نمای نزدیک: آشنایی با فعالین حزب کمونیست کارگری ایران مصاحبه با میلاد رابعی

مقدمه: در این صفحه، انترناسیونال سراغ فعالین حزب کمونیست کارگری می‌رود و ضمن آشنایی مختصر با این رفقا با مروری بر زندگی سیاسی آنها به جایگاه و اهمیت مبارزه متشکل و حزبی می‌پردازد. هدف به دست‌دادن تجربه حداکثری این فعالین در عرصه مبارزه سیاسی و انتقال تجربه سیاسی و مبارزاتی است.

انترناسیونال: مصاحبه‌های نمای نزدیک در نشریه انترناسیونال منتشر می‌شود که شما مدت طولانی است سردبیر آن هستید. هدف از انتشار این نشریه که متعلق به حزب کمونیست کارگری است چیست و ویژگی یک فرد حزبی برای اینکه بتواند سردبیر این مهم‌ترین نشریه حزبی باشد چه باید باشد؟ چطور به‌عنوان سردبیر انتخاب شدید؟

میلاد رابعی: انترناسیونال نشریه سیاسی – تحلیلی حزب و منعکس‌کننده خط و جهت سیاست رسمی حزب است. انترناسیونال ظرفی است که نظرات حزب را چه در مورد مسائل پایه‌ای و چه در قبال اخبار و حوادث روز رو به جامعه انتشار می‌دهد. سنتاً تمام احزاب چه چپ و چه راست دارای چنین نشریه‌ای هستند که می‌تواند هفتگی و یا ماهانه منتشر شود. منتها سرعت رشد تکنولوژی در سال‌های اخیر تغییراتی را در فرمت این نشریات به وجود آورده است که بحث جداگانه‌ای است. اما برای مثال همین نشریه انترناسیونال در اوایل کار خود به‌صورت فیزیکی چاپ و منتشر می‌شد؛ اما در حال حاضر در فرمت پی‌دی‌اف منتشر می‌شود. در بخش مربوط به فعالیت‌هایم در ایران به این موارد فنی باز می‌گردم.

روشن است که سردبیر نشریه انترناسیونال به‌عنوان ناشر افکار حزب کمونیست کارگری، باید با مبانی فکری و فلسفی کمونیسم کارگری آشنایی داشته باشد و در جریان سیاست‌ها و خط حزب در قبال مسائل روز ایران و جهان باشد. ناگزیر باید آشنایی و مهارت به زبانی که نشریه با آن منتشر می‌شود – در این مورد زبان فارسی – گرامر و ویرایش متون داشته باشد. در جریان آخرین اخبار و تحولات باشد و خود را آپدیت نگه دارد و انعطاف لازم برای کار با نویسندگان مختلف را نیز دارا باشد. تردیدی نیست که مواردی که برشمردم و بسیاری ویژگی‌های دیگر که سردبیر انترناسیونال باید واجد آنها باشد، مسئله‌ای کاملاً نسبی است. یعنی این‌طور نیست که من به‌عنوان سردبیر فعلی همان قدر واجد این شرایط هستم که منصور حکمت به‌عنوان اولین سردبیر این خصوصیات را داشت. میزان توانایی اشخاص با هم متفاوت است.

من به پیشنهاد هیئت اجرایی حزب به‌عنوان سردبیر انترناسیونال انتخاب شدم و طبیعی است که به دلایلی که در ادامه خواهم گفت ازاین‌جهت بسیار خرسندم.

انترناسیونال: با حزب کمونیست کارگری کجا آشنا شدید و آیا از بدو آشنایی با حزب فعالیت تشکیلاتی خودتان را شروع کردید؟ چه سالی بود و چه فعالیت‌های عملی را در این دوران سازمان دادید؟

میلاد رابعی: برای پاسخ به سؤال شما مجبورم کمی از پیشینه خانوادگی خود و فضای آن برای شما بگویم. من در فروردین‌ماه ۱۳۶۴ در تهران متولد شدم. پدر و مادرم هر دو از مهاجرین جنگی بودند که پس از آغاز جنگ ایران و عراق به‌اجبار به تهران آمده بودند و آن جا با هم ازدواج کردند. من فرزند اول خانواده هستم. تنها یک خواهر دارم که ۱۲ سال کوچک‌تر از من است. پدرم گوینده رادیو بود و فضای خانه ما فضایی روشنفکری – ادبی بود. من از همان کودکی رابطه بسیار تنگاتنگی با پدرم داشتم تا جایی که با ۳۰ سال اختلاف سن، تبدیل به بهترین دوست او شده بودم و همه‌جا همراه او بودم. این رابطه عمیق باعث شد که از هر نظر تحت‌تأثیر او و شخصیت کاریزماتیکش قرار بگیرم. آنچه در سنین کودکی از او آموختم از مجموع آموخته‌هایم در مدرسه بیشتر بود. تقریباً راجع به هر مقوله‌ای که چیزی می‌دانست آن را به من منتقل می‌کرد. پدرم هرگز به معنای رایج کلمه “سیاسی” نبود؛ اما تفکراتی کاملاً چپ داشت. از جوانی به حزب توده سمپاتی داشت و در سنت حزب توده بار آمده و شکل‌گرفته بود. مارکسیسم و کمونیسم را به روایت حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی می‌شناخت و همین شناخت را هم به من منتقل کرده بود. در کتابخانه ما تقریباً تمام لیست انتشارات توده وجود داشت. از مجموع آثار احسان طبری تا ترجمه‌های پروگرس. مجموع این موارد باعث شد که من از ۱۲ سالگی خود را چپ و کمونیست بدانم. اما کمونیسم برایم معادل بود با حکومت شوروی و رؤیایی ازدست‌رفته که باید مجدداً احیا شود. هر کمونیسم دیگری جز این هم چیزی جز “رویزیونیسم” و انحراف از مارکسیسم نبود. این تفکرات با من بود تا بزرگ‌ترین تراژدی زندگی شخصی‌ام به وقوع پیوست و پدرم را در ۱۵ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان ریه از دست دادم. پدرم هنگام مرگ تنها ۴۶ سال داشت.

مدت بسیار کوتاهی پس از مرگ پدرم شدیداً دچار تمایلات ناسیونالیسم عربی شدم. (پدر و مادر من هر دو از عرب‌های خوزستان بودند.) تماس‌هایی هم با اشخاصی دراین‌رابطه برقرار کردم و سفرهایی به خوزستان داشتم. تصورم در آن مقطع برقراری سوسیالیسم در مناطقی از جنوب خوزستان بود. تقریباً ادامه راه آنچه پس از انقلاب در خوزستان تحت نام جنبش خلق عرب به رهبری آل شبیر خاقانی شکل‌گرفته بود و وحشیانه توسط رژیم سرکوب شده بود.

خوشبختانه این دوره سرگشتگی شخصی – سیاسی برای من بسیار کوتاه بود. دو اتفاق زندگی من را برای همیشه در سن ۱۶ سالگی تغییر داد. اولی آشنایی با پارتنرم – سروناز سینایی، مسئول فنی همین نشریه – و دومی آشنایی با کمونیسم کارگری بود. آشنایی من با حزب از طریق برنامه تلویزیونی “برای یک دنیای بهتر” با اجرای علی جوادی بود که آن زمان از کانال یک پخش می‌شد. این آشنایی شش ماه پس از مرگ منصور حکمت اتفاق افتاد و این جنبه تلخ این آشنایی بود و حسرتی که همیشه با من هست.

من فعالیت جدی سیاسی را با نوشتن برای نشریات حزبی با نام سیاسی “میلاد پرتوی” شروع کردم. نشریه جوانان کمونیست و کودکان مقدم‌اند و برخی نشریات دیگر. اما سوای این کار فعالیت میدانی دیگری را نیز همراه با پارتنرم پیش می‌بردیم و آن چاپ و پخش نشریات حزب بود. در آن زمان تعداد این نشریات بسیار بیشتر بود و نهادهای موردحمایت حزب هر کدام نشریه مختص به خود را داشتند و هر هفته علاوه بر انترناسیونال چندین نشریه دیگر هم منتشر می‌شد. دلیل آن هم همان موضوعی است که در ابتدا اشاره کردم. در آن زمان شبکه‌های اجتماعی وجود نداشتند و تلفن‌های همراه هوشمند به بازار نیامده بودند. نشریات را ما در ایران با امکاناتی که فراهم کرده بودیم در تیراژ نسبتاً بالا چاپ می‌کردیم و بعد در مراکز مختلف شهر، خصوصاً دانشگاه‌ها مخفیانه پخش می‌کردیم. این تبدیل به کار اصلی ما شده بود. در تهران و گیلان برای چند سال این کار را ادامه دادیم. ضمناً در جلسات حزبی که آن زمان در پلتاک برگزار می‌شد نیز حضور داشتیم.

انترناسیونال: چرا برای شما حزب کمونیست کارگری متفاوت بود که این تفاوت سیاسی را چگونه کشف کردید و باز شناختید؟ مرجع شما برای این تعین جهت سیاسی شما چه بود؟

میلاد رابعی: آشنایی با کمونیسم کارگری دو تغییر و انقلاب عمیق برای من به همراه داشت. یکی از جنبه سیاسی و شناخت مارکسیسم و جوهر آن که در ادامه به آن خواهم پرداخت و دومی در بعد زندگی شخصی و ارزش‌های فردی بود. نگاهم به جهان و مناسبات آن به مسئله زن، اولویت کودکان و بسیاری موارد دچار تغییرات بنیادین شد. جهان ارزشی من به‌کلی دستخوش تغییر شد. به‌کلی تبدیل به آدم دیگری شدم. دوستانی که پس از چند ماه من را می‌دیدند بلافاصله متوجه این تغییرات می‌شدند. یک نوع احساس رهایی از هزار و یک قیدوبند فردی و اجتماعی به من دست داد. شاید این تغییرات بیشترین نمود را در روابط با پارتنرم داشت. در واقع آن احساس از خودبیگانگی که مارکس توضیح می‌دهد، با شناخت کمونیسم کارگری در من از میان رفت. پس از این آشنایی اولیه به‌سرعت هر چه از منصور حکمت به شکل مکتوب در دسترس بود را بلعیدم. بعد گنجینه فایل‌های صوتی بازمانده از او را کشف کردم که از نظر اهمیت مطلقاً دست‌کمی از نوشته‌هایش ندارد. شنیدن همه فایل‌ها از اولین کنگره اتحاد مبارزان تا آخرین جلسه دفتر سیاسی که وی در آن حضور داشت کار وقت‌گیر اما به‌شدت آموزنده و لذت‌بخشی بود. در خانه و در سفر و در راه مدام می‌شنیدم و می‌شنیدم. چندین بار این فایل‌ها را دوره کردم. بعد از آن و در فرصت‌های زیادی که معمولاً آدم در آن سن‌وسال دارد نشستم به برنامه‌ریزی‌کردن برای خواندن مارکس و انگلس. به‌صورت کرونولوژیک و به ترتیب تاریخی هر چه به فارسی ترجمه شده بود را خواندم. محک تئوریک سنجش کمونیسم کارگری برای من خواندن بلاواسطه آثار خود مارکس و انگلس بود. گاهی از یک اثر سه ترجمه مختلف را می‌خواندم. هنوز هم ترجمه تازه‌ای از اثری به دستم برسد آن را حتماً می‌خوانم. بعد رفتم سراغ لنین و بعد تاریخ چپ در ایران از فعالیت کارگران باکو تا احزاب چپ امروز. خلاصه خوره خواندن مثل خیلی‌ها در آن سن‌وسال افتاده بود به جانم.

اما مرجع من برای درک صحت کمونیسم کارگری خواندن کلاسیک‌های مارکسیسم نبود. چون خیلی‌ها همان‌ها را خوانده‌اند و به راه‌های دیگری رفته‌اند. مسئله بر سر اولویت پراتیک در این جنبش و این حزب بود. این که برای تغییر باید متشکل شد و تغییر را از همین امروز آغاز کرد و دست‌به‌کار آن شد. دخالتگری در همه عرصه‌های اجتماعی، اعلام‌حضور هرجا که حقی از کسی ضایع شده و مبارزه‌ای در جریان است و آن تعریف بسیط و عمیق از مبارزه طبقاتی و شکستن چارچوب‌های تنگ تعاریف از پیشی. همه اینها و بسیاری موارد مشابه موجب شد کمونیسم کارگری را از طرفی تنها کمونیسم مربوط به مارکس و انگلس بدانم و از طرفی تنها نوعی از کمونیسم که اسیر کلیشه‌ها و دگم‌ها نیست و ابزار مناسب طبقه کارگر قرن بیست و یکم است. تنها با این اسلحه در جهان امروز می‌توان به جنگ اردوگاه سرمایه رفت.

انترناسیونال: خاطره خاصی از فعالیت در ایران دارید که بخواهید با خوانندگان شریک شوید؟

میلاد رابعی: همانطور که بالاتر اشاره کردم یکی از مناطقی که نشریات را برای پخش می‌بردیم گیلان بود. آن زمان هنوز اتوبان قزوین – رشت تأسیس نشده بود و ما از جاده قزوین – رشت سفر می‌کردیم. در دوراهی منجیل بازرسی معروفی بود که هم‌نسلی‌های من حتماً یادشان هست. این جدی‌ترین بازرسی میان تهران تا رشت بود. ما با یک پراید به همراه سه سرنشین و صندوق‌عقبی پر از نشریات حزبی مثل همیشه مشغول سفر بودیم. در این ایست بازرسی معمولاً هدف پیداکردن مشروبات الکلی و مواد مخدر بود. از شانس بد، آن روز به ما ایست دادند و بدتر از آن سرباز بسیار کم‌سن و کم‌سوادی پیله کرد که صندوق‌عقب را باز کنید. ما از پیش بین خودمان قرار گذاشته بودیم که اگر اتفاقی افتاد راننده فرار کند و دو نفر دیگر ادعا کنند مسافر هستند و راننده را نمی‌شناسند. خلاصه ما می‌دانستیم باز کردن صندوق‌عقب پایان ماجرا است. صندوق را با هزار ترس‌ولرز باز کردیم و با حرف مشغول پرت‌کردن حواس سرباز بیچاره بودیم. سرباز دست کرد و تا جایی که در دستش جا می‌شد نشریه در آورد. پرسید این کاغذها چیست؟ و به‌سختی شروع به خواندن نام نشریه کرد: کو..د..کان مقدم..اند. ما که خوشحال شدیم از شانس خوبمان نشریه جوانان کمونیست یا کارگر کمونیست نبود، جرئت پیدا کردیم و گفتیم ما اعضای انجمن حمایت از کودکان در رشت هستیم و به کودکان خیابانی کمک می‌کنیم. مقداری کنسرو و خوراکی را که همراه داشتیم نشان دادیم و گفتیم برای بهزیستی می‌بریم. رفیق دیگری هم یک‌مشت دیگر کودکان مقدم‌اند در آورد و یکی‌یکی به سرباز نشان داد و طوری وانمود کرد که همه نشریات مثل هم هستند. خلاصه سرباز که توسط ما دوره شده بود و گیج شده بود از صرافت پیگیری افتاد و به رفیقش گفت راه بده بروند، برای بچه‌های بی‌سرپرست غذا و کتاب! می‌برند. خلاصه کودکان مقدم‌اند ما را نجات داد و این بار را قسر در رفتیم.

انترناسیونال: آدم‌ها چطور انتخاب سیاسی می‌کنند. می‌روند کتاب می‌خوانند و بعداً به این نتیجه می‌رسند می‌خواهند راست‌گرا یا چپ‌گرا شوند؟ البته پیش از جواب‌دادن به این سؤال بگویید غیر از کتب سیاسی آیا علاقه‌مندی خاصی به مطالعه دارید و در چه زمینه‌هایی از مطالعه برای شما دلنشین‌تر و جذاب‌تر است؟

میلاد رابعی: همان‌طور که منصور حکمت هم جایی گفته است، آگاهی سیاسی و حقیقت از کتاب بیرون نمی‌آید. این زندگی در دل جامعه و مشاهده دنیای وارونه است که آدم‌ها را با سؤالات متعددی مواجه می‌کند. دیدن نابرابری‌ها و اجحافات، مشاهده بی‌عدالتی‌ها و رنج عده‌ای در برابر شادی دیگران. اینها است که آدم را به فکر وامی‌دارد و برای جواب سؤالاتشان در کتاب‌ها دنبال جواب می‌گردند. هیچ کتابی هم نسخه شفابخش نیست که با خواندنش بشود به تمام حقیقت پی برد.

کاپیتال مارکس را فرض کنید. عمیق‌ترین و همه‌جانبه‌ترین نقد به اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری است، اما آیا تنها صرف خواندن کاپیتال و یا سایر کلاسیک‌های مارکسیسم برای پی‌بردن به حقیقت کافی است؟ در مقطع انقلاب روسیه به شهادت همه، هیچ‌کس مارکس‌دان‌تر و مسلط‌تر از پلخانف به تئوری مارکسیسم نبود اما دیدیم که در چه صفی قرار گرفت. در خود ایران برای مثال احسان طبری فیلسوف بزرگی بود و بسیار به مارکسیسم مسلط بود و به مباحث آن احاطه نظر داشت؛ اما همه اینها مانع نشد که از استبداد دینی حمایت نکند. سؤال اساسی این است که شما مارکسیسم را در خدمت به چه منفعت طبقاتی – اجتماعی می‌خواهید به کار بگیرید؟ شما هر چه‌قدر هم کتاب خوانده باشید اگر برای مثال تبیینتان از جامعه ایران، جامعه‌ای نیمه فئودال – نیمه سرمایه‌داری باشد، راه به جایی نخواهید برد؛ چون از مشاهدات غلط آغاز کرده‌اید. به‌هرحال این بحث جالب اما مفصلی است.

من شخصاً از سنین پایین به فلسفه بسیار علاقه داشتم و به همین دلیل برای ادامه تحصیل این رشته را انتخاب کردم و همچنان اولین علاقه‌مندی من است. اما تقریباً همه چیز می‌خوانم. از رمان گرفته تا تاریخ معاصر و علوم اجتماعی. برای مثال الان در حال خواندن “دفترهای زندان” آنتونیو گرامشی هستم که در حقیقت یک دوره فرهنگ و هنر و فلسفه ایتالیا است.

انترناسیونال: چه شد که از ایران خارج شدی، چه سالی خارج شدی و در کدام کشور زندگی می‌کنی؟ پس از خروج از ایران مشغول چه فعالیت‌های حزبی شدید؟ آیا به‌عنوان پدر که طبعاً مسئولیت زیادی هم بر دوش شما هست فرصت می‌کنی آن‌طور که می‌خواهی بیشتر و بهتر درگیر فعالیت سیاسی باشی؟

میلاد رابعی: راستش ماجرای خارج‌شدن ما از ایران چنان داستان مفصلی است که پرداختن به آن در این مکان میسر نیست. خلاصه کنم: ما در چند شهر بزرگ جمع‌هایی غالباً از میان دانشجویان سازمان دادیم که تعداد هیچ‌کدام بیشتر از ۶ نفر نبود. کتاب‌خوانی و پخش نشریات حزبی وظیفه اصلی این جمع‌ها بود. شکل سازماندهی افراد هم به گونه خاصی بود که فرصت تشریح آن نیست. جمع اصلی ما که خودمان یعنی من و پارتنرم هم عضوش بودیم در نبود ما و با حضور سایر اعضا در یک کافه ضربه خورد. ما بلافاصله خانه را پاک‌سازی کردیم و از محل زندگی‌مان متواری شدیم. مطلع شدیم پس از ما وزارت اطلاعات به خانه ریخته و از خانواده‌هایمان هم سؤال‌وجواب کرده.

از اینجا یک اودیسه و سفر چندماهه در سراسر ایران برای من و پارتنرم آغاز شد. اما از همه بدتر سرنوشت یکی از اعضای محفلمان بود. دختری که به نام مریم می‌شناختیم و از همه کم‌سن‌وسال‌تر بود و توسط پارتنرم جذب شده بود. تا جایی که ما اطلاع پیدا کردیم او هرگز آزاد نشد. دست‌کم تا پیش از آن که ما ایران را ترک کنیم. اگر هم آزاد شده باشد ما همچنان بی‌خبریم. او دختری بی‌نهایت زیبا و جسور و فعال بود. متأسفانه نمی‌توانم در این مورد بیشتر وارد جزئیات بشوم؛ اما سرنوشت نامعلوم او پارتنرم را تا مرز خودکشی و فروپاشی روحی برد. در مدت‌زمان دربه‌دری حملات عصبی که شب و نیمه‌شب به وی دست می‌داد و دیدن رنج او برای من بسیار دردناک بود. دکتری آشنا دو نوع آمپول بسیار قوی تجویز کرده بود که در زمان حمله باید بلافاصله به او تزریق می‌شد. من بارها در اتوبوس و ماشین و مسافرخانه و بیابان مجبور می‌شدم این آمپول‌ها را به او تزریق کنم تا آرام شود و چند ساعت زیر سایه تعقیب پلیس و دربه‌دری آرام بخوابد.

مجموع این شرایط زندگی در ایران را برای ما ناممکن کرد. بلافاصله با عبدالله اسدی، دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی تماس گرفتیم و راهنمایی‌های زیادی گرفتیم. کارهای خروجمان را در همین شرایط انجام دادیم و نهایتاً با توسل به یک آشنا توانستیم از ایران خارج شویم. خروجمان از جهاتی به معجزه شبیه بود. تصور نمی‌کردیم بتوانیم در آن شرایط با پاسپورت و ویزای قانونی خارج شویم؛ اما در ایران پول همه مشکلات را حل می‌کند.

مستقیم به سوئد و شهر گوتنبرگ یعنی جایی که خود عبدالله اسدی ساکن بود آمدیم. اگر کمک‌های فدراسیون و حمایت‌هایش نبود بدون شک نه خروجمان و نه پس از ورودمان به سوئد اوضاع به این شکل پیش نمی‌رفت. واقعاً با حضور رفقای فدراسیون و حزب لحظه‌ای در آن مقطع احساس تنهایی نکردیم.

در آغاز مهاجرت معمولاً مشکلات زیادی وجود دارد از جمله گرفتن اجازه اقامت و تأمین معاش که فشار زیادی بر آدم وارد می‌کنند. اما از طرفی هم شور و حال زیادی برای فعالیت سیاسی در یک فضای باز و آزاد وجود دارد.

من هم بلافاصله پس از مستقر شدن به فعالیت در فدراسیون پرداختم. شرکت در آکسیون‌های اعتراضی یک کار روتین ما بود. مدتی در رادیو صدای پناه‌جو و پس از آن چند سال در رادیو همبستگی که هر دو رادیوهای محلی بودند مشغول برنامه‌سازی و اجرای برنامه شدم. باتوجه‌به اینکه از کودکی در ایران در فضای رادیو بزرگ شده بودم این تجربه برایم بسیار جالب و آموزنده بود. چند سال به‌عنوان همکار سردبیر در نشریه همبستگی وابسته به فدراسیون که در آن سال‌ها منتشر می‌شد فعالیت کردم. مدت کوتاهی با نشریه زن آزاد همکاری داشتم. پس از آن نیز مدت‌ها در تلویزیون کانال جدید و استودیویی که آن زمان در شهر گوتنبرگ داشتیم برنامه‌های مختلفی را اجرا کردم. بعدها نیز مدتی در کمیته اسکاندیناوی حزب و کمیته خارج کشور عضو بودم.

پس از آمدن و جاگیرشدن دارای دو فرزند شدیم. امید و آرمان. در پاسخ به سؤالتان باید بگویم بچه‌دارشدن برای ما یک انتخاب آگاهانه بود. حتماً زوجی که بچه ندارند فراغت بیشتری برای کار سیاسی یا اساساً هر فعالیتی دارند؛ اما خود پروسه پدر و مادر شدن به‌قدری زیبا و انسانی است که سختی‌ها و محدودیت‌هایش گذرا است. من هم یاد گرفته‌ام هم در کنار بچه‌ها باشم و به کارهایشان برسم و هم به کار و فعالیت سیاسی. البته همسرم باوجود کار و مشغله فراوان بار اصلی آن‌ها را بر دوش می‌کشد.

انترناسیونال: اصولاً نگاه یک فعال حزبی و سیاسی در زندگی اجتماعی چطور باید باشد. پشت‌پازدن به خوشی‌ها و تفریحات و مسائلی که در زندگی عادی مردم می‌گذرد و غرق‌شدن به یک زندگی صرفاً سیاسی و تشکلاتی؟

میلاد رابعی: خوب متأسفانه چپی هست که این‌طور فکر می‌کند. البته شاید این نگاه در میان آن‌ها هم کم‌رنگ‌تر شده باشد؛ اما سابقه این نگاه زیاد است. شما برای کار و فعالیت در برخی جریانات تفریح و خوشی که هیچ، اساساً مقوله زندگی شخصی را باید کنار می‌گذاشتی. یکی از وجوه تمایز کمونیسم کارگری با چپ‌های دیگر همین است. انسان ایزوله از اجتماع اساساً نمی‌تواند منشأ اثری در آن جامعه باشد. فعالیت سیاسی برای ما امری کاملاً داوطلبانه و انتخابی آگاهانه است. رسالتی نیست که تاریخ بر دوش کسی گذاشته باشد. فعالیت سیاسی اعمال شاقه نیست و نباید باشد. از قضا برای ما نفس این فعالیت بخشی از همان تفریحات و خوشی‌های زندگی است. بسیاری از کادرهای بالای حزب ما کار تمام‌وقت دارند، خانواده دارند، تفریحات و سرگرمی‌های خودشان را دارند و درعین‌حال کادر بالای این حزب هم هستند و فعالیت‌های بسیاری انجام می‌دهند. به نظر من یک فعالیت سالم سیاسی یعنی همین. فرهنگ ایثار و ازخودگذشتگی برای “خلق”، نقض غرض است. برای مثال من در کنار فعالیت سیاسی و مطالعه، یک “گیمر” حرفه‌ای هستم. اخبار تکنولوژی و ویدئو گیم را دنبال می‌کنم و از این کار لذت می‌برم. انسان تک‌بُعدی نمی‌تواند شناخت درستی از جامعه داشته باشد. کار و فعالیت سیاسی در کنار زندگی عادی و تفریح و خوشی کاملاً ممکن است. تمام تاریخ فعالیت حزب کمونیست کارگری این موضوع را ثابت می‌کند.

انترناسیونال: هدف شما از فعالیت سیاسی چیست؟ به‌هرحال هر انسانی به چیزی باور دارد که زندگی‌اش کم‌وبیش وقف آن راه و هدف می‌کند، شما چه می‌خواهید؟

میلاد رابعی: به سؤال شما در دو سطح می‌توان پاسخ داد. می‌شود وارد جزئیات شد و گفت هدف من دنیایی است که در آن از استثمار و کار مزدی خبری نباشد. هیچ‌کس مجبور نباشد برای تأمین معاش، نیروی کار خود را بفروشد. همه مستقل از نقششان در تولید اجتماعی از رفاه برخوردار باشند. ابزار تولید تحت مالکیت هیچ شخص و دولتی نباشد. هیچ کودکی در جهان حسرت چیزی بر دلش نباشد. این آخری برای من شخصاً بسیار مهم است. اینکه هیچ کودکی با نگاه حسرت به آنچه کودک دیگری دارد نگاه نکند و بغض نکند. برای یک بستنی، برای یک اسباب‌بازی و برای هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. انسان محور همه سیاست‌ها و هدف همه فعالیت‌ها باشد. زن و مرد دارای حقوق برابر باشند. این لیست را تا ناکجا می‌توان ادامه داد. اما شکل دیگر پاسخ به این سؤال نام چنین جامعه‌ای است که هدف من است. یک جمهوری سوسیالیستی مبتنی بر شوراهای مردمی.

انترناسیونال: برابری، آزادی، رفاه و خوشبختی همه انسان‌ها انسان‌های چپ‌گرا را از راست‌گراها جدا و متمایز می‌کند. یک فرد راست‌گرا به بازار آزاد و رقابت و سودپرستی باور دارد. به اینکه شخص انسان خودش مسئول فقری است که دامن‌گیرش شده است یا اگر ثروتمند است محصول تلاش و خلاقیت فردی خودش است. اما شما میان چپ و راست هم یک انتخاب دیگر کردید و آن انتخاب حزب کمونیست کارگری و حالا نه‌تنها سردبیر نشریه انترناسیونال هستید که با رأی نمایندگان کنگره به‌عنوان کمیته مرکزی این حزب هم انتخاب شدید. پیام یا توصیه شما به مردم برای پیوستن به حزب کمونیست کارگری چیست؟

میلاد رابعی: من از هر انسانی که خود را منصف می‌داند و نفعی در استثمار دیگران ندارد و از این راه امرارمعاش نمی‌کند، می‌خواهم برای دقایقی از نام حزب انتزاع کند. از سیاست انتزاع کند. خواست‌های قلبی خود را برای جامعه فردای ایران لیست کند و بعد به “یک دنیای بهتر” برنامه ما رجوع کند. ببیند به چه نتیجه‌ای می‌رسد؟ آیا تفاوتی میان آن خواست‌های قلبی و شخصی و این برنامه حزبی می‌بیند؟ من تصور نمی‌کنم کسی به چنین نتیجه‌ای برسد. “نمی‌شود و عملی نیست و غیره” را بگذاریم کنار. من تصور می‌کنم با این روش ساده که می‌توان آن را در مورد برنامه همه احزاب به کار بست، بیش از ۹۰ درصد مردم این حزب و برنامه‌اش را انتخاب می‌کنند. اختلافات از جاهای دیگر وارد می‌شوند. از تصویر اشخاص از کمونیسم، از احساس نوستالژی به گذشته، از قومیتی که به آن منسوبیم. به همین دلیل منصور حکمت نام یکی از معروف‌ترین سخنرانی‌های علنی‌اش را گذاشت: “این حزب شما است”. من عمیقاً به این موضوع باور دارم. اگر جز این بود وقت و زندگی‌ام را وقف مبارزه در حزبی نمی‌کردم که معتقدم مردم هرگز آن را نخواهند پذیرفت. از همه مردم می‌خواهم به حزبی بپیوندند که بیشترین آمال و آرزوهای آنها را نمایندگی می‌کند. به حزب کمونیست کارگری ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *