یاشار سهندی: دیر ، اما خوب است!

اعضای سندیکای شرکت واحد در جلسه ای اعلام کردند که به دنبال تشکیل مجمع عمومی مستقل هستند. قدمی مثبت اما کمی دیر. و این در پی آشوبی بود که در چند هفته گذشته بر این سندیکا گذشت. جمهوری اسلامی بعد از همه کوششهایش مانند حمله با چماق و چاقو و بازداشت و شکنجه و زندانی کردن فعالین کارگری تا شاید بتواند آب رفته به جوی برگرداند از تلاش باز نایستاده مانند همیشه در پی خراب کردن و به شکست کشاندن تشکلات موجود کارگری به هر وسیله ای دست میزند. در ماجرای اخیر به کمک تنی چند از اعضای سابق سندیکای شرکت واحد در همراهی با ایشان سعی کردند تشکیلات موازی ایجاد کنند که به شکست کشیده شد. اما این حکومت آرام نخواهد نشست و حتما در پی راههای دیگری است تا هر جور شده جلو پیشرفت جنبش کارگری را بگیرد.

بعد از فروکش کردن هیاهو پیرامون این مسئله سکوت عمیقی حاکم شده است. البته فضای جنبش کارگری با شوری که کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفته تپه ایجاد کردند همان چیزی است که باید باشد. اما در ماجرای که بر سر سندیکا گذشت هیچکس احساس پیروزی نمی کند در آن فضای مسموم همه فعالیتهای چند سال گذشته بخشی از فعالین کارگری که هزینه های سنگینی هم بابت آن پرداختند یک جا به حساب خانه کارگر و شورای اسلامی کار واریز شد. بی هیچ ملاحظه ای طرفین همدیگر را به آلت دست جمهوری اسلامی و مشخصا خانه کارگر متهم کردند. خواننده ای بی خبر از همه جا اگر با آن متن های که منتشر شد روبرو میشد وحشت ورش میداشت که چگونه همه ملعبه دست تشکیلات دولتی سرکوبگر هستند و خودشان خبر ندارند! همه طرفهای درگیر چشم شان را به روی همه چیز بسته بودند و به راحتی تمام تلاشها و زحمتهای تاکنونی را با خانه کارگری خواندن آنها، به فنا دادند.

آنچه که اتفاق افتاد فقط بیان کننده یک چیز است، جان سختی روشها و اندیشه های چپ سنتی در جنبش کارگری است که در این ماجرای اخیر سندیکای شرکت واحد به عیان خودش را نشان داد. آنچه که مهم شد نه سیاستها طرفین بلکه شخصیت فردی افراد درگیر بود. شاهد بودیم به شیوه های که بورژوازی همیشه سعی دارد زیر پای شخصیتهایش را خالی کند، مانند جاسوس خانه کارگر بودن، همکار نیروهای امنیتی، تا اینکه چطور توانسته است یکی برود اروپا و گل سر سبد شان دچار فساد اخلاقی است همه اتهاماتی که به زشت ترین شکلی به سوی همدیگر پرتاب کردند. البته که تو دعوا حلوا پخش نمی کنند، بحث هم، اما بحث اخلاقی نیست بلکه نتیجه این بود که دو طرف اصلی ماجرا در پی یک سیاست بودند، برای همین نقدی سیاسی به همدیگر نداشتند بلکه اتهام زنی اخلاقی  محور اصلی اختلافات شده بود.

تلاش برای کار قانونی، اساس سیاست طرفین است و اینکه میخواهند با مجوز قانونی و بر اساس قانون کذایی حکومت که گویا در آن انجمن های صنفی به رسمیت شناخته شده است و سندیکا در همین چهارچوب قابل تعریف است فعالیت کنند. برای همین اقدام جمهوری اسلامی برای دعوت اشخاص معینی برای مذاکره با نمایندگان سازمان جهانی کار موجب چنین اختلاف شدیدی شده است چرا که هر طرف خودش را محق میداند که در چهار چوب قوانین سرمایه داری فعالیت کرده است. برای همین کسی نمی توانست به نقد سیاستهای طرف مقابلش بپردازد چون اساسا حرف متفاوتی نداشت و ندارند. جنبش سندیکای اساسا مدعی بحث حقوقی صرف میان کارگر و کارفرما است و جنبش سندیکایی وظیفه اصلی خود را آموزش راههای قانونی به کارگران میداند که چگونه در چهارچوب قانون موجود کارگر بتواند حقی را مطالبه کند و این را هم جمهوری اسلامی اساسا قبول ندارد برای همین به شدت با هر تشکیلات کارگری مستقلی برخورد بی رحمانه ای دارد،البته این اصلا عجیب نیست؛ عجیب اینجاست که فکر میکنند با تکیه بر همین قوانین میشود تغییر اساسی در زندگی کارگران ایجاد کرد. بحث بر سر “امکان گرایی” نیست، که همه کارگران و ایضا فعالین کارگری از سر همین امکان گرایی دست به کوشش میزنند اما آنجا که فکر میشود قانون حاکم امکاناتی فوق العاده ای دارد که اجرایی نشده و باید تلاش کرد که اجرایی شود و بدین وسیله کارفرما و دولت را در منگنه گذاشت بحث دیگری است که منشا آن جای دیگری است. منشا آن به این بر میگردد که اساسا از موقعیت واقعی طبقه کارگر تعریف درستی در کار نیست.

در نوشته های دیگر من اشاره کردم که کارگر و فعال کارگری به امری قدسی در نزد چپ سنتی تبدیل میشود و اساسا نمیشود گفت بالای چشم کارگر و فعال کارگری ابرو است! تمام اهمیت طبقه کارگر به زحمتکش بودن او تقلیل پیدا میکند. پینه دست کارگران مهم تر از اقدام عملی مبارزاتی او میشود. کار کارگر به عنوان سرچشمه تولید ثروت جامعه مورد قبول است اما این گویا امتیاز خاصی است که کارگر صاحب  قدوسیت میکنند مانند پرستش خدا به عنوان خالق همه هستی. موقعیت اجتماعی کارگر نه از سر اینکه میتواند با مبارزاتش به رهایی انسان منجر شود بلکه این موقعیت به مقامی تنزل پیدا میکند که فقط میشود به حال کارگر دل سوزاند که چنین مورد بی مهری و بی توجهی از سوی “مقامات مسئول” است. سکونت در محلاتی که از هیچ گونه امکاناتی برخوردار نیست گویا امتیازی است که کارگر از آن برخوردار است و اگر قرار باشد این محلات دارای همه گونه امکانات باشد گویا کارگر را دچار فساد میشود. فقر کارگر موجب فضیلت خوانده میشود و کارگری که در فقر غرق باشد قابل ستایش بیشتر. کارگری که شکنجه شده و زندان مخوف جمهوری اسلامی را تحمل کرده باشد که گویایی فداکاری شخص است که آنرا ناخواسته از سر گذرانده و همیشه مورد اعتراض هر انسان شریفی است و مقاومت در این شرایط واقعا سزاوار ستایش است اما همین امر هم گویا سبب برتری معینی است. سیاست و عمل او ملاک نیست بلکه شرایطی که از سر گذرانده کافی است که باید طرف مخالفش سکوت کند. در ماجرای که سندیکای شرکت واحد از سر گذراند این سابقه مبارزاتی اسباب منت بود نه سبب افتخار. و این ها همه نشانه نفوذ معین چپ سنتی بر جنبش کارگری است.

این ها نشانه جدال گرایشات در درون جنبش کارگری است. گرایش دیگری از جنبش کارگری دارد کار خودش را میکند و ما شاهدیم که چگونه در خوزستان شعله های درخشان آن جلوه گری میکند. خوشبختانه همانگونه که در ابتدا یادآور شدم هئیت مدیره کنونی سندیکای شرکت واحد فراخوانی برای تشکیل “مجمع عمومی مستقل” داده و تلاشش را روی این موضوع متمرکز کرده است. هر چند دیر شد اما بهرحال قدم در جهت درستی است به شرطی که تلاش برای جلب کارگران صرفا به سابقه مبارزاتی افراد تکیه نداشته باشد بلکه باید به روشنی سیاستها مشخص و روشن مطرح شود. و در این برهه از زمان با اتکا به مبارزات کارگران در سراسر کشور و بخصوص آنچه که در خوزستان میگذرد میشود سیاستهای رادیکال تری مطرح کرد، و این شرط موفقیت است. و اگر تلاش صرفا به این ختم شود که اعضای سابق سندیکا را جاسوس خوانده شوند چیزی اساسی تغییر نخواهد کرد. مسئله طرد سیاستها دولت جنایتکار است که به این واسطه افراد مدافع این سیاستها جای در میان کارگران برای خود پیدا نخواهند کرد. امروز یک نفر به عنوان جاسوس شاید بشود ایزوله اش کرد اما وقتی نفس سیاست که چنین افرادی را میطلبد وجود داشته باشد یکی دیگر، در زمان دیگر فرصت ظهور خواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *