تجاوز و ازاله بكارت سياسی

 

سيمين دخت ايرانی:

در مورد جنایات جمهوری اسلامی در زندانها و در مورد زندانیان سیاسی، هزاران سند منتشر شده و شاهدان زیادی روایات خود را از این جنایات گفته اند. در این میان رفتار های شنیع و وحشیانه حکومت اسلامی با زنان زندانی قابل اهمیت است. بخاطر فرهنگ حاکم اسلامی بر جامعه فقط بخش کوچکی از این فجایع انتشار یافته است. زنان نه تنها بخاطر فعالیت ها و مبارزه برای آزادی های سیاسی و حقوق انسانی مورد آزار و شکنجه قرار می گیرند بلکه بر اساس قوانین اسلامی بخاطر جنسیت خود نیز مجرمند. به همین دلیل تجاوز و آزار جنسی بخشی از شکنجه های سیستماتیک جمهوری اسلامی علیه زنان در زندانها است. در این مورد مطلبی که از ایران فرستاده شده است، که آنرا در انترناسیونال درج می کنیم. با تشکر از سیمیندخت ایرانی

جنایاتی در زندان¬های جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در هیچ رژیم سرکوبگری دیده نشده است. میدانید که در سه دهه گذشته در ایران اسلامی، تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ میدانید در زندان (شهر) مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ می دانید که در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند …؟ می¬دانید در نظام حكومت جمهوری اسلامی ایران، تجاوز به دختران زندانی در واقع وظیفه و پاداش زندانبان و شكنجه¬گر است؟
نامه آیت الله منتظری به آیت الله خمینی تائیدی به تجاوز دختران باکره در زندانهاست، در سندیت این نامه که در کتاب خاطرات آیت الله منتظری نیز آمده هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد. در زندانهای جمهوری اسلامی پرده بکارت پاداش بازجوها و شکنجه گرهاست. از نظر روانی بازجو ها و شکنجه گران جمهوری اسلامی مبتلا به بیماری روانی سادیست و مازوخیست بوده و افرادی خشن و عصبی و بیماران جنسی می باشند.
هدف از ازاله بکارت دختران باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجوها، شکنجه گرها و زندانبانها است. تجاوز جنسی به زنان زندانی مستحب به حساب می آید، علی الخصوص به دختران باکره و برای جلوگیری از ورود آنها به بهشت باشد. بر اساس اعتقادات اسلامی اعدام دختران باکره، هر جرمی که مرتکب شده باشند، غیر قانونی است. بنابراین در شب پیش از اعدام، مراسم “ازدواج” انجام می‌گیرد؛ یعنی دختر باکره مجبور می‌شود تا با یکی از زندانبانان رابطه جنسی داشته باشد، در واقع “شوهرش” به او تجاوز می‌کند. گاهی حتی مراسم مختصر مذهبی صیغه انجام میشود.
یکی از شکنجه گران که در گذشته قبل از اعدام دختران باکره با آنها ازدواج می کرده، می گوید: دختران از شب زفاف خود بیشتر از اعدام فردایشان می ترسیدند، برای همین ما به آنها قرص خواب میدادیم تا مقاومت نکنند. صبح که بیدار می شدند، مشتاقانه به سوی مرگ می رفتند. پس از سرکوب وسیع گروههای سیاسی مخالف در دی ماه ۱۳۶۰، خانواده های بسیاری از زندانیان سیاسی زن، شهادت دادند که پس از اعدام فرزندانشان، پاسداری به در خانه آنها مراجعه کرده و یک جعبه شیرینی یا مقداری پول به آنها داده و گفته است که پیش از اعدام، دختر آنها را به عقد خود در آورده است.
طبق اظهارات یکی از کارکنان سابق دستگاه قضایی حکومت اسلامی، بازجوها و شکنجه گران آنقدر شلاق می زدند و شکنجه می کردند تا از زندانی اقرار و امضا بگیرند. و وقتی دختر جوان محکوم به اعدام می شد، به پاداش خود که ازاله بکارت بود می رسیدند. علاوه بر پاداش ارضاء جنسی، ترفیع هم می گیرند. بازجوی خوب و شکنجه گر خوب کسی است که آمار اعدامی اش بیشتر باشد. گاهی برای حکم اعدام بیشتر دادن و پرونده سازی علیه زندانیان مسابقه ای پنهان بین بازجویان برقرار است. بازجوها و شکنجه گران سعی می کنند چیزی از پرونده بازجویی¬ها پیدا کنند و زندانی را محکوم به اعدام کنند …
اما خارج از درهای زندان و در خانه های قربانیان این حوادث چه می گذشت؟ در فرهنگ اسلامی که به جای تجاوزگر تجاوز شونده را محکوم می کند و به جای آنکه متجاوز شرمگین بشود، پدر و مادر و خانواده قربانی را مورد تحقیر و آزار قرار می دهد. این مصیبت که فاجعه اعدام و گاهی مرگ فرزند در زیر شکنجه را از بین می برد، پدران را بیش از مادران خرد و متلاشی می کند. در فرهنگی که هویت زن با بکارت او پیوند خورده است، فرهنگ حجب و حیا سکوت بر شکنجه جنسی زنان را توجیه و تحمل می کند. پدر کمرش می شکند و مادر از درون آب می شود، اما زبانشان جرات بازگویی این وقاحت را ندارد، چراکه تحمل تجاوز به دختر برای والدین تلخ تر و وحشتناک¬تر از مرگ فرزند است.
در چنین فرهنگی نگاه جامعه به فرد قربانی از جنس دیگری است. زن و یا دختر مورد تجاوز قرار گرفته، نشانی از “بی آبرویی” است. به¬ این دلیل قربانی و خانواده قربانی، آنچه بر آنان آمده را پنهان می کنند و بیان و بازگویی وقایع دردناک را تابو میدانند. در مکانیسم شکنجه، تجاوز جنسی کمی پیچیده تر است، چون با تابوی فرهنگ و سنت ( کنترل بیرونی، کنترل خانوادگی) در ارتباط است به راحتی قابل بازگویی نیست. هدف شکنجه گر و یا تجاوز کننده بر این است که یک رازی را به زندانی و خانواده او بدهد تا آنان به سرزنش از خود، سرافکندگی و شکستن، و نادیده گرفتن هویت خود برسند.
سرگذشت هولناک ترانه موسوی، دختر ۲۸ ساله و تنها فرزند خانواده، دختری شیک پوش که بیش از هر چیز زیبایی ¬او موجب دستگیری و ناپدید شدنش در سال ۸۸ می شود. روزها پس از تحمل شکنجه و تجاوز، او با رحم و مقعدی پاره، بیهوش سر از بیمارستان در می آورد و بیهوش از بیمارستان بیرون می رود. در تمام این مدت خانواده با تهدیدهای گوناگون افرادی ناشناسی روبرو هستند که به آنان می گویند ترانه تصادف کرده و مشکل ناموسی داشته و مورد تجاوز قرار گرفته، تا اینکه سرانجام جسد سوخته ی او را در بیابان های میان کرج و قزوین می یابند.
گویا انتشار این خبر هولناک بدلیل نکات فرهنگی و مذهبی با تاخیر در رسانه ها و سایتها انتشار یافت، ولی خانواده ترانه راضی به انتشار این خبر نبودند، چراکه نباید با آبروی آنها بازی کرد. بعضا انتشار این خبر دهشتناک لرزه به اندام دختران و خانواده¬شان انداخت، که باعث هشدار خانواده ها به دختران مبارز میشد. به نظر می¬رسید كه عاملان این جنایت عمدا در انجام نیت پلید خود و در نهایت ایجاد وحشت و رعب در میان مخالفان موفق شدند. در مقایسه با کشته شدن ندا آقاسلطان که به طور سریع در سایتها و در سطح جهانی انتشار یافت و حتی موجب ساخته شدن تندیس¬ها شد.
هدف از شکنجه، نابودی شخصیت و هویت انسان مورد شکنجه است؛ هدف این است که شخص طوری تحت فشار قرار گیرد که آلت دست شده، رفتارش مطابق میل شکنجه‌گر شود. همچنین هدف آن است که بافت و شبکه‌های اجتماعی نابود گردند، همبستگی و اعتماد در میان اعضای خانواده‌ها و گروه‌ها از بین برود. شکنجه سیستماتیک باید ترس، وحشت و عدم اعتماد بیافریند و بدین طریق مقاومت متشکل را تضعیف کند، از آن جلوگیری کند، و نهایتاً کل جامعه را قابل کنترل و تغییر نماید. این هدف حتی به نوعی وحشتناکتر با تجاوز جنسی در مورد زنان زندانی صورت می¬پذیرد.
در زندان¬های ایران، شکنجه زنان معمولاً شامل شکنجه جنسی نیز هست، که آسیب و ضربه روحی شدید و ماندگاری دارد. درشکنجه‌ جنسی، با زن مانند مایملک و شیئی جنسی رفتار می‌شود. دخول در جسم زن باید کنترل کامل روی اراده، هستی و سرنوشت زنان را نشان داده و نمادینه کند. برای شکنجه‌گر، پلیس، سرباز و زندانبان، استفاده از بدن زن نشانه قدرت است و رابطه فرادست با فرودست را نشان می‌دهد. بدین معنا شکنجه جنسی مجازاتی¬ا‌ست نمادین علیه زنان مبارز و شورشی که جرأت کردند از نقش سنتی خود خارج شوند، مسئولیت بپذیرند، رهبری كنند و روابط قدرت را زیر سؤال ببرند.
زنان هرگز به خاطر قیام علیه روابط حاکم، مخصوصاً به عنوان یک زن، بخشوده نمی‌شوند. در حین شکنجه، شکنجه‌گر مرد به عنوان نماد حكومت اسلامی روابط سلطه را دوباره برقرار می‌کند. زن را به انقیاد خود درمی‌آورد و او را در موقعیتی قرار می دهد که حکومت برایش تعیین کرده است. در نظام جمهوری اسلامی تجاوز جنسی بر اندیشه مرد سالارانه اسلامی که مالکیت و تملک را بر انسان، بخصوص بر زن به رسمیت می شناسد، صورت می گیرد. این نظام است که تجاوز جنسی را بصورت ابزاری برای سرکوب و تحمیل سلطه بر جامعه بکار می برد.
تجاوز و دیگر شکنجه¬های جسمی به زنان می‌کوشد در خصوصی‌ترین و پایه‌ای‌ترین زوایای شخصیت و شأن انسانی نفوذ کند و آن را نابود سازد. به این دلیل زجر شکنجه حتی با آزادی زندانی پایان نمی‌یابد، اثرات شکنجه از میان نمی‌رود و خاطره‌ آن تا آخر عمر باقی می‌ماند. تأثیرات شکنجه از حوزه‌ شخصی فرد فراتر رفته، تا روابط خانوادگی و اجتماعی گسترش می‌یابد. تحقیر گروه‌ها و خانواده‌ها، دقیقا هدف شکنجه‌ی جنسی است. تهاجم جنسی به زنان در حضور اعضای خانواده، دوستان و همرزمانش، تنها زنان و خانواده آنان را مد نظر ندارد، بلکه این حمله‌ایست به ارزش‌ها و شرف آن جامعه‌ای است که زن را حامل فرهنگ و نماد (در یک کلمه: ناموس) جامعه می‌داند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *