قیمت یک کالا با چه چیزی تعیین میشود؟
با رقابت بین خریداران و فروشندگان، با رابطه تقاضا با عرضه، با ارائه و قیمت پیشنهادی. رقابتی که در آن قیمت یک کالا تعیین میشودسهجانبه است. هر کالای واحدی توسط فروشندگان مختلف برای فروش عرضه میشود. هر کس کالاهایی با همان کیفیت را ارزانتر بفروشد، مطمئناً فروشندگان دیگر را از میدان بیرون میکشد و بزرگترین بازار را برای خود تضمین میکند؛ بنابراین فروشندگان برای فروش، برای بازار، با یکدیگر میجنگند. هر یک از آنها مایل است بفروشد، و تاحدامکان بفروشد، و در صورت امکان بهتنهایی و با کنارزدن فروشندگان دیگر بفروشد. هر کدام ارزانتر از دیگری به فروش میرسد؛ بنابراین رقابتی بین فروشندگان رخ میدهد که قیمت کالاهای عرضه شده توسط آنها را کاهش میدهد.
اما رقابت بین خریداران نیز وجود دارد. این امر باعث افزایش قیمت کالاهای عرضه شده میشود. و بالاخره رقابت بین خریداران و فروشندگان نیز وجود دارد: اینها میخواهند تاحدامکان ارزانتر خرید کنند، و آنها میخواهندتاحدامکان گرانتر بفروشند. نتیجه این رقابت بین خریداران و فروشندگان به روابط بین دو کمپ رقبای فوقالذکر بستگی دارد – یعنی اینکه آیا رقابت در ارتش فروشندگان قویتر است یا خیر. صنعت،دو ارتش بزرگ را به میدان جنگ علیه یکدیگر هدایت میکند، درعینحال که هر یک از آنها درگیر نبردی بین نیروهای خود در صفوف خود هستند. ارتشی که در میان سربازانش کمتر درگیری وجود داشته باشد، پیروزی را بر حریف به دستمیآورد. فرض کنید ۱۰۰ عدل پنبه در بازار وجود دارد و همزمان خریدار برای ۱۰۰۰ عدل پنبه وجود دارد. در این حالت تقاضا ۱۰ برابر بیشتر از عرضه است. پس رقابت بین خریداران بسیار قوی خواهد بود. هر یک از آنها سعی میکنند در صورت امکان، یک عدل از کل ۱۰۰ عدل را به دست بیاورد.این مثال یک فرض دلبخواه نیست. در تاریخ تجارت، دورههایی از کمبود پنبه را تجربه کردهایم، زمانی که برخی از سرمایهداران با هم متحد شدند و به دنبال خرید نه ۱۰۰ عدل، بلکه کل عرضه پنبه جهان بودند؛ بنابراین، در این مورد، یک خریدار با ارائه قیمت نسبتاً بالاتری برای عدلهای پنبه، به دنبال این است که دیگران را از میدان خارج کند. پنبهفروشان که نیروهای دشمن را در خشنترین مشاجره بین خود میبینند و بنابراین از فروش کل ۱۰۰ عدل خود اطمینان کامل دارند، از کندن موهای یکدیگر بر سر کاهش قیمت پنبه درست در لحظهای که حریفان با یکدیگر مسابقه میدهند تا قیمت را بالا ببرند، خودداری میکنند؛ بنابراین ناگهان آرامش در ارتش فروشندگان حاکم میشود. آنها مثل یک تن واحد در مقابل خریداران ظاهر میشوند، با رضایت فلسفی سلاحهایشان را غلاف میکنند و ادعاهایشان (برای قیمتگذاری – م) تا جایی که آسوپاسترین خریداران امکان داشته باشند، حد و مرزی نمیشناسد؛ بنابراین، اگر عرضه کالایی کمتر از تقاضا برای آن باشد، رقابت بین فروشندگان بسیار اندک یا کلاًناموجود است. به همان نسبتی که این رقابت کاهش مییابد، رقابت بین خریداران افزایش مییابد. نتیجه: افزایش قیمت کالاها. به میزانی کموبیشقابلتوجه. بهخوبی میدانیم که حالت معکوس، با نتیجه معکوس، بیشتر اتفاق میافتد. یعنی مازاد عرضه بر تقاضا؛ رقابت ناامیدکننده بین فروشندگان و کمبود خریداران؛ فروش اجباری کالاها با قیمتهای بسیار پایین.
اما افزایش قیمت و سقوط قیمت به چه معناست؟ قیمت زیاد و قیمت پایین چیست؟ یکدانه شن وقتی زیر میکروسکوپ قرار گیرد بزرگ دیده میشود، یک برج در مقایسه با یک کوه، بسیار کوتاه است. اگر قیمت با رابطه عرضه و تقاضا تعیین میشود، رابطه عرضه و تقاضا با چه چیزی تعیین میشود؟ بیایید برای پاسخ به این سؤال به اولین شهروند محترمی که ملاقات میکنیم مراجعه کنیم. او یکلحظه در پاسخ درنگ نخواهد کرد، بلکه مانند اسکندر مقدونی این گره متافیزیکی را با جدولضرب خود حل خواهد کرد. او به ما خواهد گفت: «اگر تولید کالاهایی که میفروشم ۱۰۰ پوند برای من هزینه داشته باشد و از فروش این کالاها ۱۱۰ پوند درآورم – در طول سال، میدانید – این یک سود خوب، سالم و معقول است. اما اگر در مبادله ۱۲۰ یا ۱۳۰ پوند به دست بیاورم، این سودی بالاتر است. و اگر۲۰۰ پوند دریافت کنم، این یک سود فوقالعاده و هنگفت خواهد بود.» پس چه چیزی به این شهروند بهعنوان شاخص سود او خدمت میکند؟ هزینه تولید کالاهای او. اگر در ازای این کالاها مقداری کالای دیگر دریافت کند که هزینه تولید آن کمتر بوده است، ضرر کرده است. اگر در ازای کالای خود مقداری از کالاهای دیگر را دریافت کند که هزینه تولید آنها بیشتر بوده است، منتفع شده است. او کاهش یا افزایش سود را بر اساس درجهای که ارزش مبادله کالاهایش بالاتر یا پایینتر از نقطه صفر او یعنی هزینه تولید است، محاسبه میکند.
دیدیم که چگونه تغییر رابطه عرضه و تقاضا باعث افزایش و یا کاهش قیمتهامیشود. یک موقع قیمتهای بالا، و یک موقع دیگر قیمتهای پایین. اگر قیمت کالایی به دلیل کمبود عرضه یا رشد بیش از حد تقاضا، به میزان قابلتوجهی افزایش یابد، آنگاه قیمت برخی از کالاهای دیگر باید به همین نسبت کاهشیافته باشد. زیرا قیمت یک کالا بیان پولی نسبتی است که کالاهای دیگر در ازای آن داده میشود. بهعنوانمثال، اگر قیمت یک یارد ابریشم از دو به سه شیلینگ افزایش یابد، قیمت نقره نسبت به ابریشم کاهشیافته است و به همین ترتیب قیمت سایر کالاهایی که قیمت آنها ثابت مانده است، نسبت به ابریشم کاهشیافته است. مقدار زیادتری از آنها باید برای بهدستآوردن همان مقدار ابریشم داده شود. اما پیامد افزایش قیمت یک کالای خاص چه خواهد بود؟ انبوهی از سرمایه به شاخه پررونق صنعت ریخته خواهد شد و این مهاجرت سرمایه به حوزههای صنعت موردپسند تا زمانی ادامه خواهد یافت که دیگر سودی بیش از سود متعارف به دست نیاورد، یا بهتر است بگوییم تا زمانی که به دلیل تولید مازاد بهای محصولاتشبه دست نیاید. یعنی تولید بیش از حد، پایینتر از هزینه تولید باشد.
برعکس: اگر قیمت یک کالا کمتر از هزینه تولید آن باشد، سرمایه از تولید این کالا خارج میشود. به جز در مورد شاخهای از صنعت که منسوخ شده و در نتیجه محکوم به ناپدیدشدن است، تولید چنین کالایی (یعنی عرضه آن)، باتوجهبه فرار سرمایه، تا زمانی که با تقاضا مطابقت داشته باشد، کاهش خواهد یافت. تقاضا و قیمت کالا دوباره تا سطح هزینه تولید آن افزایش خواهد یافت، یا بهجای آن، تا زمانی که عرضه به کمتر از تقاضا کاهش یابد و قیمت آن بالاتر از هزینه تولید آن برسد. زیرا قیمت فعلی یک کالا همیشه یا بالاتر یا کمتر از هزینه تولید آن است.
میبینیم که چگونه سرمایه به طور مداوم از حوزه یک صنعت مهاجرت میکند و به حوزه دیگری مهاجرت میکند. قیمت بالا باعث ورود بیش از حد میشود و قیمت پایین فرار بیش از حد با باعث میشود.
از زاویه دیگری میتوانیم نشان دهیم که چگونه نهتنها عرضه، بلکه تقاضا نیز با هزینه تولید تعیین میشود. اما پرداختن به این ما را از موضوع خود بسیار دور میکند.
ما اکنون مشاهده کردهایم که چگونه نوسانات عرضه و تقاضا همیشه قیمت یک کالا را به قیمت تمام شده تولید آن بازمیگرداند. قیمت واقعی یک کالا، در واقع، همیشه بالاتر یا کمتر از هزینه تولید است. اما صعود و سقوط، متقابلاً یکدیگر را متعادل میکنند، بهطوریکه در یک بازه زمانی معین، اگر جزر و مدهای صنعت با هم در نظر گرفته شود، کالاها مطابق با هزینه تولیدشان با یکدیگر مبادله میشوند؛ بنابراین قیمت آنها با هزینه تولید آنها تعیین میشود.
تعیین قیمت با هزینه تولید را نباید به شیوهای که اقتصاددانان بورژوا درک میکنند، فهمید.اقتصاددانان میگویند که قیمت متوسطکالاها با هزینه تولید برابر است: این قانون است. هرجومرجیکه در آن افزایش با سقوط، و سقوط با افزایش همراه میشود، را یک حادثه یا اتفاق میدانند. ممکن است ما نوسانات را بهعنوان قانون، و تعیین قیمت بر اساس هزینه تولید را یک تصادف در نظر بگیریم – همانطور که در واقع توسط برخی دیگر از اقتصاددانان انجام میشود. اما دقیقاً همین نوسانات است که با نگاه دقیقتر، وحشتناکترینویرانیها را با خود همراه دارد و مانند یک زلزله، جامعه بورژوایی را از پایههای آن به لرزه در میآورد – و دقیقاً با این افت و خیزهاست که قیمت را با هزینه تولید منطبق میکند. نظم آن را در کلیت این حرکت پر از هرجومرج باید دید. در جریان کل این هرجومرج صنعتی، در این حرکت دایرهوار، رقابت، زیاد روی را با زیادهروی دیگری جبران میکند.
بنابراین میبینیم که قیمت یک کالا در واقع با هزینه تولید آن تعیین میشود، اما بهاینترتیب که دورههایی که در آن قیمت این کالاها از هزینههای تولید بالاتر میرود، با دورههایی که در آن به زیر هزینه تولید کاهش مییابد، متعادل میشود و بر عکس. البته این الزاماً برای هر محصول خاص در یک صنعت صدق نمیکند، بلکه فقط برای آن شاخه از صنعت صدق میکند. همچنین برای یک تولیدکننده منفرد صادق نیست، بلکه از زاویه کل طبقه تولیدکنندگان صادق است.
تعیین قیمت بر اساس هزینه تولید مساوی است با تعیین قیمت توسط زمان کار لازم برای تولید یک کالا، زیرا هزینه تولید اولاً شامل مواد اولیه و فرسودگی ابزار و غیره است، یعنی آن محصولات صنعتی که تولید آنها به تعداد معینی از روزهای کاری هزینه در برداشته است، که بنابراین مقدار معینی از زمان کار را نشان میدهد، و ثانیاً کار مستقیم، که با مدتزمان آن نیز اندازهگیریمیشود.
دستمزدها بر اساس چه چیزی تعیین میشود؟
حال همان قوانین کلی که قیمت کالاها به طور عمومی را تنظیم میکند، طبیعتاً دستمزد یا قیمت نیروی کار را نیز تنظیم میکند. بر طبق رابطه عرضه و تقاضا، یعنی بنا بر رقابتی که میان خریداران نیروی کار – سرمایهداران – و فروشندگان نیروی کار – کارگران – شکل میگیرد، دستمزدها هم یکزمانافزایش مییابد و زمان دیگری کاهش مییابد. نوسانات دستمزدها بهطورکلی با نوسانات قیمت کالاها مطابقت دارد. اما در محدوده این نوسانات، قیمت نیروی کار توسط هزینه تولید، توسط زمان کار لازم برای تولید این کالا یعنی نیروی کار تعیین خواهد شد.
اما هزینه تولید نیروی کار چقدر است؟ این هزینه، هزینهای است که برای نگهداری کارگر بهعنوان کارگر، و برای تحصیل و آموزش او بهعنوان کارگر لازم است.
بنابراین، هر چه زمان لازم برای آموزش یک نوع خاص کار کوتاهتر باشد، هزینه تولید کارگر کمتر میشود، قیمت نیروی کار، دستمزد او هم کمتر میشود. در آن شاخههای صنعتی که چندان دورهای کارآموزی ای لازم نیست و صرف وجود فیزیکی کارگر کافی است، هزینه تولید او تقریباً منحصراً به کالاهایی محدود میشود که برای بقا و حفظ او در وضعیت کارکردن ضروری است؛ بنابراین، قیمت کار او با قیمت وسایل ضروری زندهماندن او تعیین میشود.
در اینجا اما ملاحظه دیگری هم وارد میشود. تولیدکنندهای که هزینه تولید خود را محاسبه میکند و مطابق با آن قیمت محصول را محاسبه میکند، فرسایش ابزار کار را هم بهحسابمیآورد. اگر ماشینی مثلاً ۱۰۰۰ شیلینگ برایش قیمت داشته باشد و این ماشین در ۱۰ سال تمام شود، سالانه ۱۰۰ شیلینگ به قیمت کالا اضافه میکند تا بعد از ۱۰ سال بتواند دستگاه فرسوده را جایگزین دستگاه جدید کند. به همین ترتیب، هزینه تولید نیروی کار ساده باید شامل هزینه تکثیر کارگر نیز باشد که بهوسیله آنکارگران را قادر میسازد تا خود را چندبرابر کنند وکارگران فرسوده را با کارگران جدید جایگزین کند؛ بنابراین، فرسودگی کارگر به همان روشی محاسبه میشود که فرسودگی دستگاه محاسبه میشود.
بنابراین، هزینه تولید نیروی کار ساده بهاندازه هزینه وجود و تکثیر کارگر است. بهای این هزینه وجود و تکثیر، دستمزد را تشکیل میدهد. دستمزدهای تعیین شده به این شکل را حداقل دستمزد مینامند. این حداقل دستمزد، مانند تعیین قیمت کالاها بهطورکلی بر اساس هزینه تولید، برای هر فرد واحدی صدق نمیکند، بلکه فقط برای قشر کارگران در نظر گرفته میشود. افراد کارگر، در واقع میلیونها کارگر، حتی آنقدر دریافت نمیکنند که بتوانند به موجودیت خود ادامه دهند و خودشان را تکثیر کنند. اما دستمزدهای کل طبقه کارگر، خود را در محدوده نوسانات خود با این حداقل تطابق میدهد.
اکنون که در مورد کلیترین قوانین حاکم بر دستمزد و نیز قیمت هر کالای دیگری روشن شدهایم، میتوانیم موضوع خود را بیشتر بررسی کنیم.
ماهیت و رشد سرمایه
سرمایه شامل مواد خام، ابزار کار و انواع وسایل امرارمعاش است که در تولید مواد خام جدید، ابزارهای جدید و وسایل معیشت جدید به کار میرود. همه این اجزای سرمایه توسط کار تولید شدهاند، محصولات کار هستند، کار انباشتهشده. نیروی کار انباشتهای که بهعنوانوسیلهای برای تولید جدید عمل میکند، سرمایه است. این را اقتصاددانان میگویند.
برده سیاهپوست چیست؟ مردی از نژاد سیاه. یک توضیح حکیمانه! سیاهپوست یک سیاهپوست است. فقط تحت شرایط خاصی برده میشود. دستگاه پنبهریسی دستگاهی برای ریسندگی پنبه است. فقط تحت شرایط خاصی تبدیل به سرمایه میشود. اگر از این شرایط دور شود به همان اندازه این دستگاه سرمایه است که طلا بهخودیخود پول است، یا شکر قیمت شکر است.
در فرآیند تولید، انسانهانهتنها بر روی طبیعت، بلکه بر روی یکدیگر نیز کار میکنند. آنها فقط با همکاری با یکدیگر به شیوهای مشخص و تبادل متقابل فعالیتهای خود تولید میکنند. آنها برای تولید وارد پیوندها و روابط معینی با یکدیگر میشوند و تنها در درون این پیوندها و روابط اجتماعی تأثیر آنها بر طبیعت اعمال میشود، یعنی تولید صورت میگیرد.
این روابط اجتماعی بین تولیدکنندگان و شرایطی که تحت آن آنها فعالیتهای خود را مبادله میکنند و در کل عمل تولید سهیم میشوند، طبیعتاً بسته به ویژگی ابزار تولید، متفاوت خواهد بود. برای نمونه با کشف ابزار جنگی جدید، یعنی سلاح گرم، ضرورتاً کل سازمان درونی ارتش تغییر میکند، روابطی که افراد در آن ارتش تشکیل میدهند و میتوانند بهعنوان یک ارتش فعالیت کنند، دگرگون میشود و رابطه ارتشهای مختلف با ارتشهای دیگر به همین ترتیب تغییر میکند.
بنابراین،میبینیم که روابط اجتماعی که افراد در درون آنها تولید میکنند، روابط اجتماعی تولید، با تغییر و توسعه ابزار مادی تولید یا نیروهای تولیدی، تغییر میکند و دگرگون میشوند. روابط تولید در مجموع آن چیزی است که به آن روابط اجتماعی یا جامعه میگوییم، البته جامعه در یک مرحله خاص از تکامل تاریخی. جامعهای با خصوصیات ویژه و متمایز.جامعه باستانی، جامعه فئودالی، جامعه بورژوایی (سرمایهداری)کلیتهایی از روابط تولیدی هستند که هر یک مشخصکننده مرحله خاصی از توسعه در تاریخ بشریت است.
سرمایه نیز یک رابطه اجتماعی تولید است. این یک رابطه تولید بورژوایی است، یک رابطه تولید جامعه بورژوایی. وسایل امرارمعاش، ابزار کار، مواد خام، که سرمایه از آنها تشکیل شده است – آیا در شرایط اجتماعی معین، در چارچوب مناسبات خاص و معین، تولید و انباشته نشدهاند؟ آیا آنها تحت شرایط خاص در روابط اجتماعی معین برای تولید جدید به کار گرفته نمیشوند؟ و آیا فقط خصلت اجتماعی معینی بر محصولاتی که برای تولید جدید بهعنوان سرمایه خدمت میکنند، مهر خود را نمیزند؟
سرمایه نهتنها از وسایل امرارمعاش، ابزار کار و مواد خام ، نهتنهابهعنوان محصولات مادی، بلکه به همان اندازه از ارزشهایمبادلهای تشکیل شده است. تمام محصولاتی که از آن تشکیل شده است، کالا هستند. در نتیجه، سرمایه نهتنهامجموعهای از محصولات مادی، بلکه مجموعهای از کالاها، ارزشهایمبادلهای، و موجودیت اجتماعی است. چه پنبه را بهجای پشم قرار دهیم، یا برنج را بهجای گندم، کشتیهای بخار را بهجایراهآهن، درهرحال سرمایه یکسان میماند، مشروط بر اینکه پنبه، برنج، کشتیهای بخار – یعنی بدنه سرمایه – ارزش مبادلهای یکسانی داشته باشد یعنی برابر همان قیمت پشم، گندم، راهآهن، که قبلاً در آن تجسمیافته بود. شکل بدنی سرمایه ممکن است دائماً خود را دگرگون کند، درحالیکه سرمایه کمترین تغییر را متحمل نشود. اما هر چند هر سرمایه مجموعی از کالاها – یعنی ارزش مبادلهای – است، نتیجه نمیشود که هر مجموع کالاها، هر مجموعهایارزشهایمبادلهای، سرمایه است.
هر مقدار ارزش مبادلهای یک ارزش مبادلهای است. هر ارزش مبادلهای خاص مجموعهای از ارزشهایمبادلهای است. بهعنوانمثال: یکخانه به ارزش ۱۰۰۰ پوند، ارزش مبادلهای ۱۰۰۰ پوند است: یکتکه کاغذ به ارزش یک پنی مجموع ارزش مبادله یک پنی است. محصولاتی که با دیگر محصولات قابلمبادله هستند، کالا هستند. نسبت معینی که آنها در آن قابلمبادله هستند، ارزش مبادله آنها، یا به بیان پولی، قیمت آنها را تشکیل میدهد. مقدار این محصولات نمیتواند بر ویژگی آنها بهعنوان کالا، بهعنوان نماینده ارزش مبادلهای، بهعنوان دارای قیمت معین، تأثیری داشته باشد. درخت چه بزرگ باشد چه کوچک، درخت باقی میماند. چه ما آهن را در وزنیک سکه یا در صد برابر وزن، با محصولات دیگر مبادله کنیم، آیا این ویژگی آن را تغییر میدهد: یعنی کالا بودن یا ارزش مبادلهایآن را؟ باتوجهبه کمیت، این کالایی با ارزش کمتر یا بیشتر است.
پس چگونه مجموعهای از کالاها، مجموعهای از ارزشهایمبادلهای، تبدیل به سرمایه میشود؟ بدین ترتیب که بهعنوان یک قدرت اجتماعی مستقل – یعنی بهعنوانقدرت بخشی از جامعه – این کالاها خود را از طریق مبادله با کار زنده حفظ میکنند و تکثیر میکنند.
وجود طبقهای که چیزی جز توانایی کارکردن ندارد، پیشفرض ضروری سرمایه است.
تنها تسلط کار انباشته شده و مادی شده گذشته بر کار زنده بیواسطه است که مُهر خصلت سرمایه را بر کار انباشته شده میزند.سرمایه از این واقعیت ناشی نمیشود که کار انباشته شده به کار زنده بهعنوانوسیلهای برای تولید خدمت میکند. سرمایه از این واقعیت ناشی میشود که کار زنده بهکار انباشته شده بهعنوانوسیلهای برای حفظ ارزش مبادلهای آن و همچنین افزایش ارزش مبادلهای آن خدمت میکند.