جنگ رژیم و جنگ مردم- حمید تقوایی

بر مبنای سخنرانی در سی و سومین سالگرد حزب در ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴، ۱۰ آذر۱۴۰۳

خیلی خوش آمدید. خوشحالم که فرصتی پیش آمد تا در خدمت شما باشم و بحث و گفتگویی داشته باشیم. این مراسمی است به مناسبت سی و سومین سالگرد تشکیل حزب کمونیست کارگری ولی من نمی‌خواهم به تاریخچه حزب بپردازم بلکه می‌خواهم در بحث حول موضوعی که برای این جلسه انتخاب کرده‌ایم یعنی “جنگ رژیم و جنگ مردم” صحبت کنم و بر این متن نقش و جایگاه حزب را هم نشان بدهم. 

 اجازه بدهید از جنگ میان بالایی‌ها شروع کنیم.

۱ – جنگ رژیم

می‌دانیم جمهوری اسلامی یک محور جنگی است که الان بیش از ۱۴ ماه است در خاورمیانه جریان دارد. اولین نکته این است که این جنگ کاملاً به موضوع دوم یعنی جنگ مردم مربوط می‌شود. این دو موضوع از هم جدا نیستند. اساساً ضرورت و کاربرد ضدآمریکایی – ضداسرائیلی‌گری حکومت از همان بدو روی کار آمدن این رژیم مقابله با مردم در خود ایران بوده است.  

من همیشه گفته‌ام خمینی با شعار مرگ بر شاه سوار انقلاب شد و با شعار مرگ بر آمریکا انقلاب ۵۷ را کوبید. و این مرگ بر آمریکا ادامه پیدا کرد و تبدیل شد به استراتژی حکومت. غرب‌ستیزی به معنای ضدیت با هر نماد تمدن و مدنیت و هر دستاورد فرهنگی و هنری و علمی پیشرو، تبدیل شد به هویت حکومت. جمهوری اسلامی با پرچم “آمریکا شیطان بزرگ است” خود را علیه این دستاوردها تعریف کرد. انهدام”رژیم اشغالگر قدس” و به دریا ریختن اسرائیل هم مکمل این آمریکاستیزی بود.

مسئله اسرائیل از سر فلسطین وارد رجزخوانی‌ها و رتوریک جمهوری اسلامی شد. اگر یادتان باشد در همان جنگ عراق شعار رژیم، فتح قدس از طریق کربلا بود. به این معنا جنگی که امروز از زاویه دید رژیم بر سر قدس است سابقه‌اش به ۴۴ سال قبل و جنگ با عراق می‌رسد. به دنبال جنگ عراق که هشت سال به طول انجامید و قربانیان زیادی گرفت تنش جنگی و گفتمان خصومت با اسرائیل و با آمریکا به جزء نهادینه سیاست منطقه‌ای رژیم تبدیل شد.یک تخاصم و تنش مداومبین جمهوری اسلامی با “شیطان بزرگ” و “اشغالگران قدس”.جنگ ایران و عراق هم مانند جنگ امروز کاملاً به شرایط سیاسی آن زمان ایران و سرکوب مردم مربوط می‌شد. در آن دوره جنگ ایران و عراق جنگی بود علیه ادامه انقلاب ۵۷؛ نه فقط از نظر رژیمصدام بلکه از نظر ارتجاع تازه به‌قدرت‌رسیده در ایران هم.

رژیم بدون جنگ با عراق نمی‌توانست انقلاب ۵۷ را که همچنان ادامه داشت در هم بکوبد و قدرت خود را تثبیت کند. تبیینی که ما، سازمان اتحاد مبارزانکمونیست که در ادامه به حزب کمونیست کارگری تبدیل شد، از جنگ ایران و عراق داشتیم این بود که این جنگی است علیه انقلاب. جنگی است علیه ادامه انقلاب. 

ببینید در انقلاب ۵۷ مردم با خواست‌هایی با امیدهایی، با یک توقعات و انتظاراتی حکومت دیکتاتوری سلطنتی را انداخته بودند اما بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی دیدند نه‌تنهاخواست‌هایشانمتحققنمی‌شود بلکه وضع دارد بدتر می‌شود. هنوز جمهوری اسلامی یک ماه نبود به‌قدرت‌رسیده بود که زنان به خیابان آمدند و شعار دادند “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”. و از همان موقع معلوم بود که این رژیم نماینده آن خیابان نیست. آن خیابانی که علیه شاه ایستاده بود مثل امروز آزادی می‌خواست، رهایی می‌خواست، جامعه مدنی و تمدن می‌خواست، برابری می‌خواست، و کسانی که به اسم آن انقلاب آمدند روی کار درست برعکس، ارتجاع به معنی لغوی و تقویمی کلمه، یعنی مناسبات فوق ارتجاعی اسلام۱۴۰۰ سال قبل را نمایندگی می‌کردند. 

اینکه چطور دنیا رفت پای اینها، چطور خود طبقه حاکمه ایران که در برابر انقلاب آچمز شده بود و همچنین دولت‌های غربی که نگران پیوستن ایران بعد از شاه به کمپ شوروی بودند، یک عده آخوند متحجرکپک‌زده را از حجره‌های قم و مشهد و نجف بیرون کشیدند و به جلو راندند، خود داستاندیگری است. از دید طبقه حاکم ایران و دولت‌های غربی خمینی راه‌حلی بود برای مقابله با “خطر” چپ و کمونیسم در ایران.

به‌این‌ترتیب جنبشی شکل گرفت که ما در ادبیات حزبی به اسم جنبش اسلام سیاسی به آن رجوع می‌کنیم. این جنبش وجه شاخصشغرب‌ستیزی است. جنبشی که غرب با هدف مقابله با شوروی – در ایران و در افغانستان آن زمان -به جلو رانده بود در ادامه خاری در چشم خودش شد. تبدیل شد به جنبش فوق ارتجاعی که در برابر آنچه غرب با آن تداعی می‌شد، دموکراسی و تمدن و حقوق بشر و غیره، با پرچم اسلامی ایستاده بود. این جنبش دو شاخه داشت اسلام نوع طالبان که منشئش مجاهدین افغانستان بود. این شاخه مستقیماًدست‌سازپنتاگون و سیا بودند برای مقابله با شوروی که آن زمان در افغانستان حضور داشت. شاخه شیعی‌اش هم خمینی بود که معرف حضورتان هست. 

حالا به‌اصطلاح  Fast Forward  کنیم بیاییم به شرایط امروز. امروز جنگ دیگری در جریان است که ظاهراً جمهوری اسلامی از کنار واردش شده است.

تا قبل از حمله حماس به اسرائیل در اکتبر سال گذشته و شروع جنگ اخیر در خاورمیانه، برای جمهوری اسلامی اسرائیل‌ستیزی و آمریکاستیزیاساساً یک موضع بود، یک رتوریک بود، یک هویت‌بخشی سیاسی به خودش و به جنبشش بود. اهرم عملی این گفتمان سه محور داشت: تجهیزات موشکی و پهپادی رژیم، نیروهای نیابتی یا همان نیروهای تروریست اسلامی که رژیم آنها را “محور مقاومت” می‌نامد، و تهدید سلاح هسته‌ای. برای رژیم اینها اساساً ابزار اعمال فشار و امتیازگیری بودند و نه نیروهایی برای جنگ و درگیری نظامی تمام‌عیار با اسرائیل و یا آمریکا. جمهوری اسلامی با اتکا به این سه اهرم می‌توانستمانور بدهد، در کشورهایمنطقه اعمال‌نفوذ کند، و آنها را برای امتیازگیری و گروکشی از غرب به‌کار بگیرد. با اتکا به همین اهرم‌ها بشار اسد را، به کمک روسیه، بر سر قدرت نگه داشتند که این هم دارد از دست می‌رود،و با همین نیروها توانستند در عراق به حشدالشعبی که الان جزئی از نیروی سرکوب دولت عراق است، شکل بدهند و با خیزش مردم در آن کشور مقابله کنند و غیره. مهم‌ترین محور این نیروها حزب‌الله بود که از همان روز اول ساخته‌وپرداخته جمهوری اسلامی بود.

امروز این نیروها تقریباًبه طور کامل خنثی شده و کارایی خود را ازدست‌داده‌اند. حماس و حزب‌الله ضربات مهلکی خورده و کاملاً تضعیف شده‌اند و حکومت اسد هم دارد سقوط می‌کند.

جنگ تروریست‌ها بعد از ۱۱ سپتامبر

یک نقطه اوج جنبش اسلام سیاسی حمله به برج‌هایدوقلو نیویورک در ۱۱ سپتامبر ٢٠٠١ بود. به دنبال این حمله، آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرد و دوره‌ای آغاز شد که حزب ما آن را دوره جنگ تروریست‌ها نامید. تروریست‌های اسلامی در برابر تروریسم دولتی آمریکا که بوشیسمآن را نمایندگی می‌کرد. به‌این‌ترتیب آنچه بذرش در افغانستان و ایران اساساً برای مقابله با شوروی کاشته شد تبدیل شد به یک جنبش تروریستی بین‌المللی که حتی پایتخت‌ها و شهرهای اروپا و آمریکا از آن در امان نبودند.

در آن زمان مسئله آمریکا این بود که می‌خواست به رهبر بلامنازع جهان تک‌‌قطبی بعد از جنگ سرد تبدیل بشود. آمریکا باید بعد از فروپاشی شوروی به کمپ غرب معنا و علت وجودیمی‌داد. چون وقتی کمپ شوروی مضمحل شد دیگر معلوم نبود کمپ غرب چه‌کاره است. پیمان ورشو درهم‌شکسته و پیمان ناتو هم علت وجودی خود را ازدست‌داده بود. در این شرایط اسلام سیاسی به‌عنوان دشمن جدید معرفی شد. به یاد دارید که بوش گفت باید با محور شر بجنگیم و جمهوری اسلامی را یک رکن این محور دانست. به‌این‌ترتیب اسلام سیاسی تبدیل شد به کیسه‌بوکس کمپ غرب و مشخصاً آمریکا برای تثبیت هژمونی خودش در جهان بعد از جنگ سرد. با این ادعا که من ژاندارم دنیا و آقای دنیا هستم و دولت می‌آورم و می‌برم واگر موردپسندمن نباشند خاک کشورها را به توبره می‌کشم. بوش پدر و بوش پسر پشت این سیاست بودند.

این سیاست مدت‌ها قبل از اینکه وارد این جنگ اخیر ۱۴ماهه بشویم شکست خورده بود. اگر یادتان باشد اوباما به الاهرام در مصر رفت و خطاب به نیروهای اسلامی گفت مشتتان را باز کنید تا با هم دست بدهیم. و بعد در جریان انقلابات بهار عرب گفت مندر صندلی عقب می‌نشینم و دررابطه‌با انقلاب مصر گفت در طرف درست تاریخ می‌ایستم. این را مقایسه کنید با استراتژی دولت آمریکا در دوره بوش‌ها که حزب ما آن راهژمونی‌طلبیمیلیتاریستی آمریکا می‌نامید.ماشین جنگی آمریکا در عراق به‌گل‌نشسته بود (در زمان بایدن در افغانستان هم چنین شد) و دیگر رجزخوانی‌های بعد از جنگ سرد معنای واقعی نداشت. آن رجزخوانی‌هافروریخت و از ابتدا هم معلوم بود به جایینمی‌رسد.

از سوی دیگر روسیه هم که در مقطع فروپاشی دیوار برلین مشغول خانه‌تکانی بود و در سیاست بین‌المللیجایی نداشت خودش را بازسازی کرد، پوتین میخ خودش را کوبید و الیگارشی مالی روسیه خودش را تثبیت کرد و بلوک تازه‌ای از روسیه و چین و نیروهای اسلامی سیاسی در برابر غرب تشکیل شد. 

جنگ تروریستی در منطقه

در متن چنین شرایطی بود که در اکتبر سال گذشته با حمله حماس به اسرائیل، دولت نتانیاهو از آمریکا و از غرب چراغ‌سبز گرفت که می‌تواند هجوم گسترده‌ای را به نوار غزه شروع کند.

اسرائیل از زمین و هوا حمله کرد، ترور کرد، مردم زیادی را کشت ولی سران حماس و حزب‌الله را هم کشت. موشک‌پرانی‌هایی بین جمهوری اسلامی و اسرائیل شد ولی بازنده این جنگ قبل از همه جمهوری اسلامی است.به‌خاطر اینکه اولاً آن رتوریک شیطان بزرگ و نابودی رژیم اشغالگر قدس اهرم‌های عملی خود را از دست داد. رژیم می‌توانست این رجزخوانی‌ها را بکند بدون اینکه هزینه‌ایبابتش بپردازد. حماس و حزب‌الله و حوثی و غیره اجازه می‌دادند که خامنه‌ای و دیگر مقامات رژیم علیه آمریکا و اسرائیل منبر بروند. در جنگ ۱۴ماهه این نیروها از دست رفتند و این هم روشن شد که موشک‌پرانی‌های جمهوری اسلامیاز لحاظ نظامی کارکرد و ارزشی ندارند.

 جمهوری اسلامی همیشه ادعا کرده بود که حماس و حزب‌الله سپر تأمین امنیت ایران هستند. و اسرائیل برای حمله به ایران باید از روی آنها بگذرد. اسرائیل از آنها گذشت و به مراکز نظامی رژیم حمله کرد. و به‌این‌ترتیبتمام مایملک عملی و زمینی رژیم دود شد و به هوا رفت. جمهوری اسلامی هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که چنین اتفاقی بیفتد.

امروز حتی شبهی از حماس و حزب‌الله قبلی باقی نمانده است. آخرین اتفاق پیمان آتش‌بس بین حزب‌الله و اسرائیل در همین هفته قبل بود که در واقع پیمان تسلیم حزب‌الله بود به خواست‌های اسرائیل مبنی بر عقب‌نشینی از مرزهای آن کشور و ایجاد یک منطقه حائل با حضور ارتش لبنان و نیروهای سازمان ملل، توقف موشک‌پرانی‌هایحزب‌الله و حتی ممنوعیت تسلیححزب‌اللهبه‌وسیله جمهوری اسلامی از طریق سوریه.قرارداد می‌گوید عملکرد حزب‌الله به این مفادتا ۶۰ روز تحت‌نظر قرار می‌گیرد و اگر رعایت نشد حمله اسرائیل دوباره شروع خواهد شد. بخش زیادی از تجهیزات موشکی حزب‌الله از بین رفت، رهبرانش تا رده دوم و سوم کشته شدند و بالاخره ناگزیر شد به چنین قراردادی تن بدهد. حال جمهوری اسلامی بدون هیچ حائلی در برابر حکومتی قرار گرفته است که از نظر نظامی ده‌ها درجه از او قوی‌تر است.

در استراتژی جمهوری اسلامی قرار نبود این‌طور بشود. من فکر می‌کنم حتی بحث جانشینی که این روزها در میان حکومتی‌هادرگرفته و مجتبی خامنه‌ای را با بن سلمان مقایسه می‌کنند که ظاهراًقرار است بیاید و با فساد مبارزه کند و غیره همه از زور درماندگی و بیچارگی حکومت است.بعضی‌هامی‌گویندخامنه‌ای پیر شده و مرگش قریب‌الوقوع است و به این خاطر بحث رهبری مطرح شده. ممکن است این هم یک فاکتور باشد ولی اصل قضیه این نیست. اصل موضوع این است که خامنه‌ایاز نظر سیاسی مرده است. استراتژی تثبیت خود از طریق آمریکا و اسرائیل‌ستیزیبه کمک نیروهای نیابتی و تجهیزات موشکی و پهپادیکاملاً شکست خورده است و خامنه‌ایبه‌عنوانمعمار و چهره این استراتژی ورشکسته شده است. حالا اسرائیل می‌گوید بعد از تسویه‌حساب با حزب‌الله و حماس می‌خواهد روی جمهوری اسلامی متمرکز بشود.این وضعیت رقت‌باری است که رژیم به آن دچار شده است.

تا آنجا که به خاورمیانه برمی‌گردد این شرایط یک دوره تخاصم مذهبی بین اسرائیل و نیروهای اسلامی را به پایانمی‌رساند. بله، مسئلهبی‌حقوقی و آوارگی میلیون‌ها مردم فلسطین که ریشه جنگ‌ها و تخاصمات و ناآرامی خاورمیانه در هشتاد سال اخیر بوده است تغییری نکرده و همچنان لاینحل مانده است. اما نیروهای دو طرف جنگ جاری در خاورمیانه نه‌تنهاامرشان حل این مسئله نیست بلکه خود جزئی از صورت‌مسئله هستند. 

 اجازه بدهید این نکته را بیشتر توضیح بدهم.

فاز تازه در جنگ اعراب و اسرائیل

جنبش اسلام سیاسی گرچه از سر انقلاب ایران و مقابله با شوروی در افغانستان و اساساً با معماری غرب شروع شد ولی روی مسئله فلسطین سوار شد و تلاش کرد حول مقابله با اسرائیل به خود توجیه و حقانیت بدهد. همانطور کهگفتم در جنگ ایران و عراق شعار رژیم فتح قدس از طریق کربلا بود. یعنی از طریق عراق می‌خواهیم اسرائیل را بزنیم. این گرچه یک شعار توخالی بود ولی بیانگر استراتژی‌ای بود که رژیم تا امروز دنبال می‌کند. این قضیه به‌اصطلاح سنگ به سینه‌زدن برای مردم فلسطین از طریق یک نیروی تروریستی اسلامی که طرح دو دولت را قبول ندارد مائده آسمانی بود برای حکومت اسرائیل. برای امثال نتانیاهو و حزب لیکود. اینها کسانی بودند که امضاکنندگان طرح دو دولت در پیمان اسلو را ترور کرده بودند. یک پیرو حزب لیکود بود که شیمون پرز را ترور کرد. انور سادات هم به‌خاطربه‌رسمیت‌شناسی اسرائیل بر مبنای طرح دو دولت، به‌وسیلهاخوان‌المسلمین، که پایه‌گذار حماس بود، ترور شد. اینها به معنی مستقیم و لغوی کلمه ترورکنندگان طرح دو دولت هستند.

مسئله فلسطین اگر بخواهد به شیوه انسانی حل بشود اولین گامشعملی‌شدن طرح دو دولت است. به‌رسمیت‌شناسی دولت مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل. وقتی اسلام سیاسی گفت که این را قبول ندارم و اسرائیل را باید ریخت به دریا، حزب لیکود همبا پرچم دفاع از موجودیت کشور اسرائیل در مقابل تروریست‌هامیدان‌دار شد. جواب های، هوی است. در میان بالایی‌هاجواب کسی که با پرچم اسلام می‌خواهد اسرائیل را نابود کند پرچم یهودیت است با گفتمان نابودی فلسطین و هر نوع سرزمین فلسطینی.

جنگ اعراب و اسرائیل بر سر مسئله فلسطین با تشکیل اسرائیل بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد و همیشه صورت‌مسئله‌اشبازگرداندنمیلیون‌ها آواره فلسطینی به خانه و زندگی‌شان بوده است. و دقیقاً همین امر هم از جانب نیروهای اسلامی و هم راست افراطی اسرائیل که در چند دهه اخیر دو طرف این مقابله تاریخی قرار گرفته‌اندتماماً به حاشیه رانده شده و جای خود را به جنگ میان ارتجاعی‌ترین نیروهای مذهبی از هر دو سوداده است. آنچه بسیاری از تحلیلگران و حتی اغلب نیروهای چپ ضد اسرائیلی نمی‌بینند این واقعیت مهم است که لیکود و نتانیاهو، و در سوی دیگر خامنه‌ای و حسن نصرالله لازم و ملزوم همدیگر هستند. دوروی یک سکه‌اند. همدیگر را توجیه می‌کنند و به یکدیگر دلیل وجودیمی‌دهند.

تا قبل از سر بلندکردن اسلام سیاسی اسرائیل از نظر تبلیغی – سیاسی در سرکوب جنبش فلسطین موضعی تدافعی داشت. نمی‌توانستسیاست‌هایش را توجیه کند. مردمی را از سرزمینشان آواره کرده‌اند و حق‌خواهی‌شان را با بمب و توپ و تانک می‌کوبند. این حتی در خود جامعه اسرائیل کمترین توجیه و حقانیتی ندارد. اما به میدان آمدن اسلام سیاسی این شرایط را عوض کرد. الان اسرائیل مدعی است که دارد از دموکراسی غرب در برابر تروریسم اسلامی که می‌خواهد دنیا را به ۱۴۰۰  سال قبل ببرد دفاع می‌کند. به‌این‌ترتیب دولت اسرائیل حق‌به‌جانب شد و سیاست‌های ضد فلسطینی‌اش توجیه پیدا کرد. و مسئله فلسطین کلاً کنار رفت. طرح دودولت تبدیل شد به پیمان ابراهیم که هیچ ربطی به حقوق فلسطینی‌های آواره ندارد. این پیمان سازشی است بین حکومت‌های کشورهای عربی با دولت اسرائیل.

این رابطه متقابل، این توجیه یکدیگر و دوروی سکه بودن از دید مردم خیلی مهم است؛ از دید جنگ مردم با این نیروها. به‌خاطر اینکه می‌فهمند با یک دشمن طرف‌اند. این‌طور نیست که دولت اسرائیل از سر تمدن‌دوستی و آزادی‌خواهی و دموکراسی‌خواهی و حمایتش از حقوق بشر با اسلامیون می‌جنگد. و یا امر و هدف نیروهای اسلامی احقاق حقوق مردم فلسطین است! این ادعاها پوچ و توخالی است. دولت نتانیاهو به دنبال بیرون‌راندنتمام‌وکمال فلسطینیان حتی از اراضی اشغالی بعد از جنگ ۶ روزه است و نیروهای اسلامی به دنبال برپاکردن جهنمی مثل جمهوری اسلامی در سرزمین فلسطین و کل منطقه. فصل مشترک هر دو هم مخالفت با طرح دو دولت است. 

صورت‌مسئله را تبدیل کرده‌اند به جنگ صلیبی بین اسلام و یهودیت. من چندی پیش، در اوایل حمله اسرائیل به غزه، مناظره‌ای دیدم در تلویزیون بی‌بی‌سی بر سر مسئله فلسطین. یک طرف یک آخوند بود و طرف دیگر یک خاخام و مدرس الهیات در یکی از دانشگاه‌های اروپا. با خودم فکر کردم اگر ۲۰ سال پیش می‌خواستند بر سر مسئله فلسطین بحث کنند از اینها دعوت می‌کردند؟!

در آن دوره رسانه‌ها به سراغ سیاست‌مداران یا صاحب‌نظران سیاسی با گرایشات مختلف، راست یا چپ یا ناسیونالیست و یا لیبرال و غیره، می‌رفتند تا بر سر مسئله واقعی مردم فلسطین بحث کنند و نه بر سر تعابیر مذهبی مختلف از مسئله. اما امروز یک طرف از سرزمین موعود که در تورات به یهودی‌هاوعده‌داده‌شده دفاع می‌کند و دیگری از حق مسلمین بر مسجدالاقصی. ببینید دنیا را به چه قهقرایی برده‌اند.

 کی این بساط را برپا کرده؟ جنبش اسلام سیاسی. اگر اسلام سیاسی عود نمی‌کرد جایی هم برای میدان‌داری راست مذهبی اسرائیل باز نمی‌شد. قرار بود فلسطینیان دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند. یاسر عرفات در پیمان اسلو این کار را کرد. امروز دولت نتانیاهو می‌گوید این کافی نیست. از محمود عباس می‌خواهند که دولت یهودی اسرائیل را به رسمیت بشناسد! این وضعیتی است که این نیروها به وجود آورده‌اند.

به نظر من اتفاقی که در ۷ اکتبر ۲۳ افتاد چهره خاورمیانه را عوض می‌کند. البته مسئله فلسطین با حاشیه‌ای شدن نیروهای اسلامی حل نمی‌شود. تا زمانی که مسئله آوارگی میلیون‌ها فلسطینی وجود دارد منطقه روی آرامش نخواهد دید. نمی‌توانمیلیون‌ها مردم را از سرزمینشان بیرون کرد و گفت آرام بگیرید، اینجا دیگر اسرائیل است و فلسطین هم دیگر وجود خارجی ندارد! چنین چیزی ممکن نیست. در این هشتاد‌ساله ممکن نبوده و تا وقتی این زخم کهنه وجود دارد همچنان خونریزی می‌کند. همچنان جنگ و کشمکش و تخاصم ادامه خواهد داشت.

ولی همین جنگ فازهایی داشته است. فازی بود که الفتح و جرج حبش و نایفحواتمه و یاسر عرفات، در برابر گلدامایر و شیمون پرز و اسحاق رابین قرار گرفته بودند. یعنی شاخه‌هایی از ناسیونالیسم راست و چپ از هر دو طرف. فاز دیگر دوره تقابل ارتجاع اسلامی در مقابل راست افراطی و مذهبی اسرائیل بود. این فاز دوم هم دارد تمام می‌شود. دولت نتانیاهو دارد زیرآب اسلامیون را می‌زند. این یک پیروزی تاکتیکی است ولی از لحاظ استراتژیک دارد زیر پای خودش را هم جارو می‌کند. فکر می‌کنید این جنگ که تمام بشود همچنان حزب لیکود رأی می‌آورد؟ اگر نتانیاهو را محاکمه نکنند شانس آورده است.

۲ – جنگ مردم

اجازه بدهید اینجا به جنگ مردم بپردازیم. نکته اصلی، نقش تعیین‌کننده جنگ مردم است. اگر تحولاتی که در ایران شاهد هستیم کار جمهوری اسلامی را یک‌سره کند آن موقع نه برای امثال حزب لیکود در منطقه جایی می‌ماند و نه برای امثال حزب‌الله و حماس و حوثی و دیگر نیروهای اسلامی. و تازه می‌رسیم به وضعیتی که می‌شود طرح دو دولت، یا هر طرحی که مسئله واقعی مردم فلسطین را آدرس کند، و مسئله آوارگی میلیون‌ها مردم فلسطین را به شیوه‌ای عادلانه و انسانی حل کند، را گذاشت روی میز. طرح دو دولت ازآنجاکه یک‌بار بر سرش توافق شده و آمریکا و اروپا هم با آن موافق است اولین گام عملی برای حل مسئله است.

تا همین‌جا می‌بینید چه رابطه نزدیکی وجود دارد بین درد مردم، و نه فقط مردم ایران بلکه مردم اسرائیل هم، مردم غزه هم، مردم کرانه غربی هم، با کشمکشی که بالای سرشان جریان دارد.

اولاً قربانی جنگ بین بالایی‌ها مردم هستند. بله این جنگ تا حد زیادی زیر پای اسلامیون را خالی کرد ولی به قیمت ۶۰-۵۰ هزار کشته از مردم غیرنظامی عمدتاً در غزه و در لبنان. از زن و مرد و پیر و جوان. به‌علاوه میلیون‌ها آواره دیگر. و همچنین کشتار مردم غیرنظامی در اسرائیل در حمله ۷ اکتبر که جنایتی عامدانه بود. بهای این جنگ‌ها را همیشه مردم داده‌اند. این یک رابطه مستقیم بین جنگ بالایی‌ها و زندگی مردم است و به همین خاطر است که آن را جنگ تروریست‌ها می‌نامیم. اینها حتی قوانین ژنو را در جنگ‌هایشان رعایت نمی‌کنند. نه اسرائیل و نه حزب‌الله و حماس و دیگر نیروهای اسلامی. جنایت نیروهای اسلامی که نیازی به توضیح ندارد. معرف حضورتان هست. کل این دور جنایت اخیر با کشتار نقشه‌مند و عامدانه بیش از ۱۴۰۰ نفر از مردم اسرائیل و گروگان گرفتن بیش از ۲۵۰ نفر از آنان به‌وسیله حماس شروع شد. اما دولت اسرائیل هم که با پاپیون و کراوات آدم می‌کشد دست‌کمی از اسلامیون ندارد. مدرسه و بیمارستان بمباران می‌کنند با این استدلال که حماس در این مراکز حضور دارد، پایگاه و مقر فرماندهی‌اش آنجاست. گیرم این‌طور باشد، اما آیا این مجوز حمله به این اماکن است؟ آیا اگر تروریست‌های اسلامی در تل‌آویو مدرسه یا بیمارستانی را اشغال می‌کردند باز هم با بمب آن اماکن را می‌کوبیدید؟! مسلماً خیر. این را هیچ‌کس از شما قبول نمی‌کرد. اگر این کار را می‌کردید هم مردم اسرائیل و هم کل جهان متمدن مقابلتانمی‌ایستاد.

می‌خواهم بگویم هر دو طرف حتی بر مبنای قوانین ژنو، جنایت‌کار جنگی محسوب می‌شوند. خوشبختانه دادگاه لاهه اخیراً حکم داد که هر دو طرف، نتانیاهو و وزیر جنگش و رهبران حماس، جنایت‌کار جنگی هستند و باید محاکمه بشوند.

این جنبه انسانی مسئله است. بهای جنگ‌ها را مردم می‌دهند. همان‌طور که بهای حمله آمریکا به عراق را بالاخره مردم آن کشور پرداختند.

ولی از جنبه سیاسی هم این جنگ به زندگی و سرنوشت مردم مربوط می‌شود. ازنقطه‌نظر نیروهای اسلامی این جنگبرای تثبیت سلطه خودشان بر منطقه لازم است. برای اسلامیون این جنگ ایدئولوژیک نیست. قدس را نمی‌خواهند رها کنند. اینها حرف است، اینها پروپاگاندای جنگی است، اینها رتوریک است. امرشان این است که خودشان را در قدرت نگهدارند. در ایران و همچنین در غزه و در لبنان و هر جایی که قدرتی به هم زده‌اند.

همانطور که جنگ ایران و عراق جنگی بود که سر انقلاب ایران را برید. در سایه جنگ با عراق توانستند به کردستان حمله کنند، حمله کنند به دانشگاه‌ها، حمله کنند به کارگران و شوراهایشان و کلاً به دستاوردهای انقلاب ۵۷. و تا امروز هم همین است. “خواهرم حجاب تو مشتی است بر دهان شیطان بزرگ”، در واقع مشت جمهوری اسلامی است بر دهان زنان با فحش به شیطان بزرگ! به‌این‌ترتیب جنگی که جمهوری اسلامی ظاهراً در دفاع از قدس و یا هر ادعای پوچی که دارد علیه اسرائیل و آمریکا به راه انداخته در واقع جنگی است علیه مردم. در آن زمان علیه ادامه انقلاب ۵۷ بود و امروز علیه انقلاب عظیمی که علیه خودش آغاز شده است. جنگ علیه اسرائیل ربطی به عقاید و باورهای اسلامی حکومت ندارد همانطور که حجاب و پافشاری بر اینکه حجاب خاکریز اول است ربطی به عقاید اسلامی و اینکه نمایش موی زن حرام است و غیره ندارد. بلکه به‌خاطر این است که زن‌ستیزی اهرم حفظ سلطه حکومت بر کل جامعه است، از زن و مرد. همین‌طور است شعار مرگ بر آمریکا و کلاً غرب‌ستیزی و اسرائیلی‌ستیزی حکومت.

 بدون تسخیر سفارت آمریکا و بعد جنگ با عراق، انقلاب ۵۷ مسیر دیگری می‌رفت. مردم آرام نگرفته بودند. انقلاب ۵۷ با قیام بهمن تمام نشد. تازه شروع شد. زنان، مردم کردستان، کارگران بیکار، دانشجویان، همچنان در خیابان بودند، مردمی بودند که با امید و آرزوی آزادی و رهایی و برابری انقلاب کرده بودند و ارتجاع اسلامی تحویل گرفته بودند. مردم مقابل حکام جدید ایستادند. وقتی رژیم سفارت را گرفت حتی بخشی از نیروی چپ گفت مثل‌اینکه جمهوری اسلامی در سیاست خارجی مترقی است. در داخل مردم را می‌کوبد ولی در خارج علیه امپریالیسم است! هنوز هم گفتمان برخی همین است. هنوز هم این حب را یک عده قورت داده‌اند. “جمهوری اسلامی خیلی بد دست ولی در عوض با اسرائیل می‌جنگد. ببینید اسرائیل چقدر در غزه آدم کشته است.” هنوز هم رهبر حماس را با چه‌گوارا مقایسه می‌کنند. بیچاره چه‌گوارا!

این توجیه و مشروعیت‌بخشی به خود، جوهر سیاسی رابطه جنگ با جامعه است.

از نظر تاکتیکی ضرورت و مطلوبیت این جنگ برای طرف جمهوری اسلامی این است که در جنگ با مردم قدرت و نفوذ و سلطه خودش را حفظ کند. مشخصاً جنبش زن زندگی آزادی را تحت‌الشعاع جنگ قرار بدهد و آن را بکوبد. هدف تاکتیکی دولت نتانیاهو هم این است که حزب لیکود و راست اسرائیل را بر سر قدرت نگه دارد. او هم جنگش ایدئولوژیک و به‌خاطر احکام توراتی نیست.

نتانیاهو می‌داند این جنگ تمام شود اگر به محاکمه کشیده نشود بالاخره زندگی سیاسی‌اش تمام شده است؛ با یک پرونده سیاه. معلوم نیست بالاخره سرنوشت گروگان‌ها چه می‌شود ولی تا همین‌جا دارند جسد برخی گروگان‌ها را تحویل می‌گیرند. اخیراً دیدم یک مقام ارتشی اسرائیل می‌گفت ما داریم برای آزادی گروگان‌ها و یا تحویل‌گرفتن جسد آنها می‌جنگیم. تحویل‌گرفتن جسد؟! خب بر سر همین مسئله است که داد مردم اسرائیل درآمده است.

از نظر استراتژیک هدف نتانیاهوبیرون‌راندن همه فلسطینی‌ها از منطقه است. یک پاک‌سازی قومی که همانطور که بالاتر توضیح دادم حتی برخی از مقامات دولت نتانیاهو صریحاً به اذعان می‌کنند.

جایگاه استراتژیک جنگ برای جمهوری اسلامی هم این است که نفوذ و قدرت خودش و نیروهای اسلامی طرف‌دارش را در منطقه گسترش بدهد و به‌این‌ترتیب موقعیت خودش را در جامعه ایران هم تثبیت کند. هرچه جمهوری اسلامی بتواند با نیروهای تروریست نیابتی‌اش در منطقه بیشتر مانور بدهد، پاسداران و سرکوبگران و نیروهای تروریست داخلی‌اش هم با تعرض و قدرت بیشتری مردم ایران را می‌کوبند. مثل هر دیکتاتوری دیگری که جنگ خارجی برایش اهرمی است برای سرکوب داخلی. جمهوری اسلامی از روز اول همین خط را دنبال کرده.

از نظر اقتصادی هم جنگ یعنی فقر و فلاکت بیشتر مردم. جمهوری اسلامی به‌طرف اسرائیل شلیک می‌کند ولی زندگی هر روزه مردم را می‌کوبد. همانطور که بعد از اولین موشک‌پرانی به اسرائیل مردم اعلام کردند موشک‌های رژیم بر سفره مردم فرود می‌آید. من نمی‌دانم چند میلیارد دلار هزینه آن موشک‌ها بوده است ولی هر چه بوده از جیب مردم ایران هزینه شده است.

 بنابراین نه‌تنها از نظر انسانی بهای جنگ را مردم با جان و هستی و خانه‌خرابی و آوارگی می‌پردازند بلکه از نظر سیاسی و اقتصادی هم قربانیان این جنگ در هر دو سو مردم هستند.

اما اگر برای رژیم قدرت‌نماییمنطقه‌ای ابزار به انقیاد کشیدن جامعه است، عکس قضیه هم صادق است یعنی ضعف منطقه‌ای رژیم قدرت‌گیری بیشتر مردم را به دنبال دارد و خوشبختانه امروز ما شاهد عکس قضیه هستیم. امروز دیگر دندان اسلام سیاسی کشیده شده است. نمی‌گویم کلاً تمام شده‌اند. حزب‌الله ممکن است هنوز به‌عنوان یک نیروی سیاسی در پارلمان لبنان حضور داشته باشد ولی موقعیت سابقش را دیگر نمی‌تواند احیا کند. حزب‌اللهی که اعلام کند دیگر به اسرائیل شلیک نمی‌کنم مثل هیتلری است که بگوید مثل‌اینکهیهودی‌ها هم آدم‌های بدی نیستند! هیتلر کافی بود این را بگوید تا یک‌هفته‌ای سقوط کند. شما حزب‌الله هستید و می‌خواهید به اسرائیل شلیک نکنید؟! این یعنی شکست تمام‌عیار.

این وضعیت به نظر من هویت و اعتباری برای اسلامیون باقی نمی‌گذارد. ممکن است هنوز وجود داشته باشند ولی از دید مردم ایران و از دید انقلاب ایران شکست در جبهه بالا در واقع چراغ‌سبزی است و دریچه‌ای است برای تعرض بیشتر. برای‌آنکه رژیم درمانده جمهوری اسلامی را به قدرت خودشان پایین بکشند.

بحث دیگری هم مطرح است که گویا دولت‌ها به دنبال رژیم‌چنج هستند. به نظر من هنوز کسی به دنبال رژیم‌چنج در ایران نیست. نه غرب به دنبال این است و نه دولت اسرائیل. همانطور که گفتم نتانیاهو از نظر استراتژیک به اسلام سیاسی نیاز دارد. اسرائیل بسیار ترجیح می‌دهد که مخالفینش اسلامی باشند تا لیبرال، تا ناسیونالیسم عرب، تا حتی کسی مثل محمود عباس. ترجیح می‌دهد طرف مقابلش اسلامی‌ها باشند چون به‌این‌ترتیب می‌تواند با حق‌به‌جانبی تمام بگوید علیه تروریسم دارد می‌جنگد. علیه کسانی که می‌خواهند اسرائیل را بریزند به دریا می‌جنگد. ولی در مقابلِ محمود عباس نمی‌تواند چنین ادعایی داشته باشد. مجبور است بگوید علیه عده‌ای که دولت مستقل می‌خواهند و یا حقوق ملی‌شان را می‌خواهند می‌جنگد که در این صورت مشروعیتش را حتی در کشور خودش از دست می‌دهد. به این خاطر هدف اسرائیل حذف نیروهای اسلامی نیست.

  این جنگ مردم ایران است که هدفش حذف جمهوری اسلامی و در نتیجه جمع‌کردن بساط اسلامیون از منطقه است. جنگی که بیش از دو سال است در ایران ادامه دارد با پرچم زن زندگی آزادی.

معمولاً به من می‌گویند این انقلاب که تمام شد، به جایی نرسید، پیروز نشد. بله پیروز به این معنی که جمهوری اسلامی بیفتد نشد ولی به نظر من تحولی که در ایران رخ‌داده غیرقابل‌بازگشت است. نفس آیکون زن زندگی آزادی، این نماد و این شعار، این چهره ایران امروز است و خواهد ماند. و تا وقتی این هست انقلاب در ایران ادامه دارد. الان ببینید تمام سازمان‌های حقوق بشری به مناسبت روز جهانی علیه خشونت نسبت به زنان، دوباره پرونده جنایات جمهوری اسلامی را روی میز گذاشته‌اند. جهان متمدن دست از سر اینها بر نمی‌دارد. چرا؟ به‌خاطر اینکه مردمی در یک‌گوشه دنیا برای شعاری می‌جنگند که جهانی است، که مورد حمایت توده مردم در همه کشورهاستو دولت‌هابه‌خاطر حفظ رأی و موقعیت خودشان هم شده از جمهوری اسلامی فاصله می‌گیرند. این دیگر ۹۸ و ۹۶ نیست که بیاید و برود. بله انقلاب با قدرت گذشته در خیابان نیست. گرچه در خیابان هم هست ولی در شکل تجمعات بازنشستگان و پرستاران و کارگران نفت آن‌هم نه فقط با شعارهای مطالباتی و صنفی بلکه با شعارهای سیاسی. ولی حتی اگر این فاکتور را هم نبینیم با سربلند کرد این انقلاب مهری زده شد به تاریخ ایران، و به نظر من منطقه و جهان، که منشأ و محور نیروی مردم است و خواهد ماند. مهر اولین انقلاب زنانه بر تاریخ جهان! این صفت را کسی نمی‌تواند از جامعه ایران بگیرد.

تا قبل از این، ‌همه از کلمه ایران به یاد ریش و عمامه و آیت‌الله‌هامی‌افتادند و یک “جامعه اسلامی” و حکومتی که بالاخره جامعه خودش انتخاب کرده است. یادتان هست که به ما می‌گفتند حجاب انتخاب خود مردم است. در مونترآلفمینیست‌هایمحجبه راهپیماییمی‌گذاشتند در حمایت از زنان ایران و افغانستان! این بساط تمام شد. امروز حتی در پارلمان‌ها زنان نماینده موهایشان را قیچی می‌کنند و در رثای انقلاب زن زندگی آزادی سخنرانی می‌کنند. معلوم شد آن مردم نه‌تنها حجاب را نمی‌خواهند بلکه اصلاً فرهنگ و حکومت اسلامی را نمی‌خواهند. گفتمان نسبیت فرهنگییک‌شبه دود شد و به هوا رفت. ببینید امروز صاحب‌نظران و تحلیل‌گرانشان در مورد انقلاب و جامعه ایران با چه تحسینی حرف می‌زنند. حقیقت زیر آفتاب قرار گرفته است. و همه اینها به یمن مبارزه قهرمانانه زنان و مردم ایران.

من فکر می‌کنم پرچم و آیکون و نماد زن زندگی آزادی ماندگار است. و تا چنین است آتش انقلاب هم خاموش‌شدنی نیست. ممکن است چند ماه دیگر به نتیجه برسد و یا چند سال دیگر. آینده را نمی‌شود پیش‌بینی کرد ولی این حرکت قابل‌توقف نیست. همانطور که حجاب را نمی‌توانند دوباره بر سر زنان بکنند.

انقلاب تا همین‌جا نتایج و دستاوردهای ملموسی داشته است. بحث فقط تحلیلی نیست. من چند هفته پیشکلیپ‌هایی از خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر ایران دیدم. کلیپ‌هایی که معمولاً توریست‌ها تهیه می‌کنند و روییوتیوب می‌گذارند. اینکلیپ‌ها در همین تابستان امسال تهیه شده بود. من هر فریم را فریز می‌کردم و تعداد زنان بی‌حجاب را می‌شمردم. حتی در بازار تهران که مرکزی سنتی است بیش از ۳۰ در صد زنان بی‌حجاب بودند. و در برخی محلات تهران تا هشتاد درصد. بعد از همه بگیر و ببندها و همه خط‌ونشان کشیدن‌های حکومت و لایحه کذاییحجابشان و غیره. این غول از کوزه بیرون‌آمده و هیچ نیرویی نمی‌تواند آن را برگرداند. این انقلاب را نمی‌شود از تاریخ پاک کرد.

نکته دیگر این است که مبارزات مردم ایران در چند دهه اخیر سیر صعودی داشته است و موقعیت حکومت سیر نزولی. من همیشهگفته‌ام انقلاب یک روند است و مشخصاً در ایران این روند مدام در جهت تغییر قوا به نفع توده مردم سیر کرده است.

ببینید در خیزش‌های قبلی مردم شعار می‌دادنداصلاح‌طلب،اصول‌گرا دیگرتمومه ماجرا و یا آبان ادامه دارد و نظایر آن. امروز آن شعارها به زن زندگی آزادیارتقایافته است. آن شعارها اعلام آخر خط اصلاح‌طلبان و یاآیکون جنبش دادخواهی بود ولی زن زندگی آزادی به همه مردم حتی در سطح جهانی مربوط می‌شود و همه خود را با آن تداعی می‌کنند. حتیهیلاری کلینتون و زن خانه‌دار فرانسوی هم می‌فهمد خیزش مردم ایران بر سر چیست. حتی جنبش “می تو” هم اهمیت اولین انقلاب زنانه تاریخ را درک می‌کند. زنان دنیا می‌دانند موقعیتاجتماعی‌شان چه ربطی به آزادی و به زندگی کل جامعه دارد و تا امروز هیچ تحولی چنین روشن و شفاف این مسئله را مطرح نکرده است. فریاد زن زندگی آزادییعنی ۵۰ درصد جامعه، و لاجرم کل جامعه، نه آزاد است و نه زندگی در خورشأن انسان دارد. اینمسئله‌ای جهانی است و انقلابی، که نیروی محرکه اصلی‌اش هم زنان هستند، در یک‌گوشه دنیا این پرچم را بلند کرده است.

من فکر می‌کنمیک تأثیر مهم این انقلاب این است که با پیروزی‌اش حل انسانی مسئله فلسطین را نیز ممکن می‌کند. نیاز زیادی به تحلیل و تعمق نیست که بفهمیم وقتی خامنه‌ای و جمهوری اسلامی سرنگون بشوند نشانی از امثال حوثی و حماس و حزب‌الله نیز برجای نخواهد ماند. ممکن است در گوشه‌ای به موجودیتشان ادامه بدهند ولی جایگاهی در سیاست منطقه نخواهد داشت و مردم منطقه می‌توانند نفسی به‌راحتی بکشند، حتی مردم اسرائیل. همین امروز اعتراض مردم اسرائیل این است که این کشور نیست، پادگان است. می‌گویند زندگی زیر تهدیدراکت و موشک زندگی نشد. و بخش پیشرو جامعه اسرائیل خواستار زندگیمسالمت‌آمیز با همسایگان فلسطینی است. و این شرایط را انقلاب ایران می‌تواند فراهم کند. پیروزی جنگ مردم ایران علیه جمهوری اسلامی تکلیف جنگ بالایی‌ها را هم تعیین خواهد کرد.

این جواب است. اگر انقلابی در منطقه بتواند تکلیف اسلام سیاسی را یکسره کند به نظر من تکلیف راست افراطی اسرائیل نظیر حزب لیکود را هم یکسره کرده است. و این اتفاق دارد می‌افتد.

درهرحال به‌عنوان یکجمع‌بندی باید بگویم که در جنگ بالایی‌ها جمهوری اسلامی در سرازیری تندی قرار گرفته است و در جنگ پایینی‌ها قدرت مردم رو به صعود و اعتلا است. این دو روند مکمل یکدیگرند.

جایگاه حزب

در آخر اجازه بدهید چند جمله هم در مورد نقش و جایگاه حزب بگویم. تاریخ حزب ما با تاریخ جنبش‌ها و خیزش‌های اعتراضی در ایران پیوند خورده است. حزب ما نیرویی بوده است که در زمینه‌سازی و شکل‌گیری انقلاب زن زندگی آزادی نقش فعالی داشته است. البته نیروهای دیگر هم بوده‌اند و به‌خصوص در دوساله اخیر بخش زیادی از اکتیویست‌ها و زنان، جوانان و حتی امروز نسل هم‌سن من، بازنشسته‌ها، به میدان آمده‌اند. هیچ زمان در تاریخ معاصر ایران به این اندازه جامعه فعال نبوده است و به این اندازه جمع‌ها و تشکل‌ها و نهادها و شبکه‌های گسترده مبارزاتینداشته‌ایم. امروز خوشبختانه این‌طور است ولی ده سال و بیست سال قبل نیروهای زیادی به‌ویژه در عرصه‌هایی که امروز اعتراضات گسترده‌ای وجود دارد، مثلاً علیه حجاب، موضع و فعالیتی نداشتند. یک شعار حزب ما این بود که “حجاب زندان متحرک زنان است” و یا “عمر جمهوری اسلامی به موی زنان بسته است”. فعالین حزبی سال‌ها قبل در خارج کشور دست به حجاب‌سوزان زدند. ولی خیلی از نیروهایاپوزیسیون، حتی متأسفانه برخی از نیروهای چپ، به ما خرده می‌گرفتند. می‌گفتند حجاب مسئله اصلی مردم نیست. به‌خاطر دارم چند سال قبل، بعد از اعتراض ویدا موحد و دختران خیابان انقلاب، ما روز هشت مارس را روز مبارزه علیه حجاب اعلام کردیم. برخی نیروهای چپ در مخالفت با ما اعلام کردند “مزد برابر، در ازای کار برابر”. گفتند حجاب مسئله زن کارگر نیست! الان ببینید جامعه چه بلایی بر سر حجاب آورده است.

امروز اعتراض عریان آهو دریایی که توجه دنیا را به خود جلب کرد نیز عرصه دیگری علیه آپارتاید جنسی باز می‌کند. حرکت شجاعانه‌ای که توجه اذهان عمومی و رسانه‌های جهانی را از درگیری ایران و اسرائیل به موقعیت و اعتراض زنان در این معطوف کرد. کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد که در ایران و زیر تیغ جمهوری اسلامی زنی به چنین اعتراضی دست بزند. این جنبش اعتراض عریان را سازمان فمن حدود ده سال قبل در اروپا شروع کرد و از همان زمان حزب ما قاطعانه از آن حمایت کرد و مورد حمله قرار گرفت. زنانی از حزب ما به این حرکت پیوستند و با مخالفت و حتیتوهین‌هایلمپنی مواجه شدند. خیلی‌ها الان حتی دارند به آهو دریایی حمله می‌کنند. از چپ و راست. آن فرهنگ کپک‌زده عفت و عصمت و غیره متأسفانه گریبان بخشی از اپوزیسیون را هم گرفته است.

اینهانمونه‌هایکنکرتی است که نشان می‌دهد ما چگونه به استقبال این انقلاب رفتیم. ما اعلام کردیم اعدام قتل عمد دولتی است آن زمانی که خیلی از نیروها “اعدام ضدانقلاب” را پیشرو و لازم می‌دانستند. الان خوشبختانه همه علیه اعدام هستند. حزب ما بود که از مدت‌ها قبل اعلام کرد جمهوری اسلامی باید در دنیا بایکوت شود، بایدسفارتخانه‌هایش در جهان بسته شود، و الان این گفتمان سر کوچه و بازار است. حزب ما بود که اعلام کرد جمهوری اسلامی حکومت آپارتاید جنسیتی است و مانند رژیم آپارتاید نژادی آفریقای جنوبی باید در جهان منزوی شود و امروز این گفتمان زنان زندانی است.

همه مواضع و گفتمان‌ها و تبیین‌های حزب علیه اسلام سیاسی و جنگ تروریست‌ها و محاکمه سران حکومت و به‌خصوص تأکید بر انقلاب به‌عنوان تنها راه رهایی جامعه، امروز در بطن و متن خیزش مردم قرار گرفته است. ما خالق این انقلاب نیستیم، هیچ نیرویی نیست، ولی ما این توجه و حساسیت و قدرت تشخیص را داشتیم که عرصه‌های اصلی اعتراضات جامعه را ببینیم، بر آنها تمرکز کنیم و برایشکل‌گرفتنش فعالانه مبارزه کنیم. در عرصه علیه اعدام، علیه سنگسار، علیه حجاب و آپارتاید جنسیتی، برای آزادی زندانیان سیاسی، دفاع از حقوق کودکان، دفاع از پناهندگان، حمایت از رنگین‌کمانی‌ها و غیره و غیره. این لیست گسترده است.

این کارنامه سی و سه‌ساله حزب کمونیست کارگری است. حال به تاریخ قبلش کاری ندارم. سابقه جریان ما به قبل از انقلاب ۵۷ برمی‌گردد. ولی آن موضوعات و ایشیوها و عرصه‌هایی که حزب ما در همین ۳۳ سال اخیر رویش تمرکز کرد می‌بیند که امروز در جامعه تبدیل شده است به یک حرکتتوده‌ای اجتماعی. حزب ما بود که ۲۲ سال قبل اعلام کرد انقلاب ایران انقلابی زنانه خواهد بود و این گفتمان را به درون جامعه برد و امروز همه دنیا به احترام اولین انقلاب زنانه تاریخ کلاه از سر برمی‌دارد.

امروز در دل انقلاب زن زندگی آزادی نقشی که حزب ما می‌تواند و باید ایفا کند منسجم و متحد کردن صفوف انقلاب است. ما کوشیدیم تا انقلابی شکل بگیرد اما به خواب هم نمی‌دیدم تا این حد پیشرو و مترقی و چپ و رادیکال باشد با پرچمی مثل زن زندگی آزادی. هیچ‌کس تصورش را نمی‌کرد. این خوشبختانه شکل گرفت. این جشن ما بود. این پاداش ما بود. این آن هدفی بود که ما پیگیرانه دنبال می‌کردیم.

سؤال این است حالا چه؟ حالا حزب چه باید بکند؟ به نظر من امروز حزب ما می‌تواند و باید عامل هماهنگی همراهی و اتحاد خیل عظیمشبکه‌ها و فعالین باشد حول یکپلتفرم رادیکال و انسانی و متحدکننده. این وظیفه محوری و نقشی است که حزب ما در این شرایط برای خودش قائل است. قدم‌هایی در این جهت به جلو برداشته‌ایم و امیدوارم بتوانیم این نقش را فعال‌تر و همه‌جانبه‌تربه‌پیش ببریم. بتوانیم به انتظار و توقعی که خیلی‌ها از درون حزب و بیرون حزب دارند پاسخ شایسته‌ای بدهیم و نقش فعال و مؤثری در پیشروی و پیروزی انقلاب زن زندگی آزادی داشته باشیم.

۲۷ دی ۱۴۰۳، ۲۷ دسامبر ۲۰۲۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *