کشمکشهای چند روز گذشته حول و حوش کودتای بخشی از ارتش ترکیه بر علیه دم و دستگاه اردوغان و به خیابان ریختن هواداران وی برای شکست این اقدام مهمترین خبر سیاسی این روزهاست. اردوغان از جمله آن رٶسای لاتی است که رسما اعلام میکند برای هیچ اعتراض و هیچ نظری کوچکترین اهمیتی قائل نیست. ترکیه در چند سال گذشته، که خاورمیانه و شمال آفریقا مرکز مهمترین تحولات سیاسی بودهاند، در مرکز این تحولات و در کنار دست سیاهترین و آدمکشترین نیروها قرار گرفته است. برای هر فعال سیاسی چپی که یک صدم از توجهاش را به اوضاع سیاسی ترکیه و منطقه اختصاص داده، خبری مثل سرنگونی اردوغان لات و دیگر قلدرهای مثل او در نگاه اول خوشحال کننده میتواند باشد. نمیدانم که باید چقدر مرتجع بود که طرفدار اردوغان بود!
این اما بدون شک جنگ و دعوای داخلی هیأت حاکمه ترکیه است که در چند سال گذشته در کنار به تباهی کشیدن زندگی مردم، چه در خود ترکیه و چه در جاهایی مثل سوریه و عراق، قلب ناپاک یکدیگر را نیز دائم نشانه گرفتهاند. این مشکل ما نیست. ما با پاچه یکدیگر گرفتن این جانیان خوشحال هم هستیم. اما این خوشحالی راستش امنیتی برای ما به ارمغان نخواهد آورد. قرص نانی بر سر سفره ماها نمیافزاید. ما نمیتوانیم برای پیروزی یکی از این جانیان بر جانی دیگری جشن و شادی به پا کنیم و خود را بی وظیفه کنیم. این دور باطلی است که هر لحظه اش قربانیان بیشتری از ما می گیرد. اگر قرار است برای لحظهای هم که شده از جنگ و دعوای بین نیروهای دشمن خوشحال شویم، باید آن را به حساب اینکه این جنگ و دعواها بر نیروی ما خواهد افزود، بگذاریم. اگر طرحی نداشته باشیم؛ اگر تشکل و حزبی نداشته باشیم که از این فرصت استفاده کند، بحرانهای اینچنینی مصائب جامعه را تشدید میکنند.
سئوال به طور ساده این است که آن نیروئی که قرار است جامعه را از این تباهی نجات بدهد، کجاست؟ فعالین جنبش کارگری کجایند؟ آن فعالینی که یکی دو سال پیش جلوی قدرقدرتی اردوغان در استانبول ایستادند و طرح پارک گزی ایشان را ناکام گذاشتند، کجایند؟ ترکیه نباید جولانگاه اردوغان، پ ک ک و فتح الله گولن باشد. آن نیروئی که اول ماه مههای صدها هزار نفره در خیابانهای استانبول سازمان میدهد و چشم جهان را برای لحظاتی به این کشور خیره میکند باید برای کارهای بزرگتری پا جلو بگذارد. این شدنی است.
١٧ ژوئیه ٢٠١٧