بخش آخر
خصوصیات نیروی رهبر انقلاب
همانطور که بالاتر اشاره کردم جامعهای که علیه یک حکومت بلند شده است در مقطعی از حرکتش باید بتواند به نیروییبهعنوان نماینده و رهبر انقلاب خود متکی بشود. سؤال اساسی این است که این امر در گرو چیست؟
به این سؤال میتوان جوابهای مختلفی داد. ممکن است گفته شود برای تأمین رهبری انقلاب باید اعتراضات و مبارزات خیابانی مردم را رهبری کرد و هم در جنبش سرنگونی و هم دیگر جنبشهای اعتراضی نقش پیشرویی ایفا کرد. بله این یک شرط لازم است؛ ولی کافی نیست.
ممکن است گفته شود باید در فضای اعتراضی و گفتمانسازی جلو بیفتیم و ابتکار را به دست بگیریم، نظر توده مردم و کنشگران را جلب کنیم، در مدیای اجتماعی فعال باشیم و فالوور زیادی داشتهباشیم و غیره. این هم یک فاکتور است؛ ولی هنوز اصل مسئله این نیست.
مردم صرفاً با این معیار که حزب یا نیرویی چقدر در میدان عمل حضور دارد و فعال است او را بهعنوان رهبر انقلابشان انتخاب نمیکنند. حتی معیار اصلیشان این نیست. معیار جامعه این است که چه نیرویی این ادعا و این توانائی را دارد که قدرت را بگیرد و نگه دارد.
منصور حکمت، رهبر فقید حزب ما، مثال و استعاره جالبی در این مورد داشت. میگفت چپ رادیکال، مثلاً تروتسکیستها در انگلیس، یکعمر دلمه میبرند سر پیکت – استعاره از این که دستاندرکار اعتراضات عملی هستند – ولی وقتی نوبت به انتخاب دولت میرسد کارگر انگلیسی به حزب لیبر رأیمیدهد.چون حزب تروتسکیست را در ظرفیت تشکیل دولت و یک نیروی قادر به حکومتکردننمیبیند. خود این حزب هم چنین ادعائی ندارد. در مورد مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش ضدنژادپرستی در آمریکای دهه شصت و یا آرتور اسکارگیل رهبر اعتصابات معدنچیان انگلیس علیه دولت مارگارت تاچر در دهه هفتاد میلادی، نیز این امر صادق است. نمونه متأخرتر وائل غنیم چهره معروف انقلاب مصر است که هدف خود را تنها برکناری حسنیمبارک اعلام کرده بود و وقتی قدرت به دستاخوانالمسلمین و بعد ژنرال سیسی افتاد سالها سکوت اختیار کرد.
اینها همه نه ادعای تشکیل دولت داشتند و نه جامعه چنین توقعی از آنان داشت. تأمین رهبری انقلاب یا جنبش سرنگونی مکانیسم و ملزومات دیگری دارد.
فرق جنبش سرنگونی و بطریق اولی انقلاب با جنبشهای اعتراضی دیگر این است که محورش خود حکومت است. هدفش تصرف قدرت سیاسی است و لذا رهبرش نیرویی است که از توان و ظرفیت این امر برخوردار است. نیرویی کهکل جامعه و انقلاب را در برابر حکومت نمایندگی میکند و این توانائی و قابلیت را دارد که به حکومت و نظام آتی شکل بدهد. یک نیروی قابلاعتماد و توانا که نهتنهاعمیقترین و جامعترین نقد و اعتراض به حکومت و کل نظام موجود را نمایندگی کند، بلکه از جانب توده مردم بهپاخاستهبهعنوان آلترناتیو حکومت و برآورنده مطالبات و خواستهای انقلابی آنان شناخته بشود. نیرویی که تجسم قدرت سلبی انقلاب و چشمانداز پیروزی آن باشد.
روشن است کهحزب یا نیروی سیاسی رادیکالی قادر به ایفای چنین نقشی است که در دیدگاه و استراتژیاش انقلاب و تغییر ریشهای کل نظام موجود جایگاه تعیینکنندهای داشته باشد. حزبی کهدر تمام دوره فعالیت خود و مدتها قبل از اینکه انقلابی شکل بگیرد چشمانداز انقلاب را بهعنوان تنها راه رهائیدر برابر جامعه قرار داده باشد و فعالیت روزمره و عملی خود را بر این مبنا استوار کرده باشد.
نکته مهم دیگر این است که حزب رهبر انقلاب باید متحدکننده توده مردم بهپاخاسته علیه حکومت باشد و این امر به نوبه خود در گرو نقد عمیق و ریشهای و همهجانبه علیه نهتنها حکومت بلکه علیه همه مصائب و تبعیضات موجود در جامعه است. اتحاد انسانها بنا به تعریف تنها میتواند حول خواستها و آرمانهای انسانی شکل بگیرد.
توده مردم باید این خصوصیات را در کل مواضع و سیاستها و دکترین و سیستم ارزشی و استراتژی یکحزب و در کل پراتیک و فعالیتهایش باز بشناسند.
خلاصه کنم. رهبر انقلاب باید اولاً مبانی و ریشه مصائبی که انقلاب بر سر آنها شکلگرفته است را هدف بگیرد و جامعه را به سمت یک دگرگونی ریشهای رهنمون شود، ثانیاً نماینده و بیانگر مضمون اهداف و خواستهایی باشد که متضمن رهائی کل جامعه است، ثالثاً نماینده جامعه در برابر حکومت و متحدکننده صفوف انقلاب باشد، و رابعاً در مواضع و بهویژه در پراتیک و عملکرد خود بهعنوان یک حزب توانا و شایسته و قادر بهکسب قدرت سیاسی و شکلدهی به نظام آتی مورداعتماد جامعه قرار بگیرد.
تأمین رهبری انقلاب زن زندگی آزادی
ویژگیهای فوق دررابطهبا انقلاب زن زندگی آزادی معنی مشخصی مییابد. جامعه ایران با یک نه بزرگ به نظام و حکومت جمهوری اسلامی و با پرچم زن زندگی آزادی به میدان آمده است. نیروی رهبر انقلاب باید بتواند این اعتراض تودهای و ” نه مردم” به حکومت را نهتنها نمایندگی کند؛ بلکه تعمیقکند و گسترش دهد. باید تبیین و تعریف ریشهای و جامعی از سرنگونی به دست بدهد و “مرگ به جمهوری اسلامی” را به نفی هر نوع دیکتاتوری و دولت مافوق مردم و نفی همه تبعیضات سیاسی و مدنی و اقتصادی و طبقاتی ترجمه کند و در جامعه اشاعه بدهد. باید عمیقاً ضد مذهب و ضد همه مقدسات و تعصبات دینی – ملی – قومی – نژادی – جنسیتی باشد و جامعهای آزاد و انسانی و مدرن و امروزی را نمایندگی کند. باید هم به معنی سلبی و هم اثباتی روایت و تبیینی از شعار محوری زن، زندگی و آزادی به دست بدهد که متضمن پیشروی و پیروزی انقلاب باشد. بهویژه نقد جامع و ریشهای بیحقوقی زن و نقد عمیق مذهب، دو مسئلهای که کاملاً به یکدیگر مربوط هم هستند، نقشی کلیدی در پیروی و پیروزی انقلاب ایفا میکند.
از این زاویه رهبری انقلاب بهویژه مستلزم نقد و افشای هر نیرویی است که بخواهد تصویری مینیمالیستی و در واقع سازشکارانه از سرنگونی و پیروزی انقلاب به دست بدهد. نباید اجازه داد نیروهای راست، نیروهایی کهتلاش میکنند سرنگونی را حداکثر در برکناری خامنهای و سران حکومت خلاصه کنند و کل نظام و ماشین دولتی و نیروهای نظامی و انتظامی حتی سپاه و بسیج را از “گزند انقلاب” مصون دارند، انقلاب را به بیراهه بکشند. تفاوت یک حزب انقلابی مانند حزب ما با این نیروها صرفاً در خواستها و اهداف اثباتی و چشماندازی که در برابر جامعه قرار میدهیممحدود نمیشود، بلکه در نقد حکومت و نظام موجود هم عمیقاً با آنان تفاوت داریم.
این ملزومات درعینحال نشان میدهد که رهبری انقلاب نمیتواندصرفاً از طریق اکتیویستها و چهرهها و تشکلهای اعتراضی، با هر درجه ائتلاف و وحدت و هماهنگی میان آنها، تأمین شود.
برخی از فعالین استقلال از احزاب و غیرحزبی بودن را یک فضیلت تلقی میکنند و بر این تصورند که احزاب باعث تفرقه صفوف انقلاب هستند. برخی نیز معتقدند کلاً دوره احزاب گذشته است. به تجربه جهانی رجوع میکنند و یادآوری میکنند که مثلاً فردی مثل واتسلاو هاول در چکسلواکی بدون هیچ تعلق حزبی ای به قدرت رسید یا ولادیمیر زلنسکی در اوکراین و یا لخ والسا در لهستان. بله، اینها چهرهها و سلبریتیهایی بودند که به قدرترسیدند؛ ولی ایننوع مثالها به شرایط انقلاب در ایران و یا هر انقلاب دیگری قابلتعمیم نیست. این نمونهها در شرایط ویژه بعد از فروپاشی بلوک شوروی اتفاق افتاد. تحولاتی که گرچه “انقلاب مخملی” نامیده میشود؛ ولی هیچقرابتی به انقلابات واقعی ندارد. این تحولات در واقع نوعی مهندسی تحولات و نوعی پر کردن خلأ قدرت در بلوک فروپاشیده شرق با کمک و با حمایت همهجانبهدولتهای غربی بود. در کشورهای این بلوک بهخاطر فقدان آزادیهای سیاسی احزاب اپوزیسیون مؤثر و سابقهداری وجود نداشتند و به همین خاطر سلبریتیهایی با پرچم لیبرالیسم و سرمایهداری بازار آزاد جلو افتادند و توانستند با کمک دول غربی به قدرت برسند.
در انقلابی نظیر انقلاب زن زندگی آزادی که از بالا و بهخاطر تحولات جهانی شکل نگرفته؛ بلکه در اعماق جامعه ریشه دارد، تنهایک حزب رادیکال و برخاسته از دل جامعه و شرایط انقلابی میتواند در رأس انقلاب قرار بگیرد و متضمن پیروزی آن باشد.
فعالیت چهرهها و تشکلهای مبارزاتی، همانطور که بالاتر توضیح دادم، برای تداومانقلاب زن زندگی آزادی و گفتمان و فضای انقلابی مطلقاً ضروری است؛ ولی رهبریانقلاب را نیروییمیتواندتأمین کند که استراتژی و چشمانداز و برنامه جامعی، چه به معنی سلبی نفی وضع موجود و چه به معنی اثباتی تحقق خواستها و اهداف انقلاب، برای امروز و فردای جامعه داشته باشد و این طبق تعریف کار احزاب است. حتی اتحاد و هماهنگی افراد و نهادهای فعال و دستاندرکار انقلاب مستلزم رویآوری آنها به حزبیت و خط و سیاست حزبی است که در قبال هر تحول و فرازوفرود در روند جنبش انقلابی مضمون و محتوای رادیکال و انسانی انقلاب را نمایندگی میکند.
این امر دررابطهبا وحدت و همبستگی توده مردم بهپاخاسته علیه حکومت نیز صادق است. همانطور که بالاتر اشاره شد یک خصوصیت نیروی رهبر انقلاب متحد ساختن صفوف انقلاب در مبارزه برای سرنگونی است. در مبارزه علیه جمهوری اسلامی یک پیششرط مهم تأمین اتحاد و انسجام صف انقلابنمایندگیکردنخواستها و اهداف و ارزشهایی است که تماماً در نقطه مقابل مواضع و فرهنگ و ارزشهای پوسیده و عصر حجری حکومت قرار دارند. جمهوری اسلامی مظهر غربستیزی از یک موضع فوق ارتجاعی، یعنی ضدیت با علم و فرهنگ و هنر پیشرویی است که در غرب نمایندگی میشود. در مقابل، حزب رهبر انقلاب باید پرچمدار آخرین دستاوردهای فکر و هنری و فرهنگی و تمدن بشری باشد. این یک پیششرط مهم متحد ساختن صفوف انقلابی است که یک رکن مهمش به چالش کشیدن فرهنگ و ارزشها و هنجارهای متحجر و پوسیده حکومتی است.
در تحلیل نهائی پیشروی و پیروزی انقلاب زن زندگی آزادی در گرو عروج حزبی با ویژگیهای فوق است. ویژگیهایی که نهتنها در تبلیغات و مواضع و سیاستها، بلکهمهمتر از آن در پراتیک و عملکرد هر روزه و در نفس موجودیت حزب مدعی رهبری خود را نشان دهد.
مواضع و فعالیتهای حزب کمونیست کارگری در جهت تقویت و پیشبرد و به پیروزی رساندن انقلاب زن زندگی آزادی بر ارکان فوق مبتنی است.
۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۲۳ آوریل ۲۰۲۴