hamid

کمونیسم امروز و مضمون ضد کاپیتالیستی اعتراضات اجتماعی

hamid
متن سخنرانی افتتاحیه حمید تقوائی در کنگره نهم حزب

من هم به سهم خودم به همه شما خوش آمد میگویم.
به نظر من اهمیت این کنگره و نقشی که میتواند داشته باشد و امیدواریم داشته باشد صرفا در رابطه با نقش حزب نیست، حتی حزب در جامعه ایران و یا مثلا وضعیت سیاسی امروز در منطقه و نقشی که حزب میتواند ایفا کند. من فکر میکنم این کنگره وقتی موفق است که بتواند یک مساله اساسی دوره ما را جواب بدهد و اگر شما به اسناد و قطعنامه های پیشنهادی به کنگره رجوع کنید متوجه میشود تلاشش در این جهت است. آن مساله اساسی چیست؟ من در افتتاحیه میخواهم در این مورد توضیح بدهم.

وقتی امروز وضعیت سیاسی دنیا را – در هر جا، غرب، شرق، خاورمیانه، آفریقا و غیره- مد نظر قرار میدهید متوجه ظاهرا یک تناقض و پارادوکسی میشوید. وقتی به اصطلاح در یک مقیاس کلان و علی العموم میخواهید ببینید دنیا به چه سمتی میرود یا روندهای اصلی کدامست متوجه یک تناقض میشوید. از یک طرف مشاهده میکنید که دنیا در سطح وسیعی معترض است. مردم چه در شرق و چه در غرب این وضعیت را نمی پذیرند. و وضعیت طوری شده که نه تنها توده کارگر و مردم عادی و بقول جنبش اشغال نود و نه درصدی ها، بلکه خود یک درصدیها، خود مالتی میلیاردرها میگویند این وضعیت قابل ادامه نیست. در سمینارهایشان میگویند، در گردهمآئی های جهانیشان میگویند، در کتابهایشان میگویند. در رسانه های رسمی این را پخش میکنند که هیچوقت دنیا چنین تفاوت فاحشی بین فقر و ثروت بخود ندیده بوده است و وضعیت حاضر قابل ادامه نیست. این وضعیت از دید طبقه سرمایه دار قابل تحمل نیست چون همه چیز به هم خواهد ریخت. نظم موجود را نمیتوانند حفظ کنند و خودشان دارند اعتراف میکنند که نمیتوانند. کتاب آقای توماس پیکتی – سرمایه در قرن ٢۱ – که پرفروش میشود و نویسنده اش به مارکس دوره ما ملقب میشود، نکته اصلی اش چیزی جز این نیست که روند سرمایه داری طوری است که شکاف بین فقر و ثروت هر چه بیشتر و بیشتر خواهد شد و اگر چاره ای نیاندیشیم این نظم تماما فرومیریزد. این تازه حرف آکادمیسنها و متفکرین و رسانه ها و حتی دولتها و مقامات رسمی طبقه حاکمه است.

به خیابان که نگاه میکنید می بینید دنیا دارد میجوشد. سه سال پیش – سال ٢۰۱۱- یکی از انقلابی ترین سالهای دو قرن اخیر است. در این سال سه دیکتاتور بتون آرمه ظاهرا غیر قابل تکان دادن، در خاورمیانه بقدرت مردم سرنگون شدند. این تحول را مردم در سیر تاریخ دنیا وارد کردند و هنوز داریم پیامدهایش را می بینیم. بله انقلاب مصر آمد و رفت و بهار عرب تمام شد. این را همه دم گرفته اند ولی – همانطور که بارها گفته ام- هیچ انقلابی حتی انقلابات شکست خورده نمی آیند و بروند و هیچ اثری از آنها باقی نماند. سیر تاریخ و روند تاریخ را عوض میکنند. ریل را عوض میکنند. علیرغم خواست حاکمین و علیرغم خواست دولتها روند تاریخ را عوض میکنند. و انقلابات بهار عرب این کار را کرد. الان خاورمیانه امروز را فقط تحت الشعاع انقلابات منطقه میتوانید بررسی کنید. مثبت و یامنفی، تاثیر آنهاست. این را مردم در دستور تاریخ گذاشتند. انقلاب مصر را توده مردم مصر در دستور تاریخ گذاشت و تحولات و پیامدهای و شرایط امروز، حکم مردم مصر است. حالا میخواهند تحریفش کنند و میخواهند به شکستش بکشانند و میخواهند مسخش کنند، ولی اگر بورژوازی را به حال خودش رها میکردید قذافی و مبارک و بن علی و غیره هنوز در مسند قدرت بودند. کسی با اینها دعوائی نداشت. قرار نبود تغییری در این منطقه رخ بدهد. مردم به بیسابقه ترین نحو وارد تاریخ شدند و آن غول خفته ای که منصور حکمت در نوشته دنیا بعد از یازده سپتامبر از آن یاد میکند، بیدار شد و دنیا را تکان داد. و هنوز اینها از تاثراتش و از تبعاتش و از نتایجش نمیتوانند خودشان را خلاص کنند. این انقلابات کل بورژوازی را دچار بحران عمیقی کرد. مساله هم فقط به خاورمیانه محدود نمیشود. استراتژیستهایشان نمیدانند کجا دارند میروند. هیچوقت دولت آمریکا اینقدر مستاصل و اینقدر تدافعی نبوده است. الان به نظر میرسد اردوغان حاکم دنیا است و نه آقای اوباما! لا اقل در خاورمیانه! به نظر میرسد اگر حرف عربستان سعودی را کسی گوش نکند امرش نمیگذرد! عربستان سعودی که همیشه حکومتی بود در جیب کوچک آمریکا!

ما در مورد اوضاع خاورمیانه قطعنامه ای داریم و در مورد تاثیر انقلابات منطقه و درباره تاثیر بحران سیاسی- اقتصادی و ایدئولوژیک سیاسی بورژاوزی بر اوضاع جاری خاورمیانه صحبت خواهیم کرد. اینجا بیشتر به این بحث نمیپردازم. ولی میخواهم توجهتان را به این واقعیت جلب کنم که چه از دید حرکت توده های مردم – که در غرب خودش را در شکل جنبش اشغال نشان داد و در شرق بصورت انقلابات و هنوز هم پیامدهای ان ادامه دارد- و چه از نقطه نظر آکادمسینها و صاحبنظران و تئوری پردازان و حتی مقامات و دولتها و رسانه های رسمی وضعیت حاضر قابل ادامه نیست. این هشدار طبقه حاکم به خودش است که دنیا از دستمان در خواهد رفت و نمیتوانیم کنترل کنیم. این دره عظیم بین فقر و ثروت قابل ادامه نیست و باید فکری کرد. نه تنها توده مردم که با هزار زبان و حرکت اعتراضی اعلام کرده اند وضع موجود را نمیپذیرند بلکه خود طبقه حاکمه هم میگوید این وضع را نمیتوانم ادامه بدهم. این همان شرایطی است که بقول لنین بالائی ها نمیتوانند حکومت کنند و پائینی ها نمیتوانند تحمل کنند. این شرایط امروز نه تنها در سطح یک کشور بلکه در یک مقیاس جهانی وجود دارد.

این یک جنبه واقعیت است. یک جنبه دیگر که داعش مظهر و نمود آنست اینست که وحشی ترین و ارتجاعی ترین و عقب مانده ترین نیروها سر بلند کرده اند. لااقل در منطقه خاورمیانه که آزمایشگاه نظم نوین بود و چهارراه حوادث تاریخی در چند دهه اخیر بوده است، می بینید عقب مانده ترین نیرو – حتی با میعارهای جنبش سلام سیاسی عقب مانده ترین- بجلو رانده شده است و دارد میزند و میکشد و منطقه میگیرد و ظاهرا کسی هم جلودارش نیست. در نگاه اول این یک تناقض به نظر میرسد. چرا اینطور است؟ چرا از یک طرف خود سرمایه داری میگوید مستاصل است و بخودش هشدار میدهد و استراتژی و افقش را از دست داده است و از طرف دیگر بجای اینکه چپ در این شرایط عروج کند راست ترین نیروها میداندار شده اند؟ این یک تناقض به نظر میرسد. اگر کسی تنها بخش اول بحث مرا بشنود – مثلا یک تاریخ نویسی در صد سال بعد – به این نتیجه خواهد رسید که با این وضعیت سرمایه داری دنیا انتظار و توقع اینست که نیروهای رادیکال و چپ، کمونیستها و سوسیالیستها همه جا محبوب باشند و یک نیروی توده ای باشند و جلوی صف باشند. و اگر به قسمت دوم بحث توجه کند این نتیجه را خواهد گرفت که سرمایه داری محکم سر جایش نشسته است و مشکل و بحرانی ندارد. این دوجنبه به هم نمیخورند و با هم چفت نمیشوند. این یک پارادوکس به نظر میرسد.

بحث من اینست که نه تنها پارادوکسی در کار نیست بلکه این شرایط کاملا قابل توضیح است. اگر شما جنبش اسلامی یا جریانات اسلامی نه تنها از نوع داعش بلکه از نوع حماس و حزب الله و طالبان و جمهوری اسلامی و القاعده و غیره را بگذارید در طرف مردم آنوقت این تناقض پیش می آید. خواهید گفت مردمی که از سرمایه داری به فغان آمده اند چرا میروند دنبال داعش؟ اگر فکر کنید داعش یک گرایش و یک حرکت اجتماعی را نمایندگی میکند به این سئوال میرسید. حتی میتوان پرسید چرا مردم میروند بدنبال نیروهای ناسیونالیست؟ چرا در کردستان ناسیونالیستها دست بالا را دارند؟ چرا میروند بدنبال نیروهای قوم گرا؟ این سئوالات وقتی طرح میشود که با دید سنتی چپ این حرکتهای اعتراضی اسلامی، قومی را بگذاریم در کفه مردم. ولی جایش اینجا نیست. پارادوکس از اینجا شروع میشود. این را از معادله حذف کنید مساله روشن میشود. این نیروها تماما در کمپ بورژوازی جهانی قرار دارند. همان استیصال و همان درماندگی و همان بن بستی که در سطح اقتصادی سیاسی به اینجا میرسد که کسی مثل آقای توماس پیکتی کتابی در مورد دره بین فقر و ثروت بنویسد و نشان بدهد که این دره را کاپیتالیسم نه تنها نمیتواند پر کند بلکه مدام عمیق تر میشود، و همان بورژوازی که در کنفرانسهای بین المللی اش به این اعتراف میکند که ۸٥ نفر از ثروتمندترین سرمایه دارها به اندازه پنجاه درصد جمعیت کره ارض ثروت دارند و اعلام میکند این وضع قابل ادامه نیست. همین واقعیت اقتصادی – اجتماعی است که در سطح سیاسی در شکل داعش بروز میکند. توحش داعش محل تلاقی دو مولفه سیاسی است: یک، درماندگی و استیصال کامل بورژوازی و دو، ظرفیت فوق ارتجاعی جنبشی با اسم جنبش اسلام سیاسی. امروز این ظرفیت کاربرد پیدا کرده است.

در منطقه خاورمیانه صدها سال است سلفی و وهابی و شیعه و سنی و ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیسم عرب حضور داشته اند ولی هیچ زمان وضعیت در ابعاد امروز فاجعه بار نبوده است. این فاجعه محصول امروز است و در میان این نیروهای ارتجاعی که نام بردم جنبش اسلام سیاسی در توحش رکورد را شکسته است. اسلام سیاسی امروز ادامه خطی طالبان و القاعده و جمهوری اسلامی و حماس و حزب الله نیست. اسلام سیاسی امروز ابزاری است در دست بورژوازی منطقه که در خلاء قدرتی که با شکست استراتژی نظامی و نظم نوین آمریکا ایجاد شده است، میدانی پیدا کرده است برای مانور و برای قدرت نمائی. هر کس با ادعای کرسی سردمداری خاورمیانه بمیدان آمده است. اسلام سیاسی امروز درونی شده است. امروز ما با جنگ داخلی اسلام سیاسی مواجه هستیم. روشن است که نیروهای درگیر در این جنگ ساخته و پرداخته دوره های قبلی هستند. این نکات را در بحث حول قطعنامه دیگری بیشتر توضیح خواهم داد. اینجا فقط میخواهم تاکید کنم که اگر شما جنبش اسلام سیاسی، از داعش تا جمهوری اسلامی و بقیه را، در کمپ سرمایه یعنی جائی که واقعا هست قرار بدهید آنوقت متوجه میشوید که نه تنها تناقضی درکار نیست بلکه گندیدگی و پوسیدگی اقتصادی سیاسی سرمایه داری موجد این وضعیت است. این قهقرا در غرب بصورت علم کردن پاپ و واتیکان و دامن زدن به نسبیت فرهنگی و جا باز کرن برای اسلامیون خودش را نشان میدهد. میگویند با داعش نجنگید این اسلامو فوبیا است! در اروپا نیروهائی هستند که به خودشان چپ میگویند ولی داعش را قبول دارند و جنگ با داعش را درست نمیدانند. حتی اعتراض خیابانی علیه داعش را درست نمیداند. شنیده ام میگویند صبر کنید اینها کاربدست بشوند ببینیم چه میکنند. دارند جلوی دوربین زن و مرد و کوچک و بزرگ را سر میبرند و نیروهائی صبر را توصیه میکنند! من در مصاحبه ای گفتم این ربطی به چپ ندارد، این حتی شاخه راست جنبش کمونیستی نیست، بلکه شاخه چپ پست مدرنیسم است. شاخه چپ پست مدرنیسم است که می افتد راست لیبرالیسم کلاسیک! می افتد راست لیرالیسم قرن هجده و نوزده و حتی قرن بیستم. نیروئی امثال اس دبلیو پی که بخودش میگوید چپ و اعتراض به داعش را اسلاموفوبیا مینامد از لیبرالیسم کلاسیک راست تر است. اینها همه در یک کمپ قرار دارند. اگر به نود و نه درصدیها و یک درصدیها دنیا را تقسیم کنید، همه این نیروها و نظرات، داعش و اسلام سیاسی و طرفداران عریان و خجولشان، همه در کمپ یک درصدیها قرار میگیرند. و این کاملا منطبق است با سردرگمی و بن افقی اقتصادی- سیاسی- ایدئولوژیک بورژوازی جهانی. مثل حیوان وحشی که وقتی کنج دیوار گیر می افتد به همه چیز چنگ میزند بورژوازی دارد به همه چیز چنگ میزند. دارد زنان را کنیز میکند. دارد عابرین پیاده روها را به مسلسل می بندد. البته بقول منصور حکمت باید جنایت هر جنبش را به پای خودش نوشت. این جنایت را ما بپای جنبش اسلام سیاسی می نویسیم. ولی سئوال اینست که چرا امروز این نیروها افسار پاره کرده اند و رو آمده اند؟ مگر اختلافات فرقه ای امر تازه ای هست؟ یا مگر اختلاف شیعه و سنی امروز شروع شده؟ مگر در دوره صفوی ایران شیعه با عثمانی سنی جنگ نداشت؟ مگر آن تاریخ بسته نشد، تمام نشد؟ مگر جنگ جهانی اول پرونده عثمانی را نبست و جوامع سیویل در خاورمیانه شکل نگرفتند؟ نیروهای اسلامی و فرقه های مختلف همیشه بوده اند، چرا امروز این نیروها اینقدر سیاسی شدند و فعال شدند و جلو آمده اند؟ جواب دیگر در خود اسلام نیست. جواب در جنگ سنتی بین شیعه و سنی نیست. نمیتوانید در تاریخ صفوی علیه امپراتوری عثمانی بدنبال ریشه های وضعیت امروز خاورمیانه بگردید. که این کار را میکنند. من دیده ام که آکادمیسینها بدنبال این هستند که وهابی و سلفی از چه زمانی با شیعه اختلاف داشته است؟ از هر زمانی که بوده، آن پرونده مدتهاست که بسته شده و این جریانات داشتند در حاشیه زندگیشان را میکردند. این قهقرا، این عقبگرد از اسلام سیاسی نتیجه نمیشود بلکه از بورژوازی جهانی نشات میگیرد که این نقش را به اسلام سیاسی داده است. و اسلام سیاسی میتواند این نقش را ایفا کند چون باندازه کافی آیه و سوره دارد و دارای احکام و نظراتی هست برای توحشی که بورژوازی در این دوره لازم دارد.

پاردوکسی در کار نیست. دنیائی که می بینیم از داعش تا آمریکا و اروپای واحد تا قضیه اوکراین تا نقش جدید روسیه تا فازهای مختلف نیروهای اسلامی تا جنگ داخلی در اسلام سیاسی تمام اینها وقتی قابل توضیح میشود، وقتی روشن میشود که آنها را بگذارید در جبهه دشمنان مردم. و وقتی اینطور به مساله نگاه کنید نه تنها تناقضی در کار نیست بلکه انتظاری جز این نمیشد داشت.

باید مستضعف پناهی را از اسلام سیاسی خط بزنید. حتی ضد آمریکائی گری را از اسلام سیاسی خط بزنید. خودش دیگر چنین ادعاهائی ندارد. داعش نه علیه آمریکا حرفی زده است نه علیه اسرائیل. بلکه برعکس صریحا و آشکارا گفته دعوائی با اسرائیل ندارم. گفته است من با کفار و مرتدین میجنگم یعنی با مسلمانی که اسلام را ترک گفته میجنگم نه با یهودیها. این را صریحا رهبرشان اعلام کرده. این یعنی چی؟ یعنی ما با یک اسلامی سیاسی روبروئیم که مستضعف پناه نیست. ضد آمریکا حتی نیست. اسلام سیاسی است که ادعا میکند قوانین صدر اسلام محمدی را میخواهد پیاده کند و همان کار را هم دارد میکند. به نظر خیلی ایدئولوژیک می آید ولی اساس مساله سیاسی است. همان قدر میتوانید جنایات داعش را بپای ایدئولوژیش بنویسید که جنایات جمهوری اسلامی را. ظاهرا داعش خیلی ایدئولوژیک است و پوشک بچه را در مناطق تحت نفوذش ممنوع میکند ولی در اینترنت گوی سبقت را از همه کاربران مدرن برده است. این کجایش ایدئولوژیک است؟! میداند دارد چکار میکند.

در هر حال نکته اصلی اینست که این اسلام سیاسی فرق دارد با دوره های قبلی این جنبش و منطبق است با شرایط امروز بورژوازی. شرایط امروز بورژوازی در منطقه خاورمیانه. این منطقه قرار بود یک لابراتواری باشد، آزمایشگاهی باشد برای پیروزی هژمونی آمریکا در دنیای بعد از جنگ سرد. آن سیاست شکست خورد و خلائی بوجود آمد و حالا خاورمیانه لابراتواری شده برای جنگ داخلی اسلام سیاسی. نه بخاطر اینکه از نظر ایدئولوژیک شیعه و سنی تاریخا دعوا داشتنند. یا امروز دعوا دارند. بلکه بخاطر صفبندی بین ترکیه، عربستان سعودی و متحدینش – داعش و النهضه و غیره – و از آن طرف جمهوری اسلامی و متحدینش – دولت عراق و بخشی از ناسیونالیسم کرد و رژیم اسد و حزب الله – بر سر سردمداری در منطقه. ما با این جنگ روبرو هستیم.

من بیشتر از این در این مورد صحبت نمیکنم چون همانطور که گفتم در مبحث قطعنامه ها فرصت برای توضیحات بیشتر هست.

اجازه بدهید بخش آخر صحبتم را به وضعیت ایران اختصاص بدهم. در این شرایط وقتی وضعیت ایران را بررسی میکنید متوجه میشوید که ایران- همانطور که در چند دهه اخیر اینطور بوده است- یک نمونه و یک مظهر خیلی روشن و آشکار کل این تناقضاتی است که توضیح دادم. شما هیچ جا مثل ایران نمیتوانید درماندگی بورژوازی را در حکومت کردن ببینید. ما همیشه گفته ایم که بحران بورژوازی در ایران یک بحران حکومتی است و وقتی میگویم بورژوازی منظور فقط بورژوازی بومی نیست بلکه کل بورژوازی، بورژوازی جهانی در رابطه با ایران به یک بحران مزمن حکومتی دچار شده است. بورژوازی جهانی که میخواهد ایران را از دست ندهد از انقلاب ٥۷ تا امروز دچار بحران حکومتی است. دعواها و تناقضات و کشمکشهائی که بین آمریکا و جمهوری اسلامی وجود دارد یک بروزی است از درماندگی بورژوازیی که نمیتواند یک حکومتی در آنجا داشته باشد که مثل مراکش و یا مثل اردن – بقیه هم امروز بحرانی شده اند چند مثال بیشتر نمیشود زد!- از یک نوع ثباتی برخوردارباشد و حالا حالاها بر سر کار باشد. این را خودشان هم نمیتوانند ادعا کنند. نزدیک سه دهه است چنین است. به این معنی حکومتی از انقلاب ٥۷ زاده شد که مادرزاد بحران داشت و بحران حکومتی بورژوازی را نمایندگی میکرد.

از طرف دیگر ما شاهد یک جامعه پرتلاطم و معترض هستیم. همین امروزعلیه داعش تنها جامعه ای که بلند شده و در مقیاس چند هزار نفره به خیابان آمده جامعه ایران است. در خود عراق این اتفاق نیافتاد. در سوریه این اتفاق نیافتاد. در ایران ابتدا این حرکت از شهرهای کردستان شروع شد و بعد به تهران و شهرهای دیگر کشیده شد. هنوز هم ادامه دارد. مردم وقتی در اعتراض به داعش به خیابان می آیند میدانند دارند چکار میکنند. این درعین حال مقابله با جمهوری اسلامی است.

ببینید یک نتیجه بروز داعش یک ضربه مهلک ایدئولوژیک به جمهوری اسلامی بود. درست است داعش یک حرکت ایدئولوژیک نیست ولی قرآن را باز کرده و میگوید طبق سنت صدر اسلام زنهای دشمن که دستگیر میشوند کنیزند و باید مثل کالای جنسی فروختشان. این سنت محمد است. جمهوری اسلامی باید جوابش را بدهد. دیگر او سنی است، من شیعه هستم و غیره جواب نیست. میخواهم بگویم جمهوری اسلامی یک ضربه ایدئولوژیک خورد. من قبلا هم گفته ام که جمهوری اسلامی یک بازنده اصلی وضعیت امروز خاورمیانه است. از نظر منطقه ای، از نظر داخلی، از نظر رابطه اش با غرب، بازنده اصلی است و این فقط در رابطه با بالائی ها نیست. اشتباه است اگر فقط کمپ بالا را ببینیم. بخصوص در ایران. در ایران مدتهاست سیاست بدون فاکتور مردم قابل توضیح نیست. بدون فاکتور مردم معلوم نیست چرا روحانی روی کار آمده است. معلوم نیست جنبش دو خرداد در برابر چه علم شده و ریشه و علت وجودیش چیست. بدون فاکتور مردم معلوم نیست چرا آخوندها هر دو روز یکبار بجان هم می افتند. از مساله آنتنهای ماهواره ای بگیرید تا قضیه حجاب، تا جداسازی جنسیتی در شهرداری، تا آب بازی و تا ویدئوی هپی تا فیلترینگ اینترنت. بر سر همه اینها از مجلسشان تا کابینه شان و تا رهبرشان با همدیگر دعوا دارند و بدون فاکتور مردم این دعوا را نمیتوانید توضیح بدهید. در اردن شاید بتوان تاریخ سیاسی دو دهه اخیر را بدون فاکتور مردم نوشت. تاریخ سیاسی دوره شاه لااقل بعد از دهه سی تا انقلاب ٥۷ را میتوانید بدون اینکه نقش زیادی به مردم بدهید بنویسید، ولی تاریخ جمهوری اسلامی را نمیشود. هیچ چیزش را نمیشود توضیح داد. فاکتور مردم در جمهوری اسلامی همیشه تعیین کننده بوده است. و امروز در این شرایط نقش مردم بسیار برجسته تر شده.

ببینید، آن توهم روحانی میآید و با غرب رابطه مان خوب میشود و در نتیجه تحریمها منتفی میشود و اقتصادمان میگردد و همه چیز درست میشود، آن توهم تمام شد و امروز شاهد سر بلند کردن جنبشهای اجتماعی هستیم. این یک پدیده تازه ای است به نظر من. این را هم امیدوارم فرصت کنیم در یک قطعنامه دیگری مفصل تر صحبت کنیم. جنبشهای اجتماعی ای فعالند که از نظر ابتکار، از نظر سوژه و موضوع اعتراض، از نظر نحوه ای که با اینترنت کار میکنند، از نظر بسیج مردم از نظر تاکتیکهائی که اتخاذ میکنند، به نظر من باید از آنها بیاموزیم. مردم منطقه باید از آنها یاد بگیرند. در ایران یک چنین وضعیتی است. یک تلاطم است که حتی نمیشود گفت آتش زیر خاکستر. خاکستر زیادی هم رویش نیست. هر کسی این آتش را میتواند ببیند. و این وضعیت میتواند الگوی منطقه باشد. وقتی که داعش سر بلند کرد حزب ما در اولین اطلاعیه اش بر بسیج مردم تاکید کرد و گفت توده مردم میتوانند جواب این وضعیت را بدهند و اگر هم جنگ مسلحانه است مردم مسلح باید بمیدان بیایند. ما گفتیم جنبشهای اجتماعی میتوانند جواب داعش را بدهند. آن زمان حتی مائی که این اطلاعیه را مینوشتیم تصور میکردیم این بیشتر یک اظهار موضع و یک رهنمود عمومی است که باید امیدوار باشیم اینطور بشود. دو ماه نگذشت که اینطور شد در مقیاسی که حتی فکرش را نمیکردیم. ما تصور میکردیم ممکن است شهرهای کردستان علیه داعش بمیدان بیایند که در همان هفته اول شروع کردند ولی فکر نمیکردیم در تهران دو هزار نفر علیه داعش به خیابان بیایند. و نه تنها این بلکه قضیه کوبانی به یک سمبل مقاومت تبدیل بشود. ما از ابتدا رهنمودمان به مردم این بود که چرا میزنید به کوه. باید ایستاد و جنگید و کوبانی این کار را کرد. حالا چه معادلاتی از بالا باعث شد که ناسیونالیسم کرد هم وارد شود این به کمپ بالائی ها مربوط میشود ولی اتفاقی که در پائین افتاد امری بود که ما فکرمیکردیم تنها جواب اسلام سیاسی، و نه فقط داعش، اینست.

ایران یک مدل است. ایران یک تجربه است، ایران یک الگو است، برای کسی که میخواهد بداند چطور باید با اسلام سیاسی جنگید. الان برای انقلاب در کشورهای اسلامزده باید از مردم ایران متخصص بیاورند. مردم ایران میدانند چطور باید با آخوندها در افتاد. میدانند چطور باید تعادل قوا را در نظر بگیرید و در عین حال جنبش براه بیاندازید که بزند زیر حجاب و موزیک را به خیابانها ببرد. یا مثلا جنبش ازدواج سفید. جنبش حق طلاق. جنبش کودکان کار و خیابان. حتی جنبش آب بازی، جنبش آزادیهای یواشکی و جنبش موزیک، جنبش رپ، جنبش آهنگ هپی. و غیره و غیره. این جامعه دارد علیه اسلام سیاسی میجوشد. امروز صبح یکی از رفقا میگفت در روزنامه ای در پرتغال این خبر را درج کرده اند که سازندگان ویدئوی هپی را در ایران دستگیر گرده اند و بعد راجع به این مساله بحث کرده اند. به زبان پرتغالی. این وضعیت جامعه ایران است. جامعه ایران در آن منطقه به اعتبار بیست سی سال سابقه مبارزه اش دارد دنیای مدرن امروزی را نمایندگی میکند. دنیای انسانیت را نمایندگی میکند در مقابل کل نیروهای ارتجاعی و نه فقط داعش یعنی فقط بدترین شکلش. و کوبانی هم دارد همین را میگوید. با این منطبق میشود. به نظر من جامعه ایران امید آن منطقه است و اگر جائی بتواند جنبش توده ای وسیع جوابی بدهد به اسلام سیاسی و از تاریخ جارویش کند به نظر من جامعه ایران است. لااقل از جامعه ایران این حرکت شروع میشود. منظور من فقط انقلاب پیروزمند در ایران نیست. هر تکانی در جامعه ایران ضربه ای به اسلام سیاسی است. ببینید انقلابات بهار عرب که شروع شد خودشان گفتند که یکی از عوامل موثر در شکل گیری این انقلابات تجربه ۸۸ ایران بود. و باز میتواند جامعه ایران این نقش را ایفا کند و این البته دیگر کاملا دست حزب ما را میبوسد. اینجا دیگر نقش حزبی مثل حزب کمونیست کارگری برجسته میشود. در مصر و یا لیبی و یا عراق کار چندانی نمیتوانیم بکنیم ولی در ایران، خودمان فی الحال وسیعا درگیر هستیم. بعضی از رفقا میپرسند چطور میشود درگیر شد. این سئوال کمی دیر مطرح میشود. ما درگیر هستیم سئوال اینست که چطور میتوان پیروز شد. آیا حزبی درگیر تر از ما در تاریخ کسی سراغ دارد؟

اینها بحثهائی است که در این کنگره به آن میپردازیم. اجازه بدهید برگردم به نکته اول و باز تاکید کنم که این کنگره نقش و اهمیتش تنها در رابطه با حزب ما نیست، فقط در رابطه با جامعه ایران نیست، حتی فقط در رابطه با منطقه نیست. ما در این کنگره بحث کمونیسم امروز و جامعه امروز را مطرح میکنیم. مساله همچنان رابطه حزب و جامعه است. منتهی حزب دهه دوم قرن بیست و یک، و جامعه دهه دوم قرن بیست و یک. چه مکانیسمی، چه شرایطی باعث میشود که آن پارداوکس که گفتم حتی در همان شکل ظاهریش دیگر وجود نداشته باشد؟ و این محتوی و مضمون عمیقا ضد کاپیتالیستی حرکتهای اعتراضی مردم در سطح سیاسی و در سطح چالش قدرت سیاسی نمایندگی بشود بوسیله حزب کمونیست کارگری؟ آن حلقه چیست و چه باید کرد؟ به نظر من این کنگره باید به این مساله جواب بدهد. منظور من این نیست که در دو روز کنگره میتوانیم کل مساله را حل و فصل کنیم ولی کنگره باید این استارت را بزند و حزب را روی این ریل بگذارد که پروبلماتیک چپ امروز را حل کند. وقتی میگوئیم چپ انواع نیروها به ذهنتان می آید: چپ اجتماعی، چپ سنتی، چپی که به خودش میکوید کمونیست و کمونیست نیست و کسی که بخودش میگوید دموکرات و کمونیست است. کسیکه به خودش میگوید حقوق بشری و کمونیست است و کسی که به خودش میگوید کمونیست ولی سمت راست لیبرالیسم کلاسیک قرار میگیرد. جامعه به اینها میگوید چپ، چون خودشان بخودشان چپ میگویند ولی حزب ما چه میگوید؟ کمونیسم کارگری در این میان کجاست؟ چطور کمونیسم امروز میتواند اعتراض نود و نه درصدیها علیه یک در صد حاکم را نمایندگی کند؟

اگر کسی بتواند این مساله را جواب دهد حزب ما است، حزب کمونیست کارگری است. این کنگره باید شروع این حرکت باشد برای باز کردن این حلقه و حل این عدم تطابق بین موقعیت حاشیه ای چپ علی العموم در دنیا و مضمون شدیدا ضد کاپیتالیستی دنیای امروز. این موضوع را باید جواب داد و امیدوارم این کنگره بتواند اولین قدم و مهمترین قدم را در این راه بجلو بردارد.
خیلی متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *