اسماعیل بخشی، نماینده معترض کارگران هفت تپه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه حکومتی شرق در روز ٣ شهریور گفت: “نظام، نظام سرمایه داری است و کارگر باید بمیره” او با بغضی در گلو ادامه داد: “ما چنگ میزنیم به دیوار، کسی نیست صدامان را بفهمه، خوابند…چهار تا کارگر هفت تپه خودشان را آتیش زدند برای یک(میلیون) و دویست، لعنت به این زندگی، آقا بیاید ما را دار بزنید، من به قرآن به دار راضیم. چه زندگیه؟” این حال و روز “نماینده کارگری” است که میداند چشم همه همکارانش به اوست. احساس مسئولیت سنگین در قبال زندگی مردمانی که کار میکنند و آخر سر هیچی ندارند. مشاهده میکنند تمام هست و نیست شان را دارند غارت میکنند. پلیس و گاز اشک آور و باطوم و زندان، جواب کارگری است که زندگی اش را میخواهد. اسماعیل بخشی بار سنگینی بر دوش میکشد اما توان بر دوش کشیدن این بار را از همان کارگران گرسنه ای میگیرد که عزم کرده اند با چنگ و دندان از هست و نیست خود دفاع کنند. در سخنانی دیگر اسماعیل بخشی تاکید کرده است شوراهای مستقل کارگری چاره کار است ( که در هفت تپه تشکیل شده)؛ شورا باید نظارت کند بر اعمال سرمایه دارو اعوان و انصارش. اسماعیل و همکارانش به درست دریافتند که چرخش کارو تولید درهفت تپه به همت زحمت خودشان است برای همین تصمیم گرفتند نگذارند هفت تپه نابود شود. اسماعیل بخشی و کارگران هفت تپه شایسته بیشترین حمایت هستند. صدای این کارگران باید در سراسر جهان منتشر شود. به لطف امکانات امروز در لحظه صدای این کارگران به گوش مان میرسد باید این صدا بلندتر و بلندتر بخش کرد تا کارگران هفت تپه احساس تنهای نکنند. باید دست این کارگران در دست کارگران فولاد اهواز گذاشت، در دست کارگران سراسر کشور گذاشت. اسماعیل بخشی باید بیشترین از اینها احساس قدرت کند تا محکم تر به کاربدستان حکومت بگویید:”بی لیاقتها،خاک بر سرتان!”
روباه صفتان
شخصیتهای جمهوری اسلامی چه در قدرت باشند چه درغضب حکومت در مغلطه کردن و طلبکار کاربودن عین هم هستند. ابوالحسن بنی صدر افتخاراول و آخرش این است که اولین رئیس جمهور اسلامی ایران بوده و مدام هم تاکید میکرد که ١١ میلیون رای دارد و یک زمانی هوا ورش داشت و فکر میکرد که دنیا زیر نگین انگشتری ریاست جمهوری ایشان است ( ظاهرا ژن مرغوب ایرانیان در قدرت، یک جورهای تمایل به پادشاه بودن دارند!) و فکر میکرد با یک تشر ایشان همه ماست ها را در کیسه میکنند داد زد :” شورا و پورا مالیده ست، برو کار کن جانم!” البته ایشان اکنون منکر اینگونه صحبتها و رفتارها هستند و مدام در توهم این بسر میبرند که از همان اول که بوسه بر دست خمینی زد در اپوزیسیون آقا(خمینی) قرار داشتند، بگذریم. ایشان در کامنتی یادشان آمده :” کارگران دستمزد نمی گیرند، اعتراض میکنند، دستگیر و اخراج میشوند.غول گرانی زندگیشان را تهدید میکند. با رژیم و کارفرمایانی رویارویند که جز زور، راهکاری نمیشناسند.چاره را در خودسوزی میبینند. اما چاره آن است که متحد شوند و نیروی محرکه جنبش همگانی بگردند.”
چقدر بدبخت شدیم که بنی صدر باید ما (کارگران) را دعوت به متحد شدن کند! البته قضیه درست برعکس است. این از سر بدبختی همین عالی جنابان است که مجبور شدند به کارگران اشاره کنند. چندین سال است که کارگران بر علیه گرسنگی دست به مبارزه زده اند و نشان داده اند که چاره را در خودسوزی نمی بییند. جناب بنی صدر نمی خواهد و اصلا مایل نیست که کارگر در صف مبارزه ببیند. ایشان یادشان رفته به عنوان رئیس جمهور این حکومت فرمان به ارتش داد که چکمه هایشان را از پا در نیاورند تا زمانی که شوراهای مردمی را سرکوب شود. اکنون مبارزات کارگران آنقدر قوی و قدرتمند است که جنبش اعتراضی جاری در دی ماه ٩٦ از آن شعله کشید. بنی صدر اگر مجبور نمی شد هیچگاه به کارگران اشاره نمی کرد چون ایشان به عنوان یکی از کارگزارن سرمایه تماما به فکر لابی کردن است تا جابجایی در آن بالا صورت گیرد قبل از آن که سیل انقلابی مردم راه بیفتد. ایشان یک بار به عنوان کسی که در ریاست جمهور این حکومت نقش داشته قدرت شوراها را حس کرده است. ترس از همین قدرت است که بنی صدر وادار کرده است چند کلامی از کارگر بگوید.
خاموشی گزیدگان
بیش از یک هفته است که کارگران هفت تپه، کارگران فولاد اهواز پرچمدار دوره جدیدی از مبارزات کارگران شده اند و به صراحت از شوراهای کارگری و مردمی گفته اند که چاره کار این است. اما دریغ از یک کلام از همه کسانی که خود را مدافع کارگر میدانند و همیشه حاضر و آماده اند که به زعم خودشان “نقطه ضعف های مبارزه کارگران” را تک به تک با حوصله و مفصل بشمارند. اما دریغ از یک اشاره به مبارزات جاری این دو بخش از جنبش کارگری. دلیل اش بسیار روشن است چون کارگر در اینجا دارد قدرت خود را نشان میدهد چون کارگر دارد به “جنبش همگانی” افق را نشان میدهد که شوراها راه حل هستند. چون شوراها وسیله اعمال اراده توده کار کن(مردم) هستند.
این خاموشی از سر رضایت نیست. کسانی که برای شعاری( مرگ بر کارگر درود بر ستمگر) که از سوی کارگران داده شد، خودش را از ته پیرهن بیرون کرد که وای روزگار کارگر سیاه شد. و این چپ فکر میکند مچ گرفته است و فورا تفسیر کرد که این خودزنی جنبش کارگری است. اکنون که کارگران به صراحت شوراها راپیش کشیدند و در هفت تپه دست به تشکیل آن زدند لام تا کام هیچی نمی گویند. چرا بگویند؟ ایشان همیشه کارگر را درموضع ضعف میخواهند تا نصیحتها و ملامتهایشان را روی سر کارگر خراب کنند. آنانی که همیشه خدا کارگر را ضعیف شمردند و مبارزاتشان را عملا آب در هاون کوفتن شمردن، ساکتند؛ چون تعرضی بودن جنبش کارگری به مذاق ایشان خوشایند نیست. جز دو تشکیلات کارگری در حمایت از مبارزات هفت تپه که بر امر شوراها تاکید کردند بیانیه دادند بقیه اما خاموش هستند. شما هر چقدر بیشتر در اینترنت جستجو کنید کمتر از ایشان اثری (جز انعکاس خبر اعتصاب کارگران و برخی از قول ایلنا!) خواهید یافت ؛ دوستان که مدعی فعال کارگری بودن هستند که مجبور شده اند در خارج از کشور فعالیت کنند، کجایند؟ دوستان چرا ساکت هستید؟ شاهد بودیم که فلان فعال کارگری در همین هفت تپه ( رضا رخشان) تا قبل از اخراجش از سندیکای کارگران هفت تپه که تمام مطالب در دفاع از یک بخش از این حکومت (باند احمدی نژاد) و خفت دادن کارگران بود به سرعت منتشر میکردند الان گویی اصلا اسماعیل بخشی نامی اصلا وجود ندارد. شاید او از سندیکا میگفت و یا از تلاش از راههای قانونی برای رسیدن به حق کارگران اینچنین او و به طبع آن کارگران هفت تپه مورد بی مهری این دوستان قرار نمی گرفتند. به قول مصطفی صابر “این چپ خودش را هیچکاره میداند”، برای همین وقتی کارگر حرفی دارد و در میدان است ایشان برای خود وظیفه ای قایل نیستند. ایشان مبارزات کارگران را تدافعی خوش دارند تا تو سر کارگر بزنند: چرا تدافعی است!
زنده باد شوراها
اما ” کارگران برای دفاع از زندگی خویش، برای خلاصی از شر سرمایه داران انگل و مفتخوری که حتی حقوق توافق شده کارگر را هم در این مملکت بالا میکشند، به ضرورت تشکیل شوراهای مستقل برای نظارت و کنترل و اداره کارخانه رسیده اند. شوراهای مستقل یعنی اعمال اراده مستقیم مردم در اداره کل جامعه! شوراها یعنی کارخانه و محله و شهر و کل جامعه بدست خود مردم اداره شود.” در فرایند مبارزات جاری مردم ایران شعار زنده باد شوراها اکنون باید در راس جنبش انقلاب مردم قرار گیرد و این به همت کارگران هفت تپه و فولاد اهواز دارد اتفاق می افتد. “شوراهای مستقل یعنی اعمال اراده مستقیم مردم در اداره کل جامعه! شوراها یعنی کارخانه و محله و شهر و کل جامعه بدست خود مردم اداره شود. تشکیل شوراهای مستقل یعنی جارو کردن بساط دزدان و چپاولگران حاکم. یعنی جمع کردن بساط پاسدار و پلیس و کل نیروهای مسلح و بوروکراتیک!” شعار زنده باد شوراها بغضی است که سالیان دراز در گلو توده کارکن جامعه ایران مانده است و اکنون این بغض میخواهد بترکد و فریادی باشد که ” انقلاب آتی ایران میتواند الگوی آزادترین و انسانی ترین و برابرترین جامعه را به مردم دنیا نشان دهد. ”