جدید ترین

پس از توافقات هسته ای حکومت اسلامی و دولتهای ۱+۵ (اپوزیسیون راست)

انترناسیونال ۶۰۷

علی جوادی

توافقات هسته ای میان حکومت اسلامی و دولتهای ۱+۵ یکی از مهم ترین رویدادهای سیاسی در ایران و به اعتباری در سطح جهان در دوران حاضر است. در بخش قبل این مطلب به دلایل پایه ای تن دادن رژیم اسلامی به این سازش و چرخش استراتژیک سیاسی در سیاست خارجی اش در قبال کشورهای ۱+۵ اشاره شد. در این بخش به تاثیر این تغییر و تحولات بر نیروهای راست اپوزیسیون پرداخته میشود. این نیروها چگونه از این توافقات احتمالی متاثر خواهند شد؟ رابطه آنها با رژیم اسلامی و جامعه دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟ تاکیدات کمونیسم کارگری در این شرایط در قبال این نیروها کدام است؟ 

از تعریف عمومی این نیروها آغاز میکنیم. اپوزیسیون راست شامل دو جنبش اجتماعی ریشه ای و پایدار در جامعه است. جنبش ملی ـ اسلامی و جنبش ناسیونالیسم پرو غربی. این دو جنبش در کنار جنبش کمونیسم کارگری آینده تحولات سیاسی جامعه را رقم خواهد زد.

جنبش ملی ـ اسلامی و توافقات با غرب

جنبش ملی ـ اسلامی یک جنبش واقعی و گسترده است. بخش عمده اپوزیسیون سازشکار و طرفدار حکومت اسلامی به این جنبش تعلق دارد. این یک قطب سیاسی عقب مانده، ارتجاعی و بیگانه با آزادی و حقوق مردم است. در برگیرنده طیفهای متفاوت و محافل و سازمانهای گوناگون است که علیرغم کشمکش های تاریخی مولفه های مشترکی مبنای هویتی این جریانات را شکل میدهد. این جنبش بورژوایی شرق زدگان و اسلام زدگان است. جنبشی است که در تقابل با افق غربی و آمریکایی در جامعه شکل گرفت. دارای تمایلات بعضا ضد استعماری، اسلامی، سنتی و غرب گریز است. کلا شرقزده و اسلامزده است. فرهنگ “خودی” و مدرن ستیزی از ارکان فکری این جنبش است. از نظر سازمانی و حزبی جریانات توده ایستی و شاخه های متفاوت جبهه ملی دو قطب آن را تشکیل میدهند. این جنبش در کلیت خود پشت ائتلاف ارتجاع خمینی و بازرگان رفت. بخشا در حکومت اسلامی شریک شدند و علیرغم تصفیه های بیشمار حکومتی کماکان در گوشه و کنار حکومت و خارج از آن به بقای خود ادامه میدهند. این جنبش در دوران دوم خرداد به زیر چتر ارتجاعی خاتمی رفت و با تمام قوا در کنار شکنجه گران و جلادان حکومتی ای قرار گرفتند که بعضا خودشان نیز در زمره قربانیانشان بودند. پس از آن پراکنده و سرشکسته اما همچنان وقیحانه به حمایت مشروط خود از بخشی از حاکمیت اسلامی ادامه دادند. در دوران جنبش ارتجاعی سبز چنین تاریخی را تکرار کردند. در دوران روحانی باز طیف های قابل ملاحظه ای از نیروهای این جنبش به گرد پرچم روحانی – رفسنجانی و در دفاع از اهداف این جناح در تقابل با جناح راست حاکمیت گرد آمدند.

این جنبش علیرغم جوهر سنتی و غرب گریزی خود امروز حامی ایجاد مناسبات “متعارف” میان حکومت اسلامی و آمریکا و غرب است. غرب ستیزی کور که ویژگی جناح راست حکومت اسلامی است را به ضرر منافع عمومی حکومت اسلامی میدانند. بر این تصورند که هر درجه حاد شدن کشمکش میان حکومت اسلامی و آمریکا و متحدینش میتواند صدمات جدی به حکومت اسلامی وارد میکند. ضرباتی که ترکش های آن به این جریانات نیز اصابت خواهد کرد. واقعیت این است که میدانند سرنوشت جنبش و آینده شان به سرنوشت حکومت اسلامی گره خورده است. از این رو در هر بزنگاه سیاسی از کانال حمایت از بخشی از رژیم در خدمت منافع عمومی کل رژیم قرار گرفته اند. این دوران نیز چندان متفاوت نیست.

این نیروها خاطره دوران عروج جنبش ارتجاعی دوم خرداد را به یاد دارند. دیده اند که چگونه هر سازش و بند و بستی میان حکومت اسلامی و یا جناحی از حکومت اسلامی این جریانات را به عنوان بلندگوی بی جیره مواجب بخشهایی از رژیم در خارج از کشور مطرح میکند و بلندگوهای دولتی و جانبدار دولتی در اختیارشان قرار میگیرد. منفعت جنبشی شان را در به سرانجام رسیدن این توافقات میدانند. از طرف دیگر، یک رکن پایه ای و تعیین کننده آینده و بقای حکومت اسلامی را در تداوم بهبود مناسبات حکومت اسلامی و غرب میدانند. از این رو با شدت و حدت بسیار میکوشند که نیروی ارتجاعی خود را برای به سرانجام رسیدن این پروسه صرف کنند.

این جنبش ارتجاعی در عین حال با تمام قوا میکوشد که توافقات احتمالی غرب و حکومت اسلامی را به اهرمی برای به سازش کشاندن مردم و رژیم اسلامی تبدیل کند. تلاشی که از هم اکنون شدت گرفته است. سیاست اساسی این نیرو در این راستا بر این استوار است که رژیم تغییرات روشن و مهمی را در دوره روحانی آغاز کرده است. “به این تغییرات باید فرصت داد”! مردم در طی پروسه ای چنانچه “صبور” باشند، به خواستهای خود خواهند رسید. “اقتصاد چرخش به گردش خواهد افتاد”! آینده جامعه در گرو سرانجام گرفتن این تغییر و تحولات است. قرار دادن ایستگاههای توقف در مقابل حرکت مردم در مقابله با حکومت اسلامی تلاشی است که محور سیاستهای این جنبش در قبال مردم خواهد بود.

این جنبش در عین حال به مقابله خود با سایر جنبشها و نیروها و مشخصا جنبش کمونیسم کارگری شدت بیشتری خواهند بخشید. و در این تقابل حداقل از کمکهای غیر مستقیم پروژه های حکومتی در این راستا برخوردار خواهند شد. مخالفت همه جانبه با هرگونه تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی، مقابله همه جانبه تر با هر تلاش رادیکال و کمونیستی و آزادیخواهانه در راس فعالیتهای ارتجاعی نیروهای این جنبش قرار خواهد گرفت.

ناسیونالیسم پرو غرب

ناسيوناليسم محافظه کار طرفدار غرب قديمى ترين و ريشه دار ترين سنت و جنبش سياسى در ايران امروز است، ارتجاعى است، اما کهنه نيست. اين جنبش بورژوازى ايران است براى شرکت تمام و کمال در سرمايه دارى جهانى و دگرگون شده جهان امروز. اين جنبشى است که هژمونى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و نظامى غرب را نه فقط ميپذيرد، بلکه هويت خود ميداند. خود را نماينده اين قطب جهانى در ايران اعلام ميکند. از نظر اقتصادى اين يک جريان عميقا محافظه کار و مدافع بازار آزاد است. از نظر سياسى کوچکترين توهمى به ايجاد يک سازش طبقاتى بر مبناى تعديل ثروت در جامعه ندارد و شديدا آنتى کمونيست و ضد کارگر است. از نظر فرهنگى مدافع مدل جوامع غربى است، اما دقيقا منطبق بر الگوى ايدئولوژيکى حاکم بر غرب در این دوران، ابدا روشنگر و مدرنيست نيست. بلکه کاملا خواهان بقاى نقش مذهب، باورها و افکار و نهادهاى سنتى بعنوان نيروهاى کمکى در حفظ اقتدار بوروژايى در برابر طبقه کارگر و سوسياليسم و کمونيسم کارگرى اين دوره است. اين جنبش با تشدید پروسه زوال جمهورى اسلامى بخشهاى مهمى از اپوزيسيون سنتى ملى- اسلامى و مدافعان رژيم کنونى را در تقابل با کمونیسم و کارگر بخود جذب ميکند.

یک رکن مهم پیشروی این جنبش اتکاء به دست راستی ترین و ارتجاعی ترین نیروهای دولتی کشورهای غربی، مشخصا در آمریکا و اروپا است. همواره در کنار این نیروها ظاهر میشوند. در تلاشند تا حمایت این جریانات از خود را به برگ مشروعیت بخشیدن به خود به عنوان آلترناتیو سیاسی آینده ایران تبدیل کنند. تز عمومی شان این است که اگر آمریکا بخواهد آنها در قدرت خواهند بود. تحولات و بالا پائین این جریانات به درجات زیادی تحت تاثیر مناسبات حکومت اسلامی و دول غربی قرار دارد. هر زمان که دول غربی به بند و بست با حکومت اسلامی متوسل شدند این جریانات نیز دچار افسردگی سیاسی و بی افقی شده اند. هر چند که بخشهای دور اندیش تر این جنبش در طی سالهای اخیر کوشیده اند که سرنوشت مستقلی برای خود دست و پا کنند و این چنین در پس هر معامله ای دچار سرگیجه سیاسی نشوند. اما هر درجه نزدیکی و “متعارف” شدن حکومت اسلامی، این جریانات را دستخوش دگرگونی و تشتت میکند. هر چند که عوامل پایه ای تری مبنای تحرک و تداوم این جنبش است.

به لحاظ سیاسی دو سیاست در صفوف این جریانات در قبال حکومت اسلامی قطبی خواهد شد. سیاستی که به دنبال استحاله رژیم اسلامی و تغییرات از بالا است. بر این تصور است که رژیم اسلامی در دراز مدت ماحصل و میوه تغییر و تحولات و “چرخش” به سوی غرب را نخواهد چید و ناچارا حکومتی که در مقابل غرب عقب نشینی کند میتواند در پس پروسه های درونی که حاصل کودتا و استحاله باشد، دگرگون شود به دست نیروهای خارج از حکومت فعلی بیفتد. و اینها خود را به این تحولات دلخوش میکنند. سیاست دیگر اتکاء به تقابل نظامی و در دستور قرار گرفتن سیاست “رژیم چنج” است. تقابل این دو سیاست در صفوف جنبش ناسیونالیسم پرو غربی در عین حال انعکاس کشمکشهای درونی هیات حاکمه آمریکا و متحدین اش است.

اما این نیروها هر تصوری که داشته باشند، پروژه شان در قبال مردم و جامعه کمرنگ تر خواهد شد. جریاناتی که خواهان تشدید تحریم های اقتصادی و خواهان تکرار پروژه عراق در ایران هستند، فریادشان این بود که بعد از عراق نوبت ایران است، در این پروسه پروژه شان بی تردید آبروباخته تر خواهد شد.

در خاتمه: تغییر و تحولات مهمی در پیش است. کمونیسم کارگری باید برای مقابله با وضعیت جدید بیش از هر دوره ای آماده تر باشد. کمونیسم کارگری میتواند بیش از هر زمان به نماینده بلامنازع خواست و آرزوهای دیرینه مردم تبدیل شود. باید با تمام قوا دست به کار شد. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *