جدید ترین
asqar-karimi

دعوت رضا پهلوی از خامنه ای

اصغر کریمی

asqar-karimi

باور نمیکردم که نامه “شورای ملی ایران” به خامنه ای واقعی باشد. فکر کردم یکی خواسته است آنها را دست بیندازد. اما نامه واقعی است. حضرات به خامنه ای نامه داده اند و از او تقاضا کرده اند به “جنبش آزادیخواهی مردم” ایران بپیوندد و انتخابات آزاد برگزار کند! از او خواسته اند که از تمام امکاناتش برای رفع بحران استفاده کند! تصورش را بكنيد! خامنه ای به عضويت جنبش آزاديخواهی اين جماعت در آمده باشد و فعالانه از امكاناتش برای رفع بحران استفاده كند! نفس همينكه اين جماعت ميتوانند چنين هذيانهايی را بر زبان آورند اين سوال را مطرح ميسازد كه قرار است اين “جنبش كذايی آزاديخواهی” مردم را از چه چيزی خلاص كند؟ از ديكتاتوری يا از نفس انسانيت و آزادی؟!

در راس این جماعت رضا پهلوی است که قبلا به خاتمی پیام تبریک داده است. کارنامه بقیه شرکا از رضا پهلوی بهتر نیست. اما شان نزول این نامه چیست؟ چه میخواهد بگوید؟

واقعیت این است که یک جریان سیاسی که در امر سرنگونی حکومت جدی نباشد، مجبور است برای ماندن در صحنه سیاسی به هزار دلقک بازی دست بزند. یک روز پیام تبریک به سران حکومت اسلامی بنویسد و برای حکومت اسلامی آرزوی موفقیت کند و یک روز در اقدامی محیرالعقول خامنه ای را به جنبش آزادیخواهی دعوت کند. نفس این اقدام قبل از هرچیز ماهیت “جنبش آزادیخواهی” این جماعت را هم بخوبی روشن میکند. جنبشی که چهار کلمه حرف حساب ندارد. جنبشی که یک خواست رفاهی ساده برای ٧٠ میلیون مردم مچاله شده و استثمارشده ندارد، جنبشی که هنوز وحشت دارد از عباراتی مانند آزادی بی قید و شرط سیاسی و لغو مجازات اعدام و محاکمه قاتلین مردم ایران و دهها خواست مبرم مردم صرح و روشن حرف بزند، اما یادش نمیرود که باجا و بیجا از آشتی ملی دم بزند. از خامنه ای خواسته است مردم را در صدر تصمیم گیری قرار دهد. از همین عبارت عمق و طول و عرض حقوق مردم در نظامی که اینها خوابش را میبینند، را هم میتوان بخوبی دید. ظاهرا خواسته اند با این نامه که رونوشت به سازمان ملل و اعضای شورای امنیت سازمان ملل هم داده شده، به نمایندگی از طرف مردم طرف حساب حکومت بشوند. اما نامه زیادی ناشیانه است و ظاهرا سر و صدای برخی هوادارانش را هم درآورده و الاهه بقراط از مدافعین پر و پا قرص این شورا در دفاع از این نامه، بند را لو داده و معنای واقعی آنرا عیان کرده است.

“من هیچ عیبی در این کار نمی بینم و اگر فایده ای نداشته باشد زیانی هم ندارد. (چه دفاع جانانه ای!) اگر این کار نشود، چه بشود؟! یا بقیه مشغول چه کار مهمی هستند؟! نمی شود که همه اش علیه اقدام دیگران حرف زد و خود هم کاری نکرد! اگر کسی به دنبال شورش و انقلاب نیست و می خواهد از راه نافرمانی مدنی و متمدنانه و مسالمت آمیز برای تغییر فعالیت کند باید مطابق نرم های بین المللی رفتار کند. به همین دلیل این نامه و برخورد آن درست است”. باید از خانم بقراط تشکر کرد که آنچه در نامه این شورا در لفافه پوشیده شده را رک و پوست کنده آشکار کرده اند. میگویند شورای ملی قرار است به شیوه مسالمت آمیز برای تغییر فعالیت کند. بحث سرنگونی هم در کار نیست. به این عبارت هم توجه کنید: “نه رضا پهلوی و نه شورای ملی ایران ادعای آلترناتیو بودن و دولت در تبعید بودن نداشته، معلوم نیست چرا باید چنین توقعی را از آن داشت! آیا بد است که نهادی بخواهد برای رسیدن به شرایطی در ایران تلاش کند که مردم «حق انتخاب» داشته باشند؟! اینهایی که مرتب دم از «سرنگونی» و «اصلاح» و غیره می زنند، خودشان در طول این سی و چهار سال کدام حکومت را سرنگون و یا اصلاح کرده اند؟!” این هم آخر و عاقبت هر فرد و جریانی که از انقلاب مردم برای سرنگونی وحشت دارد. اصلا مشکل اصلی این مملکت همین سرنگونی طلبان هستند! مگر نه که یکبار هم حکومت شاهنشاه آریامهر را سرنگون کرده اند! البته خانم بقراط اینجا اشتباهی اصلاح و اصلاح طلبی را هم قید کرده اند. حواسشان نبوده که زمانی سخنگوی شورای ملی ایران برای خاتمی، رئیس اصلاح طلبان، آرزوی موفقیت کرده و الان هم برخی از چهره های اصلاح طلب سابق در همین شورای ملی هستند. خانم بقراط البته قصد رنجاندن آنها را ندارند اینرا به حساب بی دقتی شان بگذارید. بعلاوه خواست انتخابات آزاد در حکومت اسلامی و مخالفت با شورش و انقلاب، به عبارتی همان اصلاح طلبی یا استحاله طلبی است.

اما برگردیم به اصل مطلب و نامه کذائی شورای ملی ایران یعنی خواست انتخابات آزاد در حکومت اسلامی. این البته حرف تازه ای نیست. این پلاتفرم نهان و آشکار همه جریاناتی است که از انقلاب مردم وحشت دارند. رفراندم و آشتی ملی و شیوه مسالمت آمیز و تدریجی و گام به گام برای تغییر اجزاء دیگر این پلاتفرم است. اين يك عوام فريبي محض است که در حکومت اسلامی بتوان با مبارزه مسالمت آمیز به کوچکترین تغییری به نفع مردم رسید یا بتوان دست به رفراندم زد آنهم برای تغییر حکومت. این یک حقه بازی تمام عیار است. کسی که برای خودش کمی احترام قائل باشد و لااقل با خودش صمیمی باشد این طرح های خیالی را بعنوان پلاتفرم به جامعه عرضه نمیکند. حتی یک نفر از طرفداران انتخابات آزاد، باور ندارد که میتوان در حکومت اسلامی انتخابات آزاد گذاشت و رفراندم کرد و یا به شیوه مسالمت آمیز به جائی رسید. حتی رضا پهلوی در مصاحبه ای گفته است نهایتا باید با زور این حکومت را سرنگون کرد. اما این تناقض در میان این جریانات واقعی است. دائما مانند یک پاندول بین اصلاح طلبی و سرنگونی بازی میکنند. نمیتوانند پز سرنگونی ندهند چون جامعه سرنگونی طلب تر از اینهاست و در اینصورت یک نفر هم تره برایشان خرد نمیکند. اما همزمان هزار بار باید تاکید کنند که منظورشان انقلاب نیست، منظورشان خشونت! نیست، منظورشان حمله به پادگانها و صدا و سیما و دستگیری رهبران حکومت نیست. در چنین فضائی این نامه بر خلاف نظر خانم بقراط لااقل زیان های زیادی برای نویسندگان آن دارد، جامعه پیشکش، و هواداران شورای ملی را شرمنده خواهد کرد!

اینها حکومت را نمیخواهند چون میدانند که اين حکومت ديگر رفتنی است (هرچند این کردیت را به همه آنها نباید داد)، اما وحشت از انقلاب گرسنگان و به میدان آمدن کارگران آنها را در امر سرنگونی محتاط میکند. اگر یکبار کلمه سرنگونی از قلم و دهان اینها بیرون بیاید در عوض صد بار تاکید میکنند که خشونت (منظورشان انقلاب) نمیخواهند و مشتی لیچار هم علیه سرنگونی طلبان واقعی بيان میکنند. کلمات “استحاله” و “انحلال” و رژیم چنج را برای همین اختراع کرده اند که حتی الامکان از کلمه سرنگونی، که با به میدان آمدن مردم و انقلاب تداعی میشود، استفاده نکنند. اینها “آشتی ملی” میخواهند، آشتی نه فقط با بخشی از حکومت بلکه با سران سپاه و ارتش و وزارت اطلاعات و کل بنیادهای سرکوب و استثمار حکومت. این برای این جنبش امری هویتی است.

واقعیت این است که جریانات بورژوائی و راست از جمله این شورای کذائی بیش از آنکه طرفدار سرنگونی باشند نگران به میدان آمدن مردم و انقلاب مردم هستند. چون انقلاب تنها راه كنار زدن ديكتاتورها توسط مردم است. انقلاب تنها راه دخالت مردم در اوضاع سياسی و پايان دادن به بی اختياری و محروميت اكثريت مردم است. مشكل جريانات بورژوايی و راست بطور واقعی مخالفت با خشونت هم نيست. اينها ميتوانند با سناريوهايی نظير به خون كشيدن زندگی مردم عراق موافق باشند اما با انقلاب كه اساس آن دخالت توده ای مردم است حتی اگر كمترين خون ريخته شود مخالفند. تازه در همه انقلابات اين مردم و انقلابشان نيست كه خون ميريزد بلكه اساسا اين ديكتاتورها هستند كه به خواستهای بحق مردم خون ميپاشند، همانطور که در سال ٥٧ کردند، و برای مردم راهی جز دست بردن به سلاح باقی نميگذارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *