فرانسه یکی از سه قدرت مهم و تعیین کننده در هر دو عرصه سیاسی و اقتصادی قاره اروپا محسوب میشود.تغییرات سیاسی در این کشور، از جمله انتخابات و نتایجش وزن سیاسی بالایی دارد.
روز یکشنبه همین هفته نتیجه انتخابات ریاست جمهوری این کشور مهم در اروپا اعلام شد: انتخابات به دور دوم کشید و امانوئل مکرونبا ۵۸ درصد آرا در مقابل مارین لوپن از حزب راست افراطی “اجتماع ملی”با ۴۲ درصد آرا، برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور فرانسه به کاخ الیزه رفت. ژان لوک ملانشن از حزب چپ “فرانسه تسلیم ناپذیز” هم با فاصله ای حدودا یک درصد با مارین لوپن در دور اول نفر سوم شد که خود رایی قابل توجه بود.
در این انتخابات، ۷۲ درصد واجدین شرایط – پایینتر از انتخابات قبلی ریاست جمهوری – پای صندوقها رفتند. یعنی عملا قریب ۳۰ درصد مردم فرانسه به انتخابات پشت کردند چون اعتماد ندارند که احزاب رقیب سنتی چپ و راست که نهایتا در چهارچوب نظام موجود بازی میکنند بخواهند و بتوانند تغییری ایجاد کنند.مکرون که تقریبا نصف رای بخشی از مردم فرانسه را کسب کرد، عملا توسط اکثریت انتخاب نشده است.
در نشریه لوموند دیپلماتیک به جمله ای برخوردم که یک فاکتور دخیل در پیروزی مکرون را این طور فرموله کرده بود: “هر بار که جبهه ی ملی در انتخابات فرانسه قدرت می گیرد، جبهه ی جمهوری خواهان نیز جان تازه ای می گیرد.” در رسانه های خود فرانسه هم این روحیه سیاسی جامعه به این صورت منعکس میشود که برای شکست دادن مارین لوپن، شهروندانی دماغشان را گرفته و با اکراه به مکرون رای داده اند حتی اگر از سیاستهای او راضی نباشند. به این معنا، مکرون به درجه زیادی پیروزی خود را مدیون تلاش بخشی از جامعه برای شکست لوپن است. مدیون نگرانی جامعه فرانسه از قدرت گرفتن یک شخصت دست راستی افراطی است. واقعیت این است که کسب نیرو توسط راست افراطی به نوبه خود مدیون سیاستهای اقتصادی مکرون در خدمت طبقات دارای جامعه و علیه اقشار محروم جامعه است.
انتخابات فرانسه: شاهدی بر یک روند سیاسی
انتخابات فرانسه ادامه یک روند سیاسی است که مدتهاست در صحنه سیاسی نظامهای سرمایه داری و اینجا مشخصا در دمکراسیهای غربآغاز شده است.
وجه مشخصه این روند، بی اعتمادی رو به گسترش شهروندان به احزاب و مقامهای سیاسی است که برای سالهای طولانی در پوشش احزاب رقیب زمام امور این کشورها را در دست داشته اند. مقامهایی که شغل همه شانالبته با تفاوتهایی پیاده کردن سیاستهای “ریاضت اقتصادی” به نفع اقلیت میلیاردر و یک درصد صاحب مکنت جامعه در مقابل اکثریت ۹۹ درصدی بوده است. امانوئل مکرون، یکی از این سیاستمداران است که به خاطر سیاستهایش به نفع طبقات دارا، از جمله کاهش مالیات کلان سرمایه داران و اقلیت ثروتمند، او را رئیس جمهور بانکداران لقب داده اند که نقش “رابین هود میلیاردرها” را بازی میکند.
همین مکرون در انتخابات۲۰۱۷ دقیقا به خاطر فضای بی اعتمادی سیاسی به احزاب سنتی به عنوان مستقل و با شعار “نجات دمکراسی”، متحول کردن فرانسه و اصلاحات اساسی وارد رقابت شد. خیلی زود معلوم شد که منظور از “نجات دمکراسی”، نجات طبقات دارا از تتمه قید و بندهایی است که کارگران به قیمت سالها مبارزه بر نظام حاکم تحمیل کرده اند. تعرض به خدمات اجتماعی، حذف بیش از ۱۲۰٬۰۰۰ شغل از بخش خدمات عمومی، باز گذاشتن دست سرمایه داران در رابطه با ساعت کار و دستمزد، تصمیم به افزایش سن بازنشستگیفقط گوشه هایی از اصلاحات این رئیس جمهور “مستقل” بود که خیلی زود با مقاومت سندیکاهامواجه شد. مقاومتی که در جنبش جلیقه زردها در قامت یک چالش عظیم طبقاتی ظاهر شد. جنبشی که بااعتراض به گرانی قیمت سوخت آغاز شد اما خیلی زود به یک حرکت اعتراضی خیابانی گسترده برای عدالت اجتماعی تبدیل شد و قریب ده کشته و هزاران زخمی و بازداشتی بر جای گذاشت.مقاومتی که در انتخابات اخیر به کاهش رای خود مکرون از ۶۶ درصد در ۱۹۹۷ به ۵۸ درصد ترجمه شد.
این تجربه در چند دهه گذشته در خیلی از کشورهای غربی مشترک بوده که در نتیجه نارضایتی از وضع موجود و رویگردانی از احزاب سنتی که متناوبا زمام امور را بدست میگیرند، بخشهای وسیعی از جامعه به نیروهایی متوسل میشوند که چه از چپ و چه از راست، در قالب مخالفت با احزاب سنتی و مستقل از آنها ظاهر میشوند. نسخه این روند در آمریکا رای بالای ترامپ از راست و برنی سندرز از چپ در مقابل کاندیداهای احزاب سنتی جمهوریخواه و دمکرات بود. نسخه بریتانیایی آن هم رقابت جیمز کوربین در مقابل بوریس جانسون بود. بروز اعتراضی و سیاسی این روند رویگردانی از نظم حاکم و احزاب سیاسی سنتی، جنبشهای معروف به اشغال میدانها بود که خیابانها و میدانهای کشورهای غرب را برای مدتی طولانی به صحنه مصاف ۹۹ درصدیها علیه یک درصدی های حاکم تبدیل کردند. جنبشهایی که البته ابعادش گسترده تر از جغرافیای غرب بود و در برخی از کشورهایشمال آفریقا و خاورمیانه حتی دیکتاتورها را به زیر کشید.
لوپن راسیست و فاشیست: شکستی که هنوز هشدار دهنده است!
مارین لوپن رهبر سوپر راست، راسیست و فاشیست”اجتماعملی”در انتخابات شکست خورد. حتما تعداد زیادی به حق از شکست یک شخصیت سوپر راست خوشحالند.اما در عین حال او با رایی قابل توجه یعنی ۴۲ درصد آرا شکست خورد. این دیگر مایه نگرانی و هشدار جدی است.
این سیاستمدار راستگرا و فاشیست، مدافع سیاستهایی در جهت تخریب محیط زیست به نفع صاحبان سرمایه، بازگرداندن مجازات اعدام به جامعه فرانسه و برنامه بغایت ضدانسانی علیه مهاجرین و پناهجویان است. او در دور اول انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠١٢، دوازده درصد آرا را به دست آورده بود. در انتخابات پنج سال پیش رای او به ۲۸ درصد رسید. در انتخابات این هفته ۴۲ درصد رای آورد. یعنی نسبت به پنج سال گذشته پیشروی کرده است که به جای خود نگران کننده و هشدار دهنده است.
بخشی از مردم فرانسه حتما به خاطر نارضایتی از وضع موجود و سیاستهای پنج ساله مکرون در جهت تعرض به خدمات اجتماعی به نفع طبقات دارا و رشد بیکاری و گرانی به دام تبلیغات پوپولیستی شخصیتی راست مثل لوپن افتاده اند. بی دلیل نیست که او برای جلب رای خود را طرفدار “عدالت اجتماعی” معرفی میکرد و با وعدههایی مثل افزایش قدرت خرید و ایجاد شغل و کار برای بیکاران از طریق “حمایت هوشمندانه” در مقابل جهانی شدن ظاهر میشد. وعده هایی که انگار از دستور کار دونالد ترامپ کپی شده است.
در این میان، خدمات بیدریغ جنبش اسلامی را نباید از نظر دور داشت که با تروریسم عنان گسیخته علیه شهروندان در کشورهای غرب خدمات بزرگی برای ظهور جریانات راست و فاشیست انجام داده است. توحشی که این جریانات در کوچه و خیابان و محل کار و زندگی شهروندان به نمایش گذاشتند، ترس و وحشت و انزجاری که در میان مردم شکل دادند، مساعدترین فضا را برای امثال مارین لوپن فراهم کرده است که سیاستهایش در قبال پناهجویان و مهاجرین خاطره دهشتناک نازیسم در آلمان را زنده میکند. سیاستهایی که براساس آن، رسما و عملا مهاجرین و پناهنجویان باید از خدمات اجتماعی مربوط به مسکن و درمان و تحصیل آنچنان محروم شوند که حتی تصور مهاجرت و پناهندگی به فرانسه را به خود راه ندهند.
انتخابات فرانسه و چپ!
در کل این مطلب من واژه چپ را با مسامحه به کار برده ام. اینجا منظور از چپ نیرویی که خواهان فراتر رفتن از بنیادهای نظم موجود باشد نیست. عملا هم در کشورهای غرب، رادیکالترین نیروهای چپ دخیل در پروسه های انتخاباتی قصد فراتر رفتن از مناسبات سرمایه داری را ندارند. در بهترین حالت توزیع “عادلانه”تر ثروت و افزایش دخالت و مسئولت دولت در قبال شهروندان را تعقیب میکنند. روشن است که همین سطح از تغییرات و اصلاحات به نفع طبقات پایین در مقابل تعرض عنان گسیخته راست به خدمات اجتماعی به نفع یک درصدیها ترجیح دارد. اما در عین حال تجربه نشان داده است که ابعاد و عمق این تغییرات و هر سطحی از توزیع “عادلانه” ثروت در چهارچوب نظامی که بنیادش بر بی عدالتی استوار است، تماما منوط به سطح و قدرت تحرک کارگری، جنبشهای عدالت طلبانه و فشار از پایین است. و هر چقدر چنین فشاری کمتر باشد همانقدر سریعتر همین چپ در قدرت به ماشین پیاده کردن برنامه های راست تبدیل میشود. تجربه سیریزا در یونان یک نمونه شاخص از این حقیقت است.
رای بالای ژان لوک ملانشن در انتخابات اخیر نشان میدهد که جامعه فرانسه رویگردان از احزاب سنتی چپ و راست دنبال آلترناتیو هستند و یک حزب چپگرا با برنامه ای برای کاهش شکاف طبقاتی با استقبال وسیعی مواجه میشود.
ملانشن، قبلا عضو حزب سوسیالیست بود. از این حزب جدا شد و هشت سال پیش حزب “فرانسه تسلیم ناپذیر” را بنیان گذاشت که نسبت به احزاب سنتی سوسیالیست صریحتر و مشخصتر تامین عدالت اجتماعی را به عنوان اولویت برنامه ای اش اعلام کرد. بخشهای مهمی از برنامه اعلام شده او اینها هستند: افزایش دستمزد کارگران، توسعه برنامههای رفاه اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت و کاهش نابرابریهای اقتصادی، مالیات بر درآمد۱۰۰درصدی بر شهروندانی که درآمدشان بالاتر ۳۶۰٬۰۰۰ یورو در سال است، تامین هزینه کامل مراقبتهای سلامت از سوی دولتو تسهیل قوانین مهاجرتی.
با این تصویر از برنامه حزبش است که ملانش در دور اول انتخابات ۲۲ درصد رای آورد که فاصله چندانی با رای مکرون و لوپن نداشت که به ترتیب ۲۶ و ۲۴ درصد رای آوردند. ملانشن فقط با اختلاف حدود ۳۶۷۵۰۰ هزار رای در مقابل مارین لوپن نتوانست به دور دوم انتخابات راه یابد و با مکرون رقابت کند.
اگر به دور دوم رسیدن مارین لوپن راست و فاشیست مایه نگرانی و هشدار است، رای بالایملانشن چپگرا در مقابل امیدوار کننده است.امیدوار کننده از این نظر که حمایت قابل توجه از یک حزب و کاندید چپ با برنامه ای عموما چپگرایانه و مدافع عدالت اجتماعی نشان میدهد که تمایل برای تغییرات جدی در میان مردم بالاست. به این اعتبار زمینه برای شکل گرفتن و نیرو گرفتن یک جریان چپ حتی رادیکالتر از “فرانسه تسلیم ناپذیر” که فراتر رفتن از نظم موجود، پایان دادن به سلطه اقلیت میلیارد بر سرنوشت میلیونها کارگر و اقشار محروم جامعه دستور کارش باشد بالاست. *** پایان
انترناسیونال 970