سال ۱۳۶۲ در تهران به دنیا آمدم و در شرق پایتخت، محلهٔ نارمک، بزرگ شدم؛ درست در میانهٔ جنگ ایران و عراق، زمانی که صدای آژیر قرمز و پناه‌بردن به زیرزمین بخشی از خاطرهٔ جمعی همهٔ ما بود. خانواده‌ام از دو قطب کاملاً متضاد تشکیل می‌شد: خانواده مادری مذهبیِ، و خانواده پدری، ظاهری مدرن اما آغشته به افکار مردسالاری. تضاد میان «حجاب اجباری» مادربزرگ مادری و «پیالهٔ شامپاین» عمه‌هایم، از من کودکی ساخت که هیچ‌چیز را به‌سادگی نمی‌پذیرفت.

پدرم مذهبی نبود؛ اما مردسالاری خشنی داشت؛ مردی که می‌توانست در یک‌لحظه از آزادیِ حضور زنان در مهمانی‌ها دفاع کند و در لحظه‌ای دیگر به‌خاطر دیر رسیدنِ من، خانه را به میدان بازجویی بدل کند. همین تناقض‌ها اولین جرقه‌های پرسشگری را در ذهن من زد: «چگونه می‌شود کسی ظواهر مدرن داشته باشد؛ ولی در عمل زن‌ستیز باشد؟»

دوران دبستان را در یک مدرسهٔ دولتی در حوالی شرق تهران گذراندم؛ جایی که معلم دینی به ما می‌گفت اصلاً فکرِ دوچرخه‌سواری دختران «گناه» است. تضاد میان این حرف و آزادی‌های دخترعمه‌هایم در شمال شهر، پیکرهٔ کوچک من را پر از خشمی خاموش کرد. از کلاس پنجم شروع کردم به نوشتن دفترچه‌ای با عنوان «چرا؟»، سؤال‌هایی که جوابشان در کتاب‌های درسی نبود: چرا دختر نباید بلند بخندد؟ چرا نام خانوادگی مادرم روی شناسنامه‌ام نیست؟ چرا می‌گویند «زن ناقص‌العقل»؟

سال ۱۳۷۸، یعنی در میانهٔ هیاهوی جنبش دانشجویی و سرکوب کوی دانشگاه، تازه وارد دبیرستان شدم؛ نسل من به چشم دید که چگونه جوانانِ مطالبه‌گر را با زنجیر و چماق سرکوب می‌کنند. آن شب‌ها صدای رادیو «صدای آمریکا» در خانه ما پخش می‌شد و من از پشت دیوارهای بلوک بتنی، برای اولین‌بار واژه‌هایی مثل «حق تشکل» و «سکولاریسم» را شنیدم. این کلمه‌ها مثل هوایی تازه بودند.

ورودم به دانشگاه آزاد رودهن در رشتهٔ روان‌شناسی کمی بعدازاین دوره رخ داد، اما آشنایی من و پارتنرم به سال ۱۳۸۰ و سن هجده‌سالگی‌ام در همان محله‌های شرق تهران برمی‌گردد؛ زمانی که هر دوی ما هنوز هیچ شناختی از حزب نداشتیم. دو سال بعد، او در یکی از شب‌ها برنامهٔ علی جوادی را در کانال یکِ ماهواره دید و فردا صبح با هیجان از «حزب کمونیست کارگری» گفت و از من پرسید که آیا چیزی دربارهٔ کمونیسم می‌دانم. همین کنجکاوی مشترک ما را پای مطالعهٔ نوشته‌های منصور حکمت نشاند و برایم روشن کرد که ریشهٔ ستم جنسی صرفاً در رفتار یک پدر یا یک آموزگار نیست، بلکه در مناسبات تولیدی و قدرت سیاسیِ حاکم است.

سرانجام سال ۱۳۸۸، هم‌زمان با انتخابات و فضای سرکوب هر صدای مخالف در داخل، رسماً به حزب پیوستم. حس می‌کردم بالاخره مکانیسمی یافته‌ام تا آن خشمِ شخصی را به کنش سازمان‌یافته اجتماعی بدل کنم.

انترناسیونال: در ایران فعالیت سیاسی خاصی داشتید؟

سروناز سینایی: سال‌های نخست بیشتر شاگردی کردم: مطالعهٔ جزوه‌های «کمونیسم کارگری چیست؟»، دیدن آرشیو برنامه‌های منصور حکمت، و شرکت در جلسه‌های مخفی که در خانهٔ دوستان برگزار می‌شد. اما انتخابات ۱۳۸۸ نقطهٔ عطف بود. نه به‌خاطر توهم اصلاح‌طلبی، بلکه چون خیابان به کلاس درس عمومی بدل شد. دیدم که فقط خواندن کفایت نمی‌کند؛ باید دست‌به‌کار شد.

در همان تابستان، از طریق ایمیل با حزب در تماس بودم. در همین راستا برای خودم مأموریت‌هایی را تعریف کردم که بتوانم نقشی در شناساندن حزب به جامعه ایفا کنم. مأموریت اولم ساده به نظر می‌رسید: تحویل و پخش بسته‌های نشریهٔ «جوانان کمونیست» در دانشگاه آزاد رشت، دانشگاه هنر تهران و خوابگاه کوی دانشگاه. اما هر کپیِ آن نشریه، وزنی برابر آزادی داشت؛ می‌دانستیم اگر پلیس پیدایش کند، سرنوشتمان نامعلوم است. از سهٔ صبح تا طلوع، نشریه‌ها را لای روزنامه‌فروشی‌های میدان انقلاب می‌گذاشتیم یا روی بُرد مجتمع خوابگاه نصب می‌کردیم و فرار می‌کردیم. در بسیاری از دانشگاه‌ها رفقایی داشتیم که امکان ورود و خروجمان را تسهیل می‌کردند.

پس از مدتی به بخش فنی نشریه رسیدم؛ یعنی صفحه‌بندی، درست‌کردن نسخهٔ پی‌دی‌اف کم‌حجم برای چاپ، و طراحی جلدهایی که از نظر بصری جذاب باشد. هم‌زمان جلسات مطالعاتی «مانیفست حزب کمونیست» و «دولت و انقلاب» برپا کردیم؛ هر جلسه در محلی امن، با موبایل‌های خاموش و شیشه‌های پنجره پوشانده شده برگزار می‌شد.

چند ماه پیش از خروج از ایران، پایمان به شهرهای کوچک‌تر هم باز شد: شیراز، یزد و خرم‌آباد. شبکه‌ای متشکل از حدود ۴۵ نفر – اغلب دانشجو – ساختیم که به شکل سلولی سازمان می‌یافت؛ هیچ‌کس بالادست خود را نمی‌شناخت. من با نام سیاسی «سارا تقوی» شناخته می‌شدم و حتی حالا هم وقتی صدای «سارا» را می‌شنوم، ناخودآگاه برمی‌گردم.

انترناسیونال: دوست دارید در چه عرصه‌ای فعالیت کنید و چرا؟

سروناز سینایی: اگرچه تجربهٔ کار در زمینه کارگران، جوانان و پناهندگان را هم داشته‌ام، اما عرصهٔ زنان برایم حکم میدان اصلی نبرد را دارد. ستم جنسیتی را هم‌زمان در سه سطح لمس کرده‌ام: در خانواده (پدر مردسالار)، در جامعه (قوانین شرعی)، و حتی گاه در کشوری که اکنون در آن زندگی می‌کنم. دفاع از حقوق زنان برای من فقط یک «موضوع فعالیت» نیست؛ امتداد دفاع از خود است.

کار در حوزهٔ زنان به من اجازه می‌دهد داستان‌هایی را روایت کنم که معمولاً ناگفته می‌مانند: داستان دختر کارگر نساجی در نسیم‌شهر که با دستمزد زیر خط‌فقر، خرجِ داروی مادر سرطان‌زده‌اش را می‌دهد؛ یا دختر دانشجویی که در کردستان نمی‌تواند مسکن دانشجویی بگیرد چون «نامحرم» در آن ساختمان رفت‌وآمد دارد. این واقعیت‌ها نشان می‌دهد بدون نابودی سیستم، هیچ راه‌حل دیگری نمی‌تواند نجات‌بخش باشد.

انترناسیونال: کمی فضای فرهنگی و سیاسی درون خانواده را بیشتر باز کنید. از نظر اقتصادی چه شرایطی داشتید، چند برادر و خواهر هستید و آیا در خانواده به طور برابر بین همه بچه‌ها برخورد می‌شد، منظور این است آیا به‌عنوان دختر مورد تبعیض واقع می‌شدید؟

سروناز سینایی: مادرم – دختری از یک خانوادهٔ مذهبی – در هجده‌سالگی در تهران کارمند بانک بود و هم‌زمان در داروخانه هم کار می‌کرد. او همیشه می‌گفت: «کیف پول زن باید در جیب خودش باشد». این جمله برای من یک الگو شد.

در نقطهٔ مقابل، پدرم راننده اتوبوس و سلطنت‌طلب دوآتشه بود، اما به‌رغم ادعای «مدرنیته» حتی اجازه نمی‌داد که من با صندل و انگشتان لاک‌زده بیرون بروم. تناقض به همین تلخی بود.

اقتصاد خانواده متوسط روبه‌پایین بود. مادرم دو شیفت کار می‌کرد تا از پس هزینه‌های زندگی برآید؛ پدرم حقوقش صرف قسط وام و بدهی می‌شد. ما چهار فرزند بودیم: من، یک خواهر و برادر کوچک‌تر، و یک خواهر ناتنی از طرف پدر دارم؛ ولی سرپرستی‌اش به پدربزرگ و مادربزرگم سپرده شده بود.

بی‌عدالتی نه‌تنها مادی بلکه نمادین بود. کتک‌های گاه‌وبیگاه پدر برای «درس عبرت»، شکلی از خشونت بود که تا سال‌ها در خواب‌هایم تکرار شد. با این‌همه، هر ضربه انگیزه‌ای شد برای فهم اینکه ریشهٔ ستم، فرد نیست؛ ساختار است.

انترناسیونال: وقتی نابرابری و تبعیض جنسیتی را در ایران تجربه و احساس کردید چه واکنش فردی و اجتماعی در برابر این وضعیت از خود نشان دادید؟

سروناز سینایی: من به‌طورکلی در دوره نوجوانی و جوانی‌ام، دختر تابوشکنی بودم. در مقابل تک‌تک تعصبات و خرافات ایستادم و در زمانی که پرده بکارت، سیگارکشیدن، مشروب خوردن، دوست‌پسر داشتن و ازدواج سفید جزو یکی از بزرگ‌ترین تابوها بود، یکی‌یکی و دانه به دانه همه این تابوها را زیر پا گذاشتم. در ابتدا مبارزه با این تابوها فقط و فقط در زندگی شخصی‌ام بود؛ اما زمانی که خودم را یک کمونیست دیدم، در سطح اجتماعی هم دست به فعالیت زدم و در عرصه زنان و جوانان شروع به فعالیت کردم.

انترناسیونال: چه شد که از ایران خارج شدی، در کدام کشور زندگی می‌کنی، آیا شرایط کار و زندگی برای تأمین زندگی شخصی اجازه می‌دهد فعالیت سیاسی متشکل داشت باشی، مشکلات یک زن و یک مادر که هم کار می‌کند، هم ادامه تحصیل می‌دهد و هم فعال سیاسی است، آیا سد راه تو می‌شود یا به‌راحتی از پس همه این مشکلات بر می‌آیی؟

سروناز سینایی: دسامبر ۲۰۱۳ (آذر ۱۳۹۲)، یکی از اعضای گروه ما در تهران با ۶۰ نسخه از نشریات حزبی دستگیر شد. تماس او قطع شد و سایهٔ «نداشتنِ خبر» مثل بختک افتاد روی جانمان. با اینکه ساختار سلولی‌مان ایمن بود، اضطراب دائمی و احساس مسئولیتی که نسبت به آن رفیق کم‌سن‌وسال داشتم، مرا به مرز افسردگی کشاند؛ شب‌ها کابوس می‌دیدم که تک‌تک اعضا در زندان اوین تکه‌تکه می‌شوند.

در نهایت، تصمیم به خروج گرفتیم. با کمک فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی و رفیق عبدالله اسدی، ویزای توریستی فرانسه گرفتیم و بعد از سه روز به گوتنبرگ سوئد پرواز کردیم. ورودمان به دفتر فدراسیون، لحظه‌ای بود که انگار سال‌ها تعقیب و فرار به نقطهٔ امنی رسیده است.

اینک یازده سال است در شهر گوتنبرگ زندگی می‌کنم؛ کارمند تمام‌وقت در خانه سالمندان هستم و در حال حاضر در رشته کمک پرستاری تحصیل می‌کنم. دو فرزند دارم؛ روزم ساعت شش صبح با آماده‌کردن صبحانهٔ بچه‌ها شروع می‌شود و اغلب تا نیمه‌شب برای درس‌خواندن بیدارم.

بزرگ‌ترین چالش، کمبود زمان است نه کمبود انگیزه. بااین‌حال، مدل «زمان‌بندی کیپ‌تاکیپ» را برای خودم ابداع کرده‌ام: بلوک‌های ۴۵ دقیقه‌ای برای کار، ۱۵ دقیقه‌ای برای امور خانه، و آخر هفته‌ای که به هر قیمتی شده دو ساعتش صرف بستن نشریه انترناسیونال می‌شود. از اینکه فعلاً مجبورم نقش «کادر تمام‌وقت حزب» را کنار بگذارم ناراحتم، اما می‌دانم این، توقفی موقت است نه پایان راه.

انترناسیونال: مدت‌ها در حوزه زنان فعال بودی و در دو نشریه به نام “علیه تبعیض” و “زن آزاد” مسئولیت داشتی. از آن تجربه برای ما بگو و اینکه چه مسئولیتی داشتی؟

سروناز سینایی: در نشریاتی که نام بردید مسئول فنی بودم. چالش اصلی، تبدیل حس خشم زنان به محتوای تحلیلی بود. برای هر شماره، تمی مرکزی انتخاب می‌کردیم – مثل خشونت خانگی، حقوق تولیدمثل یا کارِ و مجموعه‌ای از یادداشت‌های کوتاه، مصاحبه و گزارش میدانی گرد می‌آوردیم. صفحه‌آرایی باید چنین محتوای متنوعی را در قالبی خوانا و جذاب ارائه می‌کرد.

همان دوره، به دعوت رفقا اجرای برنامهٔ تلویزیونی «حق زن» را برعهده گرفتم؛ نخست ترسیده بودم – دوربین برایم غولی بود – ولی یاد گرفتم محتوای و پیام اصلی را در سه دقیقهٔ اول بگویم تا اگر تماشاگر با بچهٔ گریانی در آغوش، فقط همان آغاز را ببیند، پیام را گرفته باشد.

انترناسیونال: همین نشریه انترناسیونال که هم اکنون در حال مصاحبه با شما است با کار شما در بخش فنی و صفحه‌آرایی و… منتشر می‌شود. آیا این کار را دوست دارید و حرفه شما است یا صرفاً به‌خاطر مأموریت و مسئولیت حزبی دنبال می‌کنید. اصولاً در کار سیاسی شما اجبار وجود دارد یا داوطلبانه و دلپذیر است و چه فرقی با کار برای تأمین معاش دارد؟

سروناز سینایی: صفحه‌آرایی برایم فضایی است که تخیل گرافیکی و تعهد سیاسی همدیگر را بغل می‌کنند. هر گزارش از اعتصاب کارگران نفت آبادان که به دستم می‌رسد، ذهنم فوراً به دنبال تصویری می‌گردد که فریاد آن کارگر را «قابل‌دیدن» کند. از طرف دیگر، انتشار آنلاین سرور اختصاصی می‌خواهد، فشرده‌سازی عکس، و رعایت دسترس‌پذیری برای خواننده.

حزب هیچ‌گاه این کار را به‌عنوان وظیفهٔ تحمیلی نگاه نکرده؛ دقیقاً برخلاف شغلم که اگر نروم، حقوقی در کار نیست. فعالیت حزبی انتخابی است از سر عشق، اما همین انتخاب وقتی با تخصص حرفه‌ای گره می‌خورد، تبدیل می‌شود به کاری که هم دلم را گرم نگه می‌دارد و هم مهارتم را بالاتر می‌برد.

انترناسیونال: شما کادر حزب کمونیست کارگری هستید. آیا برای رسیدن به موقعیت تشکیلاتی بالاتر در حزب با دشواری یا تبعیض روبرو هستید؟ شرایط و موقعیت زنان از نظر برابری در حزب را چگونه می‌بینید، اگر تبعیض دیده شود واکنش شما چیست و آیا ترتیب اثر داده می‌شود؟

سروناز سینایی: صادقانه بگویم: اگر تا امروز مسئولیت تشکیلاتی بالاتری نگرفته‌ام، تقصیر محدودیت زمان من است نه سقف شیشه‌ای حزب. ساختار حزب ما بر مبنای کمیته‌های انتخابی است؛ هر عضو، صرف‌نظر از جنسیت، می‌تواند با ارائهٔ کارنامهٔ سیاسی و برنامهٔ روشن، برای هر مقام کاندید شود. در کنگرهٔ ۲۰۱۹، ۴۰٪ اعضای کمیتهٔ مرکزی را زنان تشکیل دادند؛ آماری که در فضای چپ خاورمیانه کم‌سابقه است.

ضمناً به‌محض مشاهدهٔ هرگونه تبعیض، سازوکارِ رسیدگی مشخصی وجود دارد.

حزب برای من نمونهٔ کوچکی از جامعهٔ آینده است: اگر اینجا برابری نداشته باشیم، نمی‌توانیم در سطح کشور وعده اجرایش را بدهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *