” بوی کباب” گویا به “شرق دور” هم رسیده است که خانم پارک گئون هی، رییس جمهوری کره جنوبی به همراه یک لشکر از غارتگران زندگی را به ایران کشانده است. این خانم به مانند همتایان اروپایی اش برای سهم بردن از سفره استثمار کارگران ایران حاضر شده است خفت روسری به سر کردن را به جان بخرد و توهین دست ندادن رئیس جمهوری اسلامی و دیگر دولتمردان اسلامی را تحمل کند تا شاید بتواند سر سفره سرمایه ایرانی اسلامی بنشیند.
این اما باعث شده که بار دیگر اقتصاددان دانشگاه رنه دکارت دست به کار شود و قصه های شیرین از معجزه اقتصادی سرمایه دار اینبار در کره جنوبی برای خوانندگان بگوید. استاد خاوند فرصت را مغتنم شمرده که با “استفاده از این دیدار برای آشنا کردن ایرانیان با کشوری … که اوجگیری آن در صحنه صنعت و بازرگانی بین المللی یکی از شگفتترین رویدادهای اقتصادی در تاریخ معاصر به شمار میرود. ” قصه های سر هم کند تا از “معجزه اقتصادی کشور کره جنوبی” گفته باشد که چگونه این کشور بعد از جنگ دو کره ” …بعد از چند سال سرگردانی بر سر گزینش الگوی توسعه، کشور «بامداد آرام» از دهه شصت میلادی به استراتژی «برونگرایی» صنعتی روی آورد، به این معنا که تصمیم گرفت نیروی کار ارزان قیمت خود را در در خدمت تولید انبوه لباس و صدور آنها به بازارهای جهان به ویژه آمریکا و اروپا به کار بگیرد. لباسهای ساخت کره به رغم کیفیت پایین خود، از توان رقابتی بالایی برخوردار بودند. با استفاده از ارز حاصل از صدور لباس، کرهایها دستگاههای نساجی وارد کردند و بعد به تولید کالاهای دیگری چون کفش و اسباب بازی و لوازم ورزشی پرداختند و این تولید انبوه را روانه بازارهای جهان کردند. طولی نکشید که…” که به روایت ایشان کره جنوبی شد ” یکی از شگفتترین رویدادهای اقتصادی در تاریخ معاصر.”
استاد آنجا که به توده مردم نظر دارد به روی “کوتاه بودن حافظه تاریخی ایرانیان” حساب ویژه ای باز کرده است می نویسد :” تردیدی نیست که دولت نظامی در کره جنوبی در دهه ۱۹۶۰ میلادی با الهام گیری از آلمان و ژاپن قرن نوزدهم به مدرنیزه کردن کشور بر پایه استراتژی «توسعه درونزای برونگرا» کمر بست،همان استراتژی که امروز، نزدیک به نیم قرن بعد از کره، مورد توجه شمار زیادی از نظریه پردازان و برنامه ریزان اقتصادی در جمهوری اسلامی است. … آنچه کره جنوبی را به جایگاه کنونی رساند، سیاستهای اقتصادی درستی بود که به اجرا گذاشت، و اراده استواری که در خدمت توسعه این کشور به کار افتاد. ” و آنجا که خطابش به دولتمردان اسلامی است مینویسد” با استفاده از حضور خانم پارک گئون هی درتهران، ایرانیان میتوانند به تجربه بسیار درخشان کره جنوبی بیندیشند و آنرا با تجربه بسیار تلخ خود مقایسه کنند.”
اما سیاست ” توسعه درونزای برونگرا” نه لباس های با کیفیت پایین ساخت کره و صدور آنها و وارد کردن دستگاههای نساجی بلکه به بیان روشن و واقعی نام دیگر سیاست سرکوبگرانه یک دیکتاتوری خشن سرمایه داری بوده که بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ کره که منجر به شکل گیری دو کشور کره شمالی و جنوبی گردید. اولی از دایره سرمایه بین المللی بیرون افتاده و اکنون در دست یک “بچه دیکتاتور” روزگار سیاهی را پشت سر میگذراند و دومی سالها بوسیله یکی از خونین ترین دیکتاتورهای نظامی اداره میشد که بتواند برای مدت طولانی کار ارزان و کارگر خاموش را تضمین کند که حالا جز بیست کشور صنعتی دنیای سرمایه داری محسوب میشود. دست بر قضا سازمانده اصلی این دیکتاتوری برای سالهای طولانی پدر همین خانم رئیس جمهور است که به ایران آمده است. از اوایل ده 70 در کشور کره جنوبی دیکتاتوری نظامی شکل گرفت که به روایت ویکی پدیا: ” «پارک چونگ هی» در دوران حکومتش، سیاست «دموکراسی هدایتشده» را دنبال کرد که به محدودیت آزادیهای فردی، سرکوب مطبوعات و احزاب مخالف و کنترل نظام قضایی و دانشگاهها انجامید. او سازمان اطلاعات و امنیت مخوف کره جنوبی به نام کِیسیآیاِی (KCIA) را سازماندهی نموده و گسترش داد و مدعی بود که تمامی اقداماتش برای مبارزه با کمونیسم لازم و ضروری است… در واقع آنچه «معجزه اقتصادی» کره جنوبی نامیده میشد، بیشترش مدیون برنامههای او بود که میخواست با الگو قراردادن ژاپن، کره را به یک جامعه سرمایهداری پویا در آسیا تبدیل کند. با اینحال این پیشرفت به قیمت دستمزد کم کارگران، ساعات کاری بالا و سرکوب مخالفتها، حاصل شد”. پارک چونگ هی در سال 1979به دست کیم جائه کیو، دوست قدیمی خود که ریاست سازمان امنیت کشور را به عهده داشت… پس از مشاجرهای به ضرب گلوله کشته شد. اما این پایان دیکتاتوری نظامی در کره نبود. سرکوبگری عریان و خشن نظامیان در کره همزمان با دوره ریگان و تاچر به شدت در کره جنوبی دنبال گردید. اگر “ایرانیان” استاد خاوند یادشان نباشد ما که یادمان هست که چگونه خشونت افسار گریخته ای که علیه دانشجویان کره ای اعمال میشد در صدر خبرهای آن روزگار جا داشت و البته به قول مسلمانان خدا میداند در میان کارگران چه خبر بوده که چنین سرکوبگری خونینی برای سالیان طولانی در کره برقرار بوده است تا آنها را خاموش سازد.
اما اینکه چرا دیکتاتوری نظامیان در کره به پایان رسید خیلی ساده بدین خاطر بود که دیگر لزومی به ادامه آن نبود و خود مانع رشد سرمایه داری در کره جنوبی بود. اما برای کسی مانند استاد اقتصاد در پاریس چون قرار است استثمار توده مردم را توجیه کند بیان ماجرا با بازی با واژه ها شکل فریبکارانه به خود میگیرد:” شاهکار دولت توسعه گرا ( منظور دیکتاتوری خونین پدر خانم رئیس جمهور کنونی) در کره جنوبی این بود که به جای ابدی کردن حضور خود در عرصه اقتصادی و قبضه کردن همه چیز، راه را برای کاهش تدریجی این حضور و پیشروی به سوی یک اقتصاد واقعی بازار فراهم آورد و، همانگونه که گفته شد، گذار به سوی دموکراسی ( که کار ارزان و کارگر خاموش جلوه آن است) را نیز امکان پذیر کرد. ” و استاد گویی یاسین در گوش بعضی میخواند که به قول خود ایشان نمی توانند بفهمند:” …کرهایها اقتصاد را سرجشمه اصلی قدرت در دنیای قرن بیست و یکم میلادی دانستند و ایرانیها ( منظور ایشان سرکردگان رژیم اسلامی است) عمدتا به مظاهر قدرت پرداختند و ذات واقعی آنرا نشناختند.”
حقیقت این است در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی یک حیوان نجیب زبان بسته را دارند داغ میکنند و هیات های بزرگ اقتصادی را به خیال کباب هوایی شده اند. این را دیگر استاد خاوند بهتر از هر کسی میداند و گر نه قصه های هزار و یک شب از کره جنوبی نمی بافت. جمهوری اسلامی با وجود یک دیکتاتوری بسیار خشن و بی رحم مذهبی در طی نزدیک سه دهه نتوانسته است کارگر در ایران را خاموش سازد. احتیاج به تحلیل زیادی نیست کافی است یک نگاه کوتاه به اخبار یکسال گذشته اعتراضات و اعتصابات کارگران و معلمان انداخته شود و خیلی نباید سخت باشد که به انبوه قعطنامه های تشکلات کارگران در اول مه امسال توجه شود و نیز کوشش فعالین کارگری در بند توجه شود که از درون زندان موجب تحرک شدیدی در اول مه می گردنند. همه اینها نشان میدهد که این حکومت بعد از نزدیک به چهار دهه در کار خویش وامانده است. از سوی دیگر بارها و بارها اشاره کردیم که این حکومت شیرازه اش بخاطراینکه همیشه خودش را موقتی حس کرده است بر غارت در همین لحظه خلاصه شده، برای همین هیچ برنامه روتین اقتصادی سرمایه داری را نمی تواند به سرانجام برساند چون هستی خودش همیشه در حال تهدید بوده است.
روسای جمهوری زیادی آمدند و باز هم خواهند آمد و جز اینکه آبروی نداشته خود را بر باد دهند ثمری دیگری برای شان نخواهد داشت و اقتصاددانانی مانند استاد ساکن پاریس جز خفت توجیه کردن دیکتاتورهای خونین سرمایه داری دستاوردی دیگری نخواهند داشت.