علم٬ تكنولوژی و چشم انداز حذف كار – ۲

عباس گویا: 

در شماره انتشار ادامه مقاله علم، تکنولوژی و چشم انداز حذف کار امکان پذیر نشد. بخش دوم این نوشته را در این شماره می خوانید. در ابتدا قرار بود که این مطلب در دو شماره منتشر شود. اما دستاوردهای عظیم علمی بشر در سالهای اخیر، تاثیراتی که در تحولات اجتماعی و سیاسی زندگی بشر امروز داشته و نقش مهمی که می تواند در جهان و سرنوشت انسان در آینده نزدیک داشته باشد، موضوع مهم، پیچیده و بسیار گسترده ای است و با شروع آن سوالات بسیاری مطرح میشود که لازم است به حداقلی از آنها پاسخ گفت که صفحات محدود انترناسیونال و در دو شماره امکان پذیر نیست. احتمالا در دو شماره آینده نیز این مقاله ادامه خواهد داشت که فقط می تواند بطور کلی و مختصر جنبه های کلی این بحث مهم را مطرح کند. با تشکر از عباس گویا نویسنده این مقاله.

**************************************************

برخی از فیزیكدانان مدعیند در انتهای قرن جاری میتوان روباتهائی ساخت كه مستقل از بشر فكر كنند. برای ساخت روباتی با قدرت تفكر باید ابتدا به ساكن مكانیسم فكركردن را كشف كرد. تصور اینكه این امر در قرن جاری به ثمر برسد سخت است. طبیعت بیش از ٣ و نیم میلیارد سال لازم داشت تا انسان را پس از بوجود آوردن اولین شكل حیات٬ باكتری٬ تكامل ببخشد. اگر مبدا تكامل را حتی چند سلولیها در نظر بگیریم٬ ٦٠٠ میلیون سال طول كشید تا موجودی در طبیعت تكامل یابد كه توان مغز او در حفظ و دسترسی به آنچه او دیده است شگفت آور است. ما هرروز كه بیدار میشویم لازم نیست یكبار دیگر اتاقی كه در آن خوابیدم را از نو كشف كنیم. میتوانیم چشم بسته در آن راه برویم. پیشرفته ترین روباتهای امروز توان اینكار “پیش پا افتاده” و مفروض برای انسان را ندارند. یك روبات برای بازشناسی حتی گوشه ای از یك اتاق هربار باید آنرا “ببیند” یعنی از آن عكس بگیرد٬ با عكسهائی كه در حافظه اش ذخیره كرده است منطبق كند و اگر هر دو عكس یكسان بودند آن صحنه را “دیده” و شناسائی كند. اگر عكس ذخیره با عكس گرفته شده ذره ای تفاوت داشته باشد٬ روبات آن صحنه را “جدید” میداند. خلاصه كنم٬ تكنولوژی امروز در تناسب با توانائی مغز انسان٬ یا حتی مغز موجودات زنده دیگر كه پیچیدگی بسیار كمتری از مغز انسان دارند – مثلا مغز یك كرم میوه- در دوران عصر حجر بسر میبرد. در هر رو٬ فكر كردن برابر با ذهنیت نیست. حتی اگر روزی موفق به ساخت روبات فكر كننده ای شویم٬ این روبات در چارچوب ذهنیت انسان فكر و فعالیت خواهد كرد. باید بخاطر داشت انسان تنها حدود ده هزار سال است كه توانسته است اسكان یابد و برای كشف طبیعت قدمهائی بردارد. از این ده هزار سال٬ نزدیك به ٩٠ درصد از كشفیات علمی بشر در دویست سال گذشته بوقوع پیوسته است. مجموعه كشفیات علمی بشر تا انتهای نیمه اول قرن هیجدم تنها ١٦ درصد از كل كشفیات بشر تا امروز را تشكیل میدهند. از نیمه دوم قرن هجدهم تا نیمه دوم قرن نوزدهم٬ نزدیك به ١٥ درصد به كشفیات علمی افزوده میشود٬ یعنی در فاصله یك قرن انسان برابر با تمام طول تاریخ ماقبل خود كشفیات علمی داشته است. نیمه دوم قرن نوزدهم تا انتهای قرن بیستم ٦٩ درصد از كشفیات علمی بشر را بخود اختصاص میدهد. [1] قرن بیست و یكم به شتاب كشفیات بشری سرعت باز هم بیشتری داده است. قرن بیست ویكم با ثبت نقشه كامل دی ان ای انسان آغاز شد و در ادامه با كشف بوزون هیگز كه ادعا میشود بزرگترین كشف علمی قرن جاری خواهد بود. اما این شتاب ممكن است برای تسلط بر بغرنجترین شكل ماده كه ما میشناسیم٬ یعنی مغز انسان٬ در قرن جاری كافی نباشد. البته یك فرق اساسی بین تكامل ماده در طبیعت با فعالیت انسانی وجود دارد كه بنفع این دومی تمام میشود.
فعالیت انسانی در یك پروسه تاریخی (كه خود مدیون تكامل روابط مادی پروسه تولید مایحتاج انسان است) از شكل غریزی به شكل آگاهانه و هدفمند ارتقا یافت در حالیكه تكامل در طبیعت حاصل یك سلسله تصادفات بوده كه در بهترین حالت شكل “آزمون و خطا” را بخودش گرفت. بنابراین اگر انسان را حاصل طبیعت بدانیم٬ این انسان است كه عنصر فعالیت هدفمند و آگاهانه را برای اولین بار وارد معادله تكامل ماده در طبیعت كرده است. وقتی به تئوری تكامل موجودات زنده داروین دقیق میشویم یكسلسله انطباق موجودات زنده با طبیعت را میبینیم. آن موجودات زنده ای كه نتوانستند خود را با طبعیت انطباق دهند٬ منقرض شدند. این روند را از سر دیگر آن نگاه كنیم معنایش اینست كه اگر طبیعت آگاهانه و بر اساس هدف و نقشه بوجود آمده بود٬ و اگر موجودات زنده آگاهانه خلق شده بودند٬ چه لزومی داشت موجوداتی خلق شوند كه بخاطر عدم تواناییشان در انطباق با طبیعت منقرض شوند؟ خب این “خالق” نادان یا احتمالا ناتوان از همان ابتدا باید موجوداتی را خلق میكرد كه توانائی بقا در كره زمین را داشته باشند. در عالم واقع اما بیش از ٩٨ درصد از موجودات تا بحال زندۀ كرۀ زمین منقرض شده اند. پروسه تكامل موجودات زنده در خود تابعی از توانائیهای بیولوژیك و اجتماعی موجودات زنده بوده است. همكاری موجودات زنده ای كه بصورت گله ای زنده میكردند٬ یك رمز موفقیت “بقا اصلح” بوده است. “اصلح” لزوما بمعنای فیزیك قوی تر یك موجود زنده نبوده است. انسان علاوه بر خصلت همكاری اغلب موجودات زنده كه جمعی زندگی میكردند٬ همكاریش آگاهانه٬ یا بقول ماركس سیاسی بود. این خصلت برجستۀ انسان او را در موقعیت ممتازی برای “اصلح” شدن قرار داد. در تمایز با سیر تكامل طبیعت٬ انسان توان شناخت٬ یعنی در درجه اول مشاهده و سپس انتزاع كاركرد پدیده های طبیعی در قالب قوانین فیزیك٬ شیمی٬ ریاضی٬ بیولوژی و الخ را دارد. شناخت طبیعت سپس در قدم بعدی بشكل كاربرد علوم در زندگی بشری٬ یعنی ابزار و تكنولوژی٬ مادیت می یابد. این آخرین قدم بیان فعالیت هدفمند و آگاهانه انسان است. توان شناخت٬ انتزاع و كاربرد كنكرت مفاهیم عام طبیعی در زندگی مادی ـ ـ مفاهیم عامی كه به یمن توان انتزاع به درك آنها رسید – ـ انسان را میلیونها و شاید صدها میلیون سال از پروسه تدریجی٬ آزمون و خطائی تكامل طبیعت جلو انداخت. كشف اتفاقی یاخته های عصبی (نورون های) آینه ای اثباتی[2] بر این قضیه است. این نورونها با دیدن یك عمل همزمان تجربه یك عمل و حتی احساس ناشی از آن تجربه را به ما منتقل میكنند٬ كه در نتیجه تقلید یا فراگیری آن تجربه عملی برای ما ممكن میشود. حال وقتی تجربه فراگیر شونده خود چكیدۀ فعالیت و آگاهی انسان در طی قرون باشد٬ انسان با صرف دیدن یك عمل جهش چندین ساله٬ چند صد ساله٬ چند هزار ساله٬ یا چند ملیون ساله میكند. آنچه به انسان توان انتزاع را داده است٬ قوۀ دماغی اوست. با فرض وجود مغز٬ آنچه قوۀ دماغی انسان را به این سطح از تكامل و پیچیدگی رسانده است فعالیت او بوده است. خلاصه كنم٬ یكی از فعالیتهای هدفمند انسان شناخت طبیعت در قالب علوم طبیعی و كاربرد علوم بشكل ابزار یا تكنولوژی است.
جمعبندی نكات بالا: برای طبیعت نزدیك به ١٤ میلیارد سال طول كشید تا ماده از مقطع بیگ بنگ به انسان تكامل یابد٬ انسان هوشمند (یعنی انسانی كه ازجمله توان مشاهده٬ انتزاع و كاربرد هوش خود در زندگی مادیش را دارد) به یمن فعالیتش در تكامل دادن به شیوه تولید مایحتاج زندگیش و ورود به شیوه تولیدی سرمایه داری٬ تنها در ٢٠٠ سال گذشته توانسته است به ابزارهائی دست یابد كه به كمك آنها توانسته است به درجه زیادی به رمز و راز طبیعت پی ببرد. اما وقتی درجه شناخت جاری بشر از طبیعت و ابزار و تكنولوژی حاصل از آن را در مقایسه با شكل كاركرد مغز انسان قرار میدهیم٬ بنظر می آید كه ما برای شناخت مغز انسان هنوز فرسنگها (چه بلحاظ علوم و چه بلحاظ ابزار و تكنولوژی) فاصله داریم. بنابر این٬ معمای “چگونه میتوان فكر كرد؟” – كه بنظر میاید صرفا یك خصیصه بیولوژیكی ماده باشد و در بغرنجترین شكلش مغز انسان است- معمائی است كه بعید بنظر میاید در قرن جاری قابل حل باشد. حال معمای چگونگی انتقال توانائی فكر كردن به یك موجود غیر بیولوژیك (روبات) كه جای خود دارد.
پس از این مقدمه نسبتا طولانی – كه بخشی از آن در قسمت اول این نوشته در قالب تعریف فلسفی و فیزیكی ماده مطرح شد- در این نوشته كلمۀ «ماده» بمعنای فلسفی آن – هر چه ذهن نیست- بكار برده میشود و هر شكل قابل مشاهده ماده با پنج حس بشری را جسم مینمامیم كه شامل جامد٬ مایع٬ گاز و پلاسما میشود. مایحتاج مادی انسان اساسا اشیا هستند یعنی اجسام مادی. وقتی انسان بر آبستره ترین شكل موجودیت اجسام مادی مسلط شد٬ در قدم بعد این شناخت به تكنولوژی ساخت ابزارو ماشین آلاتی ترجمه میشوند كه توان ساخت اجسام مادی را از سطح بافتهای اتمی آن ممكن خواهند ساخت. چگونه شناخت اتم میتواند به اتومایزاسیون یا خودكار تمام پروسه تولید بینجامد؟
كپرنیك در اواسط قرن شانزدهم میلادی با فرضیه چرخش زمین به دور خورشید شروع انقلاب علمی را كلید زد و طلایه دار علم در ختم قرون وسطی و شیوه تولید فئودالی بود. نیوتن در اواخر قرن هفدهم با اتكا به كپرنیك و گالیله٬ فیزیك كلاسیك و قوانین حركت مادی را مدون كرد و بقول ماركس «جان ویات در سال ۱۷۳۵ که اختراع ماشین ریسندگى خود را اعلام و بدین وسیله انقلاب صنعتى قرن هیجدهم را آغاز کرد».[3] در ادامه جمیز وات با توجه به نیاز كاربرد قوانین نیوتن ماشین بخار عام را در اواخر قرن هیجدهم اختراع كرد. اختراعی كه امكان ساخت ابزار ماشینی٬ ماشین آلات تولیدی را ممكن ساخت و بهمین دلیل سوت شروع تولیدات كارخانه ای را زد. ماركس در اهمیت آن میگوید «عظمت نبوغ جیمز وات در بخش شرح مشخصات امتیازنامه‌ای که در آوریل ۱۷۸۴ گرفت منعکس است. در اینجا ماشین بخار وات نه اختراعى برای برآورده ساختن منظوری خاص بلکه وسیله‌ای توصیف شده است که کاربرد صنعتى عام دارد.»[4] از كشف كپرنیك تا اختراع ماشین بخار وات دویست سال طول كشید. در ظاهرا امر هیچ ربطی بین چرخش زمین بدور خورشید و ماشین بخار وجود ندارد. اما واقعیت اینست كه ماشین بخار انتهای پروسه ایست كه با كشف چرخش كپرنیك آغاز شد. رشد نیروهای مولده به یمن بكارگیری ابزار جدید٬ زمینه عروج سرمایه داری بعنوان شیوه تولید حاكم را فراهم آورد. انقلاب كبیر فرانسه در ١٧٨٩ بروز سیاسی این ضرورت تاریخی شد و كمون پاریس در١٨٧١اولین تلاش طبقه كارگر در بدست گیری قدرت سیاسی بود. منابع انرژی یا نیروی محركه ماشین آلات كه جای نیروی عضلانی كارگر(و حیواناتی نظیر گاو٬ اسب و قاطر) را قرار بود پركنند٬ از این پس به یكی از مشغله های عملی كاركرد تولیدات انبوه تبدیل شد. تولید ذغال سنگ رونق یافت اما جستجو برای منابع دیگر انرژی ادامه یافت. اگر چه الكتریستیه قرنها برای بشر٬ بشكلی اسرار آمیز٬ شناخته شده بود و اگر چه بنجامین فرانكلین در اواسط قرن هیجدهم با اثبات اینكه رعد و برق یك جریان الكتریسیته است به آن ابعاد زمینی داد٬ اما اجزا مختلف تولید الكتریسیته تا اواسط قرن نوزدهم كشف نشده بود. وقتی كشف شد انقلاب دوم صنعتی بلافاصله در انتهای انقلاب اول صنعتی (از اواخر قرن نوزدهم) با كاربرد الكتریسیته در صنعت كلید خورد. اولین مركز تولید نیروی الكتریسیته در ١٨٩١ در لندن تاسیس شد و اولین صنعتی كه تماما با نیروی الكتریستیه فعال شد٬ صنعت ماشین سازی در آمریكا٬ مشخصا كارخانه فورد در ١٩١٤ بود. در ادامه استفاده از نفت فسیل در اوایل قرن بیستم یكی از اجزا انقلاب دوم صنعتی شد. انقلاب ١٩١٧ اكتبر با عبارت “سوسیالیسم یعنی شوراها بعلاوه الكتریسیته” لنین٬ اهمیت لزوم اتوماسیون و كاهش ساعات كار را بیان میكرد. كاهش ساعات كار فاكتوری بود كه ماركس آنرا “پیش شرط قلمرو آزادی” معرفی كرده بود. این واقعیت كه تعبیر بالا از اتوماسیون همزمان با افق سرمایه داری مدرن روسیه هیچگاه بروشنی تفكیك نشد و در ادامه به شكست انقلاب روسیه منجر شد٬ یك حقیقت را برای ما آشكار میسازد. انقلاب روسیه تا آنجا كه به رشد نیروهای مولده مربوط میشود روی پوست خربزه راه میرفت: میتوانست با آگاهی كامل رهبری آن در فائق آمدن به ضعف رشد نیروهای مولده (كه لازمه آزادی با پیش شرط كاهش ساعات كار بود) به پیروزی سوسیالیسم منجر شود٬ میتوانست با تعبیر بورژوازی از رشد نیروهای مولده شكست بخورد. پیروزی آن در نتیجه به یك طرح مشخص اقتصاد سوسیالیستی كه هر دو عنصر عبارت لنین را شامل شود بستگی داشت. پیروزیش به افراد گره خورده بود٬ افرادی كه به ضعف ساختار اقتصادی واقف، به راه حل اقتصاد سوسیالیستی در روسیه كاملا مسلط و آگاه باشند و بتوانند آن را پیاده كنند. پیروزی انقلاب روسیه در نتیجه به حضور شخص و خط لنینی گره میخورد. این در خود یك نقطه ضعف انقلاب روسیه بود.
اگر چه كامپیوتر بعنوان صرف ماشین حساب از اوایل قرن بیستم وجود و كاربرد داشت٬ اما مایكروچیپ و در ادامه دسك-تاپ در اوایل دهه شصت اختراع شد. انقلاب صنعتی سوم با كاربرد وسیع كامپیوتر در پروسه تولید- از جمله با ساخت روباتهائی كه پروسه اتومایزاسیون تولید را به كاهش قابل ملاحظه نیروی انسان ترجمه كردـ از اواسط دهه٧٠ آغاز شد. روباتیزه كردن كار در صنایع ماشین سازی٬ الكتریك و الكترونیك بیشترین كاربرد را داشت. جنرال موتورز در همكاری با جنرال الكتریك از دهه ٧٠ میلیونها دلار صرف تحقیق و پیشرفت كاركرد روباتها كردند. شركت سوئدی- سوئیسی “ای بی بی” بتنهائی گرداننده نزدیك به دویست هزار روبات در صنعت ماشین سازی است. امروزه ژاپن پیشقراول ساخت و كاربرد روباتهاست. پس از پایان جنگ سرد و غیر محرمانه كردن اینترنت توسط ارتش آمریكا در سال ۱۹۹۰، استفاده عموم از كامپیوتر با اینترنت جوش خورد و كاربرد تكنولوژیِ انقلاب صنعتی جاری در سطوح سیاسی عیان شد٬ به ابزار فرا محله ای٬ فرا شهری٬ فرا كشوری همكاری مردم تبدیل شد. رسانه های مردمی در مقابل رسانه های كنترل شده دولتی و خصوصی بوجود آمد. ارتباطات اجتماعی ای كه تاثیر آن بر تحولاتی نظیر سازماندهی “جنبش جهانی ضد جنگ” علیه حمله دوم آمریكا به عراق در سال ٢٠٠٣ امكان بروز یافت. در ادامه شبكه های اجتماعی اینترنتی ابزاری برای سازماندهی انقلاب ٨٨ در ایران٬ انقلابات خاورمیانه و همچنین جنبش نود و نه درصدیها در سال ٢٠١١ شدند. بعبارت دیگر در یك فاصله پنجاه ساله٬ كامپیوتر از مرحله اختراع به ابزاری تبدیل شد كه نه تنها در عرصه های علوم و كاربرد آن در بارآوری تولید كالا و خدمات كه حتی در روبنای سیاسی و فرهنگی جامعه نیز با قدرت حضور پیدا كرد و تاثیر گذار بود، طوریكه كامپیوترمتصل به اینترنت در سال ٢٠١٤ از حیات تولیدی٬ اجتماعی٬ سیاسی وفرهنگی انسان در كره زمین جدائی ناپذیر شده است. حال٬ اگر به فواصل كشفیات علوم تا كاربرد عملی آنها در صنعت نگاه كنیم٬ این فاصله هر بار كوتاهتر شده است. بنابراین پروسه شناخت و تسلط بر اجسام مادی كه بالاتر مطرح شد لاجرم ابزار و تكنولوژی اتوماسیون تولید اشیا بر مبنای آنچه كه بر آن مسلط شده است٬ یعنی اتم٬ را بوجود خواهد آورد مشروط بر اینكه سرمایه داری به طمع سود هزینه آنرا پرداخت كند. از آنجا كه اتم سنگ بنای هر جسم مادیست٬ معنای این اتوماسیون٬ تولید اتومات شدۀ هر چه كه جسم است٬ هر چه كه نیاز مادی انسان است خواهد بود. معنای زمینی این تحول٬ پایان لزوم كار انسان در پروسه تولید٬ یعنی حذف كار بعنوان نیروی مولد اشیا است.
ادامه دارد
1) http://www.ntm.cz/data/veda-a-vyzkum/publikace/what_to_do_20_century.pdf
2) https://www.youtube.com/watch?v=IICkgB5Mil4
3) http://www.kapitalfarsi.com/f15/f15-1.htm
4) همانجا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *