توضیح: آنچه که در زیر می خوانید بخشی از سخنان منصور حکمت در سمینار “آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود” است که موضوع سخنرانی وی در انجمن مارکس لندن در سال ۲۰۰۱ میلادی است. عنوان مطلب را ما انتخاب کرده ایم.
“… مهمترین سرمایه حزب کمونیست کارگرى این است که یک حزب غربى است…حزبى است که ریشه هایش در اندیشه و فرهنگ و مدنیت اروپاى غربى است. این حزب اسلامى – ملى یک عده از جوامع شرقى نیست که علیه امپریالیسم قد علم کرده و میخواهند دولت خودى درست کنند… این حزب کارگر صنعتى آلمانى و انگلیسى است که رهبرانش را بیرون داده و آن فرهنگ کاپیتالیستى را هضم کرده و نقاط مثبتش را هم شناخته و در خصومت فرهنگى و مدنى و نژادى هم با غرب نیست… یعنى در ایران با پیروزى حزب کمونیست کارگرى، مدنیت غربى پیروز میشود.
من نمیخواهم هیچ توهمى نسبت به مدنیت غربى تاکنونى بدست بدهم ولى هر کس که کلاهش را قاضى کند میداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. اگر کلیسا برود نماز خودش را بخواند و در کار مردم فضولى نکند بهتر است. یا اگر زن و مرد آزاد باشند که هر مناسباتى با هم میخواهند برقرار کنند و یا مرد با مرد و زن با زن و هر چه که الان در جامعه داریم مىبینیم، بهتر است از اینکه با چماق بر سر مردم بزنند. ما داریم میبینیم که اگر اجازه بدهند که هر کس نقدش را به جامعه بگوید بهتر است و اینها همه دستاوردهاى مدنیت غربى است. جامعه شرقى از این چیزها از خودش بیرون نداده است. حیف! کاش داده بود! ولى نداده است. به ما مربوط نیست. بالاخره نداده است و الان حزبى که میخواهد برود آن آزادمنشى سیاسى را بیاورد پایش را روى مدنیت غربى گذاشته است. و این خویشاوندى با غرب به نظر من در عمیق ترین سطحى رابطه ما را با جهان آن دوره تعیین میکند. و کارهائى را در حیطه اختیارات حزب کمونیست کارگرى قرار میدهد که چینىها و کشورهاى متفرقهاى که در آن چپها سر کار آمدند، نمیتوانستند بکنند و آن اینست که در کشور را باز کند به روى غرب و خودش را در امتداد مدنیت غربى و نقد غربى به جهان، با یک جهان نگرى غربى مطرح کند و در نتیجه منهاى اختلاف سیاسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پیش بیاید و یا پیش نیاید، به یک صلح عمیقترى با مردم اروپاى غربى و امریکا برسد. شرایطى که هیچ کشورى در خاورمیانه ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.
این امکان وجود دارد که پیروزى کمونیسم کارگرى در ایران حتى به صورت پیروزى مدنیت غربى، در غرب تصویر شود. براى چه؟ براى اینکه حزبى سر کار میآید که همان روز اول برابرى زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادى بى قید و شرط سیاسى، آزادى فعالیت رسانه هاى جمعى، آزادى مطبوعات، آزادى انتخابات و آزادى تشکیل احزاب و بیانیه حقوق بشر که سهل است فراتر از آن را، اعلام میکند. بعد هم میگوید تشریف بیاورید. و به هر کس که از آنجا عبور میکند، در همان فاصلهاى که آنجا هست میگوید بیائید به هر چه میخواهید راى دهید. افغانیها را جزء مردم آن کشور میداند و به آنهاى دیگر هم میگوید اگر به شما هجوم آوردند شما هم بلند شوید بیایید اینجا. یک کشورى ایجاد میشود که به نظر میآید دارد از یک سلسله ارزشهائى حرف میزند که انسان غربى و آزادیخواه با آن خوانائى حس میکند. فکر نمیکند که اینها رفته اند فلسفه عرفانى شرق را احیاء کردهاند. یا رفتهاند و دوباره باستان شناسى کردهاند و مثلاً فهمیدهاند مزدک و مانى این حرفها را زدهاند. یا میخواهند عکس انوشیروان دادگر را از این به بعد روى پولشان چاپ کنند (خنده حضار). میگویند اینها به نیوتن احترام میگذارند، به داروین احترام میگذارند، به لیبرالیسم غربى احترام میگذارند، به مارکس و انگلس احترام میگذارند، به جنبش کارگرى این کشور احترام میگذارند، به هنر آوانگارد، به ارزشهاى اخلاقى پیشرو احترام میگذارند. تنها کشورى در خاورمیانه میشود که کسى مزاحم آزادى جنسى کس دیگرى نیست.
اولین کسانى که ممکن است جمع شوند و از این دولت دفاع کنند، زنها هستند. سازمانهاى مدافع بخشهاى اقلیت در این کشورها هستند. کشورى است که مطلقا نژادپرست نیست و با تمایلات جنسى مردم کارى ندارد و همه آزادند حرفشان را بزنند. این تصویر اگر منتقل شود بهترین ابزارى است براى اینکه جلوى توطئه بر علیه چنین حکومتى گرفته شود. نه فقط این، بلکه خود این مدنیت آنقدر با شکوه است که از فردا مردم میگویند که درست شد. اگر شما بیائید این منشور را اعلام کنید، توطئه کردن علیه حکومت در داخل و شوراندن مردم علیه آن، به شدت مشکل میشود. میگویند آخر ما در تظاهرات علیه چه حکومتى شرکت کنیم؟ تازه همینها دیروز همه زندانیها را آزاد کردند. مجازات اعدام را لغو کردند. آزادى مطبوعات را اعلام کردند. زن و مرد را برابر اعلام کردند. حقوق مدنى کودک را اعلام کردند و گفتند هر کس هر نوع موسیقى میخواهد، بسازد و گوش کند. چرا من بیایم بر علیه اینها تظاهرات کنم؟ چى دارید میگوئید آقا جان؟ به نظر من اگر ما بتوانیم، اگر این جنبش بتواند، به عنوان پیروزى یک فرهنگ بالاترى به قدرت برسد، آنوقت توطئه علیهش سخت است، منزوى کردنش سخت است، محاصره کردنش سخت است. ممکن است فلان ژنرال آمریکائى به دنبال خط جنگ سردىاش هر کارى بخواهد بکند ولى توده مردم آن کشور میگویند که این یک جامعه باز است و میتوانى بروى و ببینى چه خبر است. چیز عجیبى نیست که پشت دیوار قایم کرده باشند و یک پرده رویش کشیده باشند که میگوئى دارند توطئه میکنند. آنجا قانون مخفى کردن اطلاعات دولتى ندارند، ما داریم. تو نمیتوانى اسرار دولتى را اینجا بگوئى ولى آنجا میگویند. میتوانى در جلسه مجلس شرکت کنى و جلسه هیات وزیرانش را تلویزیون نشان میدهد. چى دارید میگوئید؟ همه این رسانه هاى خبرى آنجا دفتر دارند و حرفشان را میزنند. به این حکومت دسترسى هست.
این به اصطلاح غربیگرى و آزاداندیشى حکومت و اینکه این پیروزى جناح چپ اروپاست، پیروزى چپ اروپاست که در ایران تحقق پیدا میکند، پیروزى چپ اروپا و انقلابیگرى اروپاست که در ایران تحقق پیدا میکند، اولین گارانتى است. به نظر من اینجاست که ما میبینیم جدالهاى دو دهه بر سر اینکه کمونیسم چیست، میتواند نتیجه سیاسى ملموس داشته باشد. با خط “راه درخشان” نمیشود در ایران انقلاب کرد و گرفت و ایستاد. با بحث کومه له، “پیشمرگه ی کومه له وک پولان” (پیشمرگ کومله مثل پولاد) هم نمیشود. با بحث سرمایه دارى مستقل و غیروابسته هم نمیشود. با بحث بورژوازى ملى – مستقل نمیشود. با بحث جنبش ملى – اسلامى نمیشود. اگر شما کشورى درست کنید که بگوئید تروریست اگر بیاید اینجا من تحویل دادگاه بین المللىاش میدهم و یا خودم جلوى روى همه محاکمهاش میکنم، خیال غرب از این بابت راحت میشود. در نتیجه حمله کردن به آن کشور خیلى سختتر است.”*