با شروع انقلاب مردم و اوجگیری آن، جابهجا شاهد نقلقولهایی از سران حکومت هستیم که در شرایط عادی محال بود آنها را بر زبان آورند. البته در طول سالهای حاکمیت رژیم اسلامی همیشه شاهد افشاگری جناحهای مختلف از هم بودهایم و بارها شنیدهایم که در موارد مختلفی یکدیگر را متهم میکردند تا خود و جناحشان را مبرا نشان دهند؛ اما اعترافات این روزهای آقایان ربطی به دعواهای جناحی و رقابت با هم ندارد و کاملاً در سطح دیگری است. آنچه در شرایط فعلی، این جانیان را مجبور به بیان بخشی از حقایقی کرده که با عملکرد پیشینشان کاملاً در تناقض است، فشار انقلاب مردم و خطری است که از این بابت موجودیت خود و رژیمشان را تهدید میکند.
در یکی از نمونههای اخیر رسول منتجبنیا، آخوند اصلاحطلب در سخنان خود میگوید: روحانیون با دخالت در همه امور از چشم مردم افتادهاند… چه کسی گفته روحانیون نماینده خدا و پیغمبر هستند؟ … روحانیون در شرایط فعلی در دل مردم قرار ندارند، صداوسیما با اینکه زیر نظر رهبری است اما بیسوادترین روحانیون را به برنامههای این سازمان دعوت میکنند و بسیاری از آنها متملق و چاپلوس هستند…برخی از آنها خطبه نماز جمعه را هم میخوانند، اما در خطبهها هم دروغ میگویند و تهمت میزنند.
این تنها یک نمونه از صدها مورد مشابه است. اما مسئله بسیار حادتر وسیعتر از اینهاست. نفرت از آخوندها بخشی از نفرت از حکومت اسلامی است. این روزها عمامهپرانی و له کردن عمامه به یک کارزار سراسری دختران و پسران تبدیل شده است. در موارد زیادی شاهد بیرون انداختن آخوندها از مدارس بودهایم. نمونههاییازایندست اقدامات مردمی، بسیار است و همین باعث شده است که آخوندها حتی جرئت بیرون آمدن بدون محافظ را نداشته باشند. رسول منتجبنیا چنان صحبت میکند که گویا خودش روحانی نیست و تمام عمرش در پی کسب مقام و منصب نبوده است. گویا خود وی بارها سمتهای مختلف سیاسی نداشته! حتی همین صحبتهای اخیرش، اظهارنظر یک روحانی در امور سیاسی است. از چاپلوسی آخوندها در صداوسیما میگوید درحالیکه خود وی بارها در این رسانه ظاهر شده و همین حالا هم دعوتشان را رد نمیکند، ضمناً مردم اهمیتی به میزان “سواد” آخوندها نمیدهند و از آخوندجماعت منزجرند. روحانیون هرگز در چشم مردم جایی نداشتهاند که حالا از چشمشان افتاده باشند؛ این دارودسته مفتخور اکنون دشمنان مردم هستند و مردم آرزوی نابودی آنها را دارند.خود رژیم و دستگاه تبلیغاتی آن بارها و مکرراً روحانیون را نمایندگان خدا روی زمین اعلام کردهاند، برای آن تئوری بافتند و خامنهای را ولیامر مسلمین جهان و جانشین امامزمان خیالیشان خواندند. گویا تازه کاشف بهعملآمده که ائمه جمعه اساساً کارشان دروغگویی و تهمتزدن است.
بیشرمی و وقاحتی که این اشخاص دارند در نوع خود بینظیر است. تردیدی نیست که هر چه فشار مردم و جنبش انقلابی بیشتر شود، بیشتر شاهد چنین سخنانی از جانب طیف وسیعتری از سران حکومت خواهیم بود. خاصیت تمام رژیمهای دیکتاتوری این است که درست در لبه پرتگاه سرنگونی رنگ عوض میکنند. ناگهان دیکتاتورها “صدای انقلاب مردم” را میشنوند، به خطاهای گذشته اعتراف میکنند و سوگند میخورند اوضاع را درست کنند و جالب اینکه همیشه دیر به این نتیجه میرسند. در مورد جمهوری اسلامی و سران آن نیز این اعترافات شروع شده و بهزودی شاهد نسخههای صریحتری از آن هم خواهیم بود.
اما مردم در این میان با آمیزهای از خشم و استهزاء این سخنان را میشنوند و نتیجه تلاش تاکنونی خود را در این گفتهها میبینند. جامعه بهدرستی میداند که هیچکدام از خونهای ریختهشده، جوانان اعدامشده و تحت حبس و شکنجه بینتیجه و بیثمر نبودهاست. تا همین حالا مردم،در جبهههای مختلفی حکومت را عقب رانده و بهزانو درآوردهاند. بیحجابی را عملاً به رژیم تحمیل کردهاند، سران رژیم را به هذیانگویی انداختهاند، آخوندی جرئت نمیکند در خیابانها با خیال راحت راه برود، تا حد زیادی آبروی نداشتهاش را در سطح بینالمللی بردهاند و جنایاتش را افشا کردهاند و جامعه را بهسمتی بردهاند که دوست و دشمن اعتراف میکنند قابلبازگشت به شرایط پیش از انقلاب نیست. لیست دستآوردهای تاکنونی مردم بسیار طولانیتر از اینها است.
اما نبرد با این هیولای بهزانو درآمده هنوز ادامه دارد. از دفتر عمر ننگین این حکومت چند صفحه بیشتر باقی نمانده، بهزودی با ورقخوردن این صفحات، مردم دفتر خونین عمر این جنایتکاران اسلامی را برای همیشه خواهند بست.