جدید ترین

مصاحبه نشریه کارگر کمونیست با حمید تقوائی درباره دستگیری رهبران کارگری

کارگر کمونیست: حمید تقوائی بیانیه اخیر شما درباره دستگیری رهبران سرشناس جنبش کارگری چند نکته مهم را درباره جنبش کارگری و موقعیت جدید آن مطرح میکند که توضیحاتی لازم دارند. اما قبل از آنها یک سوال مهم مطرح است که بدنبال مبارزات اخیر کارگران هفت تپه و فولاد اهواز که بنوعی تکانی در جامعه ایجاد کرد اکنون ظاهر فضا اینطور است که جمهوری اسلامی سرکوب کرد و تعداد زیادی از جمله رهبران سرشناس کارگری را دستگیر و زندانی کرد و شورای اسلامی را به کارگران حقنه کرد و مردم معترض را ناامید کرد و تلاش رژیم هم اینست که جامعه همین تصویر را بگیرد. واقعیت چیست؟ وضعیت اقتصادی و سیاسی چقدر به رژیم اجازه میدهد حرکت امروز را بعقب براند؟

 

حمید تقوائی: در این تردیدی نیست که این  دستگیریها تاثیر منفی بر مبارزات کارگران دارد. روشن است که مثلا اگر اسماعیل بخشی دستگیر نمیشد اعتصاب هفت تپه سیر دیگر طی میکرد و میتوانست به نتایج و دستاورهای بیشتری برسد. اما به نظر من این تصویر که فعالین نومید و یا مرعوب شده اند واقعی نیست. برعکس ما شاهد تقابل علنی فعالین کارگری و جنبشهای اجتماعی با شکنجه و زندان هستیم.

امروز حرکتی که اسماعیل بخشی با کیفرخواست علیه شکنجه آغاز کرد به یک حرکت وسیع تبدیل شده است. در هفته های اخیر بسیاری از قربانیان شکنجه به میدان آمده اند و افشاگری و دادخواهی میکنند. اسماعیل بخشی در پاسخ به انکار مقامات میگوید به مردم دروغ نگوئید و سپیده قلیان قبل از دستگیری مجدد اش شرح دقیقی از روند بازداشت و بازجوئی منتشر میکند و از شکنجه هائی که علیه او و بخشی صورت گرفته پرده برمیدارد.

افشاگریهای سپیده قلیان مستندی واقعی و حقیقی بود در برابر مستند سازی مسخره ای که حکومت سر هم کرده بود؛ در برابر نمایش مسخره ای که با موج اعتراضی در مدیای اجتماعی و در کف خیابان با شعار “توپ تانک مستند دیگر اثر ندارد” در تجمعات اعتراضی معلمان و بازنشستگان پاسخ گرفت. دستگیری جعفر عظیم زاده و پروین محمدی نیز عکس العمل تعرضی فعالین و مردم را بدنبال داشت. به خوانندگان توصیه میکنم مصاحبه مادر پروین محمدی  و محمود صالحی با کانال جدید که بعد از بازداشتهای اخیر انجام شد را ببینند. به نظر من سخنان این عزیزان نمونه گویائی است از رادیکالیسم، جسارت و اعتماد به نفس و روحیه بالای فعالین و مردم در برخورد به دستگیریهای اخیر.

بازداشت فعالین و چهره های سرشناس جنبش کارگری امر تازه ای نیست. پدیده تازه اینست که نبردی رودر رو صریح حول سیاستهای سرکوبگرانه حکومت آغاز شده است. نبردی که  در یکسوی آن صفوف درهم ریخته حکومت  قرا دارد با تلاشها و اظهارات رسوا و رنگ باخته شان در انکار شکنجه، متهم کردن کمونیستها به “متحد کردن هفت تپه و فولاد اهواز” و “گسترش اعتراضات” و  سرهم کردن مستنداتی که افشا کننده سازندگان آنست تا کارگران و کمونیستها، و در سوی دیگر چهره های جسور و محبوب جنبش کارگری که مقامات را به مناظره تلویزیونی و علنی کردن محاکمات فرامیخوانند و این مساله را به یک گفتمان و حرکت وسیع اجتماعی تبدیل میکنند و حتی دستگیری مجددشان  به همین “جرم” نیز با اعتراض علنی و رایکال فعالین کارگری و خانواده هایشان مواجه میشود.

این یورش یک  رژیم مقتدر به کارگران و مردم معترض نیست  بلکه دفاع از خود یک حکومت متزلزل و در حال سقوط در مقابل یورش کارگران وتوده مردم به دستگاه سرکوب و شکنجه است. این بار بر خلاف سرکوبهای دهه شصت خود ماشین سرکوب حکومت به چالش کشیده شده و بازداشتهای اخیر عکس العمل دفاعی حکومت در برابر این تعرض اجتماعی است. حتی علم کردن شوراهای اسلامی عکس العملی است به شعار و گفتمان شوراهای واقعی و اداره شورائی که اسماعیل بخشی مطرح کرد.

این شرایط در یک سطح پایه ای و عمومی تر بر بن بست سیاسی و از هم پاشیدگی  اقتصادی   حکومت مبتنی است. تلاشهای نوع دو خردادی و سراب “استحاله”، کوبیدن بر طبل شیطان بزرگ و  دشمن خارجی، و توهمات به برجام و بازگشائی اقتصادی حتی در میان خود حکومتی ها تماما رنگ باخته است. مطلقا هیچ چشم اندازی برای برون رفت از بحران همه جانبه ای که گریبان حکومت را گرفته وجود ندارد و سرنگونی به گفتمان رایج در میان مردم و به دغدغه مقامات تبدیل شده است. بر این متن است که خیزش دیماه ۹۶ سر بلند کرد و زمین را چنان شخم زد که امروز مبارزه و اعتصابات  کارگران هفت تپه و فولاد چنین در مرکز توجه جامعه قرار میگرد و کیفرخواست اسماعیل بخشی به یک حرکت اجتماعی علیه شکنجه دامن میزند. در چنین شرایطی دستگیریهای اخیر همانطور که ابتدا اشاره کردم یک حرکت دفاعی است که نه تنها قادر به مهر و کنترل اوضاع نیست بلکه به نظر من به رسوائی و تضعیف هر چه بیشتر کل رژیم منجر خواهد شد.

 

کارگر کمونیست: همانطور که توضیح دادید و در بیانیه هم آمده جنبش کارگری در راس جنبش اعتراضی علیه سرکوب و شکنجه قرار گرفته است. چرا اینطور است و مبنای ارتقای جنبش کارگری به این موقعیت چیست؟ و بالاخره با توجه به تنفر و انزجار عمومی از دستگاه سرکوب و شکنجه این موقعیت چه رابطه ای بین جنبش کارگری و جامعه ایجاد میکند؟

حمید تقوائی: جنبش عمومی که از دیماه با خیزش در بیش از نود شهر شروع شد خود بر دوش جنبش کارگری شکل گرفت که در چند سال اخیر فعالترین و گسترده ترین حرکت اعتراضی در جامعه بوده است. بعد از خیزش دیماه شرایط عمومی و اجتماعی برای تعمیق و گسترش جنبش کارگری بیشتر فراهم شد و ما شاهد گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری در اشکالی رادیکال و سراسری نظیر  اعتصابات کارگران هپکو، مخابرات، راه آهن، معلمان، رانندگان کامیون و بالاخره هفت تپه و فولاد اهواز بودیم. این مبارزات از نظر کیفی دور تازه ای در جنبش کارگری بود. دوره ای که مبارزات کارگری از سطح محیط کار فرا تر رفت و به خیابانها کشیده شد، شعارهای کارگران فراگیر تر و سیاسی تر و رادیکال تر شد، خانواده های کارگری بمیدان آمدند، کارگران اعتصابی در واحدهای مختلف با یکدیگر و با دانشجویان و سایر فعالین جنبشهای اجتماعی اعلام حمایت و همبستگی کردند و بالاخره در دو نمونه هفت تپه و فولاد اهواز رهبران عملی اعتصاب قدم بجلو گذاشتند، مردم شهر را در حمایت از اعتصاب بسیج کردند و به چهره هائی شناخته شده و محبوب در کل جامعه تبدیل شدند.  بعبارت دیگر حتی قبل از اعلام کیفرخواست بخشی علیه شکنجه جنبش کارگری توجه جامعه را به خود جلب کرده بود. با کیفرخواست بخشی علیه شکنجه و به مصاف طلبیدن وزارت اطلاعات، عرصه مبارزه از هفت تپه و جنبش کارگری فراتر رفت و کل جامعه را در بر گرفت. نامه سرگشاده بخشی در واقع اعتراض هزاران فعال جنبش کارگری و دیگر جنبشهای حق طلبانه علیه ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را بیان و نمایندگی میکرد. اعتراض به زندان و شکنجه و اعدام خود جنبش سابقه داری است اما این اولین بار است که یک رهبر کارگری علیه شکنجه علنا سخن میگوید و حکومت را به مصاف می طلبد. این امر به مقابله جامعه با دستگاه زندان و شکنجه و قصاص خصوصیت ویژه ای میدهد و حقانیت و قدرت و اعتبار بیشتری میبخشد. نفس بازداشت و شکنجه کارگران به جرم اعتراض به نپرداختن دستمزدها، به جرم اعتراض به خصوصی سازی و فساد مدیریت و خواست تشکیل شوراهای واقعی و اداره شورائی حکم محکومیت سیستم قضائی و نظامی که بر این سیستم متکی است را صادر میکند.  این واقعیت طبقه کارگر را نه تنها در عرصه مبارزه با شکنجه و سرکوب، بلکه در جنبش عمومی علیه وضعیت موجود در صف مقدم جامعه قرار میدهد.

 

کارگر کمونیست: نکته مهم دیگر در این بیانیه مطرح شدن کمونیسم و اشاره به نقطه قدرت جنبش جاری علیه سرکوبگری  بدلیل قرار گرفتن طبقه کارگر و کمونیستها در راس این جنبش و اعتراف رژیم به آن است. کمونیسم به چه شکل وارد این تصویر میشود؟  زمینه های سیاسی و اجتماعی این پدیده چیست و تاثیر آن بر مبارزه جاری علیه جمهوری اسلامی و علیه سرمایه داری اسلامی در ایران چیست؟

حمید تقوائی: قبل از هر چیز نفس تقابل و نبرد جاری بین کارگر و وزارت اطلاعات نشان میدهد که این بساط سرکوب به چه منظور، در دفاع از چه طبقه ای و در برابر چه طبقه ای، برپا شده است. کمونیسم نه صرفا بخاطر مطرح شدن چهره های جنبش کارگری و یا نام نیروهای کمونیست، بلکه اساسا بخاطر مضمون و ماهیت این نبرد به جلو رانده شده است. آنچه به جلو رانده شده و در مرکز توجه جامعه قرار گرفته  نقد کمونیستی- کارگری به دیکتاتوری و سرکوب و ضرورت آن در حکومت اسلامی سرمایه داران است.

من در نوشته ام به بیانیه دوسال قبل عظیم زاده وعبدی علیه چپاولگرانی که امنیت خود را بجای امنیت جامعه جا میزنند اشاره کردم. آن بیانیه امروز در میدان مبارزه و در یک نبرد رودررو بین کارگران و رژیم صحت و اعتبار خودش را به بیش از پیش به همگان نشان میدهد. همه میبینند که جمهوری اسلامی  کارگر را  به “جرم” ساختن شورا و سندیکا و متحد کردن کارگران اعتصابی هفت تپه و فولاد و به “جرم” رابطه با کمونیستهائی که گناه کبیره شان آموزش تشکیل سندیکا، رسانه ای کردن اخبار اعتصابات و “گسترش اعتراضات” است دستگیر و شکنجه میکند. حتی در نمایش اعتراف گیری حکومت نیز  همین نوع  “جرم” ها مطرح میشود!  دیگر پرونده سازیهای رایج مبنی بر اخلال در نظم عمومی و رابطه با آمریکا و اسرائیل و  رژیم چنج و نظایر آن کاربردی ندارد چرا که رهبران شناخته شده کارگری معترض به فساد و چپاول و رانت خواری و دستمز خواری  و دزد سالاری این پرچم را بلند کرده اند، چرا که شعار “کشور ما دزدخونه است توی جهان نمونه است” و “فلاکت عمومی حقوقهای نجومی” و “دشمن ما همین جاست دروغ میگن آمریکا است ” به شعارهای رایج کارگران و توده مردم فقر زده بدل شده است. این حرکات را با هیچ ترفندی نمیشود به سلطنت طلبان و “منافقین” و توطئه های آمریکا و اسرائیل بست. این بار”مجرمین” تنها میتوانند کمونیستها باشند! این حقیقت چنان عریان است که از روزنامه رسالت و اقتصادنامه تا کیهان شریعتمداری، و از امام جمعه شوش تا رئیس کمیسیون امنیت مجلس اسلامی، به آن اعتراف میکنند.

من در پلنوم اخیر به این نکته اشاره کردم که جنبش کارگری و کمونیستی رابطه ارگانیک و تنگاتنگی با یکدیگر دارند به این معنی که در پیشروی های امروز جنبش کارگری کمونیستها و جنبش کمونیستی نقش فعال و تعیین کننده ای داشته و از سوی دیگر گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری بنوبه خود سازمانهای کمونیستی را بجلو صحنه رانده است. نمونه اعتصاب هفت تپه و پیامدهایش این حقیقت را بیش از پیش به همگان نشان داد.

حرکتی که با کیفرخواست بخشی شروع شد نبردی رو در رو و قطبی بین کمونیستها و طبقه کارگر با حکومت اسلامی سرمایه است که از مبارزه علیه دستگاه سرکوب حکومت فراتر میرود. ما کمونیستها همیشه نماینده و پرچمدار لغو بردگی مزدی و استثمار و ریشه کن کردن همه تبعیضات و بیحقوقیهائی بودیم که از نظام سرمایه داری و ضرورت انباشت و سودآوری سرمایه ناشی میشود. حکومت اسلامی و ماشین سرکوبش در خدمت حفظ این نظام است و امروز جنبشی که در مقابله با ماشین سرکوب پاگرفته کانال و حلقه رابطی است که نقد عمیق کمونیستی به کل نظام سرمایه را بدرون جامعه و توده مردم منتقل میکند. مقاطعی هست که مسائل معینی به محور و حلفه اصلی نبرد طبقاتی بین کار و سرمایه تبدیل میشوند و به نظر من جنبش جاری علیه شکنجه و کل ماشین سرکوب اسلامی یکی از این حلقه ها است. این جنبش تا همینجا نام کمونیسم و حزب ما را در سطح وسیعی مطرح کرده است و این زمینه مساعدی برای  پیشرویهای بیشتر حزب و جنبش کمونیستی فراهم میکند.

 

کارگر کمونیست: این شرایط بر مساله اساسی تحزب کمونیستی و بطور مشخص تحزب طبقه کارگر چه تاثیری دارد؟ در این رابطه حزب کمونیست کارگری در چه موقعیتی است؟

حمید تقوائی: حزب ما همیشه بر این امر تاکید کرده است که طبقه کارگرنمیتواند بدون یک حزب انقلابی کمونیستی که او را در عرصه سیاست و مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی نمایندگی و رهبری کند به پیروزی برسد. در شرایط سیاسی جامعه ایران تاکید بر این ضرورت صرفا یک امر نظری و پرنسیبی نیست بلکه امری سیاسی و مشخص است. واقعیت اینست که در جامعه ایران بدلیل ده ها سال دیکتاتوری و اختناق و سرکوب عریان تحزب و حزبیت امر رایج و متداولی  نیست. تنها در مقاطع کوتاهی که دیکتاتورها تضعیف شده اند، مانند سالهای دهه سی شمسی و یا در انقلاب ۵۷ تا مقطع سرکوب سی خرداد ۶۰،  روی آوری به احزاب و سازمانهای کمونیستی افزایش یافته است. اما بعنوان یک قاعده و برای مدتهای طولانی احزاب کمونیست ناگزیر بوده اند در تبعید و یا به اشکال زیر زمینی فعالیت کنند.

از سوی دیگر نوعی حزب گریزی و تقدیس مبارزه فردی و مستقل از احزاب، که خود یکی از عوارض دیکتاتوری است، در جامعه و در میان روشنفکران و فعالین دامن زده شده و حتی از جانب برخی از نیروهای چپ تحت عنوان “استقلال طبقه کارگر” تئوریزه شده است. تحت لوای اینکه طبقه کارگر باید ” خودش” متشکل بشود و “خودش” حکومت تشکیل بدهد و غیره ضرورت و مطلوبیت تشکیل حزب و تحزب بزیر سئوال میرود و یا به آینده ای دور و نامعلوم احاله میشود. گوئی کمونیسم و حزبیت کمونیستی از جنبش کارگری و تلاش و مبارزه طبقه کارگر برای خلع ید سیاسی از طبقه سرمایه دار جدا است. منصور حکمت با بحث “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” به این نوع نظرات پاسخ روشنی داده است و نقد این نوع حزب گریزی یک امر همیشگی حزب ما بوده است.

امروز این شرایط به لطف جنبش سرنگونی طلبانه جاری و قد برافراشتن جنبش کارگری بر متن آن  و تحت فشار این شرایط اعتراف حکومت به رابطه احزاب کمونیستی با اعتصابات و مبارزات جاری به سرعت در حال تغییر است. امروز اینکه کمونیست بودن و عضویت در احزاب کمونیستی جرم نیست بلکه حق همه است میرود که به یک گفتمان رایج در مدیای اجتماعی و در میان فعالین و مردم تبدیل بشود. حتی خود حکومتی ها ناگزیر شده اند تبلیغات همیشگی و رنگ باخته شان مبنی بر تروریست و ضدانقلاب و توطئه گر بودن کمونیستها را کنار بگذارند و در واقع موقعیت کمونیستها و حزب کمونیست کارگری را بعنوان عامل متحد کردن کارگران و گسترش اعترضات و یک نیروی فعال علیه نظام و حکومت متبوعشان به رسمیت بشناسند.

این تحول در واقع نشانه به آخر خط رسیدن یک دوره تبلیغات ضد کمونیستی و کمونیسم ستیزی حکومتها و رسانه هایشان از دوران جنگ سرد تا به امروز است. مبارزه پیگیر کمونیستها و مشخصا حزب کمونیست کارگری علیه حکومت اسلامی سرمایه که هارترین و جنایتکارترین حکومت سرمایه داری در ایران معاصر است، عملا این نوع تبلیغات جنگ سردی علیه کمونیسم را خنثی وبی  اثر کرده است. کمونیسم در ایران امروز با نقد عمیق مذهب و جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی، با نفی آپارتاید جنسی، با مقابله پیگیر با اعدام سنگسار، با لغو بردگی مزدی و با شوراها و اداره شورائی جامعه، و با مدنیت و مدرنیسم و انسانیت و بازگرداندن اختیار به انسان تداعی میشود. کمونیسم جدیدی که حتی امام جمعه ها و رسانه های حکومت اعتراف میکنند همه جا هست و “به همه چیز کار دارد”.

این نقش و فعالیت پیگیر کمونیستها خود عامل موثری در شکل گیری جنبش سرنگونی طلبانه ای است که از دیماه سال گذشته آغاز شد. از سوی دیگر این جنبش زمینه رشد  و مطرح شدن بیشتر کمونیسم و تحزب کمونیستی را فراهم آورده است. خیزش دیماه  و تحولات پس از آن عملا نیروهای دو خردادی و استحاله چی و گفتمان و پوشش امنیتی قانونی و صنفی و مدنی بودن اعتراضات را در هم شکست، مخالفت با نظام و سرنگونی طلبی وسیعا در جامعه اشاعه پیدا کرد و بهمراه آن کمونیسم متحزب رادیکال و دخالتگری نظیر حزب ما  بعنوان یک نیروی فعال و پیگیر سرنگونی طلب که در همه عرصه های مبارزه با جمهوری اسلامی کارنامه پرباری دارد زمینه بسیار مساعدتری برای عضو گیری و گسترش صفوف خود یافت. به این ترتیب میتوان گفت هم در جنبش کارگری و در مبارزات میدانی جاری، هم از نقطه نظر سیاسی  در یک مقیاس وسیع اجتماعی و هم حتی بنا به اعتراف خود حکومتی ها نوبت ما کمونیستها فرا رسیده است.*

کارگر کمونیست ۵۵۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *