جدید ترین

کار مزدی و سرمایه (بخش اول) نوشته کارل مارکس ترجمه از کاظم نیکخواه

توضیح: “کار مزدی و سرمایه” یکی از آثار کم‌حجم اما پراهمیت مارکس در حوزه نقد اقتصاد سیاسی است. این اثر نخستین‌بار از ۴ آوریل ۱۸۴۹ به‌صورتمجموعه‌ای از سرمقالات، در”نویه‌اینیشه زایتونگ” به چاپ رسید. این متن حاوی سخنرانی‌های مارکس در سال ۱۸۴۷ در “باشگاه کارگران آلمانی بروکسل” است. در پایان آخرین شماره عبارت “ادامه دارد… ” آمده است. اتفاقی که به دلیل شرایط متلاطم آن روزها متحقق نشد و مارکس هرگز نگارش آن را ادامه نداد. انگلس در ۱۸۹۱ مقدمه‌ای بر این اثر نگاشته است که تقریباً تمام ترجمه‌های این اثر همراه با آن  به چاپ می‌رسد اما در ترجمه حاضر، مترجم صلاح دید که تنها به ترجمه اصل متن بسنده کند. تا کنون چندترجمه‌ از این اثر به فارسی انجام شده است. ترجمه حاضر از کاظم نیکخواه است که در چند شماره آینده آن را تقدیمتان می‌کنیم. به‌زودی نسخه الکترونیکی آن نیز در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت. با تشکر فراوان از زحمات کاظم نیکخواه و ترجمه روان وی.

دستمزد چیست؟ چگونه تعیین می‌شود؟

اگر از چند کارگر بپرسند: «چقدر دستمزد می‌گیرید؟»، یکی پاسخ می‌دهد: «روزی دو شیلینگمی‌گیرم» و امثال این. کارگران باتوجه‌بهشاخه‌های مختلف صنعتی که در آن مشغول به کار هستند، مبالغ مختلفی را که از کارفرمایان مربوطه برای انجام یک کار دریافت می‌نمایند، به‌عنوان‌مثال، برای بافتن یک یارد کتان، یا برای تنظیم یک صفحه در چاپخانه، در جواب شما ذکر می‌کنند. علی‌رغم تنوع جواب‌ها، همه آنها بر یک نکته توافق دارند: دستمزد، مقدار پولی است که سرمایه‌دار برای زمان مشخص یا مقدار مشخصی از کار، می‌پردازد. در نتیجه، به نظر می‌رسد که سرمایه‌دار با پول، کار آنها را می‌خرد، و در ازای پول، کارگران، کار خود را به او می‌فروشند. اما این فقط یک توهم است. آنچه آنها در واقع در ازای پول به سرمایه‌دارمی‌فروشند نیروی کارشان است. سرمایه‌دار این نیروی کار را برای یک روز، یک هفته، یک ماه و غیره می‌خرد و پس از خرید، با اجازه‌دادن به کارگر برای کارکردن در زمان معینی، آن را به مصرف می‌رساند. 

با همان مقدار پولی که سرمایه‌دار نیروی کار آنها را خریده است (مثلاً با دو شیلینگ) می‌توانست مقدار معینی شکر یا هر کالای دیگری بخرد. دو شیلینگ که سرمایه‌دار با آن ۲۰ پوند شکر خریده است، بهای ۲۰ پوند شکر است. دو شیلینگ که او با آن ۱۲ ساعت استفاده از نیروی کار خریده است نیز بهای ۱۲ ساعت کار است. پس نیروی کار یک کالاست، نه بیشتر و نه کمتر از شکر. اولی با ساعت و دیگری با ترازو اندازه‌گیریمی‌شود. کالا یعنی نیروی کار کارگران با کالای سرمایه‌دار، یعنی با پول مبادله می‌شود، و علاوه بر این، این مبادله با نسبت معینی صورت می‌گیرد. فلان مقدار پول برای فلان مقدار استفاده از نیروی کار.برای ۱۲ ساعت بافندگی، دو شیلینگ و آیا این دو شیلینگ، همه کالاهای دیگری را که می‌توانم به قیمت دو شیلینگ بخرم، نمایندگی نمی‌کند؟ بنابراین، در واقع، کارگر کالای خود، نیروی کار، را با کالاها، از هر نوع، و همچنین به نسبت معینی مبادله کرده است. سرمایه‌دار با دادن دو شیلینگ فلان مقدار گوشت، لباس، چوب، روشنایی و غیره در ازای کار روزانه به او داده است؛ بنابراین، دو شیلینگ بیانگر رابطه‌ای است که در آن نیروی کار با کالاهای دیگر مبادله می‌شود، یعنی ارزش مبادله نیروی کار. ارزش مبادله یک کالا که به پول تخمین زده می‌شود، قیمت آن نامیده می‌شود؛ بنابراین دستمزد فقط یک نام خاص برای قیمت نیروی کار است و معمولاً به آن قیمت کار می‌گویند. این نام ویژه‌ای برای قیمت این کالای خاص است که جز گوشت و خون انسان مخزن دیگری ندارد. بیایید هر کارگری را در نظر بگیریم. مثلاً یک بافنده. سرمایه‌دار به او ماشین بافندگی و نخ می‌دهد. بافنده خودش را به کار می‌گیرد و نخ به پارچه تبدیل می‌شود. سرمایه‌دار پارچه را در اختیار می‌گیرد و مثلاً به ۲۰ شیلینگمی‌فروشد. آیا دستمزد بافنده سهمی از پارچه، از ۲۰ شیلینگ محصول کارش است؟ به‌هیچ‌وجه. مدت‌ها قبل از فروش پارچه، شاید مدت‌ها قبل از بافته شدن کامل، بافنده دستمزد خود را دریافت کرده است؛ بنابراین، سرمایه‌دار دستمزد را از پولی که از پارچه به دست می‌آورد، نمی‌پردازد، بلکه از پولی که از قبل در اختیار دارد، می‌پردازد. همان‌قدر که ماشین بافندگی و نخ محصول کار بافنده‌ای است که کارفرما به او عرضه می‌کند، به همان اندازه کالاهایی که او در ازای کالای خود – نیروی کار – دریافت می‌کند، محصول کار خود اوست. این امکان وجود دارد که کارفرما اصلاً خریدار برای پارچه پیدا نکند. ممکن است با فروش آن حتی به‌اندازه مبلغ مزد را هم به دست نیاورد. یا ممکن است به نسبت دستمزد بافنده، آن را بسیار سودآور بفروشد. اما همه اینها به بافنده مربوط نمی‌شود. سرمایه‌دار با بخشی از ثروت موجود خود، از سرمایه خود، نیروی کار بافنده را دقیقاً به همان شیوه‌ایمی‌خرد که با بخشی دیگر از ثروت خود، مواد خام – نخ – و ابزار و ماشین بافندگی را خریده است. پس از این که او این خریدها را انجام داد،در میان آنها نیروی کار لازم برای تولید پارچه‌ای نیز قرار دارد که او قرار است تولید کند، چرا که بافنده خوب ما نیز یکی از ابزارهای کار است و ازاین‌حیث با ماشین بافندگیهم‌تراز است، و در محصول (پارچه) و یا در قیمت کالا سهمی بیش از ماشین بافندگی ندارد؛ بنابراین، دستمزد، سهم کارگر در کالاهای تولید شده توسط خودش نیست. دستمزد آن بخش از کالاهای فی‌الحال موجود است که سرمایه‌دار با آن مقدار معینی از نیروی کار مولد را می‌خرد. در نتیجه، نیروی کار کالایی است که صاحب آن، کارگر مزدبگیر، آن را به سرمایه‌دارمی‌فروشد. چرا آن را می‌فروشد؟ برای اینکه زندگی کند. 

اما به کار انداختن نیروی کار – یعنی کار – تبلور فعال نفس زندگی کارگر است و این فعالیت زندگی‌اش را برای تأمین وسایل زندگی به دیگری می‌فروشد؛ بنابراین، فعالیت – زندگی او تنها وسیله‌ای برای تأمین موجودیت خود اوست. او کار می‌کند تا شاید زنده بماند. او نفس کار را جزئی از زندگی خود نمی‌شمارد. بلکه این کار به معنای فداکردن زندگی اوست. کالایی است که به حراج گذاشته است؛ بنابراین محصول فعالیت او هدف فعالیت او نیست. چیزی که او برای خود تولید می‌کند نه ابریشمی است که می‌بافد، نه طلایی است که از معدن بالا می‌کشد، نه کاخی است که می‌سازد. آنچه او برای خود تولید می‌کند دستمزد است و ابریشم، طلا و قصر برای او فقط به مقدار معینی از لوازم زندگی، شاید به یک جلیقه نخی، به سکه‌های مسی، و به یک آلونک زیرزمینی تبدیل می‌شود. کارگری که ۱۲ ساعت می‌بافد، می‌ریسد، دریل می‌کند، تراشکاریمی‌کند، ساختمان می‌سازد، بیل می‌زند، سنگ می‌شکند، بار حمل می‌کند، و غیره – آیا این ۱۲ ساعت بافندگی، ریسندگی، دریل کردن، تراشکاری، ساختن، بیل زدن، سنگ شکستن، آیا از نظر او به‌عنوان بخشی از زندگی تلقی می‌شود؟ کاملاً برعکس. زندگی برای او از جایی شروع می‌شود که این فعالیتمتوقف می‌شود یعنی از لحظه‌ای که سر میز میخانه می‌نشیند، یا به رختخواب می‌رود. از طرف دیگر، این ۱۲ ساعت کار برای او معنایی مانند بافندگی، نخ‌ریسی، و دریل کردن و امثال اینها را ندارد، بلکه فقط به‌عنوان درآمدی تلقی می‌شودکه او را قادر می‌سازد پشت میز میخانه بنشیند، یا روی تخت دراز بکشد. اگر هدف کرم ابریشم از تولید ابریشم این می‌بود که به‌عنوان کرم به حیات خود ادامه دهد،برای کارگر مزدبگیر هم همین مثال کاملاً صادق است. 

نیروی کار همیشه یک کالا (برای خریدوفروش) نبوده است. کار همیشه کار مزدی، یعنی کار آزاد نبوده است. برده نیروی کار خود را بیش از آن که گاو نیروی کار خود را به کشاورز می‌فروشد، به برده‌دارنمی‌فروخت. برده همراه با نیروی کارش یک‌بار برای همیشه به صاحبش فروخته می‌شد. او کالایی بود که می‌توانست از دست یک صاحب به صاحب دیگر برسد. او خودش یک کالا بود، اما نیروی کارش کالا نبود. رعیت نیز تنها بخشی از نیروی کار خود را می‌فروشد. او نیست که از صاحب زمین مزد می‌گیرد. بلکه مالک زمین است که از او خراج می‌گیرد. رعیت به زمین تعلق دارد و برای ارباب زمین ثمره آن را ارائه می‌دهد. اما کارگر آزاد، خود را می‌فروشد، آن هم به‌صورتذره‌ذره. او ۸، ۱۰، ۱۲، ۱۵ ساعت از زندگی خود را، این روز و آن روز، به بالاترین قیمت پیشنهادی، به صاحب مواد خام، ابزار و وسایل زندگی – یعنی سرمایه‌دار – به حراج می‌گذارد. کارگر نه متعلق به مالک است و نه متعلق به زمین، بلکه هشت، ۱۰، ۱۲، ۱۵ ساعت از زندگی روزانه‌اش متعلق به هر کسی است که آنها را بخرد. کارگر هر چند وقت یک‌بار که بخواهد می‌تواندسرمایه‌داری را که خود را به او فروخته است،ترک کند، و سرمایه‌دار هر چند وقت یکبار که صلاح بداند ، به‌محض اینکه دیگر هیچ استفاده یا استفاده لازم از او نرسد، او را جواب می‌کند. اما کارگری که تنها منبع درآمدش فروش نیروی کارش است، نمی‌تواند کل طبقه خریداران، یعنی طبقه سرمایه‌دار را ترک کند، مگر اینکه از موجودیت خود دست بکشد. او متعلق به این یا آن سرمایه‌دار نیست، بلکه متعلق به طبقه سرمایه‌دار است و این اختیار را دارد که از میان این طبقه یعنی طبقه سرمایه‌دار، خریدار خود را پیدا کند.در ادامه قبل از ورود دقیق‌تر به رابطه سرمایه با کار مزدی، کلی‌ترین شرایطی را که در تعیین دستمزد موردتوجه قرار می‌گیرند به‌اختصار ارائه خواهیم کرد. همانطور که دیدیم، دستمزد قیمت یک کالای خاص، یعنی نیروی کار است؛ بنابراین، دستمزد توسط همان قوانینی تعیین می‌شود که قیمت هر کالای دیگری تعیین می‌شود. حال سؤال این است که قیمت یک کالا چگونه تعیین می‌شود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *