مصاحبه نشریه مبارزه طبقاتی با محسن ابراهیمی
سئوال: در این اوضاع بحرانی ایران، شما در بحث در زمینه سوسیالیسم بر چه مواردی تاکید می نمایید؟
اجازه بدهید برای پاسخ سر راست به این سئوال، یک لحظه از بخش اول سئوالتان یعنی اوضاع بحرانی ایران صرفنظر کنیم و لحظاتی روی خود سوسیالیسم تمرکز کنیم. صرفنظر و مستقل از اوضاع بحرانی ایران در زمینه سوسیالیسم این مولفه ها باید مورد تاکید قرار گیرند.
فرض من بر این است که شما در این سئوالتان با اشاره به سوسیالیسم به یک ساختار اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رجوع میکنید که قرار است به جای سرمایه داری مستقر شود و در سئوالات بعدیتان، منظور از جنبش کمونیستی آن نیروهایی هستند که برای استقرار یک جامعه سوسیالیستی- حال با تعبیرات متفاوت – مبارزه میکنند. در جریان پاسخ به سئوالات البته تصویر من، هم از سوسیالیسم و هم جنبشی که تحت عنوان کمونیسم از آن صحبت میکنیم روشن خواهد شد.
به نظر من در رابطه با سوسیالیسم باید روی این مولفه ها تاکید کرد:
۱- باید از این تصویر کلیشه ای از سوسیالیسم فاصله گرفت که سوسیالیسم یک ساختار و برنامه اقتصادی بدقت طراحی و از پیش آماده شده است که گویا قرار است طبقه کارگر یا حزبی به نمایندگی از طبقه کارگر در جامعه معینی پیاده کند. دقایق و لحظه ها و جنبه های مختلف سوسیالیسم را نمیتوان از پیش روی کاغذ آورد و عینا همانها را در جامعه مفروض پیاده کرد.
۲- سوسیالیسم، آلترناتیو همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظم کاپیتالیستی است و پایه ای ترین وجه این آلترناتیو الغای بنیاد مناسبات تولیدی سرمایه دارانه است. الغای کار مزدی است. و به این معنا سوسیالیسم در جامعه سرمایه داری انگلستان قرن نوزده با سوسیالیسم در ایران قرن بیست و یک فرق ندارد. به این دلیل ساده که با تمام تنوعات، بنیاد اقتصادی هر دو جامعه یکی است: اقتصاد مبتنی بر کار مزدی. و بنیاد سوسیالیسم در هر دو جامعه و دو عصر هم یکی است: نقد پراتیکی همین نظام مبتنی بر کار مزدی.
اینکه کمونیستهای هر کشوری در هر مقطع تاریخی متفاوتی و در کشورهای متفاوت با چه تاکتیکها و روشها بنیاد جامعه کاپیتالیستی را زیر و رو میکنند ممکن است متفاوت باشد اما زیر و رو کردن این بنیاد دیگر موضوع مجادله در باره یک جامعه سوسیالیستی نیست.
۳- بسته به اینکه نقد یک جریان سیاسی چپ از جامعه سرمایه داری چیست، سوسیالیسمش هم متفاوت خواهد بود. تصویر اثباتی از یک نظم سوسیالیستی تماما منوط به مضمون نقد یک جریان از نظم طبقاتی سرمایه داری است. کسی که مشکل را در مستعمره بودن جامعه میداند، مبارزه برای استقلال از استعمار مضمون فعالیت اش و ایده آلش خواهد بود. جریانی که اساس نقدش از سرمایه داری ایران مثلا وابستگی باشد، مبارزه اش را روی قطع این وابستگی و رشد سرمایه داری ملی متمرکز میکند. جریانی که هرج و مرج و رقابت سرمایه ها را معضل میداند، روی متکی کردن اقتصاد بر برنامه ریزی مرکزی تاکید میکند. جریانی که اساس نقدش، حاکمیت دلالان و دزدان مالی است، برای کوتاه کردن دست دلالان و دزدان مالی تلاش میکند و سوسیالیسمش را در رشد سرمایه صنعتی جستجو میکند. این ها اهداف جناحهای مختلف سرمایه داری بوده اند که در میان بخشهایی از چپ ایران معمولا نمایندگان خودشان را داشته اند.
۴- سوسیالیسم از نظر ما یک ضرورت تاریخی نیست که چه بخواهیم و چه نخواهیم تاریخ به سمتش پیشروی میکند. اینکه سرمایه داری گورکن خود را خود بوجود میاورد به این معنا نیست که گور خودش را هم خود میکند و خود را دفن میکند. سرمایه داری را باید با یک انقلاب اجتماعی کمونیستی به گور سپرد. این نقش را فقط جنبش کمونیستی ای که بتواند به یک نیروی اجتماعی قدرتمند تبدیل شود میتواند ایفا کند. به عبارت دیگر، کمونیسم به مثابه یک آرمان و ایده ال و مکتب و آرزو هرگز نمیتواند بشریت را از چنگال سرمایه داری نجات دهد. به این موضوع در پاسخ به سئوال بعدی برمیگردیم.
۵- سوسیالیسم مورد نظر ما یک هدف مرحله ای نیست که وقت گل نی نوبتش خواهد رسید. معمولا جریاناتی که به نام سوسیالیسم و کمونیسم، اهداف جنبشهای دیگر را پیش میبرند، علیرغم تاکیدشان بر ضرورت تاریخی سوسیالیسم، عملا هفت خوان رستم در مقابل امکانپذیری سوسیالیسم میچینند. برای مثال، استقرار سوسیالیسم را به رشد “کافی” نیروهای مولده، کسب آگاهی سوسیالیستی توسط اکثریت طبقه کارگر، رشد فرهنگ سوسیالیستی در میان توده های مردم مشروط میکنند. در واقع اینها اصلاح طلبان طبقه بورژوا هستند که در بهترین حالت هدف نهاییشان چهره انسانی دادن به سرمایه داری است و برای پیشرد هدف واقعیشان پشت ناآمادگی طبقه کارگر و توده های مردم پنهان میشوند.
۶- سوسیالیسم مورد نظر ما یک جامعه خاکستری که در آن فقر را به طور برابر تقسیم میکنند نیست. سوسیالیسم حق برابر انسانها در رفاه، شادی، امنیت و خلاقیت است.
با طرح این فاکتورهای پایه ای در باره سوسیالیسم الان میتوانیم به وجه اول سئوالتان یعنی تاکیدات ما در شرایط بحرانی ایران بپردازیم:
۱- بحران سیاسی در جامعه ایران بسرعت به سمت یک بحران حکومتی پیشروی میکند. این یک احتمال قوی – اگر چه نه تنها احتمال – است که حکومت اسلامی با یک تکان شدید سیاسی و دخالت وسیع توده های مردم یعنی با یک انقلاب توده ای با حضور فعال و تعیین کننده طبقه کارگر سرنگون شود. به عنوان یک نیروی کمونیست باید تلاش کنیم اینچنین شود. اگر در جریان تغییرات مهندسی شده از بالا، شانس نیروهای رنگارنگ متعلق به اردوی سرمایه و ضد انقلاب در صف اپوزیسیون برای قدرت گیری بالاست؛ در پروسه تغییر توسط یک انقلاب هم بر عکس شانس چپ علی العموم و کمونیسم مشخصا برای تبدیل شدن به یک نیروی هژمونیک و ظاهر شدن در نقش رهبری انقلاب بیشتر از همه احتمالات است. چنین احتمالی فرصت تاریخی کم نظیری در مقابل نیروهای آزادیخواه وبرابری طلب، نیروهایی که خواهان زیر و رو کردن نظم طبقاتی حاکم هستنند، یعنی جنبش کمونیستی، جنبش کمونیسم کارگری باز خواهد کرد.
۲- در جریان بحران سیاسی کنونی ایران، درمیان طبقه کارگر ایران، در صف زنان و جوانان، جنبشهای مدرن و پیشرو و انسانی وسیعی در حال شکل گیری است که نیروی مهم صف آزادیخواهی و برابری طلبی هستند. در جامعه ای که در آن چنین جنبشهایی در سطح وسیع شکل بگیرند و یک پای مهم اعتراض به وضع موجود باشند، زیرپای جنبشهای ناسیونالیستی و سنت پرست و مذهبی خالی تر و برعکس زمینه پذیرش و انتخاب کمونیسم به مثابه یک آلترناتیو فراهم تر است، مخصوصا اگر خود کمونیستها در این تحرکات انسانی نقش فعال و مبتکرانه و هدایتگر داشته باشند. جنبش علیه اعدام، جنبش برای حقوق کودکان کار و خیابان، جنبش علیه تحقیر و آزار و بیحقوقی زنان و حتی مشخصتر، جشنواره های آدم برفی و تحرک اعتراضی علیه تحقیر زنان با پوشاندن لباس زنانه به یک مرد فقط نمونه هایی در این مورد هستند.
۳- طبقه بورژوا در جهان و ایران، به هر وسیله ای متوسل خواهند شد تا بحران حکومتی در ایران با یک انقلاب چپ گرایانه به فرجام نرسد. از همین الان تلاشهایشان برای آلترناتیو سازی را آغاز کرده اند. انواع و اقسام جریانات ناسیونالیستی و قوم پرست و مذهبی با ظرفیت بالایی از جنایت خودشان را آماده میکنند تا در روز خودش و در میان بحران کنونی قدرت در ایران به جامعه خون و لجن بپاشند و از درون آن ضد انقلاب دوره بعد را بر سرنوشت جامعه حاکم سازند. مقابله با اینها و خنثی کردنشان باید یک وجه مهم فعالیت کمونیستها باشد.
در سئوال بعدی که مربوط به جنبش کمونیستی است به این بحث مفصلتر میپردازیم.
۴ – انقلابات منطقه، این درس مهم سیاسی را بوضوح در مقابل چشم ما قرار داده است که یک وجه مهم فعالیت کمونیستها برای جلوگیری از عروج نیروهای ارتجاعی به قدرت این است که خواسته های مردم متعین شوند. باید مضمون خواسته های سرنگونی طلبانه مردم روشن باشد. باید بلافاصله خواستهایی مثل دستگیری و محاکمه سران حکومت، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بی قید و شرط سیاسی و عقیده و اعتصاب و تشکل، الغای فوری همه قوانین ضدزن و مبتنی بر تبعیض، بیرون ریختن کامل مذهب از قوانین و آموزش و دولت و … به مثابه جزوی از پیشروی و پیروزی انقلاب در دستور قرار گیرد. ساقط کردن دیکتاتور کافی نیست. باید همه دستگاههای سرکوب فورا برچیده شوند.
۵- سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، با خودش نهادها و سازمانهای خود جوش توده ای اعمال حاکمیت را شکل خواهد داد. یک کار مهم کمونیسم در شرایط بحرانی حاضر تمرکز روی شکل دادن به ارگانهای شورایی اعمال اراده کارگران، زنان و جوانان و توده های وسیع مردم است. این یک شرط مهم ضمانت پیشروی انقلاب و ممانعت از بازگشت ضد انقلاب و دست بالا پیدا کردن نیروهای اپوزیسیون متعلق به صف طبقات بورژوا است.
۶ – اوضاع امروز جهان هم یک فاکتور مهم سیاسی است که زمینه تبدیل شدن کمونیسم به یک نیروی اجتماعی را فراهم تر کرده است. آنهایی که با تداعی کردن سوسیالیسم با جامعه خاکستری سرمایه داری دولتی در شوروی، یک تصویر تماما شیطانی از سوسیالیسم و کمونیستها در چشم اکثریت مردم ساخته بودند، خود از طرف همین اکثریت ۹۹ درصدی به چالش کشیده شده اند. نام و آوازه مارکس مجددا به دهنها افتاده است. مهمتر از این، انقلابات بزرگی در منطقه راه افتاده اند که اکثریت عظیمی از کارگران و نسل بزرگی از جوانان را با شعار آزادی و کرامت انسانی به خیابانها کشانده اند و بار دیگر انقلاب برای عدالت و آزادی و تغییر را به عنوان یک امر مطلوب و ممکن در ذهنیت مردم جهان زنده کرده اند. با توجه به این واقعیت سیاسی، راه حل انقلابی رفع بحران سیاسی کنونی و در نتیجه اش کمونیسم در ایران از فضای بمراتب مساعدتری در جهان برخوردار شده است.
سئوال: بنظر شما چگونه سوسیالیسم در ایران میتواند به یک آلترناتیو اجتماعی، نیرومند و سراسری تبدیل شود؟ و اگر در این رابطه موانع و گره گاههایی وجود دارد، اولا آن موانع کدامند؟ و دوما چگونه میتوان بر موانع و مشکلات فائق آمد؟
در این تردیدی نیست که تاریخی از سرکوب خونین طبقه کارگر و کمونیستها در دو نظام سلطنتی و اسلامی که در دومی در سطح یک نسل کشی تمام عیار پیش رفت یک مانع مهم در مقابل عروج کمونیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی قدرتمند عمل کرده است. با اولین غنچه های آزادی که متعاقب انقلاب ۵۷ در ایران باز شد، دیدیم که چگونه چپها و کمونیستها در میان مردم به یک نیروی محبوب تبدیل شدند و بالاخره تنها با یک هولوکاست اسلامی تمام عیار سرکوبش کردند. اما در عین حال تا آنجا که به خود نیروهایی که به نام کمونیست فعالیت میکنند مربوط است موانع زیادی عمل کرده است و هنوز هم عمل میکند. راه پیشروی کمونیسم و تبدیل شدنش به یک نیروی موثر در صحنه سیاسی ایران از مسیر رفع این موانع میگذرد که من در اینجا اشاره وار به مهمترینهایش میپردازم.
اول چند فاکتور مقدماتی:
۱ – کمونیسم به مثابه یک مکتب اعتقادی که گویا قرار است توده های وسیعی به آن ایمان بیاورند و در راهش فداکاری کنند هرگز نمیتواند به یک نیروی اجتماعی قدرتمند تبدیل شود. کمونیسم به مثابه یک تئوری که گویا قرار است توده های وسیع طبقه کارگر با خواندن مارکس و یا ترویج سوزنی کمونیستها به آن آگاه شوند، هرگز به یک نیروی مادی پرنفوذ نمیتواند تبدیل شود. این یک تصور کتابی و سنتی از کمونیسم است که هیچ ربطی به تبیین مارکس از کمونیسم ندارد. این تصویر تماما در مقابل کمونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی برای تغییر قرار دارد.
۲ – کمونیسم یک جنبش سیاسی واقعی برای تغییر است. این جنبش تماما با شکل گیری طبقه کارگر شکل گرفته است. مارکس در ایدئولوژی آلمانی فرازی دارد که چکیده تبیینش از کمونیسم است. از نظر مارکس کمونیسم ایده آلی نیست که واقعیت باید خود را با آن تطبیق دهد. بلکه برعکس یک جنبش واقعی است که میخواهد وضعیت واقعی امور را ملغا سازد. کمونیسم همچون یک تلاش برای تغییر وضع موجود در جامعه سرمایه داری، تلاش برای عدالت و آزادی، قدمتش به شکل گیری سرمایه داری و عروج یک طبقه اجتماعی جدید به نام طبقه کارگر برمیگردد.
۳- کمونیسم جنبش رهایی فقط طبقه کارگر نیست. جنبشی برای رهایی همه انسانها و همه جامعه است. کمونیسمی که کل جامعه را نمایندگی نکند و به نماینده رهایی کل جامعه تبدیل نشود نمیتواند به یک نیروی توده ای و گسترده و نیرومند و دخالتگر و زیر و روکننده تبدیل شود. نمیتواند به انتخاب سیاسی توده های وسیعی در یک انقلاب تبدیل شود.
خود این بحث دو وجه دارد که کاملا به هم مربوطند.
اولا، طبقه کارگر برای رهایی کامل خودش باید زنجیر کار مزدی را پاره کند. باید آن شرایطی را از میان بردارد که مجبورش میکند نیروی کارش را بفروشد. باید مبنای تبعیض علیه خودش به مثابه یک طبقه یعنی کار مزدی را ملغی کند. کارگر نمیتواند کارگر بماند و اسیر نباشد. رهایی کارگر مشروط به رهایی از مناسبات سرمایه دارانه است.
دوما، همه تبعیضات موجود در نظم سرمایه داری – حتی اگر قدمتشان به ماقبل نظام سرمایه داری برگردد – توسط سرمایه داری در اشکال جدید تولید و بازتولید میشوند. طبقه کارگر و جنبش کمونیستی با نابودی سرمایه داری بنیاد همه این تبعیضات را از میان بر میدارند. برای مثال، تبعیض علیه زنان، تبعیض ملی علیه مردم منتسب به ملل مختلف، تبعیض علیه کودکان، تبعیض علیه مذاهب مختلف، تبعیض علیه ناباوران و آتئیستها، هیچکدام محصول نظم سرمایه داری نیست. بعضا قدمتشان به هزاران سال پیش بر میگردد. اما امروز همه این تبعیضات توسط طبقه حاکم سرمایه داری برای پاسخ دادن به نیازهایش در اشکال و قالبهای جدید تولید میشوند و به نیاز و معضلی از همین نظم پاسخ میدهند. برای مثال، اسلام ایدئولوژی و روبنای فکری تولید شده توسط نظم سرمایه داری نیست. اما اسلام سیاسی را به مثابه یک ایدئولوژی سیاسی حدادی کردند تا از یکطرف در مقابل اردوی منتسب به کمونیسم علم کنند و از طرف دیگر یک انقلاب برای عدالت و آزادی و زندگی انسانی را در یک حلقه مهم سرمایه داری جهانی در منطقه خاورمیانه به خون بکشند.
با توجه به این مباحث پایه ای میتوانیم مشخصا به سئوال اصلی بپردازیم که چگونه سوسیالیسم در ایران میتواند به یک آلترناتیو اجتماعی، نیرومند و سراسری تبدیل شود؟ موانع چه ها هستند و چگونه میتوان به آن موانع فائق آمد؟
این یک سئوال سه وجهی است که تمام وجوهش به هم مربوطند. به نظر من این سه وجه آنقدر به هم مربوطند که نیازی نیست به هرکدام جداگانه جواب داد. نکات مورد تاکید من به این سوال سه وجهی اینها هستند:
۱- مبارزه طبقاتی در جامعه سرمایه داری ایران، یک کشمکش دائمی است که یک طرف آن تلاش برای عدالت، آزادی و برابری و رفاه است و طرف مقابلش تلاش برای حفظ نظم طبقاتی موجود است. کمونیسم اگر میخواهد به یک نیروی مورد مراجعه و مورد قبول ومورد انتخاب توده های وسیع مردم تبدیل شود باید در لحظات و جنبه های متنوع این کمشکش فعالانه دخالت کند. فقرکارگر، بی حقوقی کودک، بی حرمتی به زن، اعدام و سنگسار، ستم ملی، اعتیاد جوانان و … همه مسائلی هستند که مستقیما به تلاش کمونیستها برای یک جامعه انسانی مربوطند. طبقه کارگر و کمونیسم تنها در صورتی میتواند به رهبر سیاسی جامعه در یک تکان و انقلاب تبدیل شود که از طرف کل جامعه، به نام کل جامعه و به عنوان مدعی رفع همه تبعیضها ظاهر شود. بورژوازی همیشه به نام جامعه منافع طبقاتی خودش علیه کل جامعه را پیش برده است. طبقه کارگر و کمونیسم هم میتواند و باید به نام جامعه منافع طبقاتی خودش را که منفعت همه جامعه است پیش ببرد.
۲- معنای واقعی این نگاه در جامعه ایران این است که هر سطحی از تلاش برای هر درجه از حقوق انسانی به جنبش کمونیستی مربوط است. به عنوان مثال، تلاش برای رهایی زنان از له شدن زیر دست و پای مذهب و فرهنگ عقب مانده، کوتاه کردن دست و پای مذهب از نهادهای عمومی، آزادی بی قید و شرط سیاسی، آزادی بی قید و شرط نقد مذهب و مقدسات مذهبی، لغو بی قید و شرط و بی اما و اگر اعدام باید موضوع چالش و دخالتگری فعال کمونیستها باشد. اینها همه مسائل مستقیم خود طبقه کارگر هم هستند.
۳- میلیونها توده مردم محروم جامعه انتخاب سیاسی میکنند نه اعلام تعلق ایدئولوژیک و آرمانی. به این نگاه میکنند که کدام جنبش علی العموم – چپ یا راست – پاسخ مسائلشان را دارد. آن جنبشی میتواند به نماینده خواست واقعی مردم تبدیل شود و در موقعیت رهبری عصیان و اعتراض میلیونی این توده ها قرار گیرد که پاسخ معضلات محوری مردم را داشته باشد.
خط لنین در مقطع انقلاب اکتبر به این خاطر به یک جریان هژمونیک در میان طبقه کارگر و توده های مردم تبدیل شد و مورد انتخاب این توده ها قرار گرفت که از جمله جواب مساله پایان دادن به جنگ را داشت.
به عنوان یک مثال از نقطه مقابل، در مقطع انقلاب ۵۷، خط خمینی به کمک بورژوازی ایران و جهان به مثابه جنبشی که پاسخ سرنگونی را دارد علم شد. به مردم باوراندند که آرمانهایشان در سرنگونی شاه به رهبری خمینی امکانپذیر است. ارتجاعی ترین خط در میان جنبش راست به معنای یک پاسخ سیاسی قدرتمند به مساله محوری مردم یعنی سرنگونی سلطنت میداندار شد و نه به عنوان یک ایدئولوژی و فلسفه و جهان بینی. اگر طبقه کارگر در مقطع انقلاب ۵۷ حزبش را داشت، از طریق حزب کمونیستی اش خواسته های انقلاب را متعین میکرد، به مثابه نماینده قاطع سرنگونی سلطنت ظاهر میشد، به مثابه نیرویی که خواهان بالاترین آزادیها و زندگی مرفه برای همه شهروندان است ظاهر میشد، بسیار امکان داشت تلاشهای بورژوازی غرب و بومی را خنثی کند و انقلاب را به فرجام پیروزمندش برساند.
۴ – در جامعه ایران، در حال حاضر اصلی ترین مانع و معضل، چه برای طبقه کارگر، چه برای زنان، چه برای جوانان، چه برای مردم منتسب به ملیتها، چه برای بیکاران و تهیدستان و پابرهنگان و کلا اکثریت عظیم مردم، نفس حاکمیت جمهوری اسلامی است. مردم میخواهند این حکومت همین امروز سرنگون شود. کمونیسمی که نقش خود را اساسا یک نیروی اپوزیسیونی تعریف میکند، به خودش به عنوان نیرویی نگاه نمیکند که میخواهد قدرت حاکم را سرنگون کند و قدرت سیاسی را کسب کند، نمیتواند به نیروی مورد انتخاب مردم خواهان سرنگونی تبدیل شود. *
منتشر شده در نشریه مبارزه طبقاتی شماره ۱۲
۲۱ ژوئیه ۲۰۱۳
تیتر از نویسنده مطلب است.