علیرضا پناهیان از آخوندهای نزدیک به خامنهای در سخنان اخیر خود گفته است: “اگر دموکراسی با مدیریت ولیفقیه نباشد، نتیجهای جز وحشیگری نخواهد داشت.” وی همچنین در ادامه اشاره کرده است که: “تمدنی که بر هوای نفس مبتنی باشد، به وحشیگری منجر خواهد شد”.
بیاییم این سخنان مضحک را کمی بیش از حد معمول جدی بگیریم، تا جایی که بتوانیم بهنقدریشههای این سخنان بپردازیم:
جملات ایشان که امروز مرغ پخته را هم به خنده میاندازد زمانی مبنای عقیدتی جناح مخالف ایشان و خط اصلاحات بود. خاتمی و تئوریسینهای دوم خردادی هم روزگاری البته با ادبیاتی متفاوت، همین حرفها را میزدند. آنچه باعث شده حرفهایی که زمانی با پز روشنفکرانه بیان میشد امروز به جوک تبدیل شود تغییرات عظیمی است که در ذهنیت سیاسی جامعه رخداده است.
جمله ایشان مبنی بر این که:”اگر دموکراسی با مدیریت ولیفقیه نباشد، نتیجهای جز وحشیگری نخواهد داشت.” تکرار عامیانه همان تز آشنای مردمسالاری دینی (دموکراسی اسلامی) است. جمع اضدادی که وقتی به زبان صریح بیان شود تبدیل به همین جمله جناب پناهیان میشود. این تزرسواتر و بیآبروتر از آن است که بتوان بهنقد آن پرداخت. اما خیلی کوتاه باید گفت که در سطح آمپریک (تجربی) حاصل و نتیجه مردمسالاری یا دموکراسی دینی چیزی جز همین جمهوری اسلامی که شاهد آن هستیم، نیست. دموکراسی و صندوق رأی در آن وجود دارد، البته از نوع اسلامی آن و با شرایط خاصی که همه با آن آشناییم و در اسلامی بودن آن هم که تردیدی نیست. در سطح تئوریک و نظری هم روشن است که دموکراسی با مذهب و مشخصاً اسلام قابلجمع نیست. حکومت مذهبی و شخص ولیفقیه مشروعیت خود را از خدا میگیرند و این اصلی غیرقابلتغییر است. به همین دلیل برای حفظ این مشروعیت نیازی به مراجعه به نظر و آرای امت ندارند. بنا بر همین اصل، تکلیف رأی مردم و تأثیر آن در اداره امور در چنین سیستم حکومتی از پیش روشن است.
مسئله «هوای نفس» نیز از دیگر اعتقادات اصلی و هستهای مذهب و اسلام است. «هوای نفس» و «نفس اماره» کلماتی کلیدی و اسم رمزی برای راضیکردن مردم به وضع موجود و عدم گلایه و شکایت از مشکلات معیشتی و مادی است. در تفکر اسلامی توجه به زندگی مادی و تلاش برای رسیدن به آسایش و رفاه اساساً امری مذموم و خطا است. از آن تحت عناوین توجه به مادیات، دلبستن به زخارف دنیوی، غرقشدن در تجملات و در نتیجه غافل ماندن از ثواب و آخرت نام برده میشود. در این تفکر، دوگانه دنیا و آخرت مانند دو کفه ترازو در مقابل هم قرار میگیرند بهطوریکه توجه به یکی انسان را از دیگری غافل میکند. دنیا و مافیهاسپنجی و گذرا تصویر میشود و عاقبتی موهوم، اصیل و ماندگار فرض میشود.
چنین سیستم فکری علاوه بر منفعل ساختن معتقدین خود، فقر و تنگدستی را تحت نام سادهزیستی توجیه میکند. وقتی این تفکرات قدرت سیاسی را قبضه کنند با اشاعه این گونه تبلیغات که همگی با آنها آشنا هستیم، اساساً ایجاد رفاه و آسایش برای شهروندان را امر خود نمیدانند. البته پر واضح است که این مواعظ را برای دیگران میکنند و در زندگی شخصی خود از رفاه و آسایش کامل برخوردارند، رفاه و تمکنی که حاصل دزدی و اختلاسهای میلیاردی است. ضمناً در این جا بحث از خواست و انگیزه حکومتهای مذهبی برای ایجاد رفاه بر اساس سیستم ارزشی آنها است. واضح است که شرایط اقتصادی فعلی در ایران دلایل روشن مادی و اقتصادی دارد که بررسی جداگانهای را میطلبد.
دو جمله ایشان و خاستگاه فکری آنها نشان میدهد دو مقوله دموکراسی، یعنی اعتنایحداقلی به آرا و نظرات مردم و تأمین رفاه و شرایط نرمال مادی نهتنها در کائنات فکری حکومت اسلامی جایی ندارند؛ بلکه هر دو مایه توحش و وحشیگری هستند. این دو ارزش در نظام فکری و اندیشه اسلامی تبدیل به ضدارزش میشوند. این جا است که باید گفت حکومت اسلامی نه میخواهد و نه میتواند.
اما ترجیعبند هر دو جمله پناهیان وحشیگری است. اسلامیستها همیشه فرهنگ و تمدن غرب را وحشیانه و انسان غربی را وحشی تصویر کردهاند. از نگاه پوسیده این جماعت، آزادی بیان، رفاه و آسایش مادی، برابری زن و مرد و سایر دستآوردهای تمدن غرب، نشانههای توحش هستند چرا که خالی از معنویت و توجه به آخرت هستند. این ادعا را کسانی مطرح میکنند که با اعمالشان معنای جدیدی به کلمه توحشبخشیدهاند. چنان در جنایت و آدمکشی رکورد زدهاند که روی تمام آدمکشان تاریخ را سفید کردهاند و روزی نیست که در گوشهای از جهان فاجعه نیافرینند.
مطالب بالا اکنون به ذهنیت جمعی جامعه بدل شده است؛ مردم بهتر از هر کسی این مسائل را با پوست و گوشت خود احساس کردهاند، تصمیمشان را برای سرنگونی این نظام سرتاپا تضاد و تزویر گرفتهاند و انقلابشان را آغاز کردهاند. در این مسیر صدها کشته و مجروح دادهاند.
جامعه ایران در حال حاضر بسیار جلوتر از مرحله نقد سیستم فکری جمهوری اسلامی است. این جامعهای در حال نبرد با همین سیستم فکری و نگهبانان آن است. فشار مردم چنان است که حضرات را وادار به چنین هذیانگوییهایی میکند. اما در مسیر پر فراز و نشیب این نبرد گاهی لازم است به واکاوی همین هذیانهای از سر استیصال پرداخت تا بتوان بیشتر از پیش به حقانیت مبارزه برای سرنگونی این هیولا پی برد. هیولایی که نه فقط در اعمالش بلکه در کنه افکارش نیز چیزی جز ضدیت با انسان و انسانیت نمیتوان یافت.***