محمد آسنگران:
از روزی که کلمات “نرمش قهرمانانه” از زبان خامنه ای آمده است تا کنون تفاسیر متفاوتی از آن شده و حسن روحانی هم هماهنگ با بیت رهبری و با احتیاط تفسیر خودش را در نیویورک و در اجلاس سازمان ملل بیان کرد. اگر بپذیریم که “نرمش قهرمانانه” خامنه ای همان جام زهر خمینی با درجه ای از احتیاط است٬ معنی زمینی و سر راست آن کوتاه آمدن از سر ناچاری است. بحث این است که نه خمینی میخواست جنگ تمام شود و نه خامنه ای میخواهد رابطه با غرب را امری مجاز بداند. آنچه در هر دو مورد اتفاق افتاده است اتحاذ سیاستی از روی ناچاری است. البته این بار ناچاری اگر تاکتیکی و موقتی نباشد فلسفه کل نظام را زیر سوال میبرد.
جام زهر خمینی ابعاد تاثیراتش تمام شدن جنگ بود چون توان پیروزی را نداشتند و بن بست تمام و کمال بر جبهه های جنگ حاکم شده بود. در عین حال تلفات جانی و خسارت اقتصادی آن مرتب بالا میرفت. خمینی با نوشیدن جام زهر این بن بست را شکست و جنگ تمام شد و حاکمیت اسلامی بیمه عمرش را با آن جام زهر پرداخت.
اما این بار “نرمش قهرمانانه” نه امری تاکتیکی که سیاستی استراتژیک است. این نرمش میتواند برای جمهوری اسلامی بسیار کشنده و سرنوشت ساز باشد. اگر جمهوری اسلامی بخواهد این سیاست را تا آخر ادامه بدهد نتیجه ای جز اضمحلال جمهوری اسلامی و متلاشی شدن و پایان قطعی جنبش اسلام سیاسی ندارد. سرنوشت “نرمش قهرمانانه” چیزی بجز فروپاشی خلافت اسلامی نیست. به همین دلیل اولا: اتخاذ این سیاست موقتی است. دوما: اگر جمهوری اسلامی بخواهد تا آخر خط برود باید شیطان بزرگ را به عنوان ناجی بپذیرد و از جریانات جنبش اسلامی و تروریست فاصله بگیرد و از جبهه روسیه و چین به جبهه آمریکا و غرب نقل مکان کند. در حالت دوم دگردیسی چنان عمیق و وسیع خواهد بود که دیگر اسم آن حکومت را نمیتوان جمهوری اسلامی گذاشت.
مفسران سیاسی هر کدام آرزوهای کوته بینانه خود را به اسم تفسیر و تعبیر از این واژه که قرار است اسم رمز سیاست خارجی جمهوری اسلامی باشد را بیان کرده اند. با این حال همه مفسران توافق دارند که عادی شدن روابط ایران و آمریکا به نفع دو طرف است و به قول روحانی معامله “برد. برد” را باید دنبال کنند. مفسران عمدتا توافق دارند که عادی سازی روابط دو دولت ایران و آمریکا راه نجات اقتصاد ایران است.
اما در این فضای داغ تفسیر و تعبیر٬ مفسران یک حقیقت ساده را ندیده و یا کتمان کرده اند که اگر رابطه و دوستی با آمریکا تا این حد نجات دهنده است چرا کشورهایی که دوست و نزدیک آمریکا بودند و هستند نتوانسته اند نجات پیدا کنند. مگر دوست نزدیکتری از مبارک و بن علی برای آمریکا پیدا میشود؟ همین فاکتور به ما میگوید راه نجات اقتصاد ایران نه هدف بلافصل رژیم اسلامی است و نه در اولویت این سیاست تازه اعلام شده خامنه ای قرار دارد.
من معتقدم هدف رژیم اسلامی از اتخاذ این رویکرد تازه همچنان سیاسی است. هدف این است که جمهوری اسلامی در قدم اول از انزوا خارج بشود٬ تحریمهای اقتصادی برداشته بشود٬ موضوع بحران اتمی حاشیه ای بشود تا شرایطی فراهم گردد که اهداف استرتژیک دیگری دنبال شود. هدف این است که جمهوری اسلامی خود را به عنوان یک قدرت منطقه ای به رقبای منطقه ای و جهانی اش تحمیل کند. قبول احتمالی این مولفه از جانب غرب زمینه اینرا فراهم میکند که جمهوری اسلامی هم به عنوان شریک در بازار جهانی پذیرفته شود و هم دولتهای منطقه این قدرت منطقه ای و این تحول تحمیلی را بپذیرند. اگر فعلا و در این سطح بحث فاکتور اعتراضات داخلی را نادیده بگیریم٬ این تنها راه نجات جمهور اسلامی است.
سوال این است: آیا این امر ممکن است؟ آیا غرب تا این حد عقب نشینی میکند؟ آیا دولتهای منطقه از جمله ترکیه و عربستان تا این حد تضعیف شده و شکست را پذیرفته اند که این معامله به انتها برسد؟ پاسخ من به همه این سوالات به دلایل متعددی منفی است.
اولا در تعادل قوای فعلی این جمهوری اسلامی و جنبش اسلام سیاسی است که دوران افول خود را طی میکنند و دلیلی برای ابراز وجود تازه و قدر قدرتی آنها موجود نیست. ثانیا غرب به این قناعت رسیده است که تحریمهای اقتصادی و انزوای بین المللی٬ جمهوری اسلامی را ناچار کرده است کوتاه بیاید و سیاست “نرمش قهرمانانه” را در پیش گیرد. بنابر این تا رسیدن به اهداف خود دست بردار آن نحواهند بود. ثالثا قدرتهای منطقه ای مانند ترکیه و تا حدی عربستان از امکانات و اهرم فشارهای بسیار بیشتری به نسبت جمهوری اسلامی برخوردار هستند و دلیلی ندارد در مقابل جمهور اسلامی کوتاه بیایند. همه این فاکتورها دلالت بر آن دارند که این سیاست جمهوری اسلامی راه نجاتی به حاکمان تهران نشان نمیدهد.
علاوه بر فاکتورهای فوق، انقلابات منطقه و سرنوشت جریانات اسلامی سنی از نوع اخوانی آن سرنوشت دلگرم کننده ای برای جمهوری اسلامی نیستند. (هر چند القاعده و اخوانیها٬ اسلام سیاسی از نوع شیعه آن در ایران و عراق را رقیب خود میدانند)٬ در ابعاد جهانی هم دولتهای غربی با توجه به خروج قدم به قدمشان از بحران اقتصادی آن چنان در تنگنا نیستند که بخواهند امتیازی به جمهوری اسلامی بدهند. همه این فاکتورها به ما نشان میدهند که سرنوشت جمهوری اسلامی و ارسال سیگنال به اوباما و غرب آن چنان قوی و پایدار نیست که سیگنالهای اوباما هم موثر واقع شود.
این سیگنالها موزیک رقص تانگوی اوباما و روحانی است. اما اهمیتی در باهم رقصیدن آنها نیست. آنچه مهم است هر کدام از اینها اهدافی جداگانه تعقیب میکنند. قرار است در پایان رقص یکی تسلیم و دیگری پرچم پیروزیش را به اهتزاز در آورد. جمهوری اسلامی اهرم فشاری برای پیروزی ندارد. تنها انتخابش این است که تمایل به رقصیدن را به شکل سیگنال بفرستد٬ اما همزمان به فکر طرح و برنامه های بعد از این شتر سواری دولا دولا است.