ali javadi 1

علی جوادی

ali_javadi@yahoo.com

برای نابودی اسلام سیاسی: کدام استراتژی؟

ali javadi 1
علی جوادی:
عروج حکومت اسلامی داعش در سوریه و عراق بار دیگر این سئوال را در اذهان جامعه برجسته کرده است که چگونه بشریت را میتوان از شر تروریسم اسلامی خلاص کرد؟ راه حل ها کدامند؟ چرا استراتژی آمریکا و غرب در این زمینه شکست خورده است؟ راه حل کمونیسم کارگری چیست؟

اما داعش اولین “شاهکار” اسلامیستها نیست٬ و شاید آخرین بار هم نخواهد بود. تا زمانیکه جنبش اسلام سیاسی کماکان یک هیولای زنده است و نفس میکشد٬ باز هم چنین موجوداتی خلق خواهند کرد٬ باز هم خواهند کشت٬ باز هم جنایت خواهند آفرید. قربانیان عملکرد این جریانات تروریستی عادی ترین مردم هستند. کارنامه تروریسم اسلامی و جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی در نسل کشی و قتل عام و سربریدن و اعدام و سنگسار و جنایت شرعی٬ عیان و غیر و قابل انکار جلوی چشم مردم جهان قرار دارد. تروریسم اسلامی اکنون یک تهدید و خطر جدی علیه مدنیت و زندگی و آزادیخواهی است. برای یک آینده انسانی باید بساط تروریسم اعم از اسلامی و دولتی را برچید. جهان را میتوان و باید از دست آخوند ها و بمب گذارها و تروریستها و ژنرالهای دست به ماشه خارج کرد. چه باید کرد؟

شکست استراتژی آمریکا در قبال تروریسم اسلامی
واقعیت این است که “راه حل های” آمریکا و دول غربی بارها شکست خود را اثبات کرده است. لشکر کشی و عملیات نظامی و پلیسی کردن فضای جامعه و محدود کردن حقوق مدنی آحاد جامعه نه تنها پاسخ نیست، نه تنها عاملی در محدود کردن دامنه تروریسم اسلامی نبوده و نیست، بلکه خود زمینه ساز و حلقه ای در گسترش عملیات تروریستی است. خود یک نمونه زنده عملیات تروریسم دولتی است. آنچه که هیات حاکمه آمریکا در فردای فاجعه ١١ سپتامبر به آن “جنگ جهانی علیه تروریسم” نام نهاد، در واقع جنگی علیه تروریسم اسلامی و ریشه های آن نبود٬ به هیچ کدام از مولفه های واقعی مقابله موثر و واقعی به اسلام سیاسی نپرداخت٬ برعکس خود یک اقدام نظامی تروریستی دیگر بود. اقدامی تروریستی و به همان اندازه دهشتناک که ثمره ای جز خانه خرابی و ناامنی و محرومیت عظیم توده های مردم بدنبال نداشت. بمباران افغانستان و عراق جنگی علیه تروریسم اسلامی نبود. گوشه ای از سیاست ارتجاعی میلیتاریسم آمریکا و ناتو برای تامین و گسترش موقعیت هژمونیک آمریکا بود. این جنگ و لشکر کشی ها نه تنها ذره ای امنیت برای ساکنین اروپا و جوامع غربی بدنبال نداشته است بلکه برعکس خود باعث گسترش عملیات ترویستی در سطح جهان شده است. کارنامه آمریکا در افغانستان و عراق گویای این حقیقت است. هدف هیات حاکمه آمریکا و متحدین از این جنگ ها نه نابودی تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی بلکه تحکیم موقعیت و سلطه سیاسی و نظامی خود بر جهان به عنوان تنها ابرقدرت است.

واقعیت این است که در سیاست هیات حاکمه آمریکا نه تنها دولتهای اسلامی جایگاه ویژه ای دارند، بلکه متکی شدن و یا شکل دادن به دولتهای اسلامی و قومی یک رکن سیاست کنونی آن در خاورمیانه و شمال آفریقا است. در این سیاست نه تنها دولتهای اسلامی میتوانند سر کار باشند، بلکه حتی تروریسم اسلامی تا زمانیکه متوجه غرب و متحدین آن نباشد، مجاز است. از این رو مقابله همه جانبه با سیاستهای تجاوزگرانه و قلدری نظامی و سیاسی آمریکا و ناتو یک رکن تعیین کننده مبارزه با تروریسم علی العموم و تروریسم اسلامی است. در عین حال باید در مقابل هر گونه تلاش دول غربی در محدود کردن آزادیهای سیاسی و مدنی مردم و گسترش حاکمیت پلیسی به بهانه مقابله با تروریسم اسلامی، ایستاد و اجازه نداد این جریانات نیز در پس کشمکش خود با جریانات اسلامی باز از حقوق و شرایط زندگی مردم قربانی بگیرند.
استراتژی آمریکا در مقابله با داعش نیز تفاوت چندانی با استراتژیهای شکست خورده تاکنونی آن در قبال طالبان و القاعده ندارد. نمیتوان داعش را با عملیات هوایی از ارتفاع سی هزار پایی نابود کرد. بعلاوه این استراتژی هدفش نابودی داعش نیست. کنترل و محدود کردن آن است. بالاخره نمیتوان با رژیم اسلامی بعنوان یک موتلف سیاسی وارد نبرد برای نابودی تروریسم اسلامی شد.

تروریسم: سیاست استراتژیک اسلام سیاسی
بر خلاف تصور استراتژیستهای آمریکا تروریسم اسلامی صرفا کار چند گروه مرتجع و آدمکش اسلامى بریده از جامعه نیست که با نابودیشان بتوان بساط تروریسم اسلامی را برچید. تروریسم اسلامی یک رکن استراتژیک جنبش اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی آن جنبش ارتجاعی و بستری است که جریانات تروریست اسلامی بر متن آن فعالیت میکنند. اسلام سیاسی جنبشی ارتجاعی با پرچم اسلام است که بمنظور تجدید سازمان دهی قدرت سیاسی در سطح جوامع خاورمیانه پا به میدان سیاست گذاشته است. این جنبش ارتجاعی برای تجدید سازماندهی حاکمیت سیاسی جوامع خاورمیانه و مقابله با چپ و طبقه کارگر به میدان آمده است. غرب در دوران جنگ سرد این جریانات را از حاشیه جوامع خاورمیانه برای مقابله با آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم و فشار به بلوک رقیب به جلوی صحنه سیاست کشاند و از این رو این جریانات توانستند در دوران پس از جنگ سرد جایگاه برجسته ای در سیاست جهانی پیدا کنند. در ایران اسلام سیاسی به کمک غرب به قدرت رسید و خود را در شکل یک حکومت سازمان داد و به همین اعتبار جنبش اسلام سیاسی را به یک نیروی آدمکش با امکانات وسیع دولتی در سطح منطقه تبدیل کرد.

برای ریشه کن کردن تروریسم اسلامی باید به سراغ جنبش اسلام سیاسى، دولتهاى اسلامى، جنبشها و سازمانهاى اسلامى و همچنین دولتهای حامی این جریانات در سطح بین المللی رفت. یک رکن اساسی در هم شکستن جنبش اسلام سیاسی٬ سرنگونی رژیم اسلامی در ایران است. سرنگونی رژیم اسلامی، جنبش اسلام سیاسی و جریانات اسلامی را بدون افق و چشم انداز خواهد کرد و نیروی عظیمی را برای برچیدن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در کل خاورمیانه به حرکت در خواهد آورد.

بعلاوه اسلام سیاسی و شاخه ها و جریانات متفاوت آن هرگز نمیتوانستند بدون حمایت سیاسی و اقتصادی غرب در چنین موقعیتی قرار گیرند. نتیجتا باید به سراغ سرمنشاء اقتصادی این جریانات رفت. باید جلوی حمایت مادی و معنوی دولتهای غربی از جریانات اسلامی رنگارنگ را گرفت. باید یک تلاش عظیم سیاسی را در این زمینه سازمان داد و به پیش برد. اگر کمکهای مالی و تسلیحاتی متحدین غرب در خاورمیانه مانند عربستان سعودی و قطر نبودند٬ داعش در موقعیت کنونی قرار نمیگرفت. اگر مدارس اسلامی در کشورهای غربی نبود٬ داعش و اسلام سیاسی در چنین موقعیتی نبودند. نتیجتا باید مذهب، اسلام، قوم پرستی، راسیسم و نسبیت فرهنگی و هر نظریه و تفکری که فرهنگ و آمال و ارزشهای یکسان و جهانشمول انسانی را به رسمیت نمی شناسد٬ نقد و افشا کرد.

و بالاخره باید به مشقات، محرومیتها، ستم، استثمارو اختناقی که انسانها را به استیصال سوق میدهد و برخی را قربانی جریانات تروریستی میکند، پایان داد. در عین حال باید ریشه ها و منابعی که این تروریسم از آن تغذیه میکند٬ را خشکاند. تلاش ما برای نابودی تروریسم اسلامی، بخشی از مبارزه عمومی ما برای ایجاد جوامعی باز، آزاد، برابر، مرفه٬ سکولار و سوسیالیستی است که در آن جان و حرمت و آزادی٬ برابری و آسایش و امنیت انسان اساس ارزشهای جامعه است.

با این تفاصیل حلقه های محوری نابودی تروریسم اسلامی٬ علاوه بر سرنگونی رژیم اسلامی در ایران کدام است؟

حل مساله فلسطین
کشور مستقل فلسطینی باید تشکیل شود. مردم فلسطین باید کشور مستقل و دولت متساوی الحقوق خود را داشته باشند. اسلام سیاسی از ظلم و ستمی که تاریخا بر مردم فلسطین رفته است٬ تغذیه میکند. این جنبش ارتجاعی علیرغم اینکه کوچکترین ربطی به ستم وارده بر مردم فلسطین ندارد اما از نارضایتی و بی حقوقی مردم درفلسطین و خاورمیانه بهره برداری کرده و برای خود سرمایه سیاسی میسازد. باید دولت اسرائیل و حامیان غربی آن را تحت فشار قرار داد تا صلح و ایجاد دولت مستقل فلسطینی را با تمام حقوق شناخته شده بین المللی برسمیت بشناسد. باید دول غربی را تحت فشار قرار داد تا به حمایت بی قید و شرط خود از سیاستهای ارتجاعی و تجاوزگرانه دولت اسرائیل خاتمه دهند. تشکیل کشور فلسطینی و برقرار صلح در خاورمیانه رکن اساسی و یک پایه ریشه کن کردن تروریسم اسلامی در سطح جهان است.

پایان دادن به حمایت غرب از دولتها و احزاب اسلامی
بدون حمایت دول غربی رژیم اسلامی در ایران به سر کار نمی آمد و بدون حمایت این دولتها جریانات اسلامی شانس چندانی برای قرار گرفتن در قدرت دولتی ندارند. عراق٬ لیبی٬ مصر٬ تونس٬ نمونه های بارز این حکم هستند. همانطور که بدون حمایت دول غربی نظامهای برده داری و شیوخ مختلف در عربستان سعودى و امیر نشینان حاشیه خلیج قادر به بقا نخواهند بود. بدون حمایت غرب دولتهای کشورهای مسلمان نشین قادر نمیشدند قوانین اسلامی را به یک رکن سیاه زندگی مردم تبدیل کنند. بدون حمایت غرب جریانات اسلامی و طالبان در افغانستان قدرت نمیگرفتند. بدون حمایت غرب جریانات اسلامی در عراق به نیرویی اصلی در قدرت سیاسی تبدیل نمیشدند. واقعیت این است که در غیاب حمایت سیاسی، نظامی و دیپلماتیک غرب از دولتهای اسلامی مردم این منطقه بسرعت این دولتها را بزیر خواهند کشید. برای پایان دادن به اسلام سیاسی باید جلوی بند و بست و حمایت دول غربی از دولتها و جریانات و احزاب اسلامی را در هر شکل آن، چه ضد غربی و چه پرو غربی، گرفت.

متفکران و استراتژیستهای دول غربی برای توجیه دفاع خود از جریانات اسلامی مقوله فاندمانتالیسم اسلامی را پیش کشیده اند تا بتوانند شاخه های ضد غربی اسلام سیاسی را از شاخه های پرو غربی و اهل بند و بست و سازش آن جدا کنند. تا بتوانند با یک بخش بر علیه بخش دیگر متحد شوند. این سیاست قدرتهای غربی را باید افشاء کرد. تاثیر این سیاست چیزی جز گسترش اسلام سیاسی در سطوح مختلف نبوده است. باید تاثیرات مخرب آن در گسترش دامنه تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی را به مردم خاطر نشان کرد. پیش کشیدن بنیادگرایی اسلامی و یا اسلام سیاسی “خوب و بد” علی العموم راهی برای بقاء جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی بدون حمایت غرب از مردم آزادیخواه و سکولاریسم و سوسیالیسم شکست خواهد خورد.

دفاع پیگیر از سکولاریسم
جنبش اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی اکنون پر و بال خود را به محیط های اجتماعی مردم مهاجر از کشورهای اسلام زده در غرب نیز گسترانده است. این جنبش از یک طرف زندگی و حقوق مدنی این مردم را به گروگان گرفته و از طرف دیگر قوانین سیاه اسلامی را بخصوص به زنان و دختران تحمیل میکند. و این محیط ها را عملا به پایگاههایی برای سربازگیری در عملیات انتحاری و آدمکشی تبدیل کرده است. دولتهای غربی با تز تماما ارتجاعی نسبیت فرهنگی و بعضا با دست شستن و یا حاشیه ای کردن مبانی سکولاریسم در ساختار دولت و آموزش و پرورش٬ عملا دست جریانات مرتجع اسلامی را در ارعاب و تعرض به زنان و حاکم شدن بر سرنوشت و زندگی مردم باز گذاشته اند. این جریانات حتی از کمکهای مادی و معنوی دولتهای غربی نیز برخوردار هستند. برای ریشه کن کردن تروریسم اسلامی باید بدون قید و شرط از جهانشمولی حقوق مدنی و شهروندی انسانها در همه کشورها و در تمام محیط های اجتماعی اسلامی دفاع کرد. هر گونه زیر پا گذاشتن حقوق جهانشمول شهروندان و سازش و همکاری با جریانات اسلامی در حاکم کردن دین بر زندگی مردم در این جوامع باید محکوم شود.

در عین حال بدون دفاع پیگیر از سکولاریسم در خود جوامع غربی نمیتوان از سکولاریسم و حاکم شدن قوانین جهانشمول حقوق بشر و حقوق مدنی در محیط های مسلمان نشین بطور پیگیر دفاع کرد. یک پایه ریشه کن کردن اسلام سیاسی در جوامع غربی دفاع پیگیر از سکولاریسم در این جوامع و مقابله با قوانین و روندهایی است که منجر به نفوذ مذهب و دستگاه مافیایی مذهب در حاکمیت سیاسی این جوامع میشود.

برچیدن مدارس اسلامی
مدارس اسلامی مراکزی برای گسترش دامنه آموزش و سیاستهای ضد انسانی اسلام سیاسی است. کودکان در مدارس اسلامی طعمه تحمیق و شستشوی مغزی و تحجر و عقب ماندگی اسلامی میشوند. در این مدارس نفرت، نابرابری انسانها، ضدیت با زن و آزادی و تمدن به کودکان خورانده میشود. این مدارس مجرایی برای عضو گیری گروهها و فرقه های اسلامی و تروریستی هستند. دست مذهب را باید از آموزش و پرورش کوتاه کرد. کلیه مدارس مذهبی را باید برچید. کودکان باید بدور از تعرض و دست اندازی مذهب آموزش ببینند. باید قاطعانه از حقوق کودکان در برخورداری از آموزش و پرورش جدا از مذهب دفاع کرد. یک رکن نابودی و ریشه کن کردن اسلام سیاسی جلوگیری از دست اندازی جریانات اسلامی به کودکان و مصون داشتن آنها از تعرض فرقه ها وجریانات مذهبی است. دولتهای غربی با باز گذاشتن دست فرقه ها و جریانات مذهبی و یا با کمک مادی به آنها عملا در قربانی شدن کودکان توسط جریانات اسلامی شریک هستند. هر گونه حمایت و سوبسید دولتی به جریانات مذهبی باید قطع شود.
حجاب کودکان بدون استثناء باید ممنوع شود. حجاب کودکان تحمیل پوشش فرقه های مذهبی اسلامی به کودکان و ابزاری برای ایجاد آپارتاید جنسی در جامعه و محروم کردن کودکان از فعالیت اجتماعی، تفریح و برخورداری از یک زندگی شاد و خلاق و ایمن است. جامعه باید از منافع و حقوق کودکان قاطعانه دفاع کند. به قول منصور حکمت کودکان مذهب ندارند. جامعه باید شرایط یکسان و برابری برای آموزش همه کودکان فراهم کند.

مقابله با راسیسم و مسلمان ستیزی
تروریسم کار مسلمانان نیست. سیاست استراتژیک جنبش اسلام سیاسی و جریانات تروریست اسلامی است. سیاستی که بجای جریانات و دولتهای اسلامی افراد مسلمان را هدف تهاجم سیاسی و تبلیغی خود قرار میدهد، راسیستی و ضد انسانی است. این سیاستهای ارتجاعی عملا منجر به مقبولیت جریانات و فرقه های ارتجاعی اسلامی در میان قربانیان راسیسم و محیط های اسلامی میشود. مبارزه قاطع با راسیسم و مسلمان ستیزی یک وجه مهم مبارزه علیه اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است.

در پایان
مدتهاست که اسلام سیاسی٬ تروریسم اسلامی را به یک واقعیت سیاه در زندگی مردم تبدیل کرده است. به این وضعیت باید پایان داد. این کار بشریت متمدن و آزادیخواه است. و به قول منصور حکمتی این کار کمونیسم کارگری است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *