مصطفی صابر :
یک کارگر زن یونانی در مصاحبه با یکی از خبرگزاریها گفت: “خجالت میکشم بگویم، من ۴۵ سال عمر کرده ام ولی نمی دانستم چپ و راست یعنی چه. اما حالا با آمدن سریزا فهمیدم که من چپ هستم. به آنها رای میدهم.”
این اظهارات جوهر واقعه را ساده و صمیمانه بیان میکند. مستقل از اینکه سریزا در آینده قادر به چه تغییراتی در یونان بشود، تا همینجا، به قدرت رسیدن یک حزب چپ رادیکال با شعار نه به ریاضت اقتصادی، معادلات سیاسی و طبقاتی را دستکم در اروپا تغییر داده است. مردمی که زیر فشار بحران اقتصادی و سیاست های ریاضتی بورژوازی روز به روز مقروض تر و بی آینده تر و کلافه تر میشوند، اکنون با قدرت گیری سریزا لااقل قدری احساس قدرت میکنند. این حس پیروزی و امید فقط به مردم یونان که بحق شایسته آنند، محدود نیست. بسرعت اینترنت در سراسر اروپا منتشر شده است و بسیاری از مفسرین خود بوژوازی اظهار نگرانی میکنند که “احزاب ضد ریاضتی” در نقاط دیگر اروپا پر و بال خواهند گرفت. این البته فقط گوشه ای از قطب بندی های سیاسی جدیدی است که احتمالا شکل خواهد گرفت.
طبعا کوته بینی است اگر پیروزی چپ در یونان را موضوعی صرفا اروپایی بدانیم. صرف نظر اینکه اروپا در محور تحولات جهان قرار دارد و هر تغییر مهمی در آنجا میتواند بر سرنوشت جهان تاثیر بگذارد، تا همینجا نیز نفس پیروزی سریزا بطور مستقیم در جاهای دیگر تاثیر گذاشته است و دستکم از سوی فعالین و بدنه جریانات چپ و رادیکال در دنیا با استقبال روبرو شده است. میتوان انتظار داشت که پیروزی چپ در یونان حتی مشوقی برای تحرک و تعرض چپ و کارگر در سطح جهان باشد. خصوصا اگر توجه داشته باشیم که سریزا و پیروزیش رعدی در آسمان بی ابر نبود. پشت سر این جریان تنها مبارزات قهرمانانه چند ساله اخیر کارگران و مردم یونان قرار ندارد. بلکه این پیروزی چپ در واقع نتیجه پا به میدان گذاردن توده وسیع مردم در سیاست است که بر متن بحران اقتصادی ۲۰۰۷ طی چند سال اخیر جهان شاهد آن بوده است. از ایران و تونس و مصر و سوریه گرفته تا اسرائیل و ترکیه و اسپانیا تا انگلیس و آمریکا و برزیل و ونزوئلا و غیره، از بهار عربی گرفته تا جنبش اشغال و دیگر جنبش های سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر. در واقع سریزا و پیروزی اش ماحصل تغییری است که قبلا و بویژه بواسطه سال انقلابی ۲۰۱۱ در توازن قوای طبقاتی و سیاسی در سطح جهان صورت گرفته بود. بر همین متن است که پیروزی چپ رادیکال در یونان به نوبه خود میتواند بر کل موازنه سیاسی و طبقاتی در سطح اروپا و جهان تاثیر بگذارد.
برای اولین بار بعد از دهه ها در جایی از دنیای پیشرفته سرمایه داری چپ رادیکال به یک جریان توده ای تبدیل شده و توانسته قدرت را بدست بگیرد و دولت تشکیل دهد. و نکته مهم این است که این همه را اساسا به این خاطر توانسته انجام دهد که شفاف و روشن در برابر سیاست اصلی و جاری بوژوازی جهانی یعنی سیاست های اقتصادی نئولیبرالی و مشخصا ریاضت کشی ایستاده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم و مستقل از اینکه در سر رهبران سریزا چه میگذرد این یک گرهگاه بسیار مهم و مشخص مبارزه طبقاتی جهانی است. نه فقط کارگر و سرمایه دار در یونان که در آلمان و ایران و آمریکا و در جاهای دیگر، و نه فقط این دو طبقه اصلی جوامع حاضر بلکه به تبع آنها تمام بخش های جمعیت به این دعوای اساسی حساسند و سرنوشتشان به آن گره خورده است. گویی اکنون کل جهان سرمایه داری با همه جدال های طبقاتی و تناقضات و گروهبندی های گوناگونش نفس در سینه حبس کرده است تا ببیند نتیجه این جدال معین بر سر ریاضت کشی اقتصادی چه میشود. چرا که تعیین تکلیف آن در یونان میتواند الگو و نمونه به کل جهان بدهد. میتواند مسیر حرکت اقتصاد و سیاست جهان را به این یا آن سو تغییر دهد.
اما نتیجه واقعا چه میشود؟ اگر اتفاقات غیر قابل پیش بینی رخ ندهد، نتیجه طبعا بسیار بستگی به این دارد که سریزا در قبال ریاضت اقتصادی چه سیاستی را دنبال میکند. سیاستی کارگری یا سیاستی بورژوایی.
باید توجه کرد که اکنون فقط کارگران و توده های عظیم جامعه که نفعی در استثمار ندارند نیستند که از سیاست های نئولیبرالی و ریاضت اقتصادی به فغان آمده اند. گذشته از بخش هایی از سرمایه داران که تحت فشار رقابت های شدید و حذف از بازار قرار دارند، حتی جناح ها و محافل گردن کلفتی در بورژوازی، کسانی در حد اوباما رئیس جمهوری آمریکا و یا مدیر کل بانک جهانی و بسیاری از میلیونرها و اتاق های فکری سرمایه داری نیز از مخاطره آمیز بودن سیاست های نئولیبرالی سخن میگویند و در باره آن هشدار میدهند. اینها حتی راه حل های معین و ملموسی هم برای “تعدیل نابرابری” ارائه میدهند. از جمله در کتاب پرفروش توماس پیکتی راه حل های مشخصی نظیر افزایش مالیات بر ثروت و غیره ردیف شده که سابقا یعنی در دوره بعد از بحران کبیر ۱۹۲۹ در آمریکا و بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا بعضا به اجرا درآمده و پایه دولت رفاه و سوسیال دمکراسی بوده است. اما بخش های اصلی و هژمونیک بورژوازی متوجه هستند که اکنون دوره بازگشت به سیاست های دولت رفاهی و سوسیال دمکراتیک بعد از جنگ نیست. چرا که اینرا می فهمند که در آن دوره آن سیاست ها سودآوری سرمایه را بهتر از هر سیاست دیگر تامین میکرد و اکنون چنین نیست. بعد از جنگ بدلیل نابودی بخش اعظم نیروهای مولده ترکیب ارگانیک سرمایه پایین بود و اتفاقا طرح هایی مثل طرح مارشال و غیره بخوبی رشد و طبعا سودآوری سرمایه را تامین میکرد. اما اکنون ترکیب ارگانیک سرمایه بسیار بالاست و شرایطی شبیه آستانه جنگ جهانی اول دارد. در این شرایط منطق سودآوری سرمایه حکم میکند که سهم کارگران را هرچه کمتر کنند تا نرخ سود سرمایه افت نکند.
اما از سوی دیگر این یک واقعیت است که سیاست های نئولیبرالی نیز که از دهه ۸۰ و با سقوط دولت رفاه سود آوری سرمایه را تامین کرده است دیگر جواب نمی دهد و بقول یکی از همین آقایان به “سرمایه داری علیه سرمایه داری” تبدیل شده است. در واقع موقعیت کنونی بورژوازی یک موقعیت بن بست در سیاست های اقتصادی است. نه سیاست های نئولیبرالی و نه سیاست های دولت رفاهی هیچکدام جواب نمی دهد. اما این مانع از آن نمی شود که دعوای این دو راه حل چپ و راست بورژوازی (یعنی دولت رفاهی در برابر نئو لیبرالی) در سطح سیاسی بالا نگیرد. تردید نباید کرد که پیروزی چپ رادیکال در یونان به این جناح چپ بورژوازی بنوعی پروبال خواهد داد و آنرا تقویت خواهد کرد. سوال این است که سریزا چقدر خود را شریک این توهم سوسیال دمکراتیک و جناح چپ بورژوازی خواهد کرد و سرنوشت خود را تماما به آن گره خواهد زد؟
با افق حفظ بورژوازی و سرمایه داری کسی نمی تواند با ریاضت کشی اقتصادی دوره ما بطور جدی مقابله کند و در بهترین حالت قربانی همان توهم سوسیال دمکراتیک خواهد شد. در عین حال برای پایان دادن به سیاست ریاضت کشی نمی توان منتظر خلع ید بلاواسطه از سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم، باقی ماند هرچند که باید به آن جهت حرکت کرد و صریح و آشکار شرایط را برای آن فراهم کرد. اینجاست که رکن اصلی سیاست کارگری علیه ریاضت اقتصادی را باید مورد توجه قرار داد و همان چیزی است که سریزا را تا اینجا آورده است. یعنی در میدان بودن مردم درصحنه سیاست و دخالتگری دائمی. مذاکره و گفتگو در دالانها و مراکز قدرت، چانه زدن و دیپلماسی و غیره البته ناگزیر است اما سریزا باید بتواند کارگران و مردم را دائما در صحنه نگاه دارد. باید بتواند نه فقط در سطح یونان که در سطح اروپا و جهان توده های وسیع را در حمایت از سیاست های اقتصادی خود که رفاه و حرمت انسانها را مد نظر دارد بسیج کند. در واقع مساله از لحاظ اقتصادی اصلا پیچیده نیست. مساله اراده سیاسی برای تامین رفاه و آسایش مردم به زیان سود سرمایه داری است. باید به مردم جهان نشان داد که برای تامین مدرسه و بیمارستان و رفاه و شادی و آرامش باید از سود سرمایه زد و حتی مطابق یک برنامه روشن قدم به قدم زندگی مردم را از دست سرمایه و بازار بیرون آورد. این طبعا نوع جدیدی از اقتصاد است. اقتصادی کارگری با جهت گیری سوسیالیستی و انسانی. این نوع جدید اقتصاد احتیاج به نوع جدیدی از سیاست دارد. سیاستی که رکن اصلی اش شفافیت، علنیت، گزارش صادقانه همه چیز و در عین حال دخالتگری مستقیم و هر روزه کارگران و توده های مردم بر سر تعیین تکلیف هر مساله مهم جامعه است. اگر سریزا حتی گوشه ای از اینرا بتواند به اجرا درآورد تمام مردم جهان از آن حمایت خواهند کرد. آنگاه این میتواند سرآغاز یک بهار انسانی و سوسیالیستی در جهان باشد. ۲۹ ژانویه ۲۰۱۵