فرح صبری
موضوع مادران مجرد که به تنهای یک یا چند فرزند را سرپرستی میکنند در سالهای اخیر تحت عنوان “زنان سرپرست خانوار” به یک موضوع جدی بدل شده است. مشکلات و معضلات در این خانواده ها به قدری اسفناک است که به سوژه ی مطالب جراید بدل می شود و نهاد ها و سازمانهای به اصطلاح مربوط هم هر از گاهی با اعلام راه اندازی یک ستاد یا کمیته وبنیادی که ظاهرا قرار است وضعیت این زنان را بررسی و یا نهایتا کمک کند، ابراز وجود میکنند. در واقع آش آنقدر شور شده که جای انکاری برای سردمداران رژیم باقی نگذاشته است.
بنا به آمارهای نه چندان دقیق بیش از ۲ ملیون و ۶۰۰ هزار خانوار را زنان سرپرستی میکنند. اکثریت این زنان کار ثابت ندارند. از آنجا که آنها باید همزمان از کودکانشان مراقبت کنند. از طرف دیگر میزان دستمزد زنان بطور عادی کمتر از مردان است. در بسیاری از خانواده ها که زن و شوهر هر دو کار می کنند و حقوق می گیرند، شرایط زندگی بسیار پائین تر از خط فقر است، به همین نسبت می توان دریافت زنانی که با دستمزد ناچیز باید زندگی خود و فرزندانشان را تامین کنند، چه وضعیتی دارند.
به قول مقامات رژیم نزدیک به ۴۰ درصد از این زنان تحت پوشش سازمانهای حمایتی هستند. یکی از این سازمانهایی که خیلی مدعی کمک میباشد کمیته دزدی امام خمینی است که کاسه ی گدائیشان را سر هر کوی و برزن براه انداخته اند که مثلا به اقشار آسیب پذیر و فقیر کمک کنند ولی چه کسی است که نداند این نهاد فقط برای پر کردن جیب و میلیاردر کردن آیت اله ها ساخته شده است؟ امروز دیگر این جور سازمانها در بین مردم هیچ آبرویی ندارند و دستشان برای همه روشده است، آنها هم شمشیر را از رو بسته اند و تقلایی برای عوام فریبی ندارند. آنها به چپاول ثروتهای بزرگی که در اختیارشان است، مشغولند وچیزی نصیب مردم نمیشود. در موارد زیادی زنانی که به این قبیل نهاد ها مراجعه می کنند به شکل های مختلف مورد تحقیر و توهین قرار میگیرند.
چند سال پیش که تازه به قول خودشان بساط کمکهایشان گرمتر بود زنی جوانی را میشناختم با نام ربابه که با داشتن سه فرزند قد و نیم قد از هیچ حمایتی برخوردار نبود. او در یکی از خانه خرابه های متروکه ی اطراف شهر زندگی میکرد و از حداقل نیاز های حیاتی زندگی نیز برخوردار نبود. در زمستانی که من آنها را دیدم از داشتن وسیله ی گرمایشی محروم بودند و هر شب یک حلبی را پر از چوب کرده و آتش درست میکرد و بعد از اینکه چوبهای سوخته شباهتی به زغال پیدا میکرد آن را به عنوان بخاری به داخل سرپناهی که دیوارهایش را به زور پوشانده بود میبرد و مجبور بود تا پاسی از شب بیدار بماند تا مبادا گاز زغال خطری برای فرزندانش ایجاد کند. صبح که از به اصطلاح “خانه” بیرون میامدند، چهره هایشان دود گرفته بود و به قدری لباسهایشان بوی تند دود میداد که پسر بزرگش را که دانش آموز بود، به همین دلیل از کلاس بیرون میکردند. پسر و دختر ۶ و۴ ساله رباه هم مدام سرفه میکردند. ربابه روزها در کارگاههای اطراف شهر که در نزدیکی خانه اش بود کار میکرد. کمیته ی امداد برای دادن حداقل کمک به این زن جوان از او طلاق نامه میخواست. همسر او معتاد بوده که یک روز از خانه بیرون رفت و دیگر باز نگشت و ربابه دو سال در تقلای گرفتن تقلای طلاق غیابی بود.
فهیمه فیروز مدیر ستاد توانمند سازی زنان یکی از فاطمه کماندو های شهرداری تهران خبر افتتاح ستاد توانمندی زنان سرپرست خانوار را با تیتر بزرگ اعلام میکند ومیگوید: “ما در دوره های آموزشی خود بخشی را به مشاغل خانگی اختصاص دادهایم تا زنان سرپرست خانوار بتوانند در منزل خود، یک تولیدی کوچک ایجاد کنند و به تولید محصولات مختلف مانند زیورآلات بپردازند. در بحث مشاغل خانگی هنگامی که افراد در دورههای آموزشی آموزشگاهها حضور پیدا کنند و دورههای لازم را طی کنند، می توانند در مدت زمان کوتاهی و با ابزار بسیار کمی که از سوی ستاد توانمند سازی زنان سرپرست خانوار در اختیار این زنان قرار میگیرد، به تولید محصول اقدام کنند.
در واقع این سرمایه داران زالو صفت اسلامی از آب گل الودی که دست ساز خودشان است بهره ی کافی را برده و بساط استثمار شدید زنان بی پناهی که باید شکم فرزندانشان را سیر کنند، را براه انداخته اند. بسیاری این زنان با فرزندان خود فقط در یک اتاق کوچک زندگی می کنند و منزل و جایی برای ایجاد تولیدی وجود ندارد. حتی در صورت عملی بودن اینکار این زنان یا باید در سرمای و گرما و برف و باران برای فروش تولیدات خود در خیابانها و یا در مترو دستفروشی کنند و دائما مورد آزار و اذیت ماموران شهرداری باشند. و یا اینکه برای کارخانه ها شرکت تولید کنند و محصول را با قیمت بسیار ناچیز در اختیار آنها بگذارند. در اینصورت این کارخانه ها بدون اینکه کمترین سرمایه گذاری انجام بدهند و پولی بابت محل تولید جنس، برق و آب و سایر ملزومات یک کارخانه بپردازند و بدون اینکه کمترین مسئولیتی در قبال کارگر داشته باشند، از محل کار این زنان سود های هنگفت به جیب می ریزند.
از دیگر طرحهای بهره کشی شهرداری از زنان، راه انداختن غرفه هایی در پارکها بود که به بهانه کمک به زنان سرپرست به قیمت های سرسام آور به آنها اجاره داده میشد تا محصولات دست ساز خودشان مثل شیرینی و منسوجات وغیره را به فروش برسانند .ولی به قدری اجاره ی غرفه ها بسیار زیاد بود. زهرا دختر ۱۹ ساله ای که از همسرش جدا شده و با داشتن یک فرزند دوساله سرپرست خانواده بود، یکی از این غرفه ها را اجاره کرده بود میگفت آنچه که از فروش محصولاتشان برایشان باقی میماند تنها حقوق دو ساعت کار است و البته این زالو صفت ها خوب می دانند که زنان بسیاری به دلیل بیکاری و نیاز شدید به این بیگاری تن میدهند.
در اینچنین جهنمی دزدان میلیاردی با بوق و کرنا کردن طرحهایی مثل بیمه درمانی اقشار آسیب پذیر افغان و لایحه پیشگیری از وقوع جرم و … برای مجلس اسلامی و شورای نگهبان اسباب سرگرمی فراهم می کنند. آنها هم این طرحها را پاس دهند و گویی میخواهند راه پیدا کنند در حالیکه این معضلات اجتماعی سالهاست راه حل روشن دارد و قرار نیست کسی شاخ غول بشکند و کافیست سر کیسه ی دزدان کمی شل شود تا حداقل مثل کشورهای سرمایه داری دیگر از حداقل های یک زندگی استاندارد برخوردار گردد. هرچند که همان کشورهای به اصطلاح رفاه هم شروع به دندان نشان دادن به مردم و افسار گسیختگی دراستثمار و محرومیت هر چه بیشتر مردم از جمله حقوق حمایتی از زنان هستند. اما از آنجا که سرمایه داری اسلامی از فاشیست ترین اشکال سرمایه است تا سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و زیر و رو کردن نظم موجود امیدی به بهبود زندگی ملیونها زن سرپرست خانوار نخواهیم داشت و چاره ی کار در دستان به هم گره خورده ما است که به قدرت اتحادمان بساط جانیان اسلامی را جمع کنیم. تا بر پایی یک دنیای بهتر از پای نخواهیم نشست.
زنده باد سوسیالیسم