جدید ترین

جایگاه روزکار ٦ ساعته برای کارگران

nasser-asghari

مصاحبه با ناصر اصغری – بخش دوم

 

توضیحی درباره بخش اول این مصاحبه.

دربخش اول، نسخه ادیت نشده مصاحبه برای نشریه ارسال شده بودکه در آن،  در بخشی از جواب به سئوال اول اشکالاتی وجود داشتند. با پوزش از خوانندگان، اینجا آن بخش را مجددا می آوریم:

“همین هفته هم برای تحقیق برای این مطلب متوجه شدم که سایت http://money.cnn.com/ در سال ٢٠١٣ مطلبی داشته که درباره ساعات کار در یکسری از کشورها منتشر کرده بود که در آن به دانمارک و نروژ اشاره می کند که در این کشورها ٣٣ ساعت کار در هفته بطور متوسط رایج است. در ایرلند ٣٤ ساعت کار در هفته. آلمان، بلژیک، استرالیا و سوئیس ٣٥ ساعت. ایتالیا ٣٦ ساعت. اینها را البته باز تأکید کنم که آمار سال ٢٠١٣ است و آنجا به سوئد اشاره می کند که ٣٦ ساعت کار رایج است، اما اکنون می بینیم ساعات کار ٣٠ ساعته را دارد تجربه می کند.”

ن ا

=======

کارگر کمونیست: در پاسخ به سوال قبلی گفتید، نهادهایی مثل “اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار” و “تشکل سراسری کارگران علیه بیکاری” در سالهای اخیر ایجاد شده اند.

تشکل‌هایی را که نام بردید اگر اشتباه نکنم در سالهای ٨٥ و ٨٦ توسط تعدادی از فعالین کارگری و کارگران اخراجی و بیکار اعلام موجودیت کردند.

اما از آنزمان تا کنون، علی‌رغم افزایش میلیونی آمار بیکاری که خود مقامات رژیم از آن بعنوان سونامی بیکاری نام میبرند، ما تحرک خاصی در جنبش کارگری در رابطه با بیکاری ندیده‌ایم. علت چیست؟ آیا فکر نمی‌کنید تجدید سازمان یا بازنگری در تشکل‌های موجود لازم باشد؟ آیا سرکوب و تهدید فعالین کارگری جنبش علیه بیکاری را پراکنده کرده است؟

ناصر اصغری: ابتدا بگویم که آن دو تشکلی را که اسم بردم، یکی دیگر وجود خارجی ندارد و دیگری هم به “اتحادیه آزاد کارگران ایران” تغییر نام داده است. یعنی در واقع اکنون نهاد و تشکلی که اسم و رسمی داشته باشد که مشخصا مشغله‌اش “بیکاری” باشد، وجود ندارد در نتیجه مسئله “بازنگری” و “تجدید سازمان” سازمانهایی که وجود ندارند موضوعیتی هم ندارد. منتها می شود بر سر یک بازنگری به نهادها و تشکل‌های موجود کارگری بحث کرد که احتمالا در فرصت دیگری باید به این موضوع هم پرداخت.

اما، هما نطور که در جواب به سئوال قبلی هم گفتم مرکز ثقل مبارزه کارگر در ایران به جای دیگری شیفت کرده است. به نظر من کارگران و بخصوص فعالین کارگری در ایران روی یک سری نکات و عرصه‌هایی، که به نظرشان گرهی است، تمرکز کرده‌اند. روی افزایش دستمزدها. روی تشکل. دستمزدهای پرداخت نشده. روی اعتراض به اذیت و آزار فعالین کارگری. به نظر می‌رسد که تشخیص و محاسبه فعالین جنبش کارگری این است که اگر بتوانند جمهوری اسلامی را در این عرصه‌ها عقب برانند، شرایط برای اعتراض در عرصه‌های دیگر هم باز می‌شود. اگر کسی فکر کند (البته منظورم این نیست فعالین کارگری چنین فکر می‌کنند) می‌شود اعتراض را در یک عرصه جلو برد و به عرصه دیگر “کم لطفی” کرد، اشتباه می‌کند. مبارزه کارگری عرصه‌های زیاد و مختلفی دارد که اعتراض به عدم پرداخت دستمزدها و یا پائین بودن سطح دستمزدها یکی از آنهاست و مبارزه علیه بیکاری و بیکارسازی هم عرصه دیگری. این نکته را یادآوری کردم که بگویم امروزه به همان اندازه اعتراض به عدم پرداخت دستمزدها، اعتراض به بیکارسازی و نبود اشتغال هم در جریان است.  هر جائی که کارخانه و کارگاهی را می بندند کارگرانش اعتراض می کنند. بعضا رسانه های جمهوری اسلامی اعتراض به بیکاری را می کنند اعتراض بومی ها به اشتغال غیربومی ها. اینها همه اعتراض به بیکاری است، اما در اشکال مختلفی منعکس می شوند.

منتها به نظر نمی رسد که اعتراض به بیکاری جایگاه خاصی در مبارزه فعالین کارگری داشته باشد! این محاسبه که روی بعضی گرهگاه‌ها تمرکز کنیم محاسبه درستی نیست چون میبینیم که در این مورد اعتراض به بیکاری که مسئله مهم ملیونها کارگر هم هست به این ترتیب حاشیه‌ میشود. اعتراض به بیکاری می‌تواند جامعه را به طور خیلی مٶثری بسیج کند. چند روز پیش گزارشی می‌خواندم که از قول معاون وزیر کار جمهوری اسلامی نوشته بود: “از مجموع ٦٣ میلیون نفر جمعیت در سن کار در ایران، حدود ٤٠ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر هیچگونه فعالیت و تحرکی در اقتصاد و کسب درآمد ندارند.” این یعنی زمینه بسیج برای اعتراض به بیکاری آماده‌تر است. ٤٠ ملیون نفر یا با تبعات بیکاری مشغول دست و پنجه  هستند و یا باید از قبل کار دیگران و با این احساس که وبال گردن دیگران شده‌اند زنده بمانند. اگر فعالین کارگری بتوانند راه حلی برای شروع اعتراض به این وضعیت پیدا کنند، به نظر من جنبش کارگری و جنبش اعتراضی گامهای مهمی جلو خواهد رفت.

تا آنجا که به سرکوب برمی گردد، فکر نمی‌کنم که علت اصلی، حداقل در مورد بیکاری، سرکوب باشد. سرکوب اگر جنبش کارگری را به عقب براند، کل آن را به عقب می‌راند نه فقط اعتراض به بیکاری را.

کارگر کمونیست: بنظر میرسد نقد سندیکالیسم در مقالات شما جایگاه خاصی دارد. در همین مقاله هم به “سیاستی سندیکالیستی که خود را جزئی از سیستم تعریف کرده است”، بعنوان یکی از عواملی که تشکل‌های موجود کارگری در غرب به خواست کاهش ساعت کار بی تفاوت هستند، اشاره‌ای کرده بودید. در عین حال در همان شماره نشریه، در بخش “کامنتهای کارگری” و در پاسخ به یکی از خوانندگان نشریه، که از شما پرسیده بود متشکل شدن ٩ کارگر چه اهمیتی دارد که در موردش مینویسید، گفته بودید “باید اینگونه تلاش‌ها را برجسته نشان داد که می شود تا ایجاد دنیای بهتر، برای زندگی در همین سیستم هم تلاش کرد و زندگی را کمی قابل تحمل‌تر کرد!

با توجه به اینکه هدف سندیکالیستها و کل جنبش رفرمیستی هم بهبود شرایط زندگی مردم در همین سیستم است، آیا این دونمونه در نوشته‌ها ی شما، که اشاره کردم، متناقض نیستند؟

ناصر اصغری: سندیکالیسم بازوی کارگری یک جنبش اجتماعی بزرگتری از سرمایه داری،   به نام سوسیال دمکراسی است. سندیکالیسم را باید بعنوان یک گرایش بورژوائی درون جنبش کارگری نقد و افشاء کرد. جنبش کارگری نزدیک به سه قرن است که برای آزادی و برابری می جنگد، اما امروز از هر زمان دیگری بی‌حقوق‌تر است. این را نمی شود صرفا با سرکوب عریان جواب داد. هم باید کارگران را بر علیه سرکوب عریان سازمان داد و هم سندیکالیسم را نقد و افشاء کرد.

اما سندیکالیسم هم انواع مختلف دارد. سندیکالیسمی داریم که باوری به تغییر رادیکال ندارد. بقول یکی از تحلیل‌گران سیاسی، برای او تجسم کردن پایان دنیا ساده‌تر از تجسم کردن پایان سیستم کارمزدی و سرمایه داری است. سندیکالیسمی داریم که به کارگر و نیروی کار بعنوان یک معامله می نگرد. فدراسیون کار آمریکا که به “بیزنیس سندیکالیسم” معروف است از این نوع است. سندیکالیسمی داریم که می گوید اگر به حق و حقوق کارگر با سرکوب و پلیس برخورد شود دست به انقلاب می زند. در نتیجه در همین سیستم، با نشان دادن اعتراضات و انقلابات، از سرمایه دار گدائی می کند تا کمی بیشتر از محصولات زحمات کارگران را به ایشان برگردانند.

منتها با تمام تنوعی که دارند، همه در یک چیز مشترکند و آن تقدیس بنیادهای مناسبات  سرمایه داری، مثل کار مزدی، تقسیم طبقات، سود سرمایه، مالکیت خصوصی و غیره. به نظر من توجه به این نکته مهم است که، این مبارزه کارگر است که گرایشی از سرمایه‌داری را جلو می‌فرستد،  تا صاحب رأی کارگر شود و بر سر بهبود شرایط کارگران چانه زنی کند. درست است که سندیکالیسم هدفش را بهبود شرایط زندگی کارگران تعریف می کند؛ اما باید توضیحاتی که دادم را هم در نظر داشت. این مبارزه کارگران برای رفاه است که اگر گرایش سوسیالیستی جلو نیافتد و این مبارزه را رهبری نکرد، سندیکالیسم جلو می افتد و مبارزه کارگری را به کانال دیگری می برد. در نتیجه مهم است که جایگاه واقعی سندیکالیسم را در مبارزه کارگران سر جایش بگذاریم.

شاید بشود گفت که سندیکالیسم در مقابل گرایشات دیگر بورژوازی، مثل نئولیبرالها، محافظه کاران، نئوکانها، گرایش انسانی تر سرمایه داری است. اما تاریخ مملوست از مواردی که در جدال بین کارگر و سرمایه دار، سندیکالیسم کنار دست هارترین گرایشات سرمایه داری ایستاده است. سندیکالیستهایی را که به زیر عبای خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار خزیدند و در قلع و قمع کارگران و شوراهای کارگری با خانه کارگر همدستی کردند را کسی از یاد نبرده است!

اشتباه محض است که مبارزه و تلاش میلیاردها کارگر برای تامین معاش و آسایش خود در متن همین جهان سرمایه داری را با فعالیت سندیکالیستی یکی بگیریم! اتفاقا مبارزه برای “رفرم” در چهارچوب همین جامعه سرمایه داری یک حلقه از مبارزه انقلابی برای برپایی یک دنیای نو و بهتر است. بقول برنامه “یک دنیای بهتر”: “میلیاردها انسان همچنان در تکاپوی هر روزه برای تامین معاش و آسایش خود در متن یک جهان سرمایه داری اند. مبارزه انقلابی برای برپایی یک دنیای نو، از تلاش هر روزه برای بهبود وضعیت زندگی مادی و معنوی بشریت کارگر در همین دنیای موجود جدایی پذیر نیست.” این تلاش را به هیچ وجه نمیشود با تلاش‌های سندیکالیستی که می‌خواهد سیستم سرمایه‌داری را طوری تنظیم کند که کارگر برای سرنگونی اش نکوشد، یکی گرفت؟!

آنچه که کمونیسم کارگری را در مبارزه برای اصلاحات از جریانات رفرمیستی و سندیکالیستی متمایز میکند قبل از هر چیز اینست که اولا کمونیسم کارگری همواره بر این حقیقت تاکید می‌کند که تحقق آزادی و برابری کامل از طریق اصلاحات میسر نیست. سندیکالیسم رسالتش این است که با تکیه بر قوانین دولتی، کارگر را از تلاش برای تغییر رادیکال شرایط بازدارد و برای همیشه منتظر بهبود وضعش در چهارچوب نظام سرمایه داری نگه دارد. نقد من این است که حتی عمیق ترین و ریشه ای ترین اصلاحات اقتصادی و سیاسی نیز بنا به تعریف بنیادهای نفرت آور نظام موجود، یعنی مالکیت خصوصی، تقسیم طبقاتی و نظام کار مزدی را دست نخورده باقی میگذارند. سندیکالیسم، مالکیت خصوصی، کار مزدی و تقسیم طبقاتی را فرض می گیرد و تقدیس می کند! از این گذشته واقعیت این است که به گواهی کل تاریخ جامعه سرمایه داری و تجربه جاری کشورهای مختلف، بورژوازی در اغلب موارد به قهرآمیزترین شیوه ها در برابر به کرسی نشستن ابتدایی ترین مطالبات مقاومت میکند و پیشروی های بدست آمده نیز همواره موقت و ضربه پذیر و قابل بازپس گیری باقی میمانند. سندیکالیسم حتی یک گام هم از آنچه که قانونا قابل قبول است فراتر نمی رود. در مقابل تلاش کارگران برای بازپس گیری حقوقشان، آنها را منتظر نگه می دارد که دوستانشان به پارلمان راه بیابند و احتمالا قوانینی به نفع کارگران وضع کنند! کمونیسم کارگری در دل مبارزه برای اصلاحات همچنان بر ضرورت انقلاب اجتماعی بعنوان تنها آلترناتیو واقعا کارساز و رهایی بخش کارگری تاکید میکند. سندیکالیسم انقلاب را خشونت تلقی می‌کند و بر خشونت سرمایه‌داری در زندگی روزمره کارگران چشم می‌پوشد. کمونیسم کارگری در عین دفاع از حتی کوچک ترین بهبودها در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه، وظیفه خود را طرح و مطالبه حقوق سیاسی و مدنی و رفاهی هرچه وسیعتر و هرچه پیشروتر میداند. در تعریف شعارها و خواست‌های خویش در مبارزه برای رفرم خود را به مقدورات و امکانات و قابلیت انعطاف طبقه سرمایه دار، به حساب سود و زیان سرمایه و مصالح “اقتصاد کشور” و امثالهم مقید و محدود نمی‌کند. نقطه عزیمت کمونیسم کارگری حقوق غیر قابل انکار انسان عصر ماست. حتی طرح این بحث در چشم سندیکالیستها یک جرم است که برایش پلیس صدا می کنند. قصد کمونیسم کارگری در تلاش برای رفاهیات ایجاد یک سرمایه‌داری اصلاح شده، سرمایه‌داری با “چهره انسانی” یا یک سرمایه‌داری “دلسوز” نیست. قصد ما تحمیل بخش هرچه بیشتری از حقوق حقه مردم کارگر به نظام حاکم است. سندیکالیسم تمام تخم مرغ‌هایش را در سبد سیستم سرمایه‌داری ریخته و در بهترین حالت از کارگران می‌خواهد که یک سرمایه‌داری “دلسوز” را سر کار بیاورند.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *