علی جوادی:
در هفته گذشته رویداد سیاسی یونان در صدر تحولات جهانی قرار داشت. یونان شاهد پیروزی چشمگیر حزب چپ گرای سیریزا٬ حزب ضد ریاضت اقتصادی٬ بود. نشریه “اکونومیست” در شماره ویژه خود از این رویداد بعنوان یک “زمین لرزه سیاسی” نام برد. سئوال کلیدی مطرح این است که زمینه های سیاسی پیروزی این حزب کدام است؟
فاکتور اصلی و غیر قابل انکاری که منتج به پیروزی این حزب چپ بورژوایی در یونان شد٬ “نه” مردم به وضعیت سیاسی موجود در یونان است. این رویداد نتیجه “نه” مردم به سیاست ریاضت کشی اقتصادی٬ “نه” مردم به سیاست تحمیل فقر و فلاکت بر دوش جامعه٬ کارگران و توده مردم زحمتکش و جوانان بود. پیروزی این حزب محصول “نه” مردم به سیاست راست بورژوازی که تمام تلاشش تحمیل بار بحران اقتصاد سرمایه داری یونان بر جامعه بود٬ است. این پیروزی محصول نخواستن مردم کارکن است. محصول نه به وضعیت اقتصادی و سیاسی حاضر٬ نه به حذف خدمات اجتماعی٬ نه به بی خانمان کردن توده مردم مقروض به بانکها که قادر به پراخت وامهای سنگین بانکها و بنگاههای بزرگ مالی نیستند٬ است. نه به قطع آب و برق و خدمات اجتماعی و کشتار مردم مردم فقیر و محروم که حتی قادر به پرداخت قبوض این خدمات نیستند. نه به افزایش سن بازنشستگی٬ نه به بیکاری گسترده کارگران و جوانان و … و کلا نه به راست بورژوایی و سیاستهای ارتجاعی آن است. این “نه” عظیم مردم بود که به حزب چپگرای بورژایی سیریزا امکان داد که با پلاتفرم سیاست مقابله با سیاست “ریاضت کشی اقتصادی” به جلوی صحنه سیاست رانده شده و به حزب اصلی تحولات جامعه تبدیل شود.
این تحولات یک شکست برای راه حل راست بورژوازی در مقابله با بحران اقتصادی ادواری سرمایه است. یک شکست مهم برای سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی که راه حل خروج از بحران اقتصادی را با تحمیل فقر و فلاکت اقتصادی بر جامعه دنبال میکنند. این شکستی مهم برای سیاستهای راست اروپا است. بی دلیل نیست که نشریه محافظه کار و دست راستی “اکونومیست” از این تحول به عنوان یک “زمین لرزه سیاسی” نام میبرد. بو کشیده اند٬ گوششان را به زمین چسبانده اند٬ ارتعاش زمین لرزه را در عرصه سیاست حس کرده اند. این نشریه به عنوان یک مبلغ صاحب نفوذ طبقات حاکم در اروپا دارای شم سیاسی بالایی است. درست میگویند تحولات یونان تاثیرات بسزایی در زمین سیاسی در اروپا ایجاد خواهد کرد. واقعا یک “زمین لرزه سیاسی” است. کارگر و بشریت متمدن به استقبال این واقعه میروند. در مقابل بورژازی حاکم برای خنثی و ناکار کردن آن تلاش میکند. این تحرک مردم در یک مصاف سیاسی جدی و تعیین کننده است که توانسته است راست بورژوازی را به هراس و تکاپو و سرگیجه بیندازد. این تحولات تا هم اکنون توانسته است تاثیرات بسزایی در فضای سیاسی اروپا بجا بگذارد. چشمهای بسیاری به طرف تحولات یونان خیره شده است. حزب سیریزا پیروزی خودش را مدیون در دست گرفتن پلاتفرم اقتصادی ضد ریاضت اقتصادی است که کارگر و جوان در یونان برافراشته بودند٬ است. این حزب در پرتو این اعتراض گسترده به جلوی صحنه رانده شد.
مردم در یونان بطور عملی راه دیگری را در مقابله با بحران اقتصادی سرمایه نشان دادند. نشان دادند که میتوان و باید بار بحران را بر دوش مسببین بحران یعنی نظام سرمایه داری و طبقه حاکم تحمیل کرد. ما در این پیشروی سهیم هستیم. این رویدادها گوشه ای از تلاش تاریخی توده مردم کارکن برای ایجاد بهبود و تغییرات مادی در زندگی خود است.
اما شاید این سئوال در مقابل ما قرار داده شود که در جوامع دمکراسی غربی همواره حکومت میان بخشهای مختلف بورژوازی حاکم دست به دست میشود و زمانیکه جامعه دچار بحرانهای اقتصادی و سیاسی میشود٬ حزب حاکم بعضا از قدرت به کناری زده میشود و حزب دیگر بورژوازی حاکم میشود. این رویداد چه تفاوتی با این دست به دست شدن کلاسیت قدرت میان احزاب بورژوازی حاکم دارد؟
در پاسخ به این سئوال باید تاکید کرد که حزب سیریزا حزبی جدید است٬ متعلق به بستر اصلی بورژوازی در جامعه نیست. یکی از احزاب همیشگی طبقه حاکم نیست که نوبتی و ادواری به قدرت میرسند. این حزبی متعهد به سیاستهای اصلی راست بورژوازی٬ متعهد به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی دولت آلمان٬ صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نیست که سایر نیروهای متفاوت بورژوازی به آن پایبندند. تا آنجا که میتوان مشاهده کرد باید گفت که با پرچم “نجات سرمایه” نیز به میدان نیامده است. اما در عین حال حزبی بورژوایی است. حزبی برای نابودی بنیادهای بورژوازی و مناسبات کثیف سرمایه داری و کار مزدی نیست. حزب اصلاحات اجتماعی است. متعلق به جناح چپ بورژوازی است. و حزبی درعین حال سیال است. این حزب در مقابله با احزاب راست و بستر رسمی طبقه حاکمه در یونان و اروپا به قدرت رسیده است. قدرت خود را مدیون چنین تلاش و تحولی در جامعه است. نتیجتا حزبی در خارج از چهارچوبهای بستر اصلی بورژوازی حاکم است. خلاف میل و رغبت این جریانات به قدرت نزدیک شده است. به همین دلیل است که از پیروزی این حزب به عنوان یک “زمین لرزه سیاسی”٬ یک اقدام ناخوشایند و ناگهانی نام میبرند. اما این واقعه یک رعد و برق در آسمان بی ابر نیست، بر بستر اعتراض جامعه شکل گرفته است. و این وضعیت قبل از آنکه نشاندهنده موقعیت “رادیکال” و “افراطی” این جریان باشد٬ نشاندهنده وضعیت فلاکتبار بورژوازی حاکم است که خالی از هر دستورالعملی برای ایجاد تغییراتی به نفع اکثریت مردم است.
اینکه سرنوشت این حزب در حاکمیت چه خواهد بود؟ چقدر قادر خواهد شد به اهداف و پلاتفرمی که در دست گرفته است پایبند باشد٬ به چه میزان خواهد توانست به خواست مردم در مقابله با سیاست ریاضت کشی اقتصادی پاسخگو باشد٬ مساله بازی است. سرنوشت این معضل از پیش رقم نخورده است. فاکتورهای متعددی علاوه بر خواست و یا تمایل خود این حزب در سرنوشت این جدال سهیمند. این فاکتورها کدامند؟
حزب سیریزا بمثابه یک حزب چپ بورژوایی٬ یک حزب مصلح اجتماعی سرنوشتش در پس این تحولات اجتماعی تماما در حیطه عملکرد و یا قدرت خود این حزب به تنهایی نیست. سرنوشت این حزب در حاکمیت در عین به حال موقعیت و عملکرد اعتراضی کارگر و جوان و توده مردم زحمتکش وابسته است. اگر مردم معترض از سیاست اعتراضی خود علیه وضع موجود دست بکشند٬ آینده خود را به تلاش این حزب در حاکمیت محدود کنند٬ کنار بکشند٬ تمکین بکنند٬ امید خود را به قدرت مانور این حزب در حاکمیت محدود کنند٬ در آن صورت سرنوشت نه چندان دلچسبی نصیب مردم خواهد شد. این حزب را سایر احزاب اصلی بورژوازی و نیروی فشار و مانور آنها “خنثی” خواهد کرد و آنها هم “عاقل” خواهند شد٬ و از سیاستهای پایه ای جامعه دوری خواهند کرد. اما نه٬ اگر جامعه کماکان به قدرت خود متکی باشد٬ اگر پرچم اعتراضی نیروی اصلی سیاست در جامعه باشد٬ شکاف بین این احزاب بورژوایی باز نگهداشته خواهد شد و حزبی مانند سیریزا ناچار خواهد شد به خواست توده مردم کارکن تمیکن کند. چنانچه مردم صحنه گردان سیاست در جامعه باشند٬ نیروهای پارلمانی هم ناچار خواهند شد به که ساز این توده معترض به رقص در آیند. راه سازش راست و چپ بورژوازی مسدود و امکان سازش کمتر خواهد شد و در آن صورت امکان تحقق رفرمها و تغییرات محسوسی در جامعه بیشتر خواهد شد.
اما فاکتور اصلی نه قدرت این حزب بلکه این است که به چه میزان طبقه کارگر با پرچم مستقل سوسیالیستی خود در میدان حضور پیدا خواهد کرد و به چه میزان خود قدرت سیاسی را از آن خود خواهد کرد و پروسه خلع ید سیاسی و اقتصادی از بورژوازی را در دست خواهد گرفت. مساله این است که برای نابودی سیاست ریاضت اقتصادی باید تعرض همه جانبه ای به نفس مناسبات بورژوایی و سیاستهایش را سازمان داد. نقشی که در حال حاضر خارج از توان و یا اراده حزب سیریزا است.
در ادامه باید به نقش و تاثیر این تحولات در سایر کشورهای اروپایی که دچار معضلات مشابهی هستند٬ اشاره کرد. انعکاس این تغییر و تحول در یونان در طبقه حاکمه اروپا و کشورهای بحران زده روشن است. زمین زیر پایشان به حرکت در آمده است. دچار “زمین لرزه سیاسی” شده است. دچار یک بحران سیاسی خواهند شد. اما تا آنجائیکه به توده کارگر و مردم زحمتکش برمیگردد٬ راه دیگری در مقابل این جوامع قرار داده شده است. نشان داده شده است که کارگران و جوانان میتوانند تسلیم وضع موجود نشوند. میتوانند شاهد این نباشند که زندگی شان روزمره به تباهی و سیاهی کشیده شود. میتوانند قربانیان کت بسته سیاستهای ریاضت اقتصادی بورژوازی نباشند. یونان نشان داد که این توده مردم میتوانند با اراده و توان و نیروی خودشان تغییرات محسوسی را در زندگی مادی خود رقم بزنند. و این داستان تاریخ زندگی و تلاش اکثریت عظیم جامعه است. اسپانیا٬ پرتقال٬ ایتالیا٬ فرانسه و سایر کشورهای بحران زده میتوانند اسیر سیاستهای راست بورژوازی نباشند. میتوانند آینده دیگری را برای خود رقم زنند. آینده ای بهتر٬ آینده ای که از مشقات موجود خبری نباشد. اما شرط نهایی تحقق چنین اهدافی در گرو حضور همه جانبه کارگر با پرچم سوسیالیستی مستقل خود در میدان اصلی سیاست و نبرد طبقاتی است.